نوش کن جام شراب يک مني

شاعر : حافظ

تا بدان بيخ غم از دل برکني نوش کن جام شراب يک مني
سر گرفته چند چون خم دني دل گشاده دار چون جام شراب
کم زني از خويشتن لاف مني چون ز جام بيخودي رطلي کشي
جمله رنگ آميزي و تردامني سنگسان شو در قدم ني همچو آب
گردن سالوس و تقوا بشکني دل به مي دربند تا مردانه وار
خويشتن در پاي معشوق افکني خيز و جهدي کن چو حافظ تا مگر