شناسنامه تفسیر

نام معروف: التحریر و التنویر، التحریر المعنى السدید و تنویر العقل الجدید
مؤلف: محمد طاهر ابن عاشور
تولد: ۱۲۹۶ ق
وفات: ۱۳۹۳ ق
مذهب: مالکی
زبان: عربی
تاریخ تألیف: ۱۳۸۴ ق
تعداد مجلدات: ۳۰ جزء در ۱۵ مجلد
مشخصات نشر: قاهره، مطبعه عیسی بابی حلبی، ۱۳۸۴ق، چاپ اول، قطع وزیری. چاپ های بعدی است از همین چاپ، بدون تاریخ، دار التونسیة للنشر، دار الجماهیریه للنشر والتوزیع.
 

معرفی مفسر و تفسیر

محمد طاهر ابن عاشور تونسی در سال ۱۸۷۸م مصادف با ۱۲۹۶ ق در تونس متولد شد. جد بزرگ وی از مراکش به اسپانیا مهاجرت کرد، ولی به خاطر آزار و اذیت استعمارگران، به تونس رفت. خاندان وی در سده های ۱۱-۱۴ جزء عالمان و صاحبان مناصب در تونس به شمار می آمدند. پدر بزرگ مادری ابن عاشور که دارای منصب صدارت بود، تربیت محمد طاهر را به عهده گرفته و او را از همان کودکی با علم و دانش مأنوس ساخت. شیخ محمد العزیز بوعتور علاوه بر این که پدر بزرگ ابن عاشور بود، مقام استادی وی را هم بر عهده داشت.
 
محمد طاهر در شش سالگی قرآن و بعضی از متون دیگر را حفظ کرد. وی در سن چهارده سالگی وارد دانشگاه زیتونه شد و بعد از هفت سال یعنی در سال ۱۹۰۰م فارغ التحصیل شد. ابن عاشور در مدت تحصیل خود علومی همچون: علوم قرآن، قرائت، حدیث، فقه مالکی، اصول، فرائض، سیره، تاریخ، نحو، صرف، لغت، ادب، بلاغة، کلام، منطق، ریاضی، زبان فرانسه و عروض را فرا گرفت. وی بعد از فارغ التحصیل شدن در دانشگاه زیتونه و مدرسه صادقیه مشغول تدریس شد.
 
نکته دیگر آنکه ابن عاشور، از جایگاه شاخص و عالمان معروف مغرب عربی و از جمله اندیشوران ژرف اندیش معاصر جهان دوران بازگشته به اسلام است که خدمات وی محدود به تونس نمی شد و آفاق علمی وی بیرون از تونس می گردید و منشأ خدمات علمی و اجتماعی و تحولات سیاسی منطقه و از کسانی است که در دنباله حرکت حیات دینی جدید شیخ محمد عبده بود و تحصیلات خود را در آنجا و قاهره در الأزهر گذرانده بود. وی، شاگرد محمد عبده و مفتی اعظم مالکیان و شیخ دانشگاه زیتونیه بوده است. او به دلیل احاطه ادبی از اعضای مجمع اللغة العربیة مصر و مجمع العلمی العربی دمشق بود. ابن عاشور در سال ۱۹۷۳م مصادف با سال ۱۳۹۳ ق دار فانی را وداع گفت.(1)
 
تألیفات ارزنده ای در زمینه مباحث اجتماعی، فقهی، ادبی و تفسیر از خود به یادگار گذاشته است که به حدود ۳۹ کتاب تألیف می رسد که بخشی از آن چاپ شده، اما بخش دیگری هنوز به صورت خطی باقی مانده است. از مهم ترین آنها به جز این تفسیر مقاصد الشریعة الاسلامیة. أصول النظام الاجتماعی فی الاسلام. الوقف وآثاره فی الإسلام. أصول الإنشاء والخطابة است.
 
تفسیر پرارج و کم نظیر وی در این اواخر، یکی از بهترین تفاسیر علمی و ادبی و – از همه مهم تر عقلانی جهان اسلام و قابل مقایسه با تفسیر المیزان در جهان تشیع است. این تفسیر با آن که در ژرف نگری و کنکاش های علمی و عقلانی و بهره گیری از ادبیات برای فهم قرآن کریم در تفاسیر اهل سنت کم مانند است، در جهان اسلام و در میان تفسیر پژوهان آن چنان که شایسته این تفسیر است مورد توجه قرار نگرفته و از شهرت مناسب خود برخوردار نشده است و محققان و نویسندگان عرب بهای لازم را به این تفسیر نداده اند. عوامل متعددی در این بی مهری مؤثر بوده است که مهم ترین عامل را باید در خردگرایی مؤلف و عدم گرایش کامل به فکر اشعری گری و سلفی گری حاکم بر اندیشه بلاد اسلامی و ادامه حرکت عبده دانست. وی به اجتهاد و فکر استقلالی پایبند و گاه با نیش زدن های ظریف، نارضایتی خود را نسبت به عقاید اشاعره و سلفیه ابراز می دارد.
 
ابن عاشور با تأثر از مکتب فکری استاد خود محمد عبده، معتقد به بازگشت قرآن در صحنه های اجتماعی و سیاسی و در متن زندگی انسان معاصر است. به همین دلیل تفسیر او آگاهی بخش و ضدسلطه است. از سوی دیگر صاحب تفسیر التحریر و التنویر نیز با آنکه از علمای اشعری است و کتاب هایی را که در زمینه کلام خوانده، عمدتا مؤلف شان اشعری مسلک است؛ اما در عین حال وی مانند قدمای اشاعره نیست، بلکه جایگاه عقل تفسیری در نزد وی بسیار والاست؛ به همین دلیل این جریان فکری را به نومعتزله توصیف کرده و این به این معنا نیست که حدیث و مأثورات صحابه را با دیده عظمت می نگرد.
 
وی در آغاز تفسیر، مقدمه ای دراز آهنگ در ۱۱۶ صفحه در زمینه علوم قرآنی و مبادی تفسیر به رشته نگارش در آورده که از آن مباحث است: تعریف تأویل و تفسیر، علوم لازم برای دانش تفسیر، امکان تفسیر غیرروایی و ضرورت تدبر و تعقل در قرآن و توضیحی گسترده از حدیث منع تفسیر به رأی، اسباب نزول، قرائت و میزان نقش آن در تفسیر، اعجاز قرآن و چگونگی و ابعاد آن و برخی مباحث دیگر که همه آنها به صورت تحلیلی و کنکاش های عقلانی و برهانی است.
 
روش ورود وی به تفسیر به این گونه است: پیش از این که به صورت تفصیلی وارد تفسیر و بررسی آیات یک سوره بشود، ابتدا دورنمایی از سوره ارائه میدهد و بعد از آن وارد تفسیر آیات می شود. ارائه این دورنما در پنج مرحله انجام می گیرد؛ چون بررسی این پنج مورد خارج از موضوع بحث و باعث طولانی شدن نوشتار حاضر می شود، لذا صرفا به عناوین آنها اشاره می شود: نام سوره و وجه نام گذاری آن. مکی و مدنی بودن سوره؛ همراه با استدلال و بررسی تاریخی آن، بیان ترتیب سوره از جهت نزول و بیان سوره قبل و بعد آن، تعداد آیات و بررسی آن، اغراض و مقاصد سوره.


 

روش تفسیر

از نظر روش تفسیری، کاوش در لغت در این تفسیر جایگاه بسیار والایی دارد، بلکه می توان گفت از مهم ترین و بارزترین پایه هایی است که این تفسیر بر آن قائم شده و بر ساقه های آن ایستاده است، بلکه رشته ای است که ارکان تفسیر ابن عاشور را به آن پیوند می دهد و کشف معانی را محکم و قوی و متمایز از سایر تفاسیر کرده است.» حتی قالب اجتهادی این تفسیر نیز بر مبنای ادبیات واژگانی و ادبی استوار است و هنگاهی که مؤلف در بیان استدلال بر چیزی است، با ادبیات استدلال می کند.
 
از سوی دیگر التحریر از مهم ترین تفاسیری است که به مباحث بلاغی در دوران معاصر با زبان و ادبیات معاصر پرداخته است. و اساس مباحث اجتماعی و کلامی حتی دفع شبهات در تفسیر ابن عاشور بر بحث های ادبی به معنای عام آن استوار است که شامل حرف، نحو، معانی و بیان و بلاغت است. به عنوان مثال ابن عاشور برای اثبات جزء سوره نبودن بسمله، به بلاغت قرآن استدلال میکند و می گوید اقتضای بلاغت این است که یک جمله را بدون کم و کاست در اول هر سوره تکرار ننماییم. (2)
 
به عنوان نمونه یکی از بحث های بیانی را که با بحث های دیگر پیوند خورده، شاهد آورده میشود. ابن عاشور در مورد معنای «خلیفه» در آیه: «انی جاعل فی الارض خلیفه» در ذیل این آیه به بحث مجاز و احتمالات معنایی آن کرده است: خلیفه در اصل به معنای کسی است که جانشین دیگری می شود، یا جایگزین وی در کارش می شود. اما در این جا به نظر این عاشور دو احتمال وجود دارد، با معنای مجازی قصد شده است و یا معنای حقیقی مورد نظر است. معنای مجازی هم یا استعاره است و یا مجاز مرسل است. بنابراین معنای مجازی این گونه می شود که خدا در زمین مدیری را قرار داده است که هر چه را خدا اراده کند او انجام می دهد و منظور از این کار و تدبیر او تسلط بر موجودات زمین است. بنابراین نمی تواند معنای حقیقی مورد نظر باشد چون خدا در زمین حلول نکرده است تا بعد از خودش واقعا جانشینی قرار داده باشد یا این که واقعا در زمین عامل کاری نیست که به عهده انسان گذاشته است. (3)
 
چنان که از ویژگی های تفسیر، تأکید بر اعجاز قرآن از منظر علوم ادبی و علم بلاغت به جای تأکید بر ابعاد محتوایی و معنایی است، به همین دلیل از مفسرین این سبک به ویژه زمخشری و ابن عطیه در المحرالوجیز بهره می گیرد. استشهاد به اشعار در این تفسیر فراوان به چشم می خورد. زیرا زمخشری از علمای متقدم علم بلاغت به حساب می آید و در زمان زمخشری این مباحث به صورت مفصل تنظیم نشده بود. هر چند قبل از وی جرجانی این بحث را منظم و به صورت قاعده مند مطرح کرده بود، اما با این وجود در زمان جرجانی بحث بلاغت به صورت اصطلاحی تازه مطرح شده بود و شاخه و برگ کمتری داشت و این علم با ظهور سکاکی و علمای بعد از وی وارد مرحله تفصیل شد. بنابراین طبیعی است که ابن عاشور با تجربه از حجم انبوه بلاغی نزدیک به چندین قرن به صورت تفصیلی مباحث بلاغتی قرآن را با زبان و ادبیات عصری و اهداف هدایتی و اجتماعی مطرح کرده باشد.
 
از نکات جالب توجه این تفسیر هم اندیشی با کسانی مانند علامه طباطبایی در خودبسندگی قرآن و عدم لزوم اتکا به مأثورات در تفسیر است. لذا ابن عاشور در مقدمه سوم تصریح می کند که تفسیر با غیر مأثور صحیح است و این حرف که «إن القرآن لا تنقضی عجائبه» جزء با تفسیر اجتهادی معنا پیدا نمی کنند. وی چنین استدلال میکند که اگر بخواهیم متکی به حدیث و مأثورات شویم و فقط به گفته های پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) اکتفا نماییم، تفاسیر قرآن در صفحات محدودی منحصر خواهد شد. و بسیاری از آیات جایی برای تفسیر ندارد، وانگهی خود صحابه هم چنین تلقی نداشته اند، و صحابه هم خود را به تفسیر مأثور محدود نکرده اند.
 
در همین مقدمه در دفاع از تفسیر اجتهادی سخن از معنای تفسیر به رأی میکند و مانند علامه طباطبایی در جلد سوم تفسیر در ذیل آیه ۷ سوره آل عمران که معانی و وجوه تفسیر را شمارش کرده، این گونه احتمالات را بر می شمارد و می نویسد: مراد از تفسیر به رأی که در روایات نکوهش شده، تفسیری است که مشخصات زیر را داشته باشد:
 
١- بدون استناد به ادبیات عرب و مقاصد شریعت و بدون شناخت ناسخ و منسوخ و اسباب نزول باشد.
۲- بدون آن که در قرآن تدبر کند به سراغ تفسیر آیات برود و قرآن را به وسیله آن چه که در ذهنش خطور نماید، تفسیر کند و تفسیرش به ادله ناقص مبتنی باشد.
۳- هدفش اثبات افکار مذهب خاصی باشد و آیات را بر آن حمل نماید.
۴- جمود بر الفاظ قرآن داشته باشد و تنها آنچه را که خود بدان رسیده صحیح بداند.
۵- مراد از ممنوعیت تفسیر به رأی بی توجهی به قواعد تفسیر باشد، لذا هدف ضابطه مند کردن تدبر و تأویل است.
 
ابن عاشور در مقدمه دهم تفسیرش وقتی وجوه اعجاز قرآن را تبیین می کند، وجه اول را به مباحث بلاغتی قرآن اختصاص می دهد.
 
ابن عاشور به نکات ادبی و بیانی اهتمام ویژه نشان میدهد. وی در این بخش فهرستی از مباحث بلاغتی قرآن را متذکر می شود و در مورد تشبیه و استعاره می گوید: این دو نزد عرب جایگاه بلند و قدر اعلایی در باب بلاغت دارند. بدین وسیله امراء القیس بر شعراء عرب فائق آمد.
 
ابن عاشور می نویسد: تشبیهات و استعارات قرآن عرب را ناتوان و عاجز ساخته است مانند: «و اشتعل الرأس شیبا»، «و اخفض لهما جناح الذل» و «آیة لهم الیل نسلخ منها النهار» و ابلعی ماءک» و غیره...(4)
 
همچنین به تناسب و پیوند آیات اهمیت به سزا قائل و پیوند معانی و نکات تفسیری استفاده میشود. از طرفی بحث های موضوعی مناسب با آیه در این تفسیر طرح شده است. اما با این وجود این تفسیر در زمره تفاسیر گسترده و جامع به حساب می آید. و از طرفی تمام مباحث این تفسیر وجهه ادبی آن نیست، بلکه برخی از مباحث آن تفوق ویژه دارد و ابعاد اجتماعی و کلامی و در تناظر با تفسیر المیزان در شیعه است و مهم ترین تفسیر عقلی دوره معاصر اهل سنت به حساب می آید. بنابراین هر چند وی مباحث بلاغتی را در این تفسیر بازگو کرده است، اما از مسائل دیگر تاریخی و قصص و پاسخ به شبهات غافل نبوده است؛ به هر حال اساس این تفسیر به ترتیب مبتنی بر ادبیات، عقل و اثر است.
 
ابن عاشور در تفسیر همانند بسیاری از مفسران معاصر از روش قرآن به قرآن و قرآن به حدیث و لغت استفاده میکند و واژه های قرآن را با موارد دیگر آیات مقایسه و بر پایه موازین زبان و لغت عرب تحقیق و تبیین می کند. در این زمینه دقت های واژه شناسی تاریخی مفسر بسیار جالب توجه است.
 
گرایش فقهی مفسر مانند عمده علمای شمال آفریقا و خصوصا علمای تونس مالکی مذهب است. لذا هم در تفسیر و هم در کتاب هایی که تالیف کرده بر اساس آموخته هایش، (مانند الموطأ مالک، الدردیر و کفایة الطالب على الرسالة) مالکی و تأکید بیشتر بر مبانی فقه آنان همچون مصالح مرسله، قیاس، سد ذرایع: یعنی ممنوعیت توصل به امر مباح به خاطر امر حرام؛ مثل منع از کاشت درخت انگور به خاطر حرمت شراب) و استحسان است. با این همه ابن عاشور در تفسیرش مباحث فقهی را در حد فهم و تفسیر آیات الاحکام مطرح کرده و با اجتهاد کامل وارد بررسی آنها شده است. اما در مورد مسائلی که خارج از آیات الاحکام است وارد بحث نشده؛ زیرا وی معتقد است تفسیر نیازی به فقه به مانند ندارد.
 
پی‌نوشت‌ها:
1- درباره ترجمه حال وی به کتاب های زیر مراجعه کنید : ایاد، خالد الطباع، محمد الطاهر ابن عاشور علامه الفقه و اصوله والتفسیر و علومه ، ثامر مفتاح العلی، الشیخ محمد الطاهر ابن عاشور و منهجه فی تفسیره التحریر و التنویر، (دوحه قطر، دار الثقافه، ۱۹۹۴م) صص۱۷ - ۶۲؛ ابوحجر، التفسیر العلمی للقرآن فی المیزان، ص۲۶۳; و نویهض، معجم المفسرین، ج ۲، ص ۵۴۱.
2- محمد بن طاهر، ابن عاشور، ج ۱، ص ۱۴۰
3- التحریر و التنویر، ج ۱، ص ۳۸۵
4- همان، ص ۱۰۷
 
منبع: شناخت نامه تفاسیر، سید محمدعلی ایازی، چاپ اول، نشر علم، تهران، 1393ش، صص 238-231