چه کسي محبوب است و چرا ؟






بحثي درمحبوبيت، مقبوليت و هوش (اجتماعي)
در اطرافيان، دوستان و فاميل شما آيا کساني هستند که دوست داشته باشيد با آنها ارتباط صميمي برقرار کنيد. مي دانيد چه افرادي را مي گويم؟ منظورم کساني هستند که با رفتار و برخورد مناسب خود طوري توجه ديگران را به خود جلب مي کنند که همه ي افراد فاميل يا آشنايان سعي مي کنند خود را به آنها نزديک کنند و ارتباط صميمي تري با آنها برقرار نمايند. حتما چنين افرادي را در بين دوستان، آشنايان و فايمل سراغ داريد. آيا تا به حال از خود پرسيده ايد که چرا همه دوست دارند با اين شخص طرح دوستي بريزند يا صميمي تر شوند يا در مهمانيها و همنشينيها بيشتر وقت خود را با او بگذرانند؟ چرا اين افراد تا اين حد محبوب هستند و چرا در ديد اطرافيان داراي مقبوليت اند؟ اين محبوبيت از کجا به دست آمده است؟
اين گونه افراد معمولا داراي دو خصيصه ي مهم هستند:
اين افراد به راحتي و با گشودگي با ديگران رابطه برقرار مي کنند و به طور اثربخش صحبت مي کنند، احساسات منفي خود را به ديگران در بافتي محترمانه ابراز مي کنند، اخبار و پيامهاي خود را به وضوح و در طول صحبت منتقل مي کنند و تماس خود با بقيه را با برجا گذاشتن يک احساس مثبت در آنها پايان مي بخشند.
در زندگي خانوادگي يک ارتباط موفق، بر اساس توانايي بيان روشن افکار، احساسات؛ نيازها، درک موقعيت فرد مقابل، همدردي و همدلي، حساسيت در تشخيص افکار، عواطف و نيازهاي فرد مقابل و در نهايت، توانايي گفتگو در جهت حل اختلافات و ارائه ي راه حلهاي سازنده تعريف مي گردد .
و در مقابل، اشخاصي نيز وجود دارند که فاقد مهارتهاي ياد شده اند و معمولا از روي نارضايتي اشخاصي که با آنها ارتباط دارند قابل شناسايي اند. چنين افرادي ممکن است علي رغم تمايل و علاقه اي که به ارتباط با ديگران دارند، به سبب ناتواني در شناخت و بيان روشن افکار و عواطف خود و همچنين ناتواني در شناخت افکار و احساسات ديگران، روابط خود را مخدوش ساخته و توانايي همدردي و همنوايي با ديگران را نداشته باشند .
ما در اين مقاله بر آنيم تا ابتدا به تبيين الگوهاي متعدد ارتباط با ديگران و چگونگي همدلي بپردازيم و سپس پايه و ريشه ي داشتن چنين تواناييهايي را معين کنيم تا در نتيجه، هم روشهاي کسب محبوبيت بيان شود و هم با زير ساخت و پايه آن - که هوش اجتماعي ناميده مي شود- ، آنا شويم .

الگوهاي چهارگانه ي ارتباط با ديگران

مهارتهاري ارتباطي مجموعه از رفتارهاست که کيفيت ارتباط بين شخص را در بر مي گيرد. هر شخصي براي برقراري ارتباط با افراد ديگر، سبک و روش خاصي براي خويش دارد و تعداد اين روشها بسيار متفاوت و متعدد است. تا جايي که مي توان گفت به تعداد تمام افراد بشر، روش براي ارتباط وجود دارد. اما به طور کلي، اين روشها را مي توان در چهار الگوي اصلي ( چهار سبک رفتاري ) خلاصه نمود. اين تقسيم بندي بر اساس رفتار عيني و مشاهده ي ساده ميسر است و نيازي به يک تقسيم بندي پيچيده و سيستماتيک ( نظام مند ) ندارد. اين الگوها عبارت اند از: سلطه پذيري، سلطه گري، پرخاشگري و قاطعيت .
سلطه پذيري: ويژگي افراد اين الگو، برقراري ارتبط صادقانه، غير صريح (غير مستقيم و مبهم)، توأم با احترام به فرد متقابل است. افراد سلطه پذير، دلمشغولي پرهيز از برخورد با ديگران را دارند، حتي اگر اين کار به قيمت ضايع شدن حق خودشان تمام شود. آنها معمولا حق را به ديگران مي دهند و براي خود، ارزش و احترامي قائل نيستند. چنين افرادي در مقابل انتقاد، بسيار مضطرب مي شوند و معمولا بر خلاف ميل خود عمل مي کنند .
اين افراد، اغلب سعي مي کنند از تعارض فرار کنند. به عبارت ديگر، افراد سلطه پذير و کم رو، به طور کلي هنگامي که با کسي مشکل پيدا مي کنند، به جاي حل مسئله، سعي در پاک کردن صورت مسئله دارند. معمولا هنگام صحبت کردن، سعي مي کنند در چشم ديگران نگاه نکنند. در جلسات و مهمانيها معمولا ساکت هستند و به هنگام ناراحتي، يا اين ناراحتي را در خود فرو مي برند يا اينکه موفق به فرو بردن ناراحتي نشده، با اخم کردن و حرکات و رفتارهاي غير مستقيم، ناراحتي خود را بروز مي دهند .
اين افراد، اغلب در ايجاد ارتباط، ناموفق اند و مستعد افسردگي هستند. روانشناسان، اين گونه افراد را به صفت « من مدار » توصيف مي کنند .
به اين مثال توجه کيند: خانم «ب» در مهمانيهاي دوستان و فاميل شرکت مي کند و به چند کلاش آموزش گلسازي و نقاشي هم مي رود و علاقه ي زيادي به هم چنين جمعهايي دارد؛ اما در اکثر جلسات، احساس دلهره و خجالت مي کند. سعي مي کند در گوشه اي بخزد و سر خود را پايين بيندازد و ساکت بنشيند و اميدوار است که کسي متوجه سکوت او شده، او را به شرکت در گفتگو دعوت کند. اما هميشه اين واهمه را دارد که مبادا با اظهار نظرهاي وي مخالفت شود و عقيده اش مقبول واقع نشود. از اين روي، نظرات خود را يا اصلا مطرح نمي کند يا طوري مطرح مي کند که باعث ناراحتي ديگران نگردد. او مي گويد: « هر وقت در بحثي شرکت کرده ام، يا ديگران به عقيده ام توجه نکرده اند يا اينکه از دست من عصابي شده اند و يا ديدگاهم را به تمسخر گرفته اند » .
سلطه گري: به برقراري ارتباط صادقانه، غير صريح ( مبهم و غير مستقيم )، و توأم با احترام ظاهري گفته مي شود. فرد سلطه گر، خود و ديگران را به عنوان شيء و نه انسان، مورد بهره کشي قرار مي دهد و سعي مي کند افراد را در جهت منافع خود فريب دهد و مهار کند .
اشخاص سلطه گر به طور معمول به يک سبک از رفتارها خو مي کنند هر گونه رفتار و ارتباطي خارج از اين چارچوبها، آنها را به شدت مضطرب و نگران مي کند. بر همين اساس، افراد سلطه گر، سعي در مهار و بهره کشي از ديگران و حتي خود دارند؛ چون اين اعمال، منجر به احساس ايمني در آنها مي شود .
اريک فروم (1) معتقد است که فرد سلطه گر، داراي جهتگيري استثماري است و اين جهتگيري منبع تمام خوبيها را خارج از خود مي داند و با زرنگي سعي مي کند آنها را به درون مرزهاي خود منتقل کند. چنين افرادي محبت و عاطفه را نيز متاعي خارج از خود در نظر مي گيرند، که بايد آن را با زيرکي به دست آورد و يا از دست ديگران ربود .
زندگي فرد سطه گر، درياي متلاطمي است که بايد با نيرنگ به بقاي خود در آن ادامه دهد و خود و ديگران را در جهت اهداف قالبي خود به صورت پنهاني مهار و هديت نمايد. به عنوان مثال، مادري که با ارتباط نزديک و حضور هميشگي کودک خود در کنارش، نيازهاي عاطفي خود را ارضا مي کند و به احساس ايمني دست مي يابد. تحمل بزرگ شدن و حرکت تدريجي کودک به سمت استقلال را ندارد. چنين مادري، با روشهاي غير مستقيم و پنهاني سعي مي کند از مستقل شدن کودکش جلوگيري کند و با انجام کارهاي کودکش و رفع نيازهاي کودک، در ظاهر به وي محبت مي کند، اما در باطن، او را به خود وابسته تر و از يادگيري راههاي زندگي و در نتيجه از استقلال، منع مي نمايد .
اين افراد، هر چند ممکن است در کوتاه مدت، موفقيتهايي در روابط به دست بياورند، ما در دراز مدت، شکست خواهند خورد. اين گونه اشخاص، مستعد افسردگي، اختلال، اضطراب و خشم در روابط هستند و روانشناسان به آنها صفت « تو مدار » اطلاق مي کنند .
پرخاشگري: برقراري ارتباط صادقانه، نيمه صريح ( مستقيم و مبهم ) و بدون احترام متقابل است. افراد پرخاشگر ، همواره در پي بردن از ديگران و رقابت با ديگران هستند. آنها هميشه فکر مي کنند که حق با آنهاست و اين ديگران هستند که مشکل درست مي کنند و مسئله ساز هستند. خيلي زود خشمگين مي شوند و همواره ديگران را مسئول عصبانيت خود مي دانند. از واژه هايي مثل «بايد»، زياد استفاده مي کنند و معمولا توانايي گوش دادن به طرف ديگر را ندارند. هنگامي که با آنها مخالفت مي شود، به شدت برافروخته مي شوند .
نبايد تصور کرد که فرد پرخاشگر يعني کسي که هيمشه داد و بيداد مي کند؛ بلکه خيلي از اوقات، اين افراد، خشم خود را با زدن برچسبهاي تحقيرآميز و توهين به ديگران نشان مي دهند. بي حوصلگي، بي قراري و عجول بودن، جزو خصيصه هاي اين افراد به شمار مي رود. اين افراد نه براي خودشان احترام قائل اند و نه براي ديگران .
به اين مثال توجه کنيد: آقاي «ج» دانشجويي است که به مديريت اجرايي يک نمايش در دانشگاه انتخاب شده است. او سختکوش است و خيلي فعال و ترجيم مي دهد با ديگران به صورت تيمي و به عنوان رهبر گروه کار کند. اما با اعضاي تيم خود، احساس بيگانگي مي کند. از اين رو در تفويض اختيار به مسئولان ارشد گروه خود ، مشکل دارد. با اينکه او خودش اين گروه را تشکيل داده است، احساس مي کند اعضاي گروه، ارتباط خوبي با وي ندارند. او به هنگام اتخاذ تصميم، با اعضاي تيم مشورت مي کند؛ اما در عمل به نظرات اعضا اهميتي نمي دهد و فقط به اعتقاد خود عمل مي کند. اعضاي گروه هم در حضور او به حرفهاي او گوش مي دهند؛ ولي در غياب او شروع به بدگويي و شکايت از رفتار او مي کنند .
اين گونه افراد هم در دراز مدت، موفق نخواهند بود .
قاطعيت: ويژگي افراد داراي اين الگو، برقراري ارتباط صادقانه، صريح ( مستقيم و روشن ) و توأم با احترام متقابل و اصيل ( نه ظاهري ) است. يک فرد قاطع، هم حق و حقوق خود و هم حق و حقوق ديگران را محترم مي شمارد. نکته قابل توجه در مورد افراد قاطع، اين است که آنها بر خلاف افراد سلطه پذير ( که خود را متهم مي کنند )، و بر خلاف افراد پرخاشگر ( که همواره ديگران را متهم مي کنند )، در تبيين و پيدا کردن راه حل، به جاي متهم کردن خود و يا ديگران، به مسئله و چگونگي حل آن توجه مي کنند. روانشناسان به چنين سبکي از برخورد و ارتباط، « مسئله مداري » مي گويند .
اين افراد، نکات مثبت و منفي را هم در خود و هم در ديگران به صورتي منصفانه مي بينند و در عين حال هم براي خودو هم براي ديگران احترام قائل اند. بر همين اساس، در حل تعارضات هم قادرند ديدگاههاي خود را به وضوح بيان کنند و هم احترام خود و ديگران را حفظ نمايند. بر همين پايه، اين افراد در حل تعارضات، بيشتر بر گفتگو تأکيد مي کنند. بنابراين در ايجاد ارتباط، کاملا موفق عمل مي کنند .
به مثال زير توجه کنيد: آقاي «د» مدير تحقيق و توسعه ي يک شرکت است. او کارش را دوست دارد؛ اما تا حدودي به دليل اينکه درگير مراحل پاياني ساخت خانه و اسباب کشي خود شده است ( که وقت زيادي از او مي گيرد ) ، کمي جديت خود را در شرکت از دست داده است. مدير شرکت به وي گوشزد مي کند که اخيرا از وضع کاري وي راضي نيست .
آقاي «د» براي حل مسئله با مدير صحبت مي کند و مشکلات خود را مطرح مي کند و تقاضا مي کند که به مدت چند هفته از مسئوليتهاي وي کم شود تا او بتواند کار نيمه تمام خود را به اتمام برساند و در ضمن، اين قول را به مدير مي دهد که پس از حل مشکل، سعي و تلاش خود را مضاعف نمايد. مدير هم قبول مي کند. ملاحظه مي کنيد که آقاي «د» با گفتگوي روشن و محترمانه سعي در حل مشکل مي کند. در چنين مواردي احتمال موفقيت، خيلي زياد است .
با ملاحظه چهار الگوي فوق، معلوم مي شود که براي جلب مقبوليت در جمع و محيطهاي مختلف و محبوبيت در دل ديگران، الگوي چهارم - که همان قاطعيت است - بهترين روش است .
گفتني است که ما نمي توانيم در واقعيت، فردي را بيابيم که قاطع صرف يا پرخاشگر مطلق باشد؛ بلکه هر فردي هر کدام از اين الگوها را به اندازه ي متفاوتي در خود دارد؛ اما از يکي از الگوها بيشتر استفاده مي کند تا ديگر الگوها، و ما نيز بايد تلاش کنيم بيشترين الگوي ارتباطي در رفتارهاي روزمره خود را الگوي قاطعيت قرار دهيم .

همدلي

افراد محبوب، علاوه بر سبک رفتاري صحيح ( که بحثش گذشت )؛ داراي خصيصه ي «همدلي» نيز هستند؛ يعني به راحتي توانايي ابراز همدردي و همدلي با ديگران را دارند .
افرادي را که در اطرافتان هستند، در نظر بگيريد. اگر اين اشخاص نسبت به شما و عواطف و احساسات شما کاملا بي توجه و بي اعتنا باشند، در نظر شما چه جايگاهي خواهند داشت؟ آيا در دل شما داراي احترام و ارج و قربي خواهند بود؟ مطمئنا شما با ما هم عقيده هستيد که چنين افرادي جايگاهي در دل انسان ندارند: « تو کز محنت ديگران بي غمي - نشايد که نامت نهند آدمي » .
همدلي، خيلي وقتها تجليهاي متعددي دارد. عواطف افراد، بيشتر اوقات از طريق نشانه هايي غير از بيان مستقيم ابراز مي شوند هميشه بيان احساسات، از طريق گفتار و کلام نيست. حالات چهره و بدن، لحن صدا و امثال اينها، خيلي وقتها نشان دهنده ي عواطف و احساسات افراد است. افرادي که بتوانند اين حالات را شناسايي کنند و به آنها پاسخ دهند، افرادي هستند که مي توانند با طرف مقابل خود، همدلي و همنوايي داشته باشند. بالطبع با همدلي و پاسخ مناسب دادن به احساسات اطرافيان مي توان مورد توجه افراد قرار گرفت و در ديد آنها فردي محبوب و مورد قبول جلوه نمود. البته مقصود، « همدلي صادقانه » است .
نکته قابل ذکر، اين است که مطالبي که در مورد ابراز احساسات از طريق غير کلامي گفته شد، در مورد همدلي هم صادق است. يعني قرار نيست همدلي و همنوايي با ديگران هميشه از طريق صحبت و گفتگو باشد؛ بلکه از طريق رفتار، اشاره و لحن صدا امثال اينها نيز مي توان با افراد، ابراز همدردي نمود و اين روش، خيلي وقتها مؤثرتر از روش مستقيم است .
در آزموني که در امريکا بر روي 1011 کودک دبستاني به عمل آمد، کساني که در زمينه ي دريافتن احساسات غير کلامي ديگران استعدادي از خود نشان دادند، در ميان شاگردان مدرسه جزو محبوب ترين افراد قرار داشتند .
بعضيها معتقدند که نود درصد پيامهاي عاطفي و نيز پاسخهاي آنها غير کلامي هستند و اين پيامها به طور ناخودآگاه و به سهولت توسط ديگران دريافت و پاسخ داده مي شوند که به طور آرام و غير ملموسي تبديل به مهارتهايي مي شوند که به فرد، امکان مي دهند تا در اين زمينه خوب يا ضعيف عمل کند. اين مهارتها از کودکي ( حدود دو سالگي ) در فرد ايجاد مي شوند و کم کم رشد مي کنند .
به اين مثال توجه کنيد: « با مشاهده ي زمين خوردن کودکي ديگر، شک در چشمان آيدا، دختر کوچولوي هفده ماهه حلقه زد و به سوي مادرش خزيد تا در آغوش او پناه بگيرد. گويي که خود او آسيب ديده بود يا فرهاد بيست ماهه در مهد کودک، خرس کوچک پشمالوي خود را به دوست گريانش مي دهد تا جلو گريه ي او را بگيرد و وقتي مي بيند او باز هم گريه مي کند، او را بغل مي کند » .
اين اعمال کوچک نشان مي دهند که اسنان از همان ابتداي کودکي مهارتهاي دريافت پيامهاي عاطفي ديگران و ابراز همدلي را مي آموزد و سعي مي کند آنها را اعمال کند؛ اما چگونگي ابراز اين عواطف و نيز استفاده ي بجا و مناسب از اين مهارتهاست که مهم است .
تا اينجا بيان شد که: فردي که بتواند باالگوي صحيح، ارتباط سالمي با ديگران داشته باشد و در کنار اين ارتباط، همدلي و همراهي خود را به ديگران نشان دهد، مورد توجه مثبت خيلي از افراد واقع خواهد شد و در ديد اکثريت آنها داراي مقبوليت و محبوبيت خواهد بود .
اما نکته ي باقي مانده اين است که: چه استعدادي و چه تواناييهاي در فرد، مي تواند زيرساخت و پايه ي چنين عملکردهايي باشد؟ هر فردي بايد داراي ويژگيهايي باشد تا بتواند اين ارتباط سالم و همدردي را به ظهور برساند. اين ويژگي و استعداد خاص را روانشناسان، « هوش اجتماعي » ناميده اند. هوش اجتماعي، هنري است که در سايه ي آن مي توان با ديگران ارتباط برقرار کرد و در غمها و شاديهاي آنها شريک شد .

هوش اجتماعي

زنگ تفريح يک مرزک پيش دبستاني است و عده اي پسر بچه روي چمنها مي دوند. اميد، زمين مي خورد. زانويش زخمي مي شود گريه مي کند؛ اما پسر بچه هاي ديگر به دويدن ادامه مي دهند، بجز علي که توقف مي کند وخودش را زمين مي زند و شرع مي کند زانويش را ماليدن و در ادامه مي گويد: « آخ ! زانويم زخمي شده است ». اما گريه نمي کند .
روانشناسان، اين خصيصه را هوش بين فردي يا همان هوش اجتماعي مي دانند. به نظر مي رسد که علي در شناخت احساسات همبازيهاي خودو برقرار کردن ارتباط سريع و هموار با آنان، توانايي خارق العاده اي دارد. فقط او بود که به درخواست کمک اميد و درد او توجه کرد و فقط او بود که سعي کرد اميد را تسلي دهد. هرچند علي، ظاهرا کار ساده اي انجام داد و فقط زانوي خود را ماليد، اما اين حرکت ساده ي جسماني ، از استعدادي در برقرار کردن ارتباط حکايت دارد؛ يعني مهارتي عاطفي که براي حفظ ارتباطهاي نزديک، در دوستيها، ازدواج يا ارتباط حرفه اي (شغلي)، اساسي است. اين مهارتها در کودکي جوانه مي زند و در طول زندگي شکفته مي شود .

مباني هوش اجتماعي

هوش اجتماعي، بر چند « مهارت » استوار است که بايد آنها را در خود، شناخت و تقويت کرد. اين مهارتها عبارت اند از :
سازماندهي گروه: اين مهارت براي افراد «رهبر» ضروري است و شامل به دست گرفتن ابتکار عمل و هماهنگ ساختن تلاشهاي گروهي از مردم است. اين استعداد، معمولا در مديران، کارگردانان و کاپيتانهاي تيمهاي ورزشي، با وضوح بيشتري ديده مي شود .
ارائه راه حل: اين مهارت، همان استعداد ميانجيگري، اجتناب از تعارضها يا حل تعارضهاي به وجود آمده است. افرادي که چنين خصوصياتي دارند، در داوريها، وساطت و حل و فصل مشاجرات، توانايي زيادي دارند .
ارتباط بين فردي: استعداد علي، نمونه اي از اين توانايي در حس همدلي و پيوند يافتن است. اين استعداد، وارد شدن در رويارويي با ديگران يا شناختن و پاسخ دادن مناسب به عواطف و علايق مردم را آسان تر مي سازد. چنين افرادي در کارها يا بازيهاي گروهي موفق اند. آنها مي توانند همسراني قابل اعتماد، دوستان تجاري خوب و معلمان موفقي باشند .
تجزيه و تحليل اجتماعي: اين مهارت، به معناي توانايي دريافت احساسات، انگيزشها و علايق ديگران و داشتن درکي عميق از آن است. اين آگاهي باعث مي شود که اينان به سهولت با ديگران صميمي شوند .
بر روي هم، اين مهارتها به ارتباطهاي بين فردي لطافت مي بخشند، و براي جلب ديگران، موفقيت اجتماعي و حتي جذبه ضروري اند .
کساني که از نظر هوش اجتماعي قدرتمندند، مي توانند کاملا راحت با افراد ارتباط برقرار کنند؛ واکنشها و احساسات آنان را به سرعت دريابند، ديگران را رهبري کنند و سازمان دهند و به مشاجراتي که مي تواند در هر فعاليت بشري شعله ور شود ، خاتمه دهند. آنها طبيعتا رهبرند. آنها افرادي هستند که ديگران دوست دارند با آنها باشند؛ زيرا از نظر عاطفي به ديگران نيرو مي دهند. حالتهاي روحي خوبي در افراد به وجود مي آ ورند و اين فکر را پديد مي آورند که: « اطراف فردي با اين خصوصيات بودن، چه سعادتي است ! ». در يک کلمه ، اين افراد، در نظر ديگران از محبوبيت بسيار زيادي برخوردارند .

پي نوشتها:

1. (Fromm (1952

مهندسي رفتار ارتباطي، نيما قرباني، تهران: انتشارات سينه سرخ ، 1380 .
هوش هيجاني، دانيل گلمن، ترجمه: نسرين پارسا، تهران: انتشارات رشد، 1380 .
روانشناسي تربيتي، جان گلاور، ترجمه: علينقي خرازي، تهران: مرکز نشر دانشگاهي ، 1378.
برگرفته از نشريه ي : حديث زندگي 10