بازشناسي مفضل بن عمر از راويان احاديث مهدوي (1)

نويسنده:امير محسن عرفان




چكيده:

آميخته شدن مهدويت با تارو پود زندگي شيعيان و راسخ شدن اعتقاد به مهدي آخرالزمان، معلول اهتمام گستردة امامان معصوم عليهم السلام به مهدويت مي‌باشد. شناخت روايات صحيح مهدويت، ما را در آشنايي با اين مفهوم اساسي و محوري ياري مي‌کند.
«مفضل بن عمر» از راوياني است که روايات فراواني را به ويژه در حوزه مهدويت از امام صادق عليهم السلام نقل کرده است. افزون بر اهميتي که بر بازشناسي راويان مترتب است، شناخت مفضل بن عمر از دوجهت ضروري است: از يک سو به سبب کثرت روايات او و از جانب ديگر طعن‌هايي که بر او وارد شده است. اين ناسازي و فراز و فرودهاي آني، مسير مطالعه و بررسي شخصيت وي را ناموزون ساخته است. رويکردها و داوري‌هاي ناهمگون از او در کتب رجالي، راقم اين سطور را بر آن داشت تا در صدد زدودن غبار ابهام و بسا اتهام از وي باشد.

کليد واژه‌ها :

راوي، شرح حال، مفضل بن عمر جعفي، وثاقت، احاديث مهدويت، کتب رجالي.

مقدمه:

روايات معصومان عليهم السلام در برگيرندة ژرف‌ترين معارف هستي شناسي، از خدا تا انسان، و از دنيا تا معاد است. نکته‌هاي نغز اخلاقي و راهنمايي‌هاي عملي و راهبري‌هاي فردي و اجتماعي، همه در دل مضامين و مفاهيم تودرتوي احاديث نهفته است. حديث، مادر علوم اسلامي است و نقش آن در ايجاد علوم اسلامي، انکارناپذير است و تأثير آن در بستر‌سازي و زمينه چيني براي گسترش آن‌ها آشکار و محسوس است.
بحث «مهدويت» و اعتقاد به منجي آخرالزمان، بخش عظيمي از روايات و احاديث معصومان عليهم السلام را به خود اختصاص داده است. اين احاديث و روايات، با بررسي احوال راويان که همواره ياري‌گر حجّيت و مقبوليت حديث است، معتبر شناخته مي‌شوند. حال در بين راويان احاديث شيعه در باب مهدويت، به راوياني بر مي‌خوريم که دربارة توصيف رجالي آن ها، بين علماي رجالي اختلافاتي ديده مي‌شود؛ از جمله مي‌توان به «مفضل بن عمر جعفي» اشاره کرد. عده‌اي چون نجاشي وي را به اتهاماتي هم چون: فاسدالمذهب و مضطرب الروايه بودن به شدّت تضعيف کرده‌اند. از سويي ديگر، بزرگاني همانند شيخ مفيد رحمه الله عليه وي را از فقها و صالحان برمي شمارند. طبيعي است روشن شدن وثاقت يا عدم وثاقت «مفضل بن عمر» ما را در اعتبار احاديث مهدوي که وي راوي آن‌ها است، ياري مي‌رساند.
طبق اين بحث، بررسي احوال راويان احاديث مهدوي ضروري است؛ زيرا از طرفي براي شناخت حقيقت وجودي حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و جهات مختلف زندگي آن حضرت مراجعه به احاديث ضروري است و از طرف ديگر براين باوريم که عقيدة به مهدي آخرالزمان در ذهن و قلب مردم رسوخ و نفوذ کرده بود و از همان صدر اسلام در انتظار ظهورش بودند؛ به طوري که اين انتظار در ايام هرج و مرج و بحران‌ها و حوادث ناگوار تاريخي، شدّت مي‌يافت و در هر آن در انتظار مصداقش بودند. طبيعي است که وضاعان و مدلسين حديث از اين قضيه سوء استفاده کرده و با کمک حاکمان ظالم، به وضع حديث و تغيير متن آن بپردازند. همين امر، ضرورت توجه به علم رجال در قوت صدور روايات مهدوي راغير قابل انکار مي‌کند.
آن چه راقم اين سطور را به تحقيق در اين موضوع واداشت، اين بود که چگونه مي‌توان در باب مهدويت که خود يکي از مباحث پيچيده ديني است و از صدر اسلام مورد توجه مسلمانان بوده و عده‌اي را به تکاپو واداشته است، به هر روايتي اعتماد کرد؟ اطمينان به صدور روايت بر جويندگان هدايت در مبحث مهدويت لازم است و اعتماد بر صدور روايت از معصوم عليه السلام ممکن نيست، مگر با تحليل سند روايت و تبيين حالات روات؛ با كمال تأسف پژوهش و ژرفكاري در پيشينة راويان احاديث مهدويت با كمك دانش رجال ـ چنان‌كه بايد ـ به جدّ گرفته نمي‌شود. بررسي شخصيّت مفضل بن عمر از دو سو حائز اهميّت است؛ از يك سو از راويان احاديث مهدوي است و اهميت اين بحث از بازگفت بي‌نياز است واز سويي ديگر مفضّل بن عمر از معدود راوياني است كه چهره‌اي متناقض در كتب رجالي دارد و هنوز اختلاف است كه آيا او دردشناس و درمان انديش بوده و يا خداي ناكرده دچار لغزش شده و احتمالاً راه صواب را نپيموده است، اين مهم مجال تحقيق در اين امر را فراخ مي‌سازد.

آشنايي با راوي:

مفضل بن عمر راخيلي‌ها با روايت «التوحيد» مي‌شناسند. داستان از اين قرار است که مفضل بن عمر در مسجد مدينه نشسته بود که ابن ابي العوجاء و يکي از يارانش منکر نبوت رسول اکرم صلي الله عليه و آله شده و سپس پا را فراتر نهاده و گفتند: «کائنات به اقتضاي طبيعت به وجود آمده‌اند». مفضل که به شدّت غضبناک شده بود، به محضر امام صادق عليه السلام شرفياب شد و گفتة آنان را بازگو کرد. امام صادق عليه السلام فرمود: «فردا صبح نزد من بيا تا آثار صنع و قدرت حق را در خلقت عالم و ساير موجودات، از انسان و حيوان و نبات، براي تو توضيح دهم تا قلبت آرام گيرد.»[1]
کنية مفضل، «ابوعبدالله» است. در برخي از اسناد و روايات، با نام «مفضل جعفي» هم آمده است. در کتب حديثي 160 روايت از او نقل شده است.[2] بيشتر روايات او از امام صادق عليه السلام است. وي مدتي از دوران امامت امام کاظم عليه السلام رانيز درک کرد و در عصر آن جناب، رحلت نمود. بنا به نقل کشّي، از عيسي‌بن سليمان، وي هنگام بيماري مفضل، به حضور امام کاظم عليه السلام شرفياب شده و خبر بيماري او را به حضرت ابلاغ نموده و طلب دعا مي‌کند. آن جناب در پاسخ مي‌فرمايند: «خداوند مفضل را رحمت کند ! او از محنت و رنج اين دنيا راحت شد». هنگامي که از نزد امام بيرون آمد، به اصحاب حاضر در آن جا گفت: «مفضل رحلت کرده است»؛ سپس به سمت کوفه رفته و پس از ورود به آن جا، خبر رحلت مفضل را در همان روزي که حضرت خبر رحلتش را داد، شنيد.[3]
نجاشي کتاب‌هاي مفضل بن عمر را اين گونه نام مي‌برد: «کتاب الايمان و الاسلام»، «کتاب يوم و ليلة»، «کتاب الفکر المعروف بتوحيد المفضل»، «کتاب علل الشرايع»، «وصية المفضل»، «کتاب في بدء الخلق و الحثّ علي الاعتبار».[4]
مفضل بن عمر از راوياني چون: ابو ايوب العطار، اسماعيل بن ابي فديک، ثابت الثمالي، جابربن يزيد الجعفي، يونس بن ظبيان و خيبري روايت نقل کرده است.[5] مهم‌ترين راوياني که از او روايت نقل کرده‌اند، عبارتند از: محمد بن سنان، ابن ابي عمير، عثمان بن عيسي، بشر بن جعفر، عبدالرحمان بن کثير، ابن سنان، معلي بن خنيس، ورزعه و….[6]
ديدگاه علماي رجال دربارة «مفضل بن عمر» بسيار متفاوت و حتي متناقض است. بعضي همچون ابن غضايري[7]، ابن داود[8]، نجاشي[9] و علامه حلي[10] او را ضعيف مي‌دانند، و حتي او را «فاسد المذهب»، «مضطرب الرواية»، «مرتفع القول»، «خطابي» و… مي‌نامند. عده‌اي ديگر دربارة وثاقت و يا ضعف مفضل بن عمر هيچ قضاوتي نکرده‌اند که مي‌توان به برقي اشاره کرد. او مفضل بن عمر را از اصحاب امام صادق عليه السلام مي‌داند و به وثاقت يا ضعف او اشاره نمي‌کند. شيخ طوسي رحمه الله عليه نيز در الفهرست[11] فقط وصيت و کتاب او را نقل مي‌کند و در کتاب رجال او را يکبار از اصحاب امام صادق[12] عليه السلام و بار ديگر از اصحاب امام کاظم عليه السلام مي‌داند [13]، بدون آن که متعرض وثاقت يا ضعف او بشود. مرحوم کشّي رحمه الله عليه نيز به طور گسترده رواياتي که در مدح او وارد شده و هم رواياتي که در ذم او مي‌باشد رانقل مي‌کند و نتيجه گيري رابرعهدة خواننده مي‌گذارد.[14] بين علماي رجال متأخّر کوشش فراوان شده است تا با جمع آوري قراين و شواهد و نقل رواياتي که در مدح مفضل بن عمر است، او را از اتهاماتي هم چون غلو، خطابي مذهب بودن و اضطراب روايت و… مبرّا کنند. از جملة اين کوشش‌ها مي‌توان به ابوعلي محمدبن اسماعيل مازندراني در کتاب منتهي المقال [15]، ملاعلي علياري تبريزي در بهجة الآمال في شرح زبدة المقال[16]، مرحوم مامقاني در تنقيح المقال[17]، علامه تستري در قاموس الرجال[18]، شيخ علي نمازي شاهرودي در مستدرکات علم رجال الحديث[19] و مرحوم خويي رحمه الله عليه در معجم رجال الحديث[20] اشاره کرد. مرحوم محدث نوري رحمه الله عليه نيز در خاتمة مستدرک الوسايل در بحث «مشيخه من لا يحضره الفقيه» قرائن و شواهدي را در وثاقت مفضل بن عمر نقل مي‌کند.
در اين نوشتار، کلام نجاشي به سبب اهميتش نقد و بررسي مي‌شود و سپس شواهد و قراين وثاقت «مفضل» نقل مي‌گردد.

دلايل ضعف مفضل بن عمر و نقد آنها:

کلام نجاشي رحمه الله عليه دربارة مفضل بن عمر:
کلام مرحوم نجاشي از آن رو مهم است که بسياري از رجاليان بعد او[21]، ملاک تضعيف مفضل بن عمر را قضاوت او مي‌دانند. نجاشي رحمه الله عليه دربارة او مي‌گويد: «ابوعبدالله وقيل ابومحمد، الجعفي، فاسد المذهب، کوفي، مضطرب الروايه، لا يعبأبه، و قيل انه کان خطابياً و قد ذکرت له مصنفات لايعول عليها».[22]

نسبت « فاسدالمذهب » و « مضطرب الروايه » :

نجاشي در توضيح مفضل بن عمر جعفي او را فاسد المذهب مي‌داند. مرحوم آيت‌الله خويي رحمه الله عليه در معجم رجال الحديث[23] کلام نجاشي رحمه الله عليه در فاسد المذهب خواندن مفضل بن عمر جعفي را با کلام شيخ مفيد رحمه الله عليه معارض مي‌داند؛ زيرا مرحوم شيخ مفيد رحمه الله عليه مفضل بن عمر را از فقيهان صالح و از خواص امام صادق عليه السلام مي‌داند. مرحوم آيت‌الله خويي رحمه الله عليه سپس دربارة اين تعارض، به قضاوت مي‌نشيند و مي‌گويد:
در تعارض کلام نجاشي رحمه الله عليه و شيخ مفيد رحمه الله عليه بايد سخن شيخ مفيد رحمه الله عليه را مقدم دانست؛ زيرا رواياتي که از معصومان[24] عليهم السلام درمدح مفضل بن عمر جعفي آمده، شاهدي بر صحت کلام شيخ مفيد رحمه الله عليه است. شايد هم علت «فاسد المذهب» خواندن مفضل بن عمر توسط نجاشي رحمه الله عليه به سبب نسبت غلوي است که به او داده اند؛ اما باز اين مطلب رد مي‌شود.
قبل از هر چيز در تعريف غلو بايد گفت: «غلو» بر وزن فعول، مصدر «غلي يغلو» و به معناي افراط، ارتفاع، بالا رفتن و تجاوز از حد و حدود هر چيز مي‌باشد؛ لذا وقتي قيمت چيزي از حد معمول خود بالاتر مي‌رود، به آن غال (به معناي گران) مي‌گويند؛ چنان که دربارة مايعات هرگاه به جوش آيند و در حد خود نگنجد، مي‌گويند: غليان کرده است.[25] غلو در اصطلاح علماي رجال، دو استعمال دارد: يکي غلو در ذات؛ يعني قول به الوهيت امامان عليهم السلام يا حلول روح خداوندي در آن‌ها و ديگر غلو در صفات؛ مانند انتساب بسياري از معجزات و کرامات به امامان عليهم السلام.
از بررسي موارد غلو و نسبت آن به راويان به اين نتيجه مي‌رسيم که غلو در اين کتب، به يک معنا به کار نرفته است؛ بلکه گاهي دربارة شخصي به کار مي‌رود که مسلماً از فرق و گروه‌هاي غلات بوده و در بعضي موارد هم دربارة شخصي به کار مي‌رود که دربارة صفات امامان عليهم السلام يا معجزات آن‌ها اعتقادات خاصي داشته است. علما و بزرگان قم همانند شيخ مفيد رحمه الله عليه بسياري از صفات عالي و کرامات پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام رامنکر شدند و معتقدان به آن صفات و کرامات را به غلو متهم کردند.[26] نقطة اوج اين اختلاف، د رمسألة سهو النبي صلي الله عليه و آله بود که قمي‌ها معتقد بودند پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله عصمت از سهو ندارد. آنان اولين درجة غلو را آن مي‌دانند که شخص، به رخ ندادن سهو براي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله معتقد باشد. از طرف ديگر علماي شيعي بغداد همانند شيخ مفيد رحمه الله عليه به عدم جواز سهو براي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله معتقد بودند و نيز صفات و فضايل ديگري براي ائمه اطهار عليهم السلام نقل مي‌کردند. اين گروه، علامت غلو را نفي حدوث از ائمه اطهار عليهم السلام و حکم به الوهيت و قديم بودن آن‌ها مي‌دانستند. با توجه به مطالب گفته شده، به اين نتيجه مي‌رسيم که نسبت غلو به مفضل بن عمر اگر هم صحيح باشد، صرفاً غلو در صفات است و چنين غلوي، همانند غلو در ذات موجب تکفير نمي‌شود. مرحوم مامقاني رحمه الله عليه بر اين باور است كه اتّهامِ غلوّ قدماء مورد اعتماد نمي‌باشد زيرا كه اعتقاد به پائين‌ترين درجات فضايل اهل بيت عليهم السلام نيز نزد آنان غلوّ است.[27] و حتّي آنان بعضي از اموري که ما هم اکنون از ضروريات مذهب تشيع مي‌دانيم را غلو مي‌دانند.[28] مرحوم مامقاني رحمه الله عليه براي شاهد، مطلبي مي‌آورد و آن اين که مرحوم صدوق رحمه الله عليه نفي سهو را که هم اکنون از ضروريات مذهب تشيع است، غلو مي‌دانسته است. ايشان در ادامه مي‌گويد: «نه من و نه ديگر محققين با جست و جوي در بحار الانوار، به يک حديث که از مفضل بن عمر نقل شده و دال بر غلو باشد، برنخورديم.‌»[29]
قابل ذکر است که مجموعه اصطلاحات مربوط به ضعف مذهب در رجال نجاشي عبارتند از: «ضعيف في مذهبه»، «غال»، «غال المذهب»، «طعن عليه بالغلو»، «رمي بالغلو»، «فاسد المذهب»، «فاسد الاعتقاد»، «في مذهبه ارتفاع»، «مرتفع القول»، «لم يکن بذلک في المذهب» و «مضطرب المذهب» که در مجموع، دربارة 38 نفر ذکر شده است که البته همة آن‌ها ضعيف نمي‌باشند.[30] نجاشي عبدالله جبلة[31] و علي بن حسن بن محمد طائي[32] را از سرشناسان واقفي مي‌داند، ولي به وثاقت زياد اين دو اذعان دارد. جاي ديگر، علي بن حسن بن علي فضال[33] فطحي مذهب، عبادة بن زياد الأسدي[34] زيدي مذهب و يحيي بن سعيد قطان[35] عامي مذهب را ثقه مي‌داند. برخي از عواملي که از ديدگاه نجاشي در وثاقت شخص خللي وارد نمي‌کند، عبارتند از:
1. پيرو مذاهبي چون اهل سنت، فطحيه، واقفيه، زيديه و… بودن؛
2. اضطراب در مذهب ؛[36]
3. اعتقاد به جبرو تشبيه ؛[37]
4. اضطراب در حديث.[38]
با توجه به مطالب گفته شده، بايد گفت «مضطرب الروايه» بودن به هيچ وجه دال بر عدم وثاقت يک راوي نمي‌باشد. مضطرب الروايه بودن، با وجود آن که عيب به حساب مي‌آمده است؛ ولي مانع از وثاقت ذاتي (في نفسه) شخص نمي‌باشد. مرحوم خويي رحمه الله عليه تصريح مي‌کند که اگر نسبت مضطرب الروايه بودن مفضل صحيح هم باشد، کاشف از عدم وثاقت او نمي‌باشد. همان‌گونه که نجاشي معلي بن محمد بصري رامضطرب الحديث مي‌داند؛ ولي مرحوم خويي رحمه الله عليه با توجه به قرائن و شواهد، او را ثقه مي‌خواند.[39]

پی نوشت ها :

[1]. علي محدث زاده، اصحاب امام صادق عليه السلام، ص339، تهران، مسجد جامع، 1373ش.
[2]. سيدابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج18، ص292، نجف اشرف، مدينة العلم، 1983م.
[3]. رجال کشي، ص327، ح592، مشهد، دانشكده الهيّات و معارف اسلامي. 1348ش.
[4]. رجال نجاشي، ش1112، ص416، قم، جامعه مدرسين، 1407ق.
[5]. معجم رجال الحديث، ج18، ص292.
[6]. همان.
[7]. ابن غضايري درباره او مي‌گويد: «المفضل بن عمر الجعفي ابوعبدالله ضعيف، متهافت، مرتفع القول، خطابي، و قد زيد علي شيء کثير و حمل الغلاة في حديثه حملاً عظيماً و لا يجوز ان يکتب حديثه» (رجال ابن غضايري (الضعفاء)، ش117، ص87، قم، دارالحديث، 1380ش)
[8]. ابن داوود درباره وي اين گونه مي‌گويد: «مفضل بن عمر، ضعيف، متهافت، خطابي» (ابن داوود حلي، کتاب الرجال، جزء الثاني، باب الميم، قم، منشورات الرضي، 1392ق)
[9]. نجاشي درباره او اين گونه مي‌گويد: «ابوعبدالله و قيل ابومحمد، الجعفي، کوفي، فاسد المذهب، مضطرب الروايه، لا يعبابه و قيل انه کان خطابيا و قد ذکرت له مصنفات لا يعول عليها» (رجال نجاشي، ش1112، ص416).
[10]. علامه حلي رحمه الله عليه درباره او اين گونه مي‌گويد: «فاسد المذهب، مضطرب الروايه، لا يعبابه، متهافت، مرتفع القول، خطابي، و قد زيد عليه شيء کثير، و حمل الغلاة في حديثه حملاً عظيماً، و لا يجوز ان يکتب حديثه» (خلاصه الاقوال، ش1647، ص407، قم، فقاهت، 1417ق).
[11]. شيخ طوسي، الفهرست، ش758، ص251، نجف، مكتبه مرتضويه.
[12]. شيخ طوسي، کتاب الرجال، ش4530، ص307، قم، نشر اسلامي، 1415ق.
[13]. همان، ص343.
[14]. رجال کشي، ح581-599.
[15]. ابوعلي حائري محمد بن اسماعيل المازندراني، منتهي المقال، ج6، ص310، ش3029، قم، موسسه آل البيت لأحياء التراث، 1416ق.
[16]. حاج ملا علي علياري تبريزي، بهجه الآمال، ج7، ص70، تهران، بنياد فرهنگ اسلامي مرحوم كوشان پور، 1412ق.
[17]. مرحوم مامقاني، تنقيح المقال، ج3، ص238، تهران، نشر جهان.
[18]. علامه تستري، قاموس الرجال، ج9، ص93، قم، مؤسسه نشر اسلامي، 1410ق.
[19]. شيخ علي نمازي شاهرودي، مستدرکات علم رجال الحديث، ج7، ص477، ش15139، تهران، شفق، 1412ق.
[20]. معجم رجال الحديث، ج18، ص292.
[21]. از آن جمله مي‌توان به کلام علامه حلي در خلاصة الاقوال، ص407، ش1647 اشاره کرد. او به تبع کلام نجاشي مي‌گويد: «مفضل بن عمر فاسد المذهب، مضطرب الروايه، لا يعبابه». مرحوم تفرشي هم در کتاب نقد الرجال، ج4، ذيل ش5400، در توضيح مفضل بن عمر مي‌گويد: «کوفي، فاسد المذهب، مضطرب الرواية...‌».
[22]. نجاشي، رجال، ص416، رقم 1112.
[23]. «اما قوله فهو فاسدالمذهب، فيعارضه ماتقدم من الشيخ المفيد من عده من الفقهاء الصالحين و من خاصة ابي عبدالله عليه السلام، و بطانته، و لا يسعنا الا ترجيح کلام الشيخ المفيد علي کلام النجاشي من جهة معاضدته بماتقدم من الروايات التي لا يبعد دعوي التبادر الاجمالي فيها»؛ معجم رجال الحديث، ج18، ص304.
[24]. اين روايات، در فصل دوم همين مقاله خواهد آمد.
[25]. حسين بن محمد، راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص365، تهران، المكتبة المرتضويّة، 1403ق.
[26]. نعمت الله صفري فروشاني، غاليان، ص340، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1378ش.
[27]. «ان رمي القدماء الرجل بالغلو لا يعتمد عليه و لا يرکن اليه لوضوح کون القول بادني مراتب فضائلهم غلو عند القدماء و کون مانعده اليوم من ضروريات مذهب التشيع غلو عند هؤلاء و کفاک في ذلک عد الصدوق نفي السهو عنهم غلواً مع انه اليوم من ضروريات المذهب و کذلک اثبات قدرتهم علي العلم بما يأتي بتوسط جبرئيل و النبي صل الله عليه و آله غلو عندهم و من ضروريات المذهب و کذلک اثبات قدرتهم علي العلم بما يأتي بتوسّط جبرئيل و النبي صل الله عليه و آله غلو عندهم و من ضروريات المذهب و لم تقف نحن و لا ساير المتتبعين في الاخبار و الغائصين في بحار الانوار علي حديث له دال علي الغلو»؛ عبدالله مامقاني، تنقيح المقال، ج3، ص238، تهران، انتشارات جهان.
[28]. همان، ص238.
[29]. همان، ص240.
[30]. رحيمه شمشيري ودکتر مهدي جلالي، روش نجاشي در نقد رجال، فصلنامه علوم حديث، ش30، ص61.
[31]. رجال نجاشي، ش563، ص216.
[32]. همان، ش668، ص254.
[33]. همان، ش676، ص257.
[34]. همان، ش530، ص304.
[35]. همان، ش1196، ص443.
[36]. همان، ش165، ص68.
[37]. همان، ش1020 و ش1180.
[38]. همان، ش1117، ص418.
[39]. معجم رجال الحديث، ج18، ص304.

منبع: http://www.entizar.ir