داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (18)






يا رسول اللَّه سوره قارعه را خوانديد

پيامبر مهربان صلّى اللَّه عليه و آله كه همواره جوياى احوال مسلمين مى‏شد، شنيد كه يكى از يارانش بيمار شده است. به عيادت او رفت و كنار بستر او نشست و احوالپرسى كرد. بيمار گفت: در نماز مغرب كه با شما (به جماعت) خواندم، شما سوره (قارعه) را خواندى، تحت تاثير قرار گرفتم و عرض كردم:
خدايا اگر من در پيشگاه تو گنهكار هستم و مى‏خواهى مرا عذاب كنى در همين دنيا مرا عذاب كن، اينك مى‏بينى كه گرفتار بيمارى هستم. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: درست نگفتى مى‏بايست بگويى وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِى اْلآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ (2بقره/201) و از ايشان كسانى هستند كه مى‏گويند پروردگارا به ما در دنيا بهره نيك و در آخرت هم بهره نيك عطا فرما و ما را از عذاب دوزخ در امان بدار.
پروردگارا هم در دنيا و هم در آخرت به من پاداش بده و مرا از عذاب دوزخ حفظ كن. آنگاه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله براى او دعا كرد و او خوب شد.

پنبه‏اى در گوش او گذاشتند تا آيات قرآن را نشنود

از عجيب ترين طرق مبارزه با قرآن، همان بلايى بود كه برسر (اسعد بن زراره) آوردند. او از طايفه (خزرج) بود كه ساليان دراز با طايفه (اوس) جنگ و ستيز داشتند. هنگامى كه از (مدينه) براى جلب همكارى نظامى مردم مكه به آنجا آمد در ملاقاتهاى اوليه از دوست قديميش (عتبة بن ربيعه) اين جمله را شنيد: (اين روزها شخصى به نام (محمّد صلّى اللَّه عليه و آله) در مكه پيدا شده كه بر ضد آيين بت‏پرستى، همان آيين نيكان ما، قيام كرده و تمام حوادث را تحت الشعاع قرار داده است. بطورى كه ما قادر به هيچ‏گونه كمك به شما نيستيم)! (اسعد) بسيار علاقه‏مند شد اين مرد اعجوبه را كه در اين مدت كوتاه چنان تكان سختى به افكار مردم مكه داده است از نزديك ببيند. او الان كجاست؟ دركنار كعبه (در حجر اسماعيل) نشسته و مردم را با كلمات مخصوصى به آيين خود مى‏خواند.
آيا من مى‏توانم با او ملاقات كنم؟
آرى، ولى بسيار خطرناك است، زيرا ممكن است تو را با گفتار خود سحر كند!
بالاخره من ناچارم اطراف خانه كعبه طواف كنم، چگونه ممكن است او را نبينم، مگر او در حجر ننشسته است؟
چرا ... ولى بيا اين پنبه را بگير و در گوش بگذار تا سخنان او رانشنوى !
پنبه ...؟ آرى پنبه !
(اسعد) پنبه را گرفت و در گوش گذارد، و براى طواف به مسجد الحرام آمد، و مشغول طواف شد، و (دور اول) نگاه عميقى به پيغمبر اسلام افكند كه اطراف او را مانند تشنگانى كه دور چشمه (آب زندگانى) جمع شوند گرفته بودند، و با دقت به سخنانش گوش مى‏دادند در (دور دوم) طاقت نياورد، با خود گفت: اين چه كار احمقانه‏اى است كه من گوش خود را ببندم و از چنين جريان مهمى كه در مكه مى‏گذرد بى خبر باشم! اين پنبه را بايد از گوش خود بيرون كنم ببينم چه خبر است؟ اين را گفت و پنبه را با خشم و نفرت از گوش بدر آورد و بيرون انداخته و با روى گشاده خدمت پيغمبر آمد.
محمّد! بگو ببينم ما را به چه چيز دعوت مى‏كنى؟
به سوى خداوند يگانه يكتا، و اين كه من فرستاده او هستم ...
سپس دو آيه از سوره انعام (آيات 152 و 152) وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتيمِ إلاّ بِالَّتى هِيَ أحْسَنُ حَتّى يَبْلُغَ أشُدَّهُ وَ أوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْميزانَ بِالْقِسْطِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إلاّ وُسْعَها وَ إذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أوْفُوا ذلِكُمْ وَصّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (6أنعام/152) و به مال يتيم نزديك نشويد، مگر به شيوه‏اى كه آن بهتر باشد، تا زمانى كه به كمال بلوغش برسد، و در كار پيمانه و ترازو به داد و درستى رفتار كنيد، ما بر هيچ كس جز به اندازه توانش تكليف نمى‏كنيم، و چون [به داورى يا شهادت] سخن گوييد به عدالت عمل كنيد و لو او [اصحاب دعوى] خويشاوند [شما] باشد، و به عهد الهى وفا كنيد، اين چنين به شما سفارش كرده است، باشد كه پند گيريد.
وَ أنَّ هذا صِراطى مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ ذلِكُمْ وَصّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (6أنعام/153)
و بدانيد كه اين راه راست [و درست] من است، پس آن را در پيش گيريد، و به راه‏هاى ديگر نرويد كه شما را از راه او دور اندازد، اين چنين به شما سفارش كرده است باشد كه تقوا پيشه كنيد [در امان مانيد].
را كه عصاره قسمت مهمى از اصول و فروع اسلام است بر او خواند. (سعد) چنان مجذوب و محسور آيات قرآن شد كه بى اختيار فرياد زد: من گواهى مى‏دهم معبودى شايسته ستايش جز خداوند يگانه نيست و تو پيامبر او هستى ...
آرى من نيز مسلمان شدم.
منبع:www.payambarazam.ir