ساقي ار باده از اين دست به جام اندازد

شاعر : حافظ

عارفان را همه در شرب مدام اندازد ساقي ار باده از اين دست به جام اندازد
اي بسا مرغ خرد را که به دام اندازد ور چنين زير خم زلف نهد دانه خال
سر و دستار نداند که کدام اندازد اي خوشا دولت آن مست که در پاي حريف
پخته گردد چو نظر بر مي خام اندازد زاهد خام که انکار مي و جام کند
دل چون آينه در زنگ ظلام اندازد روز در کسب هنر کوش که مي خوردن روز
گرد خرگاه افق پرده شام اندازد آن زمان وقت مي صبح فروغ است که شب
بخورد باده‌ات و سنگ به جام اندازد باده با محتسب شهر ننوشي زنهار
بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد حافظا سر ز کله گوشه خورشيد برآر