گر چه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود

شاعر : حافظ

تا ريا ورزد و سالوس مسلمان نشود گر چه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود
حيواني که ننوشد مي و انسان نشود رندي آموز و کرم کن که نه چندان هنر است
ور نه هر سنگ و گلي لل و مرجان نشود گوهر پاک ببايد که شود قابل فيض
که به تلبيس و حيل ديو مسلمان نشود اسم اعظم بکند کار خود اي دل خوش باش
چون هنرهاي دگر موجب حرمان نشود عشق مي‌ورزم و اميد که اين فن شريف
سببي ساز خدايا که پشيمان نشود دوش مي‌گفت که فردا بدهم کام دلت
تا دگر خاطر ما از تو پريشان نشود حسن خلقي ز خدا مي‌طلبم خوي تو را
طالب چشمه خورشيد درخشان نشود ذره را تا نبود همت عالي حافظ