ناگفته هاي پزشک امام خميني (ره)






بازخواني پرونده پزشکي امام راحل در گفتگو با دکتر سيدحسن عارفي

‌آقاي دکتر عارفي، شما سرپرست تيم پزشکي امام بوديد. آيا به ياد داريد که اولين علايم کلينيکي دال بر تنگي عروق قلب و بيماري امام از چه زماني آغاز شد؟

بله، من در سال ورود ايشان، در لحظاتي که در خدمت‌شان در آمبولانس عازم بهشت‌زهرا بوديم، با لمس دقيق نبض، تعداد و قدرت انقباض قلب، بيماري‌هاي قلبي ايشان را پيگيري کردم و از سلامت قلب و عروق ايشان آگاه شدم. در تمام روزهاي پرهيجان انقلاب و حتي 22 بهمن 57 هم در کنار ايشان به کنترل و نظارت مشغول بودم و مشکلي نبود. در تاريخ 26/8/58 يعني زماني که امام در قم ساکن بودند، برادر دکتر زرگر، وزير بهداري وقت به من اطلاع دادند امام احساس ناراحتي مي‌کند و من سريع رفتم و با توصيه‌هايي مبني بر راه‌پيمايي و کنترل رژيم غذايي، مشکل حل شد. اما علامت کلينيکي که شما مي‌فرماييد، در تاريخ 28/10/58 حادث شد که امام درد قفسه صدري در هنگام بالا رفتن از پله‌ها به پشت‌بام و پاسخ‌گويي به احساسات مردمي که به ديدارشان آمده بودند، حس کردند و ما بلافاصله با تماس اطرافيان، به قم رفتيم. من ايشان را معاينه کردم. فشارخون‌شان 5/15، تعداد ضربان قلب 62 در دقيقه و نوار قلبي حاکي از کم رسيدن خون به عضله قلب و تنگي عروق کرونر بود و بقيه معاينات طبيعي بود.

شما با اين تشخيص، ايشان را به بخش مراقبت‌هاي ويژه سي‌سي‌يو انتقال داديد؟

خير. مسايل سياسي روز و درگيري‌هاي به اوج رسيده کردستان اجازه اعلام بيماري قلبي امام را نمي‌داد و انتقال ايشان به بيمارستان قابل طرح نبود. بنابراين در منزل مرحوم اشراقي (داماد امام) در قم تجهيزات سي.‌سي.‌يو آماده کردم و با مانيتورينگ نوار قلب و استراحت مطلق و وصل سرم، علايم حياتي ايشان را کنترل کرديم و اوضاع بهتر شد. اما در تاريخ 3/11/58 امام دچار يک درد قفسه صدري شدند و ما قضيه را با حاج احمد آقا در ميان گذاشتيم و از امام اجازه خواستيم که براي تجهيزات و امکانات مناسب اجازه دهند که ايشان را به تهران منتقل کنيم و ايشان قبول کردند و ما ايشان را به بيمارستان قلب برديم و حدود 40 روز ايشان آنجا تشريف داشتند.

رفتار امام در اجراي دستورات پزشکي چگونه بود؟

حضرت امام احترام خاصي براي پزشکان قايل بودند و حتي در بيمارستان به دليل رعايت نکردن حجاب از سوي پرستاران در آن سال به من فرمودند: «شما خودت از من پرستاري کن و پرده‌اي در اين قسمت قرار بده.» ايشان هرگونه تغيير رفتار و علامتي را به من گزارش مي‌دادند و حتي به ياد دارم در مهر ماه سال 61 ايشان به من فرمودند: «آقاي دکتر، من موقع راه رفتن مثل اينکه زير پايم ابر وجود دارد.» من با بررسي متوجه شدم تري‌گليسريد ايشان بالاست و با رژيم غذايي به حد طبيعي برگشت. البته از همکاران متخصص اعصاب خواستم بررسي کنند و نتيجه اين بود که نوعي نوروپاتي ناشي از افزايش سن است. اما مي‌خواهم اين نکته را بگويم که ايشان نه تنها داروها بلکه هيچ ويتامين يا غذايي را بدون مشورت با ما مصرف نمي‌کردند و بسيار منظم دارو مي‌خوردند و دستورات پزشکي را اجرا مي‌کردند.

چرا شما به علت بيماري عروق کرونري ايشان را تحت آنژيوگرافي قرار نداديد؟

سوال بسيار خوبي مطرح کرديد. اتفاقا ما با وجود اينکه بيماري را با تجويز داروهاي گوناگون کنترل کرديم اما انجام آنژيوگرافي قلب (عکس‌برداري از رگ‌هاي قلبي) توصيه شد و ايشان با اين مساله موافق نبودند. حتي در سال 1365 پس از انفارکتوس قلبي که خوشبختانه به دليل اقدامات امنيتي ما يعني قرار دادن زنگ در آشپزخانه، اتاق خواب و بقيه جاها و آگاه ساختن تيم پزشکي که روزانه کشيک مي‌دادند، خطر رفع شد و با ماساژ قلبي و عمليات احيا ايشان سلامت شدند، باز هم ما درخواست کرديم و نپذيرفتند. مي‌توانم بگويم اين تنها موردي بود که امام نظري غير از نظر پزشکان داشتند و هميشه ايشان بدون چون و چرا قبول مي‌کردند و حتي درباره جراحي شکم تا گفتيم، امام بدون حتي يک سوال فرمودند «بسيار خوب، هر چه صلاح مي‌دانيد.» بنده شخصا هرگز بيماري را به دقت و رعايت کامل موارد توصيه شده پزشکي همچون امام نديدم.

شما لحظات زيادي در کنار امام بوديد. رابطه خانواده ايشان به خصوص همسرشان در هنگام بيماري امام چگونه بود؟

يادم مي‌آيد هنگامي که قرار شد امام را در سال 58 به بيمارستان قلب منتقل کنيم، همسر ايشان سخت ناراحت شدند و گريستند. من با ايشان صحبت کردم و اطمينان دادم بهبود کامل مي‌يابند و قول دادم در تهران خودم طبيب و پرستارشان باشم. انس و وابستگي عميق ايشان را با همسرشان نشانه‌اي از ايمان واقعي يافتم. همسر محترم امام با فراهم کردن محيطي آرام در خانه و دختران و نوه‌ها با مهرباني‌هايشان و حاج احمدآقا هم که بردبارتر از همه از يک سو بيماري پدر و از سوي ديگر، مصالح اجتماعي و انقلابي را مي‌ديدند و عکس‌العمل منطقي نشان مي‌دادند، همه مونس خوبي براي امام بودند و شايد بهترين مسکن دردها، هم‌صحبت بودن با خانواده محترم‌شان بود.

در صحبت‌هايتان به تيم پزشکي کشيک اشاره کرديد. آيا منظورتان اين است که شما در منزل امام مقيم بوديد؟

بله، با فاصله چند ده متري محل سکونت ايشان مقيم بوديم و در سه سال آخر که پس از انفارکتوس سال 65 بود، به علت احتياج به مواظبت بيشتر، در چند قدمي محل سکونت ايشان ساکن شديم تا در موارد ضروري به سرعت کنارشان باشيم. ما حتي براي جلوگيري از بروز خطرات احتمالي در هنگام استحمام ايشان، استاد حمامي دعوت مي‌کرديم و خودمان پشت در حمام کشيک مي‌داديم و همه نشست‌ها و بررسي و تصميم‌گيري‌ها را با خانواده امام، به خصوص حاج احمد آقا مطرح مي‌کرديم. اگر احتمال افتادن از حاشيه پلکاني داده مي‌شد، بلافاصله نرده آهني در آنجا احداث مي‌کرديم، اگر حس مي‌کرديم صاف بودن و غير عاج‌دار بودن کف کفش امام احتمال سر خوردن و صدمه زدن به ايشان را زياد مي‌کند، بلافاصله کفش مناسب تقديم ايشان مي‌کرديم، چه برسد به تجويز داروها و امکانات روز دنيا که حاذق‌ترين متخصصان کشور با دل و جان، طبيب ايشان بودند.

تيم پزشکي‌تان را معرفي مي‌کنيد؟

دکتر مسعود پورمقدس، دکتر معتمدي و آقايان دکتر رنجبرنژاد، سهراب‌پور، حيدري، صدرعاملي، نوحي، نعيمي، انصاري، طباطبايي، نعمتي‌پور و صنعتي که اين عزيزان عضو ثابت تيم پزشکي امام، به محض مرخص شدن از بيمارستان در سال 58 و اقامت ايشان در ابتداي خيابان دربند تهران بودند. در اين مدت، برادران تکنسين اورژانس تهران در طول 24 ساعت در نزديک‌ترين فاصله به محل اقامت امام عزيز کشيک مي‌دادند. اسامي آنها آقايان عزتي، چاپي، شمشادمهر و تقوي بود. علاوه بر تيم ثابت پزشکي، در صورت بروز مشکلات ارتوپدي، نياز به دندانپزشکي و بقيه تخصص‌ها نيز از همکاراني کمک مي‌خواستيم. براي مثال، همکاراني چون آقايان دکتر عليرضا يلدا، فريدون عزيزي، زالي، ايرج فاضل، محمدرضا کلانترمعتمدي و دکتر ماندگار، دکتر الياسي و برقعي و دندانپزشکاني چون دکتر خوشخونژاد و اسدزاده و متخصص چشم دکتر محسن‌زاده که موقعي که امام در بيمارستان قلب بودند و يک بار هم زماني که ايشان به ورم ملتحمه چشمي مختصر مبتلا شدند براي معاينات روتين و تجويز عينک تشريف مي‌آوردند و همراه ما بودند. دکتر اعلمي هرندي، ارتوپد نيز موقعي که امام کمردرد و زانودرد به دليل افزايش سن داشتند ايشان را ملاقات کردند و براي کاهش درد سياتيک فيزيوتراپي تجويز کردند. عزيزان ديگري هم بودند که حضور ذهن ندارم.

درباره تجويز داروها و چگونگي انجام اقدامات درماني امام، آيا با اعضاي تيم اختلاف نظر هم داشتيد؟

طبيعي است که اختلاف‌نظرهايي بود اما هميشه با گفتگوهاي علمي، تصميم نهايي گرفته مي‌شد. براي مثال، به ياد دارم سال 67 بود که امام دچار دل‌درد شدند. آقاي دکتر زالي براي معاينه آمدند و با اقدامات تشخيصي به موقع بستري شدند و نظر تيم اين بود که امام (هيچ چيزي را خوراکي مصرف نکنند) باشند و قرار شد داروهاي قلبي را هم تزريقي تجويز کنيم که درباره يکي از داروها نوع تزريقي وجود نداشت و چون هر داروي خوراکي مساله گوارشي را حادتر مي‌کرد، قطع شد و امام تحت کنترل بودند و به محض درد قفسه سينه آن دارو را خوراکي داديم و درد برطرف شد. به هر حال همه تيم يک هدف والا داشتند و آن حفظ سلامت اميد مردم ايران، حضرت امام‌خميني بود و البته ايشان بهبود يافتند و تا ارديبهشت 68 مشکلي نداشتند.

کسالت ايشان در ارديبهشت سال 68 چه بود؟

خون‌ريزي گوارشي و در آندوسکوپي به عمل آمده زخم وسيعي در معده تشخيص داده شد که بدخيم هم بود و احتمال خون‌ريزي داشت و تيم تصميم گرفتند امام سريع بستري و جراحي شوند. بنابراين آقايان دکتر فاضل و کلانتر معتمدي و دوايي انتخاب شدند و دکتر شادچهر و کلانتر معتمدي اقدام به تکه‌برداري از نقاط گوناگون زخم بدخيم کردند و شرايط اتاق عمل آماده شد و دکتر الياسي براي بيهوشي ايشان و در ساعت 45/6 دقيقه 2/3/68 امام را براي گذاشتن پيس‌ميکر قلب به بخش کاتتراسيون برديم و پيس‌ميکر موقت از سوي دکتر پورمقدس و دکتر محبي گذاشته شد و ساعت 8 صبح تحويل اتاق عمل يعني آقاي دکتر فاضل داده شدند تا قسمت‌هايي از معده ايشان برداشته شود و بيوپسي کبد هم به عمل آيد که با وجود همه نگراني‌ها، عمل موفقيت‌آميز خاتمه يافت. روز 3/3/68 لوله تراشه را که براي اطمينان بود، برداشتيم و همه چيز طبيعي بود. اما متاسفانه گلبول‌هاي سفيد در ظرف چند روز آن‌چنان سريع تکثير يافتند و همه نسج ريه و خون را گرفتند که قابل مهار نبودند.

شما بيماران متعددي داشتيد، گذشته از تعلق‌خاطر همگان به امام‌خميني کدام خصوصيت ايشان شما را مجذوب مي‌کرد؟

ايشان پر از خصوصيات معنوي بارز بودند اما نکته قابل تامل آن است که با وجود همه آگاهي‌ها، ايشان مانند يک بيمار به دستورات پزشکي عمل مي‌کردند. درباره عارضه معده که نياز به جراحي بود حتي يک سوال هم نفرمودند و براي اعضاي تيم پزشکي که با بيماران متعدد و سوالات گوناگون روبه‌رو هستيم شگفت‌انگيز بود. يک هفته پيش از بستري آخر ايشان، درد قلبي داشتند و من مشغول گرفتن نوار بودم و ايشان فرمودند: «آقاي دکتر، هر چيز پاياني دارد. اينها نشانه‌هاي پايان نيست؟» من فهميدم که ايشان به تدريج آنچه الهام شده بود را در اذهان ما آماده مي‌کردند و ‌آن عروج ملکوتي‌شان بود.

آزمايش‌ها و نتايج عمل جراحي تا چند روز پس از عمل مطلوب بود؟

ما گزارش ساعت به ساعت و لحظه‌لحظه بررسي‌ها را با دل و جان انجام مي‌داديم اما وخامت بيماري اوليه به اوج خود رسيده بود و با سرعت هر چه تمام‌تر پيش مي‌رفت. عصر روز 2/3/68 کمي خون در ادرار ايشان ديده شد و آقاي دکتر سيم‌فروش براي بررسي تشريف آوردند و اقداماتي انجام شد. ساعت 6 بعدازظهر 2/3/68 درد قفسه صدري و تغييراتي در نوار قلبي وخامت علايم تشديد شد و ما با تجويز دارو ايشان را آرام مي‌کرديم. 3/3/68 آقاي اميرفرياد فيزيوتراپيست و همکارانش براي فيزيوتراپي تنفسي و دست‌ها و پاها آمدند. اما راديوگرافي قفسه سينه گوياي انفيلتراسيون بافت ريه به وسيله سلول‌هاي سرطاني بود. در حالت نيمه نشسته هم هنوز تنگي نفس داشتند. 4/3/68 به علت نامنظمي قلبي داروهايي داديم. در نيمه شب 5/3/68 به علت تب بالا 2/38 درجه سانتي‌گراد تصميم جمع بر اين شد که کليه کاتترها و انژيوکت‌ها خارج شوند و فقط پيس‌ميکر و يک IV (رگ باز) براي تزريق بماند. در ساعت 10:30 بامداد 6/3/68 درجه حرات طبيعي شد و ايشان نماز صبح را نشسته خواندند و حال عمومي خوب بود و به علت قرار دادن کاتتر به وسيله دکتر ماندگار در وريد ژاگولار داخلي در تاريخ 5/3/68 راه تغذيه‌اي خوبي فراهم شد. اما دوباره تب بالا رفت و با همه اقدامات پايين نمي‌آمد و دکتر يلدا براي ويزيت آمدند و 6/3/68 دوباره درد قفسه صدري داشتند و براي بهبود و تنظيم آب و الکتروليت‌هاي بدن ايشان دکتر نجفي استاد نفرولوژي آمدند و کمک‌هاي شاياني کردند. بامداد صبح 7/3/68 فشار خون شروع به کاهش کرد و با هر تغييري ما همه اقدامات دارويي متناسب را مي‌کرديم اما ساعت 2 بامداد همان روز امام به ادم ريه رفتند و ما سريع از طريق ماسک 8 ليتر اکسيژن تجويز کرديم ولي بافت ريه به وسيله سلول‌هاي سرطاني گرفتار شده بود و 10/3/68 تنگي نفس و شنيدن رال‌هاي ريوي چند بار اوج گرفت و فروکش کرد و چون کراتينين خون ايشان بالا رفته بود، از دکتر قدس و دکتر رهبر براي مشاوره کمک خواستيم. داروهاي تجويزي در ‌آزمايش‌هاي گوناگون و با علايم بيمار نشان‌دهنده نداشتن اثر داروها و پيشرفت بيماري بود. 13/3/68 ما وخامت و بحراني بودن حال امام را با خانواده و اطرافيان و مسوولان مملکتي در ميان گذاشتيم.

امام در واپسين ساعات عمر خود چگونه بودند؟

مدام حمد و سوره مي‌خواندند و ذکر مي‌گفتند. خيلي به تميزي و نظافت خود مقيد بودند. با اينکه حال‌شان خيلي بد بود گاهي چشمان خود را باز مي‌کردند و مي‌خواستند موقع نماز را به ايشان اعلام کنيم. ايشان حس مي‌کردند تيم پزشکي بسيار نگران ايشان بوده و هست. دست راست مبارک را در ميان دست‌هايم گرفتم. ما مي‌دانستيم سلول‌هاي سرطاني همه جا پخش شده و بيشتر اعضاي حياتي مانند مغز، کبد، ريه، قلب را از کار انداخته است اما با تمام توان نمي‌گذاشتيم قلب او بايستد اما کلام الهي اين است که انالله و انااليه راجعون و قسمت و حکم الهي بر اين روز و ساعت بود.
منبع:www.salamat.com