قافله مستدام عشاق شهر فيروزه اي
قافله مستدام عشاق شهر فيروزه اي
قافله مستدام عشاق شهر فيروزه اي
نگاهي به اصفهان شناسان و آثار آنها
از قرن سوم که نويسنده «الاعلاق الانفيسه» ، ابن رسته ، خود را به افتخار اصفهاني ناميد و درباره ي اين شهر و البته ديگر شهرها نوشت ، اصفهان شناسي ، تا آنجا که به دست ما رسيده ، آغاز سخن کرد. پس از وي حمزه اصفهاني کتابي در تاريخ اصفهان نگاشت که چيز زيادي از آن به دست نيامده است .
در آغاز قرن چهارم «ذکر اخبار اصفهان » نوشته شد. حافظ ابونعيم اصفهاني در کتاب خود حدود دو هزار نفر از بزرگان مشاهيري را که در اين شهر نشو و نما يافتند فهرست کرده است . همين کارنامه درخشان کافي است تا هرکس از خود بپرسد مگر اين شهر چيست که چنين مرد پرور است ؟
چيزي نگذشت که ماه فخري در قرن پنجم ، که اصفهان قباي مجلل پايتختي سلاجقه بر تن داشت ، کتابي در توصيف نيکويي هاي آن نوشت و آن را «محاسن اصفهان» ناميد. کتابي که سه قرن بعد حسين آوي ، از عربي به فارسيش برگرداند و خود بدان اضافاتي افزود. اين دو کتاب ديگر به جاي ذکر مشاهير يا گياهان و چشمه هاي اصفهان از باغات ابنيه اصفهان سخن گفته اند . از مساجد پرشکوه آن زمان ، مسجد جورجير ، از بازار اصفهان و از «هزار کوشک» با عظمت اين شهر نوشته اند .
زمان به جلو آمد و اصفهان پايتخت پرشکوه امپراطوري صفوي گرديد . شاهان اين سلسله يک يک اثري به يادگار بر پيشاني شهر نهادند . و جواهري بر لباس برازنده ي آن بستند. در اين زمان بر قافله ستايندگان زيبايي هاي شهر افزوده گشت : فرنگيان نيز مسحور عظمت آن ، قلب برگرفته و به مداحي نشستند. اين شهر را از ونيز و پاريس و ديگر شهرهاي زيباي اروپا نه کمتر که بسيار بيش يافتند.
هر چه بود عجيب مي نمايد که در اين دوره طلايي هيچ اصفهاني قلم بر نداشت و کتابي مستقل در توصيف شهر خويش ننگاشت . گويا همه گمان مي کردند که اين گونه مي ماند و نيازي به نوشتن نيست . شايد وقتي سپاه بيست هزار نفري و پا برهنه افغان بر گرد حصار شهر جمع شدند ، تازه همه فهميدند که دوره ي سروري اصفهان به پايان آمده است . و آن روز تلخ که شاه سلطان حسين بر خوابگاه محمد رفت ، در فرح آباد ، تا تاج شاهي بر سر وي نهد همه از خود مي پرسيدند ديگر دوران عظمت اين شهر به سر آمده است؟
ديري نگذشت نادرشاه آمد و خان زند آمد و خان قاجار آمد و همه با اين شهر که مهر شاه عباس بر پيشاني داشت بر سر مهر نبودند. پس بساط پايتختي بر جاي ديگر افکندند و اصفهان از شر و شور پايتخت بودن رهايي يافت .
قاجاريه براي اصفهان آغاز خوشي داشت و پايان دردناک آغاز آن با ميرزا حسين خان صدر اصفهاني بود که چهار باغ صدر ساخت و عمارت صدري و هفت دست و پايان آن به ظل السلطان رسيد که هفت دست خراب کرد و عمارت صدري و جهان نما و صدها باغ و سردر و رواق.
با اين همه اصفهان در دوره قاجار خالي از ستايندگان نبود. شايد نخستين آن ميرزا حسين تحويلدار بود که «جغرافياي اصفهان » نوشت . در آن علاوه بر ذکر بناها و زيبايي ها از اصناف و معيشت مردم سخن گفت . پس از او محمد مهدي ارباب «نصف جهاني في تعريف الاصفهان» را به رشته تحرير آورد که به شکلي جامع تر و بهتر بناهاي اصفهان و بلوکات آن را به نثر آورد. همين عنوان کتاب مي رساند که اصفهان هنوز بر تاريخ و گنجينه هاي خود مي بالد.
در واپسين روزهاي حکومت قاجار حسن خان جابري انصاري دست به کار شد و برگ ديگري بر دفتر اصفهان شناسي نشانيد. وي کتاب ارجمندي به نام «تاريخ نصف جهان و همه جهان» را قلم زد و به سال 1294 شمسي به مطبعه داد. اين کتاب دو بخش دارد. در بالا شرحي از علما ، ابنيه ، بلوکات و ... دارد و در پايين براي نخستين بار در کتب اصفهان شناسي يک کرونولوژي يا سال شمار تاريخ اصفهان از عهد کهن تا عصر خويش (سلطنت احمدشاه) را به دست مي دهد.
وي پيشتر کتاب کوچک ديگري به نام «آگهي شهان از کار جهان» را تاليف کرده بود.
اما هنوز سلطنت پهلوي آغاز نشده بود که کار شناسايي اين شهر کهن به دست مي رسيد علي جناب افتاد. وي با نگارش کتاب «الاصفهان» در سال 1303 شمسي اصفهان شناسي را متحول کرد . چرا که او اصول علمي چون نجوم و جغرافيا را به کار گرفت و با ذکر آمارها و جداول دقيق در حوزه هاي گوناگون چون فهرست مساجد ، حمام ها ، کاروانسراها ، مدرس و حتي اصناف شهر نشان داد که از آن شيوه ي سنتي اصفهان شناسي ، که از وجه تسميه آغاز شده و به ذکر و توصيف بلوکات خاتمه مي يافت ، رهايي يافته است . حتي جناب فصلي را به ذکر اقتصاد شهر اصفهان از صادرات و واردات و معادن و محصولات اختصاص داد. نويسنده تواناي الاصفهان کتاب ديگري دارد تحت عنوان مشاهير اصفهان که شايد به زودي منتشر گردد. در دوره پهلوي اول که قانون عتيقجات در مجلس به تصويب رسيده و کارها سر و ساماني يافته بود دستي نيز بر آثار و ابنيه اصفهان کشيده شد : کاشي هاي کنده شده بر جاي خود نشستند و ديوارهاي رو به خرابي آباد گرديدند. همين امر مي طلبيد که عاشقان اين شهر دوباره دست به قلم ببرند. تا آنجا که ما خبر داريم در دوره پهلوي اول پس از آندره گدار که در کتاب «آثار ايران» مجلدي را به ابنيه اصفهان اختصاص داده است ، آنچه مربوط به خود اصفهاني ها مي شود نخست در سالنامه معارف اصفهان (سال 1313) بود که توسط يک خارجي ديگر به نام اسميت فهرست توصيفي جامعي از ابنيه اصفهان تنظيم و چاپ شد .
پس از او حسين نور صادقي به سال 1315 آغاز به کاري عظيم کرد درباره اصفهان. وي که به راهنمايي و تشويق رشيد ياسمي در دانشسراي عالي کار پايان نامه خود را به اتمام رسانده بود به سال 1316 موفق به چاپ آن شد . اين کتاب 250 صفحه اي که از تاريخ و ابنيه اصفهان سخن مي گويد فصلي را نيز به شرح حال بزرگان شعرا و هنرمندان اختصاص داده است در اين کتاب براي نخستين بار شرحي از کارخانه هاي جديد التأسيس اصفهان مي يابيم . نيز سري به تخت فولاد و تکاياي آن زده است . در اين کتاب هم آثار و گزارش هايي از مرمت ابنيه شهر ديده مي شود.
تازه پهلوي اول رفته بود که جريان اصفهان شناسي با کتاب ارزشمند ديگري از ميرزا حسن خان جابري انصاري روبرو شد : «تاريخ اصفهان و ري و همه جهان» . مولف اين بار کتاب مفصل تري بر نهج کتاب پيشين خود «تاريخ نصف جهان و همه جهان» نوشت. در قسمت بالاي هر صفحه از وجه تسميه و ابنيه و بزرگان و .... سخن گفت و در قسمت پايين همان سال شمار تاريخ اصفهان را ادامه داد. کاري که هنوز نيز کسي به صورت علمي و موثق بدان دست نبرده است .
از ديگر راهنماهاي اصفهان که بگذريم کار پژوهش در اصفهان در دوره ي پهلوي دوم با جلال همايي آغاز مي شود. وي چنان که خود بارها در کتب مختلف گفته است و دخترش نيز شهادت داده ، از سال 1308 تحقيق درباره ي اصفهان را آغاز کرده بود : حاصل پنجاه سال پژوهش او در اين دوره کتابي است شامل «جغرافياي شهر ري ، اسامي و قصبات و ابنيه و عمارات و زبان و ادبيات و رسوم و عادات و خانواده ها و رجال معروف » با کمال تاسف تا کنون از اين کتاب عظيم به کوشش دختر آن فقيد ، ماهدخت بانو همايي ، تنها سه جلد به چاپ رسيده است : تاريخ اصفهان مجلد هنر و هنرمندان و ديگر دو جلد تاريخ مجلد ابنيه و عمارت . اولي به مشاهير هنرمندان اين شهر خصوصا نقاشان و خطاطان پرداخته و سرگذشت آنان را بازگفته و دومي بيشتر به سراغ تخت فولاد رفته چون قسمت «تکايا و مقابر» از مجلد ابنيه و عمارات است . کتاب سوم نيز به عمارات و ابنيه اي که بيشتر در کتب اصفهان شناسي مغفول بوده اند پرداخته است مانند بقعه شهشهان ، بقعه دارالبطيخ ، مدرسه نظاميه اصفهان و ....
دهه ي چهل در حوزه اصفهان شناسي دهه پرباري بود. در ابتداي اين دهه به سال 1341 دکتر لطف الله هنر فر که پيش تر هشت سالي رياست اداره باستان شناسي اصفهان را بر عهده داشت ، از رساله دکتري خود دفاع کرد و سه سال بعد (1344) آن را تحت عنوان «گنجينه آثار تاريخي اصفهان» به چاپ رسانيد. او توانسته بود در مدت فعاليت خود در اداره باستان شناسي و با کمک معماران ، خط شناسان و ديگر اصفهان دوستان کتبيه هاي ابنيه تاريخي را جمع آوري و تنظيم نمايد. پس در کتاب خود در شرح هر دوره تاريخي به ذکر ابنيه به جاي مانده آن دوره در منطقه اصفهان پرداخت و کتبيه هاي آن ابنيه را ذکر کرد . اين کتاب هزار صفحه اي که مورد تحسين بزرگان کشوري قرار گرفت توانست خلايي بزرگ را در پژوهش هاي اصفهان شناسي پر کند. چرا که سرگذشت بسياري از ابنيه به جاي مانده ، در کتيبه هاي حک شده و يا منصوب شده در آن مندرج است . اين کتيبه ها يا به صورت نثر است (عربي و فارسي) و يا به صورت نظم .
سال پيشتر به سال 1343 عباس بهشتيان ، از عاشقان نامي اين شهر ، کتابي چاپ کرد تحت عنوان «بخشي از گنجينه آثار ملي» وي در اين کتاب بازارهاي اصفهان را به تفصيل شرح داده و ابنيه موجود در آنجا را فهرست کرده است .
چند سال بعد عبدالحسين سپنتا با کوششي در خور با جمع آوري وقف نامه هاي اصفهان توانست «تاريخچه اوقاف اصفهان» را به نگارش در آورد. دو سال بعد نيز مصلح الدين مهدوي کتابي رجالي به نام «تذکره القبور» عبدالکريم گزي را کامل کرده واز آن کتابي جداگانه تحت عنوان «تذکره القبور يا دانشمندان و بزرگان اصفهان» به مطبعه برد. اين کتاب در واقع دنباله کار حافظ ابونعيم بود که پس از پرداختن و شمردن قبرستان هاي شهر ، به سراغ بزرگان و مشاهيري مي رود که در اين شهر زيسته اند. وي با کوشش زياد چند هزار نفر از آنها را برشمرده است و شرحي کوتاه از زندگي و آثار آنها به دست مي دهد.
در آغاز دهه ي بعد کتاب عظيمي توسط انجمن آثار ملي به چاپ رسيد تحت عنوان «آثار ملي اصفهان »کتابي هزار صفحه اي که مولف آن ، ابوالقاسم رفيعي مهر آبادي ، سعي داشته است مداخل آن را به صورت الفبايي و به شکل فرهنگ درآورد. قدر اين کتاب که تا کنون يک بار بيشتر به چاپ نرسيده همچنان مجهول مانده است . سال بعد يعني 1353 کتاب ارزشمند «جغرافياي اصفهان» تاليف يک استاد جغرافي به نام دکتر سيروس شفقي از چاپخانه به درآمد.
در اين کتاب تاريخ و جغرافيا دست به دست هم مي دهند تا ارزش هاي اصفهان را به نمايش بگذارند. در قسمت جغرافيايي به اين سوال به طور علمي پاسخ داده مي شود که چرا همه جغرافي دانان و سياحان ، آب و هواي اصفهان را معتدل و بهشتي توصيف کرده اند.
منبع: نشريه اصفهان زيبا
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}