خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود

شاعر : حافظ

گر تو بيداد کني شرط مروت نبود خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
آن چه در مذهب ارباب طريقت نبود ما جفا از تو نديديم و تو خود نپسندي
تيره آن دل که در او شمع محبت نبود خيره آن ديده که آبش نبرد گريه عشق
زان که با زاغ و زغن شهپر دولت نبود دولت از مرغ همايون طلب و سايه او
شيخ ما گفت که در صومعه همت نبود گر مدد خواستم از پير مغان عيب مکن
نبود خير در آن خانه که عصمت نبود چون طهارت نبود کعبه و بتخانه يکيست
هر که را نيست ادب لايق صحبت نبود حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه