شناسنامه تفسیر

نام معروف: تفسیر تطهیر با جاری قرآن
مؤلف: علی صفایی
تولد: ۱۳۳۰ش
وفات: ۱۴۱۹ق، سوم شهریور ۱۳۷۸ش
مذهب: شیعه
زبان: فارسی
تعداد مجلدات: ۳ جلد
مشخصات نشر: قم، انتشارات لیلة القدر، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش، قطع وزیری، چاپ اول۱۳۵۷ش.
 

معرفی مفسر و تفسیر

این تفسیر اثر مفسر معاصر علی صفایی حایری (۱۳۳۰ - ۱۳۷۸) معروف به: ع صاد، است.(1) این تفسیر در آغاز طی تفسیری از سوره الناس شروع و به سوره معارج در جزء ۲۹ شماره ۷۰ میرسد، آنگاه سوره حمد را شروع میکند که بعدها در دو جزء در ۵۲۳ صفحه و ۲۲۸ ص در سال ۱۳۸۲ و ۱۳۸۱ منتشر می گردد و آنگاه مؤلف اثری تفسیری با عنوان تطهیر با جاری قرآن در تفسیر سوره بقره را پی ریزی میکند و طی درس هایی آنها را به شکل جمعی ارائه می دهد و بعد آن را تدوین میکند و در سال ۱۳۸۰ نشر می یابد.
 
علی صفایی از قرآن پژوهانی بود که افزون بر آثار معارفی، کارهای تفسیری دیگر همچون: روش برداشت از قرآن کریم، رشد، صراط، مبانی تفسیر (سخنرانی ها در قالب لوح فشرده) ارائه داده است. سبک تفسیر صفایی استثنایی و انحصاری و شاید بتوان گفت قائم به حضور شفوی وی در جمع مخاطبان جوان بوده است. چون به گونه ای سخن گفته و نوشته که در مخاطبان خود ارتباط ویژه ای برقرار کند. روش او در تفسیر، توضیح واژگان، شرح جمله به جمله آیات، ترجمه تفسیری، تحلیل شرایط و فضاشناسی نزول سوره و آیه و برداشت ها و نتیجه های خاص اجتماعی و تربیتی است.
 
تفسیری است فارسی با سبکی متفاوت و نقد جدی به تفاسیر معاصر و قدیمی، و روش های آشنایی با قرآن. این تفسیر برای اهل تخصص نوشته نشده و جنبه تربیتی و هدایتی آن آشکار است، اما سخنی برای متخصصان هم دارد، که با تفسیر چگونه باید برخورد کرد. مخاطبان خود را تعیین کرده و ظاهرا به صورت خودمانی با ادبیات خاص با آنان سخن می گوید. او داستان آشنایی خود را با قرآن شرح می دهد و از این که او چگونه قرآن را می شناخت و بعد آشنای دیگر شد، داستانی اسف بار دارد: «فاجعه این است که ما قرآن را به بازی گرفته ایم. ما در میان جو و همراه جریانی که به قرآن و نهج البلاغه روی آورده، به این بازی کشیده شده ایم تا خودی نشان بدهیم و وقت های بیکاری را با آن سرگرم باشیم. این گناهی است که ما را به سیاهی کشانده و به خستگی و نفرت راه داده است. به جای درس گرفتن از قرآن، به درس دادن به آن برمیخیزیم. و ادامه این برخورد، بن بست و خستگی و در نهایت، نفرت و وازدگی است؛ چون در خلوت صمیمی خویش به آنچه که بافته ایم اعتقاد نداریم و آیه ها برای ما زیادی و اضافی جلوه می کنند، که اگر نباشد باز چیزی کم نمیشود». (2)
 
صفایی مقدمه ای متفاوت از همه تفسیرها دارد. او از علوم قرآن و یا مقدمات تفسیر سخن نمی گوید، دلیل نام گذاری این تفسیر هم جالب است. او قرآن را آبی جاری میداند که باید با آن دل ها را شست. از سوی دیگر روش برخورد با تعالیم دینی و آموزش قرآن به نسل جدید را در جامعه به نقد میکشد که می گوید: من خودم از این فشار، تجربه ها آموختم، که دیگر تخم نفرت را این گونه در دل ها نریزم. با یکی از استادها که جوانی پرشور و مذهبی بود، برخوردی داشتم. سخت خسته و درگیر بود. با رئیس فرهنگ و دیگران کارش به ساواک کشیده بود؛ چون حاضر نشده بود که انقلاب سفید را در س بدهد و امتحان بگیرد. به او گفتم انقلاب سفید درس بده و سخت گیری هم بکن و اگر می توانی مردودشان هم بکن.... چون این سخت گیری، بذر نفرت و بیزاری است... گفتم استادهای تعلیمات ما این تجربه را به ما نشان دادند... و با چوب هایی که به ما زدند، ما را فرسنگ ها از قرآن جدا کردند. (3).
 
از مسائل قابل توجه در این تفسیر توجه به هدف شناسی این دانش است، زیرا بسا تفسیرهایی نوشته شده که با هدف مشخص ندارد و با اهداف جزئی دارد. او تأکید دارد که تفسیر باید نمونه ها و مصداق های پنهان و یا رابطه ها و هماهنگی های نهفته را توضیح دهد. تفسیر، برداشتن پرده از چهره مصداق ها و یا از چهره رابطه هاست. رابطه هایی که در آیه پنهان شده اند و یا مصداق هایی که بعدها آشکار می شوند. این مصداق ها را جز با خود آیه ها نمی توان نشان داد و این رابطه ها و هماهنگی را هم باید در جایی دیگر و با روشی جز شأن نزول و اقوال و تفاسیر و جریان عمل جست وجو کرد. (4).
 
البته می توان به عنوان یک کار علمی، باد و باران را در قرآن بررسی کرد و به نتیجه های عالی رسید. ولی آن جا که قرآن تو را به این آیه ها دعوت می کند، می خواهد تو را همراه یک حرکت از منک و از ملکوت و از ملک، به مالک هستی راهنما باشد. می خواهد تو را از پدیده ها، از نظام حاکم بر آنها (ملکوت) و از واسطه های هستی و فرشته ها، به سوی مالک و حاکمی که همه در دست او هستند «بیده ملکوت کل شی» بکشاند. و همراه این تغییر و تحول حق و ثابت را نشانت بدهد تا بر روی موج ها خانه نسازی و بر غیر او تکیه نکنی تا بتوانی همراه تمام وسیله ها مغرور نشوی و بدون هرگونه وسیله ای مأیوس نگردی... فقط به دنبال تکلیف باشی. (5).
 
از نظر صفایی مهم ترین هدف تفسیر ایجاد تحول در مخاطب است. کسی که ضرورت و نیاز به قرآن را تا این سطح احساس کرده باشد، دیگر در شکست ها و پیروزی های آینده، پیشرفت ها و بن بست های کارش، از قرآن منحرف نمی شود و بر آن جلو نمی افتد. همان طور که آن را رها نمی کند. (6)


 

روش تفسیر

روش تفسیر را به جز آنچه در تفاسیر دیگر آمده مطرح کرده و معتقد است توجه به شأن نزول، تاریخ نزول، تفاسیر و اقوال، تداعی معانی و جریان عمل بود؛ کافی نیست و پارامتر دیگری را اضافه می کند: «مادام که در صحنة عمل نباشی، قرآن را نمی فهمی و تحرک و کارآیی آن را احساس نمیکنی. اما در عمل با تداعی معانی و یا بینش دیالکتیکی می توانی قرآن را بفهمی و با آن زندگی کنی». (7).
 
اما باز این را کار کافی نمی داند، چون بسا کسانی حاضر هستند، اما درکی درست ندارد. «من میدیدم کسانی در صحنه عمل و در جریان عمل حضور داشتند، هنگامی که قرآن نازل میشد به یکدیگر نگاه می کردند و با تمسخر از هم می پرسیدند: «ماذا اراد الله بهذا ما». آنها که در جریان عمل و در صحنه بودند، قرآن را نمی فهمیدند و یا یکسان و برابر نمی فهمیدند. این تفاوت نشان میدهد که عامل دیگری برای فهم قرآن و برداشت از آن لازم است؛ عاملی که می تواند تفاوت های صحنه عمل را توضیح بدهد. او همچنین توضیح می دهد که اگر میخواهی بدانی که با سوره و آیه ها در جایگاهش و در موضعش برخورد کرده ای، ببین آیه ها و کلمه ها و ترتیب آنها بر تو سنگینی دارند و یا این که راحت و سلیس هستند. ما می بینیم که در برابر آیه های گنگ و خسته، چگونه با دکلمه و حرکت دست و سر می خواهند به خود، نشاط و شور و به آیه، جان و حالی بدهند و فاصله ها را پر کنند. (8)
 
اما دریافتم که تداعی معانی و همخوانی ذهنی، ربطی به قرآن ندارد. یک آیه در ذهن من هزار مسأله دیگر را تداعی میکند. این مربوط به دلالت آیه نیست. این تداعی و همخوانی کاری به دلالت آیه ندارد که از تنوین یک کلمه و یا از حالت و شکل آهنگ یک کلمه برای من به دست آمده، آنچه از متن کلمه و از دلالت کلمه برنخاسته باشد، فقط تداعی ذهن من است و باید از محدوده آیه شست و شو شود. این تحمیل بر قرآن است نه تحلیل آن.
 
صفایی دارای مبانی نسبت به منابع است و به آن رویکرد دارد. هم شأن نزول و شناخت بستر نزول را ضروری می داند و هم ناکافی. در این باره می نویسد: و اما داستان شأن نزول و یا تاریخ نزول هم برای فهم قرآن کافی نیست؛ چون آن جا که حضور در صحنه نمی تواند روشنگر باشد و هزار سؤال سیز میکند که؛ «ماذا أراد الله بهذا ما»، در این جا شأن نزول چه می تواند بکند؟ بگذر از این که شأن نزول ها چه بسا می تواند در محدود کردن و گمراه کردن ذهن اثر بگذارند. این است که نمی توان بر شأن نزول تکیه کرد. (9).
 
او اعتقاد به جامعیت قرآن در همه حوزه ها دارد و معتقد است که امروز هم قرآن سخنی برای گفتن دارد: «فرهنگ قرآن پس از گذشت سال ها حرف هایی دارد که هنوز فرهنگ معاصر ما از آن عقب تر است. تلقى قرآن از انسان و تلقی آن از تربیت انسان و اخلاق و حکومت، به کیفیتی است که فرهنگ معاصر، آن را درک نکرده. این فرهنگ، انسان را با جبرها تحلیل می کند، در حالی که انسان ترکیبی از جبرهاست. (10).
 
تفسیر تطهیر با جاری قرآن، به صورت منظم از آغاز نیست، او تفسیر سوره ناس و فلق و توحید شروع می کند، و به صورت پراکنده سوره های کوچک و برخی از سوره های بزرگ مانند آل عمران را تفسیر می کند. از نظم خاصی تبعیت نمی کند، او هر چند سوره های دیگری را مد نظر قرار داده است.
 
صفایی در تمام تفسیر به خودشناسی و سیر و سلوک و تربیت نفس مناسب با مخاطبان اهمیت ویژه ای قائل است و گرایش خود را به همین روال ادامه می دهد و همین اهتمام باعث شده که از لحاظ مشی تفسیر و تربیت اخلاقی جاذبه ای مخصوص به خود را ایجاد کند. مخاطبان ویژه پیدا کند و تأثیرهای عملی و گرد آوردن بخشی از جوانان، نمونه ای از شیوه تربیتی او بوده است.
 
او از الفاظ سخن نمی گوید و جمله ها را به جای آنکه شرح دهد، پیام آن را بازگو میکند. زبانش زبان درد و احساس است.
 
البته تطهیر با جاری قرآن، تحلیل مستقلی را می طلبد، اما می توان این شیوه از تفسیر را در دوران اخیر بی سابقه دانست و گونه ای از تفسیر عصری در جهت بازگشت به قرآن به حساب آورد. در بررسی روش های تفسیری معاصر (که به جای طبقات مفسرین) این گرایش و شیوه صفایی که عمدتا جنبه القایی آن قوی است، جای این پرسش مطرح است که چگونه مفسر می تواند مخاطب خود را بشناسد و مناسب با روانشناسی آنان سخن بگوید و جذب به قرآن کند. باید از چه روشی استفاده کند، از کجا شروع کند و چه مسائلی را مطرح کند. به عنوان نمونه در تفسیر آیه: «و الضحى * و اللیل إذا سجی» این گونه توضیح می دهد: آن چه دل های بیدار و روح های آشنا را به درماندگی می کشاند و به یأس پیوند می دهد و از راه باز می دارد:
 
گاهی مشکلات است، بدی هایی است که می بینند و سیاهی هایی است که مشاهده میکنند؛ بدی هایی از آنها که اسوه خوبی بودند و سیاهی ها از آنها که باید نور میپاشیدند. اینها باید بدانند که مشکلات موضوع کار هستند، نه مانع کار. مریض برای طبیب موضوع کار است، از آن نمی هراسد، که به آن روی می آورد و هجوم می برد. ما ودعک ربک وما قلى.(11)
 
بدین ترتیب آثار تفسیری صفایی مخاطب محور و سبک ویژه تربیتی و هدایتی دارد که زبان آن بیشتر شفاهی و با سبک خود قرآن شباهت بسیار دارد و بدین جهت متمایز از تفاسیر معاصر است.
 
پی‌نوشت‌ها:
1- نامی که مولف در سال های پیش از انقلاب برای خود در پشت جلد کتاب ها انتخاب کرده بود و به همین عنوان حتی پس از انقلاب مشهور شده بود
2- طهیر با جاری قرآن، ج ۱، ص ۱۲
3- همان، ص ۱۳
4- همان، ص ۲۰
5- همان، ص ۱۹
6- همان، ص ۱۶
7- همان، ص۱۷
8- همان، ۲۴
9- همان، ص ۱۸
10- همان، ص ۲۱
11- همان، ج ۳، ص۲۱۵
 
منبع: شناخت نامه تفاسیر، سید محمدعلی ایازی، چاپ اول، نشر علم، تهران، 1393ش، صص 270-266