نقص انصار در جنگ هاي دوران اميرمؤمنان (ع)
نقص انصار در جنگ هاي دوران اميرمؤمنان (ع)
چکيده
کليد واژه ها
مقدمه
(ع) و مسلمانان رنج ديده مکه در پي حمايت مسلمانان يثرب به سوي مدينه روي آورده و در آنجا اسکان يافته و
«مهاجر» ناميده شدند، از سوي ديگر، مسلمانان يثرب نيز که از پيامبر (ع) و ياران مهاجرش با آغوش باز پذيرايي نمودند، «انصار» ناميده شدند. آنان در طول ده سال اقامت پيامبر (ص) در مدينه رابطه ي خوبي با آن حضرت داشتند و همواره پيامبر را در راه نشر و گسترش آيين توحيد، ياري نموده و در صحنه هاي فرهنگي، سياسي و نظامي، حضور فعال و نقش ويژه اي داشتند.
يکي از موضوعات مهم در زندگي انصار چگونگي تعامل و رابطه ي آنها با اهل بيت (ع) بعد از رحلت پيامبر اسلام (ص) و موضع گيري ها و ديدگاه مثبت آنان نسبت به اهل بيت (ع) در مقاطع مختلف تاريخي است. در اينجا نقش آن ها در جنگ هاي دوران علي (ع) بررسي مي شود.
1. انصار در جنگ جمل
امام در نخستين روز هاي حکومتش با پديده اي شوم به نام ناکثين رو به رو شد. آن حضرت ابتدا تلاش فراوان کرد تا آنان را از مخالفت با حکومتش باز دارد، اما موفق نشد. طلحه و زبير که درصدد نقض بعيت خود با امام علي (ع) بودند به بهانه ي قصد انجام عمره به سوي مکه رفتند. ولي قصد شکستن بيعت و خيانت داشتند. (1) در آن هنگام عايشه هم در مکه بود و از بيعت مردم با حضرت علي (ع) ناراضي بود. (2) طلحه و زبير، عايشه را که کينه اي ديرينه به بني هاشم و حضرت علي (ع) و فاطمه زهرا (ع) داشت، براي دست يابي به مقاصد شوم خويش همراه خود ساختند. همراهي عايشه با آنان بزرگ ترين موفقيت بود، از اين رو، طلحه و زبير به عايشه گفتند: اگر مردم بصره تو را ببينند همگي با تو متحد خواهند شد. (3)
سرانجام طلحه و زبير و عايشه با سر دادن شعار انتقام و خون خواهي عثمان، اميرمؤمنان (ع) را به دست داشتن در قتل عثمان متهم نمودند، سپس همراه سه هزار نفر از مکه آهنگ بصره کردند. آنان مي گفتند عثمان مظلومانه کشته شده و اين شعارشان بود. وقتي آنان به بصره آمدند، عثمان بن حنيف انصاري که از جانب امام حاکم بصره بود، با عده اي از مردم بصره، از جمله حکيم بن جبله در منطقه ي مربد، براي مقابله با آن ها آماده شدند. بعد از جنگ شديد، طرفين تا آمدن امام صلح کردند. (4) ولي بعد از صلح، اصحاب جمل بدون در نظر گرفتن صلح نامه، شبانه به محل استقرار عثمان بن حنيف حمله نمودند، بيت المال را به غارت بردند و با کشتن تعداد زيادي از نگهبانان، عثمان بن حنيف را اسير نمودند. ابتدا قصد داشتند او را بکشند، ولي عثمان بن حنيف به آن ها اخطار داد و گفت: برادرم سهل بن حنيف جانشين امام در مدينه است، اگر مرا بکشيد او تمام باز ماندگان شما را خواهد کشت. (5) اينجا بود که از ترس سهل بن حنيف و انصار، بعد از آزار و اذيت و کشيدن موهاي صورتش او را رها کردند. (6) عثمان بن حنيف پس از اينکه از بصره اخراج شد، در ذي قار خدمت امام علي (ع) رسيد. وقتي حضرت او را ديد گريست و فرمود: «اي عثمان! من تو را به صورت پيرمردي داراي ريش فرستادم و اکنون با چهره اي بدون مو و جوان بازگشتي». (7)
در چنين شرايطي انصار که از علاقه مندان اميرمؤمنان (ع) بودند، در کنار آن حضرت بودند و در جنگ جمل فعالانه حضور پيدا کردند. هنگامي که خبر حرکت شورشيان به امام رسيد، آن حضرت سهل بن حنيف را به جاي خود در مدينه گذاشت، (8) سپس همراه شمار زيادي از اصحاب رسول خدا (ص) و بسياري از مهاجران و اکثريت قريب به اتفاق انصار و مردم مدينه (طبقه نقلي تعداد اصحاب پيامبر (ص) چهار هزار نفر بوده (9) که در ميان آنها هشتصد نفر از انصار و چهارصد نفر از کساني بودند که در بيعت رضوان حضور داشتند) به سرعت به سوي بصره حرکت کردند. (10)
در ميان انصار، افرادي همچون ابو ايوب انصاري ميزان پيامبر (ص) و خزيمة بن ثابت انصاري، معروف به ذوشهادتين (11) و نعمان بن ربعي انصاري که در اين جنگ فرمانده ي نيروي پياده بودند، حضور داشتند. (12) ابو قتاده انصاري صحابه ي بزرگوار رسول خدا (ص) قبل از حرکت گفت:
يا علي! رسول خدا (ص) اين شمشير را بر گردن من بسته است، مدتي بود که آن را در نيام داشتم و اکنون زمان آن فرا رسيده است تا آن را در مقابل اين ستمگران که براي امت فساد و تباهي آورده شد از نيام بيرون کشم و دوست مي دارم که مرا پيشاپيش و در مقدمه ي لشکر گسيل فرمايي. (13)
ابو قتاده در تمام جنگ ها همراه امام بود و در زمان خلافت حضرت علي (ع) از جانب امام والي مکه بود.
ابوالهيثم بن تيهان هم در جنگ جمل شرکت داشت. او پس از به خلافت رسيدن ابوبکر، يکي از دوازده نفري بود که ابوبکر را در مسجد استيضاح کردند (14) و به حمايت از حضرت علي (ع) و اهل بيت رسول خدا (ص) و اولويت آنان براي خلافت، سخن رسول خدا (ص) را در مورد اهل بيت که آنها را همچون ستارگان آسمان دانسته بود، بيان کرد. (15) وي در منابع از جمله سابقين شمرده شده است که به وصايت حضرت علي معتقد بود. (16) ابوالهيثم بن تيهان زماني که که طلحه و زبير در مقابل اميرمؤمنان (ع) جبهه گرفتند، با جمعي از انصار خدمت حضرت علي (ع) رسيده، ايشان را در جريان امور گذاشتند و خواستار اقدام عملي از سوي آن حضرت شدند. (17) ابوالهيثم بن تيهان هنگامي که حضرت علي (ع) عازم جنگ جمل بود، مي خواست از ربذه به ذي قار برود، پس از سخنان حضرت علي (ع) که حقانيت و وراثت خود را يادآور شد، برخاست و با اشاره به حقانيت امام و پشتيباني از سخنان وي، از حسد قريش نسبت به آن حضرت پرده برداشته، آمادگي خود را براي کمک کردن به آن حضرت اعلام داشت (18) و گفت:
اي اميرمؤمنان (ع) انحراف طلحه و زبير را به آنان يادآور شو اگر آمدند، آن ها را مي پذيريم و چنانچه پشت کردند با آن ها مي جنگيم، به جان خودم سوگند مردمي که دست به کشتار زده اند و اموال مردم را به غارت برده اند و مردم با ايمان را ترسانده اند شايسته ي رها کردن نيستند. (19)
او در جنگ جمل از خود رشادت ها نشان داد و در جنگ صفين نيز حضور داشت. بنا به گفته ي بلاذري وي در جنگ صفين به شهادت رسيد. (20) اشعاري که ابوالهثم بن تيان در کارزار جمل و صفين سروده است به وصايت حضرت علي (ع) اشاره دارد که بيانگر تمايلات و اعتقادات عميق شيعي و مکتبي اوست. (21) شيخ طوسي در رجالش او را در شمار رجال شيعه ي انصار ذکر کرده است. (22)
انصار در جنگ جمل حضور فعال و نقش اساسي و تعيين کننده داشتند. زماني که در صحنه ي نبرد حاضر مي شدند، چنان عظمت و شجاعتي داشتند که دل ها را مي لرزانيدند و شجاعان را مي ترسانيدند و لرزه بر اندام دليران مي انداختند. مسعودي به نقل از منذر ين جارود مي گويد:
زماني که او در جنگ جمل سپاهيان و جنگ جويان اميرمؤمنان (ع) را در زاويه (قريه اي است در کنار دجله بين واسط و بصره) ديده بود، چنين توصيف مي کند:
يکه تازان را سوار بر اسب ها ديدم و در حالي که جامه هاي سپيد بر تن و شمشير ها در کمر داشتند، بعضي از آن ها قرآن تلاوت مي کردند و فوج فوج مي گذشتند. گفتم: اين ها کيستند؟ گفته شد: انصار، صحابه ي رسول خدا (ص) هستند. (23)
در آن ميان، يکه تازي که بر اسب سرخ گون سوار بود و جامه اي سپيد بر تن داشت و کلاهي سفيد و عمامه ي زردي بر سر، تير و کمان بر دوش و شمشير بر کمر بسته بود، از جلوي ما گذشت. او پا هايش به زمين کشيده مي شد و در ميان هزار نفر سپاهي که آن ها هم بر سرخود کلاهي سفيد و عمامه اي زرد بسته بودند، ديده مي شد در حالي که پرچمي زرد رنگ به دست داشت. گفتم: اين کيست؟ گفته شد: قيس بن سعد بن عباده از انصار است و همراهان او فرزندان و خويشاوندانش هستند. (24)
قيس بن سعد انصاري از نخستين کساني بود که با علي (ع) بيعت کرد. او رئيس انصار، از ياران مخلص و فداکار آن حضرت به شمار مي آمد. او از بزرگان اصحاب رسول خدا (ص) و مديران آن ها و اهل سخاوت، شجاعت، فضل و رأي نظر و از داهيان عرب بود. او در زمان رسول خدا (ص) رئيس شرطة الخميس و عهده دار اجراي دستورات امنيتي و انتظامي در شهر مدينه بود. (25) او در دوران امام علي (ع) نيز موقعيت و جايگاه والايي داشت و از شيعيان و از خيرخواهان آن حضرت بود. آن گونه که در منابع آمده، او در مقدمات جنگ جمل شرکت داشته است. وقتي که اميرمؤمنان (ع) به ابوموسي اشعري پيام داد که مردم را براي پيوستن به امام، بسيج کند، ابوموسي از اين کار سر باز زد. آنگاه اميرمؤمنان (ع) براي جمع آوري نيرو و عزل ابوموسي اشعري، امام حسن (ع) را همراه عمار ياسر و قيس بن سعد انصاري به کوفه فرستاد. چون آن ها همراه نامه ي امام علي (ع) به کوفه رسيدند، به جاي ابوموسي اشعري، قرظة بن کعب انصاري را به عنوان حاکم بر کوفه گماشتند. در آنجا ابتدا امام حسن (ع) و سپس عمار ياسر براي مردم سخنراني کردند. (26) بعد از سخنان امام حسن (ع) و عمار ياسر، قيس بن سعد انصاري از جاي برخاست و پس از حمد و ثناي پروردگار چنين گفت:
اي مردم اگر در موضوع خلافت و زمامداري از شورا استقبال کرده و آن را ملاک بگيريم بايد بدانيم که علي از تمام مردم از جهت سابقه ي اسلامي و هجرت با رسول خدا (ص)، و دانش، شايسته تر و مناسب تر براي اين منصب است. قتل هر کسي که منکر اين واقعيت باشد مباح و حلال است. چگونه حلال نباشد و حال اينکه براي طلحه و زبير که خود با آن حضرت بيعت کردند و از روي حسد شانه از زير بار بيعت خالي کرده و آن حضرت را خلع نموده، اتمام حجت شده است و ديگر دليلي ندارد. (27)
سخنان امام حسن مجتبي (ع) و عمار ياسر و قيس بن سعد، رئيس انصار در تحريک مردم کوفه تأثيري مهم و قابل توجه داشت. آنگونه که در تاريخ آمده است مردم کوفه هم به نداي آنان پاسخ مثبت دادند و تعداد 9650 نفر از کوفيان به سپاه امام محلق شده و به سوي بصره حرکت کردند. (28)
ابن اعثم مي گويد: 9200 نفر از مردم کوفه به سپاه امام محلق شد. (29) در برخي نقل ها نيز تعداد آنان دوازده هزار نفر ذکر شده است. (30)
در بعضي از گزاش هاي تاريخي آمده است که قيس بن سعد انصاري در جنگ جمل شرکت کرده و در ماه جمادي الاخر سال 36 همراه علي (ع) بوده است. (31) به نظر مي رسد که اين اقوال درست نباشد، زيرا قيس بن سعد در صفر سال 36 از جانب امام علي (ع) به استانداري مصر منصوب شد. او در اول ماه ربيع الاول همراه هفت نفر از اعضاي خانواده اش وارد مصر شد (32) و مدت چهار ماه و پنج روز ولايت مصر را به عهده داشت و در آنجا حکومت مي کرد. سپس در پنجم رجب بعد از آنکه محمد بن ابي بکر به عنوان والي از جانب امام وارد مصر شد، قيس از مصر بيرون آمد و به سوي مدينه رفت. (33)
ابن عساکر نيز در تاريخ دمشق مي نويسد که امام علي (ع) قيس را در سال 37 ق از مصر عزل کرد و محمد بن ابي بکر را به عنوان والي فرستاد. (34) ابن ابي الحديد مي گويد: عهد نامه اي را که امام براي محمد بن ابي بکر نوشته تا وي آن را براي مردم مصر بخواند در اول ماه رمضان سال 36 نوشته شده است. (35) بنابراين مي توان گفت که قيس بن سعد در جنگ جمل شرکت نداشته است، زيرا بيشتر منابع، حضور قيس را در جنگ تأييد نمي کنند. از سوي ديگر، آنگونه که در منابع آمده، محمد بن ابي بکر در جنگ جمل شرکت داشته و بعد از جنگ جمل به سوي مصر رفته است.
اما اشعاري را که شيخ مفيد از قيس بن سعد انصاري در روز جنگ جمل نقل مي کند به نظر مي رسد که وي آن اشعار را در جنگ صفين وقتي که با سپاه معاويه رو در رو شد گفته باشد، نه در جنگ جمل، (36) زيرا در زماني که علي (ع) به جنگ جمل مشغول بود و تا هنگامي که از بصره به کوفه آمد، قيس بن سعد همچنان فرمانرواي مصر بود. (37) بلاذري مي گويد: «قيس بن سعد در مقدمات جنگ جمل نيز شرکت نداشته است، چون او در آن زمان والي مصر بود». (38)
به هر حال، آنچه از منابع تاريخي بر مي آيد اين است که قيس بن سعد انصاري فقط در مقدمات جنگ جمل شرکت داشته است و اين بيانگر حضور فعال و نقش انصار در جمع آوري سپاه در کنار اميرمؤمنان (ع) مي باشد. علاوه بر اين انصار در صحنه ي جنگ نيز بودند و نقش فعالي داشتند. در اين جنگ امام ابتدا پرچم را به فرزندش محمد حنيفه داد. ولي او به خاطر تير باران شديد دشمن نتوانست پيشروي کند. آن حضرت پرچم را از او گرفت، حمله کرد و ارکان سپاه جمل را از هم پاشيد، (39) سپس برگشت و دوباره پرچم را به محمد داد و فرمود: «کار نخستين را با اين حمله جبران کن، انصار نيز با تو هستند». (40)
آنگاه خزيمة بن ثابت را با عده اي از انصار که اهل بدر بودند، با او همراه کرد و محمد حنيفه همراه انصار حمله کرد و جنگ را پيش برد. (41)
زياد بن لبيد يکي ديگر از انصار بود که در جنگ جمل شرکت داشت و اشعاري مي خواند که مضمونش اين است: چگونه مي بيني انصار را در وز سختي و عداوت؟ ما مردمي هستيم که از خشم کسي باکي نداريم و در دفاع از وصي پيامبر (ع) از کسي ترس نداريم. انصار جدي هستند و شوخي نمي کنند. اين علي فرزند عبدالمطلب است و ما او را در مقابل کساني که تکذيبش مي کنند ياري مي دهيم. (42)
سرانجام جنگ جمل با پي شدن شتر عايشه خاتمه يافت. در اين جنگ از سپاه جمل بيست هزار نفر و از اصحاب علي (ع) هزار نفر و به قولي کمتر، کشته شدند. (43) پايان جنگ جمل را روز پنجشنبه 12 جمادي الآخر سال 36 ذکر کرده اند. (44)
2. انصار در جنگ صفين
اما بعد، شما مردمي با انديشه هاي نيکو و گويندگان حق، افرادي هستيد که کردار و دستورتان با برکت است و تصميم داريم به سوي دشمن خود و دشمن شما حرکت کنيم، نظريات خود را به ما ابلاغ کنيد. و به آنچه صلاح مي دانيد اشاره کنيد. (48)
بعد از سخنان امام (ع) چند نفر از انصار به نمايندگي از آنان سخن گفتند. يکي از آن ها سهل بن حنيف انصاري بود. او از ياران صميمي آن حضرت بود و حضرت او را در جنگ جمل جانشين خودش در مدينه قرار داده بود. (49)
بعد از جنگ جمل و در آستانه ي جنگ صفين، زماني که طرفداران معاويه مدينه را ترک نموده و به او ملحق مي شدند، سهل از فرار آنها ناراحت شد و جريان را براي امام نوشت. امام هم به او نوشت که افسردگي به خود راه مده و هر که را يافتي باز دار. (50)
سهل بن حنيف همراه قيس بن سعد بن عباده انصاري از مدينه به کوفه آمدند. او در پاسخ به نظرخواهي امام چنين گفت: اي اميرمؤمنان (ع) ما با کسي که با تو صلح نمايد و آشتي کند از در آشتي بيرون مي آييم و با ستيزه گران با تو، جنگ مي نماييم؛ رأي ما رأي توست. [در آخر نيز چنين گفت:] ما انصار، کساني هستيم که هيچ مخالفتي با تو نداريم و هر گاه ما را فرا خواني اجابت مي کنيم و زماني که ما را فرمان دهي اطاعت مي نماييم. (51)
بدين ترتيب، وي آمادگي انصار را براي همراهي و اطاعت از امام اعلام کرد. قيس بن سعد انصاري نيز به نمايندگي از انصار برخاست و حمد و ثناي الهي را به جاي آورد و سپس گفت:
اي اميرمؤمنان (ع)! همراه ما به سوي دشمنانت بشتاب و لحظه اي درنگ مکن. سوگند به خدا جهاد با آنان نزد من محبوب تر از جهاد و پيکار با کفار روم ترک است، زيرا اينان در دين خدا سهل انگاري نموده و حيله گري کرده، اولياء خدا و ياران رسول خدا (ص) را کوچک شمرده و به آنها اهانت نموده و انصار و مهاجرين و تابعين نيکوکار را تحقير کرده اند و هرگاه فردي مورد غضب آنان قرار گيرد او را زنداني کرده کتک مي زنند و از شهري به شهر ديگر تبعيد نموده و بي خانمانش مي کنند. اموال ما از نظر آنان برايشان حلال است و ما را بنده ي زبون خود مي پندارند. (52)
قيس بن سعد بارها اميرمؤمنان (ع) را بر پيکار با معاويه و کشتن وي وادار کرد و چنين مي گفت:
اي اميرمؤمنان(ع)! در روي زمين محبوب تر از شما کسي را نداريم که زمام امور ما را به دست گيرد و براي اقامه ي عدل و داد و اجراي احکام اسلامي بپا خيزد، زيرا تو ستاره ي فروزان و راهنماي شب هاي تار ما هستي. تو پناهگاه مايي که در سختي ها به تو پناه آورده و اگر تو را از دست دهيم زمين و آسمان ما تيره خواهد شد. لکن به خدا قسم! اگر معاويه را به حال خود گذاري تا هر مکر و حيله اي که مي خواهد انجام دهد، آهنگ مصر کرده و به سوي آنجا خواهد رفت و وضع يمن را بهم خواهد ريخت و به ملک عراق نيز طمع خواهد نمود، زيرا همراه معاويه عده اي از مردم يمن هستند که کشتن عثمان و ريختن خون او به عنوان يک جنايت و يک ظلم و ستم در عروق آنان جاي گرفته است و دل هايشان مملو از کينه جويي و انتقام گيري از قاتلين عثمان شده است.آنان به جاي اينکه دنبال علم و يقين باشند و حقايق را از ديده ي واقعي بنگرند، به ظن و گمان اکتفا کرده و به جاي يقين، شک را گرفته، و به جاي خوبي ها دنبال هواي نفس رفته اند. مردم حجاز و عراق را با خودت حرکت بده، او را در تنگنا قرار داده و از چند جهت محاصره اش کن و کاري نما که در خود احساس ناتواني و زبوني کند و از خودش مأيوس گردد. (53)
امام در جواب قيس بن سعد انصاري فرمود: «به خدا اي قيس سخني نيکو گفتي و مطلبي زيبا و به موقع بر زبان جاري ساختي.» (54)
امام زماني که به جنگ صفين رفت ابا مسعود انصاري را در کوفه جانشين خودش قرار داد. (55) بنا به گفته ي مسعودي 2800 نفر در جنگ صفين علي (ع) را همراهي مي کردند که نهصد نفر آن ها از انصار و مهاجران بودند. (56) غالب اهالي مدينه که در اين جنگ شرکت کرده، انصاري بودند و ضربات و حملات آنان بر سپاه معاويه بسيار شکننده بود.
به هر حال، انصار در جنگ صفين نقش چشم گيري داشتند. سهل بن حنيف در اين جنگ فرمانده ي لشکر بصره بود. (57) ابو الهيثم بن تيهان در جنگ صفين سپاه امام را منظم مي کرد و مي گفت:
اي مردم عراق! ميان شما و پيروزيِ زود هنگام در اين دنيا و بهشت در آن دنيا، جز ساعتي از روز نيست؛ گام هاي خود را استوار برداريد و صفوف خود را منظم کنيد و سرهاي خود را به پروردگارتان عاريت دهيد، از او کمک بگيريد و با دشمن خدا و دشمن خودتان بجنگيد. (58)
او در صفين آن قدر رشادت از خود نشان داد تا اينکه به شهادت رسيد. (59) توجه علي (ع) به او به گونه اي بود که بعد از مرگش، بر فقدانش تأسف و غصه مي خورد. گر چه نصر بن مزاحم وي را در شمار شهداي نبرد صفين ذکر نکرده است، اما شواهد زيادي نشان مي دهد که او در جنگ صفين حضور داشته و در آن جنگ به شهادت سيده است. (60) تأييد اين مطلب، يادآوري امام از ابن تيهان در شمار صالحاني، همچون عمار ياسر و ذو شهادتين است که شهادت آنان در صفين مسلم است. اين نشان مي دهد که او در صفين حضور داشته و در اين نبرد به شهادت رسيده است. علاوه بر اين، ابن ابي الحديد نيز شهادت ابا لهيثم بن تيهان را در صفين پذيرفته است. (61)
ابو ايوب انصاري نيز در جنگ صفين حضور داشت. او از ياران فداکار و مخلص امام به شمار مي آمد و مي گفت: «رسول خدا (ص) به من دستور داده که همراه علي (ع) با ناکثين، قاسطين و مارقين بجنگم». (62)
هنگام جنگ صفين، ابو ايوب انصاري نامه اي از طرف معاويه دريافت کرد که فقط يک سطر بود. معاويه نوشته بود: «لا تنسي شيباء ابا عذرتها و لا قاتل بکرها». البته ابو ايوب انصاري چيزي از آن نفهميد و آن را نزد امام آورد و عرض کرد: يا اميرالمؤمنين! اين معاويه پسر هند جگرخوار و پناه منافقان، نامه اي به من نوشته که از آن سر در نمي آورم و متوجه مقصودش نمي شوم و نامه را به حضرت داد. اميرمؤمنان (ع) فرمود:
اين جمله، مثلي است که گفته است، زن باکره شبي را که بکارتش از بين رفته و مردي که اين کار را کرده و اولين فرزندي را که از اين طريق تولد يافته هرگز فراموش نمي کند، من (معاويه) هم همانند آن زن هستم که قتل عثمان را فراموش نمي کنم. (63)
اين کينه سبب شد بعد از جنگ صفين و زماني که ابو ايوب از جانب امام والي مدينه بود، معاويه بُسر بن ارطاة را به سه هزار لشکر به سوي مدينه فرستاد و بُسر پس از بيرون رفتن ابو ايوب انصاري از مدينه و پيوستن او به امام، خانه اش را به آتش کشيد. (64)
خزيمة بن ثابت انصاري که معروف به «ذو شهادتين» بود، در جنگ صفين اميرمؤمنان (ع) را همراهي مي کرد. پس از شهادت عمار ياسر، وي از خود دلاوري ها نشان داد و مي گفت: با شهادت عمار گمراهي اين گروه روشن تر شده است. (65) او در جنگ صفين اشعاري سرود. در يکي از اشعارش چنين مي گويد: «اين علي (ع) است که ناکثين و قاسطين از فرمان او سرپيچي و عصيان کرده اند». خزيمة آن قدر جنگ کرد تا به شهادت رسيد. (66)
برخي از انصار نيز فرمانده و پرچم دار سپاه بودند. ابن قتيبه مي نويسد: اميرمؤمنان (ع) در جنگ صفين صحابه را در گروهي سازمان دهي کرد و فرماندهي آن را به قيس بن سعد انصاري داد. (67) برخي گويند که او فرمانده ي سمت چپ لشکر و همراه قاريان عراق بود. (68)
صعصعة بن صوحان مي گويد: هنگامي که اميرمؤمنان (ع) براي جنگ صفين پرچم ها را بر مي افراشت، پرچم رسول خدا (ص) را بيرون آورد و تا آن زمان پرچم پيامبر (ص) بعد از رحلتش ديده نشده بود، پرچم را بست و قيس بن سعد انصاري را احضار کرد و آن پرچم را به او داد و سپس انصار و جنگ جويان را جمع کرد. همين که چشم آن ها به پرچم رسول خدا (ص) افتاد، گريه ي بسيار شديدي نمودند. در اين موقع، قيس بن سعد انصاري رئيس انصار، اشعاري سرود و چنين گفت:
اين همان پرچمي است که پيرامون آن با رسول خدا (ص) بوديم و جبرئيل امين يار ما بود. (69) ضرر نمي کند کسي که انصار پشتيبان او باشند، در صورتي که براي او جز آنان هيچ کس يار و ياور نباشد مردمي که هرگاه به پيکار بر مي خيزند، آن قد قبضه هاي آنان دسته هاي شمشير مشرفيه را مي گيرد که شهرها را و کشور ها فتح شود. (70)
گزارش هاي تاريخي حاکي از آن است که حضور انصار و افرادي همچون قيس بن سعد انصاري در کنار علي (ع) براي معاويه بسيار سنگين بود، از اين رو هنگامي که اوضاع بر معاويه بسيار سخت و دشوار شد و شکست را مشاهده کرد، به يارانش گفت: مرا مرداني از ياران علي، مثل مالک اشتر و سعد بن قيس همداني و قيس بن سعد بن عباده انصاري سخت اندوهگين ساخته اند. (71)
نگراني معاويه از حضور انصار در جنگ صفين نشان دهنده ي نقش فعال سياسي و نظامي آنان در کنار اميرمؤمنان (ع) مي باشد. در اين باره نصر بن مزاحم مي گويد: وقتي که معاويه رشادت هاي انصار را در جنگ صفين ديد به حدي خشمگين گشت که نعمان بن بشير و مسلمة بن مخلد را فرا خواند و به آن ها گفت:
آنچه از اوس و خزرج مشاهده کرده ام غمگين ام ساخته و مرا به محنت افکنده است. آنان شمشير ها را به گردن هاي خود گذارده و ما را به مبارزه و فرود آمدن در مقابل خود مي خوانند تا آنجا که تمام ياران و سپاهيانم، اعم از شجاعان و ترسو ها را ترسانيده به حدي که هر يک از يکه سوران شامي که مي پرسم جواب مي آيد که انصار او را کشته اند. به خدا سوگند با تيز بيني و انديشه ي عميقم، با شمشير هاي برنده ام، با آن ها رو به رو خواهم شد و در مقابلِ هر سوار از انصار، يکه تازي را مي فرستم تا به گلوي آنان چسبيده و آنان را از بين ببرد و به تعداد آنان، از افراد قريش مرداني را خواهم فرستاد که خرما و طفيشل (72) نخورده باشد. (73)
وقتي خبر اين مجلس به انصار رسيد، قيس بن سعد انصاري تمام انصار را جمع کرد و خطبه اي براي آنان خواند و چنين گفت:
اي انصار! سخنان معاويه را شنيديد، به خدا قسم! اگر امروز بر معاويه خشم نموده يا کينه داشته و دشمن او بوده ايد و اگر خون او را در اسلام بريزيد، معلوم مي شود که در زمان شرکت خون او را مي ريختيد. بزرگ ترين گناه شما در نظر معاويه اين است که به ياري ديني که داريد، برخاسته ايد. امروز طوري بکوشيد که فعاليت ديروز را فراموش کنيد و فردا طرزي جديت نماييد که کوشش امروز را از ياد ببريد. اي انصار! شما زير پرچمي هستيد که در طرف راستش جبرئيل، و در سمت چپش ميکائيل مي جنگيد. ولي حريف و دشمن شما در زير پرچم ابو جهل و احزاب مي جنگد. اما خرما را ما نکاشتيم بلکه بر کساني که آن را مي کاشتند جلو تر رفته و بر آنان در خوردن آن غلبه نموديم، و اما طفيشل اگر غذاي ما بود هم مثل قريش ملقب به آن شده و به آن نام مشهور مي گشتيم، چنان که آنان را «قريش السخينه» (74) گفتند. (75)
قيس بن سعد، خطيب تواناي انصار همچنان با سخنان و اشعار حماسي خود، مجاهدان را به خروش مي آورد و سخنان او به حدي معاويه را خشمگين کرد که روزي معاويه پس از شنيدن سخنان او عمروعاص را خواست تا چاره اي بينديشد. معاويه گفت:
سخنران انصار قيس بن سعد، هر روز سخنراني مي کند، به خدا قسم او در نظر دارد فردا ما را از بين ببرد، و اگر آن کس که فيل ها را از خانه ي خدا باز داشت جلوي او را نگيرد، ما را نابود خواهد ساخت. (76)
سپس معاويه به عده اي از بزرگان انصار از جمله به عقبة بن عمرو، براء بن عازب، عبدالرحمن بن ابي ليلي، خزيمة بن ثابت، زيد بن ارقم، عمرو بن عمر نامه نوشت و آنان را سرزنش نمود و از آنان خواست که نزد قيس بن سعد بروند و با او صحبت کنند. همگي نزد قيس بن سعد آمده، گفتند: «معاويه نمي خواهد به ما ناسزا بگويد تو هم از فحش و بدگويي خودداري کن». سپس قيس بن سعد انصاري در پاسخ آنان گفت:
من و يا فردي همچون من فحش و ناسزا نمي دهد، ولي من هيچگاه دست از جنگ با معاويه بر نخواهم داشت تا آنگاه که خدا را ملاقات کنم. (77)
قيس بن سعد خطيب تواناي انصار، زبان عترت طاهره و خاندان پاک رسول (ص) خدا بود. او همچنان که در صحنه ي نبرد با شمشيرش جهاد مي نمود، با زبان گويا و منطق رسا و بليغ خويش نيز از خاندان رسول خدا (ص) و از حق جانشين بر حق پيامبر (حضرت علي (ع)) دفاع مي کرد. (78)
معاويه در جنگ صفين از نعمان بن بشير خواست که نزد قيس بن سعد رفته، او را توبيخ نمايد. هنگامي که نعمان بن بشير در ميان لشکر آمد صدا زد: اي قيس بن سعد، من نعمان بن بشير هستم. سپس سخناني ايراد کرد و گفت:اي انصار! شما بوديد که با عثمان مخالفت نموديد و او را کشتيد، باز هم دچار اشتباه شديد و ياران او را نيز در جنگ جمل کشتيد و با اسبان و سپاهيان خود بر مردم شام تاختيد و آن ها را مورد حمله قرار داديد. شما که عثمان را تنها گذاشتيد و او را ذليل کرديد، اگر امروز با علي (ع) آن چنان کنيد تازه، کاري مساوي آن کار انجام داده و يک عمل در مقابل يک عمل قرار مي گيرد. ليکن شما اي انصار! دست از حق برداشته و به اين راضي نشويد که همچون بقيه ي مردم باشيد تا آنجا که در ميدان جنگ پي به حقيقت برده و خود به جنگ و مبارزه دعوت شويد، ولي هيچ ناراحتي بر علي نرسيده و شما هستيد که مصيبت ها را بر او سبک نموده و او به استراحت پرداخته و بار مصيبت را بايد شما بکشيد و در انتظار پيروزي وعده داده شده بنشينيد و فداکاري کنيد. جنگ از دست ما و شما چه عزيزاني را گرفته! که شما خود بهتر مي دانيد. نسبت به بقيه از خدا بترسيد و پرهيزگاري را پيشه ي خود سازيد. (79)
قيس بن سعد پس از سخنان نعمان بن بشير خنديد و گفت:
اي نعمان! فکر نمي کنم که چنين جرأتي داشته باشي و اين سخنان را بر زبان جاري سازي! آن کس که به خود خيانت کند، برادرش را نصيحت نمي کند. (80) به خدا سوگند تو خود را گول زده اي و گمراه و گمراه کننده هستي! اما درباره ي عثمان، اگر شنيدن خبر، تو را کفايت مي کند و به هر خبري گوش فرا مي دهي يک خبر هم از من بشنو. عثمان را افرادي کشتند که تو از آنان بهتر نيستي و افرادي او را تنها گذاشتند و ذليلش کردند که مسلماً از تو بهتر هستند. اما اينکه گفتي ما همچون بقيه ي مردم نيستيم، ما در جنگ آن طور خواهيم جنگيد که در کنار رسول خدا (ص) و در رکاب او مي جنگيديم و از شمشير ها با صورت خود و از نيزه ها با گلوگاه خود نگهداري و حفاظت مي کنيم تا آنجا که حق، نمايان و آشکار گردد، اگر چه آنان دلشان نخواهد وليکن اي نعمان! بنگر که همراه تو با معاويه جز عده اي افراد آزاد شده و بياباني و يا چند نفري از مردم يمن که قريب خورده اند و داخل سپاهيان او شده اند کس ديگري را مي بيني؟ ببين که مهاجران و انصار و تابعين آن ها و کساني که سابقه ي درخشان در اسلام دارند کدام طرف هستند؟! و ببين که با معاويه از انصار رسول خدا (ص) جز تو و رفيق کوچکت کس ديگري هستند؟ به خدا قسم شما دو نفر نه سابقه اي در دين اسلام داريد و نه در جنگ بدر و احد بوديد و نه آيه اي از قرآن در شأن شما نازل شده و با قرآن هم آشنايي نداريد. به جان خودم سوگند اگر تو هم اکنون ما را فريب داده و به ما خيانت کردي، پدرت نيز به ما خيانت کرد. (81)
بعد از اين سخنان قيس بن سعد انصاري بود که حضرت علي (ع) وي را نزد خود طلبيد و او را تمجيد و ستايش کرد و سروري و فرماندهي انصار را به او داد. او يار با وفاي حضرت علي (ع) بود. وي در جنگ صفين هر روز در جمع انصار سخن مي گفت و آنان را بر ضد شاميان و معاويه تحريک مي کرد. (82) آنگونه که در منابع آمده قيس در سخنان خود بر اين نکته تکيه مي کرد که اصحاب رسول خدا (ص) با ما هستند. او مي گفت: هفتاد نفر از کساني که در جنگ بدر حضور داشتند، در کنار ما هستند و فرمانده ي ما هم پسر عموي رسول خدا (ص) و «بدري صدق» است. (83)
به هر روي، انصار در جنگ صفين ضربه هاي سنگيني بر پيکر سپاه شام وارد ساختند. البته معاويه از همراهي آنان با اميرمؤمنان (ع) بسيار ناراحت بود و به همين دليل، وي قبل از جنگ، نامه هاي زيادي به ياران امام، از جمله قيس بن سعد انصاري، و در زمان جنگ به ابو ايوب انصاري نوشت و کوشيد تا آنان را به مخالفت امام وادار کند، (84) اما تلاش هاي او سودي نبخشيد و جز دو نفر (نعمان بن بشير و مسلمة بن مخلد) (85) احدي از آنان فريب معاويه را نخوردند و تا آخر از خلافت اميرمؤمنان (ع) دفاع کردند و حامي آن حضرت بودند.
قيس بن سعد انصاري در پاسخ به يکي از نامه هاي معاويه چنين نوشت:
اي معاويه! تو از من مي خواهي که از علي (ع) جدا شوم و به اطاعت تو سر بگذارم و از اينکه اصحاب او از دورش متفرق شده و به تو پيوسته اند مرا مي ترساني؟ سوگند به آن خداوندي که جز او معبودي نيست، اگر براي او جز من کسي باقي نماند و براي من هم جز او کسي باقي نماند، مادامي که تو در جنگ با اويي با تو مسالمت نخواهم کرد و تا هنگامي که با او دشمني مي ورزي به فرمانت تن نخواهم داد. من دشمن خدا را بر دوست خدا، و حزب شيطان را بر حزب خدا ترجيح نمي دهم و انتخاب نمي کنم. (86)
به هر حال، بعد از شهادت عمار ياسر، قيس بن سعد انصاري همراه عده اي از افراد شجاع انصار، به سپاه شام حمله نمودند و جنگ بسيار شديدي کردند (87) و عده اي از آن ها به شهادت رسيدند. بنا به نقل مسعودي در جنگ صفين 25 نفر از صحابه ي بدري به شهادت رسيدند. (88) ابو عمره انصاري يکي از شهدا بود که در جنگ صفين مبلغ يکصد هزار درهم به اميرمؤمنان براي سرکوبي معاويه و شاميان کمک کرد. او در اين جنگ در رکاب آن حضرت جنگيد و به شهادت رسيد. از شهداي ديگر انصار، ثابت بن عبيد انصاري، خزيمة بن ثابت «معروف به ذو شهادتين»، ابو الهيثم بن تيهان، ابو فضاله انصاري، سعد بن حارث انصاري، فاکه بن سعد انصاري، ابو ليلي انصاري (89) و يزيد بن طعمه انصاري بودند. (90)
بسياري از بزرگان انصار در جنگ هاي دوران اميرمؤمنان (ع) حضوري شايسته داشتند. برخي از آنان که نقش برجسته اي ايفا کردند عبارت بودند از: ابو ايوب انصاري ميزبان پيامبر (ص)، (91) ابو بردة بن نيار انصاري، (92) ابو عمره انصاري، (93) ابو سعيد خدري انصاري، (94) ابو مسعود انصاري، (95) ابو قتاده انصاري، (96) ابو فضاله انصاري، (97) ابو قدامه انصاري، (98) ابو الهيثم بن تيهان انصاري، (99) ابو اليسر انصاري، (100) ابو ليلي انصاري، (101) اسيد بن ثعلبه انصاري، (102) براء بن عازب انصاري، (103) ثابت بن قيس بن خطيم انصاريف (104) ثابت بن عبيد انصاريف (105) جابر بن عبدالله انصاريف (106) جابر بن عمير انصاري، (107) جبير بن حباب بن منذر انصاري، (108) جبلة بن ثعلبه انصاري، (109) جبلة بن عمرو ساعدي انصاري، (110) حارث بن حاطب انصاري، (111) حارث بن عمرو انصاري، سعد بن عمرو انصاري، (112) حارثة بن نعمان انصاري، (113) حجاج بن عمرو بن غزيه انصاري، (114) خالد بن ابي خالد انصاري، (115) خالد بن ابي دجانه انصاري، (116) خالد بن وليد انصاري و فرزندش عبدالرحمن بن خالد انصاري، (117) خزيمة بن ثابت انصاري، (118) ربعي بن عمرو انصاري، (119) رفاعة بن رافع انصاري، (120) زياد بن لبيد بن ثعلبه انصاري، (121) زيد بن ارقم انصاري، (122) سعد بن حارث انصاري، (123) سعد بن عمرو بن عبيد و برادرش حارث بن عمرو انصاري، (124) سهل بن حنيف انصاري، (125) عبدالرحمن بن عبد ربه انصاري، (126) عبدالله بن زيد بن عاصم انصاري، (127) عبدالله بن يزيد بن زيد انصاري، (128) عبدالله بن عتيک اوسي انصاري، (129) عتبة بن رفاعة انصاري، (130) عثمان بن حنيف انصاري، (131) عمرو بن حارثه انصاري، (132) عمرو بن غزيه انصاري، (133) فروة بن عمرو انصاري، (134) فاکة بن سعد انصاري، (135) قرظة بن کعب انصارية، (136) قيس بن سعد بن عباده انصاري، (137) کرامة بن ثابت انصاري، (138) محمد بن عمرو بن حزم انصاري، (139) نعمان بن ربعي انصاري، (140) نضر بن عجلان انصاري، (141) نعمان عجلان انصاري، (142) هاني بن نيار بن عمرو انصاري، (143) يزيد بن حويرث انصاري، (144) يزيد بن طعمه انصاري (145) و يزيد بن نويره انصاري. (146).
اين حضور فعال و فداکاري ها و رشادت هاي انصار و ساير ياران با وفاي امام علي (ع) در جنگ صفين بود که سپاه شام را ناتوان کرد و به تعبير امام، نفس هاي آخر را مي کشيد که حيله ي معروف دشمن آغاز شد و سپاه شام به دستور معاويه و عمرو بن عاص قرآن ها را بالاي نيزه ها بردند. آنان با اين اقدام، سپاه علي (ع) را به حکميت قرآن دعوت کردند. آنگونه که در منابع آمده حدود بيست هزار نفر از سپاه عراق نزد اميرالمؤمنين (ع) آمدند و از آن حضرت خواستند تا حکميت قرآن را بپذيرد و ايشان را وادار کردند تا جنگ را متوقف کند. (147) اما همين کساني که امام علي (ع) را وادار به پذيش حکميت کردند، پس از بازگشت از صفين به عنوان خوارج بر علي (ع) شمشير کشيدند.
3. انصار در جنگ با خوارج
خوارج پس از بازگشت از صفين با گرفتن ايراد هاي بي جا بر اميرمؤمنان (ع) آن حضرت را متهم به کفر کرده و از او بيزاري جستند و با دادن شعار ظاهر فريب «لا حکم الّا الله» خود را از بيعت علي (ع) خارج کرده، در مقابل امام قرار گرفتند. آن ها پس از ايجاد رعب و وحشت و اهانت به امام و تهديد آن حضرت به قتل، حدود ده هزار و به قولي دوازده هزار نفر به طرف حروراء (دهکده اي نزديک کوفه) رهسپار شدند (148) و سپس کوفه را به قصد نهروان ترک کردند، (149) در حالي که در طول مسير راه به هر کسي که بر مي خوردند رأي او را درباره ي حکميت و امام علي (ع) سؤال مي کردند، اگر با آن ها موافق نبود او را مي کشتند. (150) اين حرکت آنان که افراد بي گناه را به جرم طرفداري از علي (ع) ترور مي کردند، سبب شد تا اميرمؤمنان (ع) تصميم به مقابله با آن ها بگيرد، (151) در حالي که امام علي (ع) آماده ي جنگ با قاسطين بود، به خوارج فرمود: «من به سوي شام در حرکت هستم، شما نيز ما را همراهي کنيد»، (152) ولي آن ها گفتند که امامت آن حضرت را نمي پذيرند. از اين رو امام علي (ع) براي جلوگيري از گسترش فتنه ي خوارج، دستور حرکت سپاه را به سوي نهروان صادر کرد. (153) در اين جنگ نيز انصار حضرت را همراهي کرده، نقش قابل توجهي داشتند و از ميان انصار، افرادي عهده دار فرماندهي سپاه بودند. بنا به گفته ي ابن اثير، ابو ايوب انصاري در جنگ خوارج فرماندهي سواره نظام، و ابو قتاده انصاري فرماندهي پياده ي نظام را به عهده داشت. (154) همچنين فرماندهي انصار و مردم مدينه را که تعداد هشتصد نفرشان از صحابه بودند، به قيس بن سعد انصاري که سر آمد ياران اميرمؤمنان (ع) و به گفته ي علامه اميني يکي از استوانه هاي دين بود، سپرده شد. (155)
در اين جنگ تمام توجه امام و اصحاب و يارانش بر اين بود تا با برخورد روشن گرانه و هدايت گر، خوارج را از گرداب جهل، رهايي بخشند. از اين رو قبل از جنگ و درگيري، ابو ايوب انصاري و قيس بن سعد انصاري در برابر خوارج قرار گرفته و از آنان خواستند تا براي جنگ با معاويه به آنان بپيوندند. قيس بن سعد انصاري در اين گفت و گو به خوارج هشدار داد که آن ها از دين خدا خارج شده اند، بهتر است که به طرف امام برگردند. او به خوارج گفت: شما کار بزرگي انجام داده ايد، ما را مشرک دانسته ايد و عليه ما شعار و گواهي شرک داده ايد. شرک ستم بزرگي است، خون مسلمان ها را مي ريزيد و آنان را مشرک مي دانيد. (156)
بنا به گزارش ابن اثير، عبدالله بن شجره سلمي در جواب قيس بن سعد انصاري گفت:
حق براي ما روشن است و ما از شما پيروي نخواهيم کرد مگر اينکه شخصي همچون عمرو را براي ما بياوريد. قيس گفت: ما در بين خود غير از صاحب خود، علي (ع) کسي ديگر را نمي يابيم، آيا شما در بين خود کسي را داريد؟ گفتند: نه. سپس قيس گفت: شما را در پيشگاه خود به خدا سوگند مي دهم که اگر او را از بين ببريد من فتنه و آشوبي بس بزرگ را مي بينم که بر شما پيروز شده و دچار آن گشته ايد. (157)
ابو ايوب انصاري نيز انحراف خوارج را يادآور شد و از آنان خواست که به سوي امام برگردند. (158) براء بن عازب نيز به عنوان نماينده ي علي (ع) به سوي خوارج رفت تا آنان را به اطاعت از امام و ترک مخاصمه دعوت کند. (159) البته انصار و ياران امام علي (ع) نتوانستند عده اي از خوارج را از مسيري که برگزيده بودند بازگردانند، از اين رو آنان با پاسخ بي خردانه ي خوارج رو به رو شدند.
در اين جنگ، پرچم امان به دست ابو ايوب انصاري بود که آن را در گوشه اي از ميدان برافراشته بود و خوارج را به اجتماع در اطراف آن دعوت مي کرد. او با صداي بلند مي گفت: هر کس به زير اين پرچم در آيد، در امان است در صورتي که معترض کسي نشده و دست او به خون برادران ما آلوده نشده باشد. همچنين اعلام کرد کساني که از لشکر خارج شده به طرف کوفه يا بصره حرکت کنند، باز در امان خواهند بود. (160) پس از آن، چند هزار نفر از خوارج جدا شده و تنها 1800 نفر باقي ماندند. (161)
اين اقدامات و تلاش هاي انصار بود که باعث شد بسياري از خوارج از جنگ با امام منصرف شوند. آنگونه که در منابع آمده است تعداد خوارج در حروراء حدود دوازده هزار نفر بود، (162) اما در جنگ نهروان بيشترين تعدادي را که مورخان نوشته اند، چهار هزار نفر است. (163) البته - چنان که گفته شد - بنا به نقل ابن اثير در جنگ نهروان تنها 1800 نفر عبدالله بن وهب راسبي را همراهي کردند. (164) اين جنگ در نهم صفر سال 38 (165) و به گفته ي برخي سال 39 ق رخ داد. (166) در اين جنگ يزيد بن نويره انصاري به شهادت رسيد که پيامبر (ص) دو بار شهادت به بهشتي بودن او داده بود. (167)
نکته اي که توجه به آن اهميت دارد اين است که نگارنده پس از تحقيق و بررسي به اين نتيجه رسيد که احدي از انصار در ميان خوارج نبوده است، چنان که ابن عباس هم اين مطلب را در گفت و گوي خود با خوارج خاطر نشان مي سازد، او مي گويد:
من از نزد صحابه ي رسول خدا (ص) آمده ام، شما به چه چيز داماد پيامبر (ص) و انصار ايراد گرفته ايد، در حالي که من احدي از انصار را در ميان شما نمي بينم. (168)
اين عدم همراهي انصار با مخالفان امام نشانه ي اخلاص و وفاداري و پاي بندي آنان به مکتب علوي و اهل بيت (ع) مي باشد و در واقع، همين امر باعث شد که انصار تا پاي جان از امام علي (ع) و خلافت ايشان در برابر مخالفان و دشمنانش دفاع کنند و در تمام صحنه ها همواره در کنار آن حضرت باشند.
نتيجه
پي نوشتها :
1. شيخ مفيد، الجمل، ص 166.
2. ابي محمد احمد بن اعثم کوفي، الفتوح، ج 2، ص 248.
3. احمد بن داوود دينوري، الاخبار الطوال، ج 2، ص 144.
4. احمد بن واضح يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 181.
5. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 2، ص 206.
6. محمد بن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج 3، ص 485-487.
7. ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج 3، ص 116.
8. همان، ص 113.
9. سليم بن قيس هلالي، اسرار آل محمد، ص 325/ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 32، ص 21.
10. سليم بن قيس هلالي، همان، ص 325/ خليفة بن خياط، تاريخ خليفه، ص 110/ سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 2، ص 235.
11. ابن اثير جزري، الکامل في التاريخ، ج 3، ص 113.
12. احمد بن يحيي بلاذري، انساب الاشراف، ج 3، ص 35/ محمد بن جرير طبري، تاريخ الامم و المولک، ج 3، ص 470/ ابن اثير جزري، الکامل في التاريخ، ج 3، ص 113.
13. ابن اثير جزري، اسد الغابة، ج 6، ص 264.
14. ميراز حبيب الله خويي، منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 17.
15. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا (ع)، ص 134.
16. همان.
17. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 39/ محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 32، ص 19.
18. شيخ طوسي، الامالي، ص 155.
19. شيخ مفيد، الجمل، ص 269.
20. بلاذري، انساب الاشراف، ج 3، ص 96-97.
21. محمدبن علي بن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج 3، ص 180.
22. شيخ طوسي، رجال طوسي، ص 63.
23. علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب، ج 1، ص 503.
24. همان، ص 504/ عبدالحسين اميني، الغدير، ج 2، ص 127.
25. شيخ طوسي، رجال کشي، ص 110.
26. شيخ مفيد، الجمل، ص 245-246/ محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 32، ص 72-73/ سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 2، ص 208/ عبالحسين اميني، الغدير، ج 2، ص 125.
27.عبدالله بن مسلم بن قتيبه، الامامة و السياسة، ص 59-64/ ر.ک: شيخ مفيد، الجمل، ص 246/ ر.ک: عبدالحسين اميني، همان، ج 2، ص 126.
28. ابو حنيفه احمد بن داود دينوري، الاخبار الطوال، ص 145-293.
29. ابن اعثم، الفتوح، ج 2، ص 292.
30. ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج 3، ص 118. يعقوبي تعداد کوفيان را شش هزار گفته است (تاريخ يعقوبي ج 2، ص 182).
31. ابو حنيفه دينوري، الاخبار الطوال، ص 150.
32. طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج 3، ص 548 و 550 / علي بن حسين بن عساکر، تاريخ دمشق الکبير، ج 26، ص 276/ سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 2، ص 299/ عبدالحسين اميني، الغدير، ج 2، ص 117-118.
33. محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج 3، ص 555-557.
34. ابن عساکر، تاريخ دمشق الکبير، ج 26، ص 276.
35. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 66.
36. شيخ مفيد، الجمل، ص 343.
37. يحيي بن جابر بلاذري، انساب الاشراف، ج 3، ص 162.
38. همان، ص 32-162.
39. ابن قتيبه دينوري، الامامة و السياسة، ص 71/ ابوحنيفة دينوري، همان، ص 149.
40. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 2، ص 212.
41. ابن قتيبه دينوري، الامامة و السياسة، ص 71.
42. ابن ابي الحديد، همان، ج 1، ص 145.
43. علي بن حسين مسعودي، التنبيه و الاشراف، ص 272. درباره ي تعداد کشته شدگان و شهداي جنگ جمل اختلاف فراوان وجود دارد (ر.ک: علي ملکي ميانجي، «ناکثين» دانشنامه ي امام علي (ع)، ج 9، ص 111-112. برخي بر اين عقيده اند که تعداد شهداي سپاه امام علي (ع) بيش از پانصد يا چهارصد نفر نبوده است. هم چنين آمار کشته شدگان سپاه جمل را نيز بيش از پنج هزار نفر نمي دانند (ر.ک: مصطفي صادقي، «نقد بر آمار تلفات جنگ هاي امام علي (ع)» تاريخ اسلام 7، ص 121 و 120).
44. مطهربن طاهر مقدسي، البدء و التاريخ، ج 5، ص 212/ محمد بن سعد، الطبقات الکبري، ج 3، ص 63. البته بلاذري روز جمعه دهم جمادي الآخر را روز جنگ جمل مي داند (انساب الاشراف، ج 3، ص 35).
45. بلاذري، انساب الاشراف، ج 3، ص 65 و همو، ترجمة اميرالمؤمنين، ص 65-121.
46. ابن اعثم، الفتوح، ج 2، ص 474-480/ بلاذري، انساب الاشراف، ج 3، ص 80.
47. علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب، همان، ج 1، ص 503.
48. ابن اثير جزري، اسد الغابة، همان، ج 2، ص 336/ ر.ک: همو، الکامل في التاريخ، ج 3، ص 113/ ر.ک: سيد محسن امين، همان، ج 2، ص 235.
49. همان.
50. احمد بن واضح يعقوبي، همان، ج 2، ص 181/ ابن ابي الحديد، همان، ج 18، ص 52.
51. نصر بن مزاحم منقري، وقعظ صفين، ص 64-65/ ر.ک: سيد محسن امين، همان، ج 2، ص 235.
52. نصربن مزاحم منقري، همان، ص 64/ ر.ک: عبدالحسين اميني، الغدير، ج 2، ص 128/ ر.ک: سيد محسن امين، همان، ج 2، ص 235/ ر.ک: ابن اعثم کوفي، همان، ج 2، ص 442-443.
53. عبدالحسين اميني، الغدير، ج 2، ص 125.
54. همان.
55. احمد بن داود دينوري، الاخبار الطوال، ص 165.
56. اما يعقوبي مي گويد که در جنگ صفين از اهل بدر هفتاد نفر و از بيعت کنندگان شجره ي رضوان هفت صد نفر و از ساير مهاجران و انصار چهارصد نفر همراه اميرمؤمنان (ع) بودند (تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 188. نيز ر.ک: سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 2، ص 235).
57. سيد محسن امين، همان، ج 2، ص 251.
58. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 32، ص 467.
59. همان.
60. بلاذري، انساب الاشراف، ج 3، ص 96-97.
61. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 107-108.
62. شيخ طوسي، رجال کشي، ص 37/ دينوري، همان، ص 97.
63. نصر بن مزاحم منقري، وقعة صفين، ص 193/ ر.ک: ابن ابي الحديد، همان، ج 8، ص 43.
64. ابن ابي الحديد، همان، ج 2، ص 10/ علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 17/ احمد بن واضح يعقوبي، همان، ج 2، ص 197-198.
65- ابن اثير جزري، اسد الغابة، ج 2، ص 164.
66. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 2، ص 275.
67. ابن قتيبه دينوري، الامامة و السياسة، ص 128.
68. سيد مسحن امين، اعيان الشيعه، ج 2، ص 254.
69. خوارزمي، المناقب، ص 195/ عبدالحسين اميني، الغدير، ج 2، ص 128.
70. ابن اثير جزري، اسد الغابة، ج 4، ص 120/ ر.ک: عبدالحسين اميني، الغدير، ج 2، ص 128.
71. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 8، ص 69/ عبدالحسين اميني، همان، ص 128-129.
72. طفيشل، مانند سمدع نوعي آبگوشت است.
73. نصر بن مزاحم، وقعة صفين، ص 226 و 240/ ر.ک: ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 8، ص 84-86/ ر.ک: عبدالحسين اميني، همان، ج 2، ص 130/ ر.ک: سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 2، ص 283-284.
74. سخينه، غذايي است که از آرد و روغن درست مي شود.
75. عبدالحسين اميني، الغدير، ج 2، ص 130-131 ر.ک: ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 8، ص 86.
76. همان/ عبدالحسين اميني، همان، ج 2، ص 132.
77. عبدالحسين اميني، همان، ج 2، ص 132/ر.ک: سيد محسن امين، همان، ج 2، ص 284.
78. اميني، همان، ص 141.
79. احمد بن اعثم، الفتوح، ج 3، ص 280-281/ ر.ک: ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 8، ص 88.
80. عبدالحسين اميني، الغدير، ج 2، ص 133/ سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 2، ص 284.
81. ابن قتيبه دينوري، الامامة و السياسة، ج 1، ص 98/ ابن ابي الحديد، همان، ج 8، ص 88/ عبدالحسين اميني، همان، ج 2، ص 134/ سيد محسن امين، همان، ج 2،ص 284.
82. ابن ابي الحديد، همان، ج 5، ص 189.
83. همان.
84. نصر بن مزاحم منقري، وقعة صفين، ص 193/ بلاذري، انساب الاشراف، ج 3، ص 87-88.
85. احمد بن واضح يعقوبي، همان، ج 2، ص 188.
86. عبدالحسين اميني، همان، ج 2، ص 156-157.
87. ابن اعثم، همان، ج 2، ص 270.
88. مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 527. ولي ابن اعثم مي گويد که در جنگ صفين از صحابي بدري هشتاد نفر و از کساني که در بيعت رضوان حضور داشتند 250 نفر شهيد شدند (الفتوح، ج 2، ص 450).
89. سيد عبدالحسين شرف الدين، المراجعات، ص 288-290/ عبدالله مامقاني، تنقيح المقال، ج 1، ص 195.
90. سيد عبدالحسين شرف الدين، الفصول المهمه، ص 308.
91. ابن ابي الحديد، همان، ج 10، ص 113.
92. ابن اثير، اسد الغابة، ج 5، ص 30.
93. همان، ص 233.
94. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 7، ص 227.
95. شيخ طوسي، رجال طوسي، ص 63.
96. ابن اثير، اسد الغابة، ج 5، ص 252.
97. همان، 248.
98. همان، 254.
99. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 108.
100. ابن اثير، اسد الغابة، ج 5، ص 334.
101. شرف الدين، الفصول المهمه، ص 288 و 290.
102. ابن حجر عسقلاني، الاصابه، ج 1، ص 234.
103. ابن اثير، اسد الغابة، ج 1، ص 238.
104. همان، ص 314.
105. شرف الدين، الفصول المهمه، ص 308.
106. ابن اثير، اسد الغابة، ج 1، ص 351.
107. نصر بن مزاحم، وقعة صفين، ص 477.
108. ابن اثير، اسد الغابة، ج 1، ص 368.
109. همان، ص 267.
110. همان، 366.
111. همان، ص 438.
112. ابن حجر عسقلاني، الاصابة، ج 1، ص 680.
113. شيخ طوسي، رجال طوسي، ص 17.
114. ابن اثير، اسد الغابة، ج 1، ص 521.
115. همان، ص 649.
116. همان.
117. همان، ص 668.
118. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 2، ص 275.
119. ابن حجر عسقلاني، الاصابة، ج 2، ص 379.
120. ابن اثير، اسد الغابة، ج 2، ص 78.
121. ابن ابي الحديد، همان، ج 1، ص 145.
122. ابن اثير، اسد الغابة، ج 2، ص 135.
123. همان، ص 207.
124. همان، ص 228.
125. ابن حجر عسقلاني، الاصابة، ج 3، ص 166.
126. نصر بن مزاحم، وقعة صفين، ص 263.
127. شيخ مفيد، الجمل، ص 320.
128. مامقاني، همان، ج 2، ص 224.
129. ابن حجر عسقلاني، الاصابة، ج 4، ص 67.
130. مامقاني، تنقيح المقال، ج 2، ص 224.
131. ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج 3، ص 116.
132. سيد محسن امين، همان، ج 8، ص 380.
133. ابن اثير، اسد الغابة، ج 4، ص 125.
134. ابن حجر عسقلاني، الاصابة، ج 5، ص 279.
135. همان، ج 4، ص 332.
136. ابن اثير، اسد الغابة، ج 4، ص 94.
137. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 113.
138. ابن اثير، اسد الغابة، ج 4، ص 154.
139. مامقاني، تنقيح المقال، ج 3، ص 162.
140. طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج 3، ص 470.
141. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 149.
142. طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 452/ يعقوبي، همان، ج 2، ص 201.
143. ابن حجر، الاصابة، ج 7، ص 31-32.
144. ابن اثير، اسد الغابة، ج 4، ص 683.
145. شرف الدين، الفصول المهمه، ص 308.
146. ابن اثير، اسد الغابة، ج 4، ص 709.
147. نصر بن مزاحم منقري، وقعة صفين، ص 228.
148. احمدبن واضح يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 191/ ابن اثير جزري، الکامل في التاريخ، ج 3، ص 165/ سيد محسن امين، اعيان الشيعة، ج 2، ص 305.
149. ابن اثير، الکامل في التاريخ، ص 170.
150. دينوري، همان، ج 2، ص 206.
151. بلاذري، انساب الاشراف، ج 3، ص 142-143.
152. همان، ص 135.
153. دينوري، همان، ص 207.
154. ابن اثير جزري، الکامل في التاريخ، همان، ج 3، ص 174/ بلاذري، انساب الاشراف، ج 3، ص 146.
155. بلاذري، انساب الاشراف، ج 3، ص 146/ عبدالحسين اميني، الغدير، ج 2، ص 149/ ابن قتيبه دينوري، الامامة و السياسة، ص 188.
156. بلاذري، انساب الاشراف، ص 145/ ر.ک: ابو حنيفه دينوري، الاخبار الطوال، ج 2، ص 207/ ر.ک: سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 2، ص 309.
157. عبدالحسين اميني، الغدير، ج 2، ص 134.
158. محمد بن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 62.
159. احمدبن علي خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج 1، ص 177.
160. بلاذري، انساب الاشراف، ج 3، ص 146.
161. همان/ ابن اثير جزري، الکامل في التاريخ، ج 3، ص 174/ محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 33، ص 390/ سيد محسن امين، اعيان الشيعة، ج 2، ص 309.
162. علي بن محمد بن صباغ مالکي، الفصول المهمه، ج 2، ص 110.
163. بلاذري، انساب الاشراف، ج 3، ص 146.
164. ابن اثير جزري، الکامل في التاريخ، ج 3، ص 174.
165. بلاذري، انساب الاشراف، ج 3، ص 139.
166. احمد بن واضح يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 193.
167. ابن حجر عسقلاني، الاصابة، ج 6، ص 531.
168. علي بن حسين بن عساکر، ترجمة الامام علي من تاريخ مدينة دمشق، ج 3، ص 192.
* کارشناس ارشد تاريخ اسلام جامعة المصطفي العالمية. دريافت: 87/7/29- پذيرش: 87/11/26.
منابع
-نهج البلاغه
-ابن ابي الحديد،شرح نهج البلاغه،تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم،بيروت،دارالاحياءالتراث العربي،1385ق،چ دوم.
-ابن اثيرجزري،ابي الحسن علي بن محمد ،الکامل في التاريخ،بيروت،دارالفکر،1398ق.
-ــــــــ،اسدالغابه في معرفه الصحابه،بيروت،دارالفکر،1423ق،وبيروت،دارالاحياء التراث العربي،1417ق.
-ابن اعثم،ابي محمد ،الفتوح،بيروت،دارالندوه الجديد.
-ابن سعد محمد،الطبقات الکبري،بيروت،دارالفکر،1424ق.
-ابن شهر آشوب،محمد بن علي،مناقب آل ابي طالب،قم،مؤسسه انتشارات علامه،بي تا.
-ابن صباغ مالکي،علي بن محمد،الفصول المهمه،نجف،دارالکتب التجاريه،1950م،چ دوم.
-ابن عساکر،علي بن حسين،تاريخ دمشق الکبير،تحقيق علامه علي عاشور جنوبي،بيروت،دارالاحياء التراث العربي،1421ق.
-ــــــ،ترجمه الامام علي من تاريخ مدينه دمشق،تحقيق محمد باقر محمودي،بيروت، مؤسسه المحمودي للطباعه والنشر،1400ق.
-اميني،عبدالحسين،الغدير،قم،مرکز الغديرللدرسات الاسلاميه،1416ق.
-عسقلاني،احمد بن علي ابن حجر،الاصابه في تمييز الصحابه،بيروت،دارالکتب العلميه،1423ق.
-بلاذري،احمد بن يحيي بن جابر،انساب الاشراف،بيروت،دارالفکر،1424ق،چ دوم.
-خطيب بغدادي،ابوبکر احمد بن علي،تاريخ بغداد،قاهره،مکتبه الخانجي،1349ق.
-خوارزمي،موفق بن احمد،المناقب،قم،مؤسسه النشر الاسلامي،1411ق،چ دوم.
-خوبي،ميرزا حبيب الله،منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه ،بيروت،مؤسسه الوفاء1403ق،چ دوم.
-دينوري،ابن قتيبه،ابي محمد عبدالله بن مسلم،الامامه والسياسه،بيروت،دارالمنتظر،1405ق.
-دينوري،ابن قتيبه ،احمد بن داود ،الاخبار الطوال،قم،مکتبه الحيدريه،1379ق،چ دوم.
-زبيربکار،الاخبارالموفقيات،تحقيق دکتر سامي مکي عاني،بغداد،احياء التراث الاسلامي،مطبعه العاني،1392 ق.
-امين،سيد محسن،اعيان الشيعه،بيروت،دارالتعارف للمطبوعات،1418ق،چ پنجم.
-شبلنجي، شيخ مؤمن،نورالابصار في مناقب آل بيت نبي المختار،بيروت،دارالکتب العلميه،1424ق، چ دوم.
-شرف الدين ،سيد عبدالحسين،المراجعات،بيروت،دارالاسلاميه،1406ق،چ سوم.
-ـــــــــ،الفصول المهمه ،ايران ،اداره نشرمطبوعات، 1423ق ،چ دوم.
-صدوق،ابوجعفر محمد بن علي بن بابويه،عيون اخبار الرضا(ع) بيروت،مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1414ق.
-طبري،ابوجعفر محمد بن جرير،تاريخ الامم والملوک،بيروت،مؤسسه الاعلمي للمطبوعات،1409ق.
-طوسي،ابوجعفر محمد بن الحسن، الامالي،تحقيق الدرسات الاسلاميه،قم،دارالثقافه،1414ق.
-ــــــــــرجال طوسي،قم،مکتبه الحيدريه،1381ق.
-ــــــــــ،رجال کشي ،ايران،مشهد،مرکز تحقيقات ومطالعات ،1348ق.
-کوفي،ابراهيم بن محمد ثقفي،الغارات،تحقيق سيد جلال الدين محدث،تهران ،انتشارات انجمن آثارملي،1395ق،چ دوم.
-مجلسي،علي بن حسين،مروج الذهب،بيروت،مؤسسه الوفاء،1403ق،چ دوم.
-ـــــــبحارالانوار،تحقيق محمد باقر محمودي،تهران،موسسه الطباعه والنشر، 1408ق.
-مسعودي،علي بن حسين،مروج الذهب ،بيروت،دار احياءالتراث العربي،1422 ق.
-مقدسي،مطهربن طاهر،البدء والتاريخ ،مکتبه الثقافه الدينيه ، بي جا، بي تا.
-مفيد،محمد بن نعمان،الجمل،قم،مکتبه الاسلامي،1416ق،چ دوم.
-منقري،نصر بن مزاحم،وقعه صفين، ترجمه کريم زماني، ايران،مؤسسه خدمات فرهنگي رساء،1364 ق.
-يعقوبي،احمد بن واضح ،تاريخ اليعقوبي ،قم مکتبه الحيدريه ،1425 ق.
-مامقاني،عبدالله،تنقيح المقال ،نجف،مکتبه المرتضويه،1350ق.
-خليفه بن خياط،تاريخ خليفه،بيروت،دارالکتب العلميه ،1415ق.
-مسعودي،علي بن حسن،التنبيه والاشراف،بيروت ،مکتبه الهلال،1993 م.
ملکي ميانجي ،علي،«ناکثين»دانشنامه امام علي(ع) زير نظر علي اکبررشاده مهر،تهران،مرکز نشر پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي ،1380ق.
-صادقي،مصطفي،«نقدبر آمار تلفات جنگ هاي امام علي(ع) فصلنامه تخصصي تاريخ اسلام،قم،مؤسسه آموزش عالي باقر العلوم،سال دوم،پاييز 1380ق.
-بلاذري،ترجمه اميرالمؤمنين،تحقيق محمد باقر محمودي،ايران،مجمع ثقافه الاسلاميه، 1416ق،چ دوم.
-سليم بن قيس هلالي ، اسرارآل محمد،تحقيق محمد باقر انصاري،قم ،منشورات دليل ما،1422.
منبع:تاريخ در آيينه ي پژوهش، شماره ي 20
/ن
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}