الا اي طوطي گوياي اسرار

شاعر : حافظ

مبادا خاليت شکر ز منقار الا اي طوطي گوياي اسرار
که خوش نقشي نمودي از خط يار سرت سبز و دلت خوش باد جاويد
خدا را زين معما پرده بردار سخن سربسته گفتي با حريفان
که خواب آلوده‌ايم اي بخت بيدار به روي ما زن از ساغر گلابي
که مي‌رقصند با هم مست و هشيار چه ره بود اين که زد در پرده مطرب
حريفان را نه سر ماند نه دستار از آن افيون که ساقي در مي‌افکند
به زور و زر ميسر نيست اين کار سکندر را نمي‌بخشند آبي
به لفظ اندک و معني بسيار بيا و حال اهل درد بشنو
خداوندا دل و دينم نگه دار بت چيني عدوي دين و دل‌هاست
حديث جان مگو با نقش ديوار به مستوران مگو اسرار مستي
علم شد حافظ اندر نظم اشعار به يمن دولت منصور شاهي
خداوندا ز آفاتش نگه دار خداوندي به جاي بندگان کرد