اي خرم از فروغ رخت لاله زار عمر

شاعر : حافظ

بازآ که ريخت بي گل رويت بهار عمر اي خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر از ديده گر سرشک چو باران چکد رواست
درياب کار ما که نه پيداست کار عمر اين يک دو دم که مهلت ديدار ممکن است
هشيار گرد هان که گذشت اختيار عمر تا کي مي صبوح و شکرخواب بامداد
بيچاره دل که هيچ نديد از گذار عمر دي در گذار بود و نظر سوي ما نکرد
بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر انديشه از محيط فنا نيست هر که را
زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر در هر طرف که ز خيل حوادث کمين‌گهيست
روز فراق را که نهد در شمار عمر بي عمر زنده‌ام من و اين بس عجب مدار
اين نقش ماند از قلمت يادگار عمر حافظ سخن بگوي که بر صفحه جهان