شعارهای عاشورایی؛ رجز امام حسین(علیه السلام) و موضوع عزت و شهادت
در برخی مواقع انسان در زندگی، بین ذلت و خواری یا شهادت و ایثار مخیر میشود. انسان آزاده و عاقل، شهادت و ایثار و سختی را بر عار و ننگ و ذلت و خواری ترجیح میدهد؛ پیامی که از رجز امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا میتوان برداشت کرد.
رجزهای ابیعبدالله (ع) را تا سی بیت هم نوشتهاند؛ یعنی رجزهای مختلفی از آن حضرت نقل شده است؛ اما مشهورترینش که معتبرترین کتب نوشته است این بیتی است که عرض میکنم:
رجز امام حسین (ع)
اَلْقَتْلُ أَوْلَى مِنْ رُکُوبِ الْعَارِ وَ الْعَارُ أَوْلَى مِنْ دُخُولِ اَلنَّارِشهادت بهتر از عار شدن است و عار کشیدن بهتر از این است که انسان به جهنم برود.
گاهی انسان در زندگیاش میان ذلت و خواری یا شهادت و شجاعت و ایثار و فداکاری مخیر میشود. انسان آزاده و عاقل، شهادت و ایثار و سختی را بر عار و ننگ و ذلت و خواری ترجیح میدهد.
زندگی با خواری یعنی شکست
در جنگ صفین وقتی امیرالمؤمنین (ع) به منطقه صفین رسید، دید معاویه آب را محاصره کرده است، حضرت لشکر را جمع کرد و فرمود: آب محاصره شده است؛ یا باید از تشنگی هلاک شوید یا بجنگید و آب را آزاد کنید. این مبارزه ممکن است چند شهید هم داشته باشد، ولی بدانید:«اَلْحَیاةُ فِی مَوْتِکُمْ قَاهِرِینَ»؛ اگر با ذلت و خواری زندگی کنید، این شکست است؛ اما اگر کشته و شهید بشوید و باعزت باشید، این پیروزی است.
یکی از دانشمندان اهلسنت کتابی درباره امیرالمؤمنین علی (ع) دارد. میگوید: این زیباترین جمله حماسی است.
بعد فرمود: اگر میخواهید لبهایتان از این آب سیراب شود قبلش باید شمشیرهایتان از خون دشمن سیراب شود. لشکر حمله کرد و ظاهراً طبق نقلها، اباعبدالله (ع) فرمانده این گروه بود. آب را آزاد کردند و وقتی برگشتند آقا فرمود:
«هَذَا أَوَّلُ فَتْحٍ بِبَرَکَةِ الْحُسَینِ»؛ این آغاز پیروزی است که به برکت فرزندم اباعبدالله (ع) به دست آمد و آب آزاد شد.
ذلتپذیری حسان بن ثابت
ممکن است بعضیها زندگی با ذلت را بپذیرند و ترجیح دهند. حسان بن ثابت شخصیتی فوقالعاده ترسو و نانبهنرخروزخور داشت. این همان کسی است که وقتی امیرالمؤمنین (ع) در غدیر انتخاب شد، از پیامبر (ص) اجازه گرفت شعر بگوید. وقتی شعرش را خواند پیامبر (ص) دعای مشروطی برایش کرد و فرمود: حسان! تا زمانی که از ما حمایت میکنی خدا کمکت میکند.مسلمانها در جنگ خندق بیرون رفتند و دور شهر خود را برای مقابله با دشمنی که سراپا مسلح از مکه میآمد آماده کرده بودند. پیامبر (ص) زنها را در یک قلعهای قرار داد تا محافظت شوند. مردها هم در بیرون مدینه اردو زده بودند تا دشمن نیاید تهاجم کند.
حسان بن ثابت مخفیانه به قلعه زنان رفت و خودش را در اتاقی مخفی کرد. اتفاقاً مردی یهودی آمد و از دیوار قلعه بالا رفت. صفیه عمه پیامبر متوجه شد و آمد به حسان گفت: دشمن بالای بام قلعه آمده و مسلح است. برو با او برخورد کن. گفت: من از جنگ فرار کردم و از ترس به اینجا پناه آوردم. صفیه شجاع بود. خودش رفت و از پشت، با چوب به مرد یهودی زد و او را کشت. آمد گفت: حسان! دشمن را کشتیم؛ تو برو جنازهاش را بردار. گفت: من از جنازهاش هم میترسم.
این آدم هم از جهاد ترس دارد، هم از حضور در مقابل دشمن. اما ببینید یاران اباعبدالله (ع) جملاتی گفتهاند که تاریخی است.
عزتمندی زهیر بن قین
همانطورکه میدانید زندگی دنیا محدود است و کمتر پیش میآید که کسی صد سال عمر کند. پیامبر خدا (ص) فرمود: عمر افراد امت من بین ۶۰ تا۷۰ سال است. اصلاً بگوییم: صد سال، بالاخره روزی تمام میشود.زهیر در کربلا حرف عجیبی به امام حسین (ع) زد. گفت: یابن رسولالله!
«وَ لَوْ کَانَتِ اَلدُّنْیا لَنَا بَاقِیةً وَ کُنَّا فِیهَا مُخَلَّدِینَ لَآثَرْنَا اَلنُّهُوضَ مَعَکَ عَلَى الْإِقَامَةِ»؛ فرض میکنیم دنیا باقی است و دیگر آخرتی در کار نیست و ما در این دنیا همیشه زنده میمانیم، در این صورت باز هم شما را تنها نمیگذاشتیم.
متخلفان جنگ تبوک
قرآن کریم میفرماید: در جنگ تبوک سه نفر از این آدمها امروز و فردا کردند. جنگ تبوک آنقدر سختی داشت که چند نفر در مسیر از دنیا رفتند. سه نفر به نامهای کعب، هلال و مراره آنقدر تنبلی و سستی کردند که پیامبر (ص) با مسلمانان حرکت کرد و رفت و این سه نفر جا ماندند.پیامبر خدا (ص) از تبوک برگشت با آنها صحبت نکرد. مسلمانان هم دیگر با آنها حرف نمیزدند.
خیلی بد است آدم به کوچه و خیابان بیاید و هیچکس با او حرف نزند. آنقدر شرایط برای این سه نفر سخت شد که قرآن میفرماید:
«وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیهِمُ الْأَرْضُ»؛ (همچنین) آن سه نفر که (از شرکت در جنگ تبوک) تخلف جستند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند،) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد.
این سه نفر عار را پذیرفتند و به جبهه نرفتند.
در زمان جنگ خودمان آقایی بود آمده بود به فرمانده میگفت: هرچه میخواهید برای جبهه میدهم؛ اما بچهام را نمیفرستم.
در خود کربلا افرادی بودند که صبح عاشورا از صحنه خارج شدند. ضحاک بن عبدالله مشرقی عصر عاشورا از صحنه کربلا خارج شد.
شهادت با عزت حجر بن عدی
بیستم رمضان یعنی آخرین روز زندگی امیرمؤمنان (ع) حجر بن عدی به محضر حضرت آمد. آقا حال خوبی نداشت. چشمانش را باز کرد دید کسی شعر زمزمه میکند. فرمود: حسنجان! این چه کسی است که شعر میخواند؟ گفت: حجر بن عدی است.فرمود: حجر جلو بیا. آقا از او پرسید: حجر! چقدر من را دوست داری؟ گفت: آقا! من را آتش بزنند و قطعه قطعهام کنند دست از شما برنمیدارم. فرمود: میدانم. میخواستم خیالم راحت بشود.
سالها از این قضیه گذشت. در زمان امامت امام حسین (ع) و قبل از ماجرای کربلا، حجر بن عدی و پسرش را با هفت نفر از یارانش به دمشق آوردند، پیش چشمشان برای آنها قبرکندند و گفتند: از علی بن ابیطالب (ع) برائت بجویید.
برائت با سبّ متفاوت است. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: اگر جایی مجبور شدید مرا سبّ کنید؛ اما از من برائت نجویید؛ به خدا قسم من مسلمان به دنیا آمدم.
حجر به مأموران معاویه گفت: من به مولایم قول دادم و امروز هم پای قولم هستم. شهادت را پذیرفت اما عار را نپذیرفت.
پیام ابیعبدالله (ع) در روز عاشورا این است: قتل، آری؛ عار، نه.
معنا و مفهوم «وَ الْعَارُ أَوْلَى مِنْ دُخُولِ اَلنَّارِ»
اما «وَ الْعَارُ أَوْلَى مِنْ دُخُولِ اَلنَّارِ» یعنی چه؟
بعضی اوقات اگر آدم در زندگیاش سرزنش و تحقیر شود، بهتر از این است که به جهنم برود. مثلاً جوانی در خوابگاهی است که همه بینماز هستند. ایشان اگر به نماز بایستد مسخرهاش میکنند. عار این حرفها را بخر، اما نمازت را بخوان. این بهتر است تا این که بینماز شوی و به جهنم بروی.
ذریح محاربی نزد امام صادق (ع) آمد و گفت: یابن رسولالله! من به خویشان و فرزندانم ثواب و اجر زیارت امام حسین (ع) را گفتم و آنها مرا تکذیب کردند و مسخرهام میکنند. امام صادق (ع) فرمود:
«یا ذَرِیحُ دَعِ اَلنَّاسَ یذْهَبُونَ حَیثُ شَاءُوا»؛ مردم را رها کن و با ما باش.
ملاک؛ رضایت امام
یونس بن عبدالرحمن نزد امام رضا (ع) آمد. جوّ بر علیه او بسیار خراب بود. امام رضا (ع) از اتاق بیرون آمد و ایشان در اتاق بود. چند نفر خدمت امام رضا (ع) آمدند و علیه یونس صحبت کردند. وقتی آقا به اتاق برگشت، یونس عرض کرد: آقا! شنیدید؟ من چه کنم؟ فرمود: امامت از تو راضی است. من بهشت را برایت تضمین میکنم. بگذار مردم هرچه میخواهند بگویند.جوان عزیز! حفظ دین عار نیست. شما به ازدواج نیاز پیدا کردی و خانوادهات راضی هستند و شرایط هم فراهم است؛ اگر احساس میکنی دینت با ازدواج حفظ میشود این کار را بکن، هرچند سِنّت کم است. اگر احساس کردید عاملی به دینتان ضرر میزند، هرکس باید به اندازه توان خودش از آن عامل دوری کند. «وَ الْعَارُ أَوْلَى مِنْ دُخُولِ اَلنَّارِ».
کنارهگیری معاویه صغیر از خلافت ننگین
پس از مرگ یزید بن معاویه، پسرش معاویه صغیر بر اریکه خلافت نشست. اموی است، پسر یزید است، اجدادش معاویه و ابوسفیان هستند؛ اما به خاطر معلم خوبی که در کودکی داشت، با عقاید شیعه تربیت شده بود. چند روزی خلیفه بود اما آن تعالیمی که استادش در کودکی به او آموخته بود باعث شد حقیقت را بگوید.این عار بسیار بزرگی است که خلیفه کشور پهناور اسلامی بیاید روی منبر بنشیند و بگوید ما اشتباه کردیم. گفت: مردم! ما غاصب خلافت هستیم و خلافت حق ما نیست. من ننگ بنیامیه بودن را نمیپذیرم و این خلافت را واگذار میکنم.
همه تعجب کردند. مادرش پشت پرده بود. گفت: ای کاش سقط شده بودی و به دنیا نمیآمدی و چنین عاری را بر بنیامیه فراهم نمیکردی.
گفت: مادر! ای کاش این دعای تو در گذشته مستجاب میشد و من سقط شده بودم و به دنیا نمیآمدم. کاش ننگ پسر یزید بودن را نداشتم. به همین راحتی خلافت را رها کرد. البته مدتی نگذشت که او را کشتند.
زمانی که خدای تبارک و تعالی ویژگیهای مؤمنین را میشمرد یکی از آن ویژگیها این است: «وَلَا یخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ»؛ مؤمن کسی است که از سرزنش سرزنشگران نمیهراسد. پس عار و سرزنشها را به جان خریدن بالاتر از ورود به دوزخ است. این دو پیام مهم رجز امام حسین (ع) بود که ذکر شد.
پینوشت:
:
منبع: برگرفته از کتاب سخن آرای 1 (سیری در رجزها و شعارهای عاشوراییان در سخنرانی های استاد دکتر رفیعی)
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}