دادگرا تو را فلک جرعه کش پياله باد

شاعر : حافظ

دشمن دل سياه تو غرقه به خون چو لاله باد دادگرا تو را فلک جرعه کش پياله باد
راهروان وهم را راه هزار ساله باد ذروه‌ي کاخ رتبتت راست ز فرط ارتفاع
باده‌ي صاف دايمت در قدح و پياله باد اي مه برج منزلت چشم و چراغ عالمي
حاسدت از سماع آن محروم آه و ناله باد چون به هواي مدحتت زهره شود ترانه‌ساز
بر لب خوان قسمتت سهلترين نواله باد نه طبق سپهر و آن قرصه‌ي ماه و خور که هست
مهر چنان عروس را هم به کفت حواله باد دختر فکر بکر من محرم مدحت تو شد