سكولاريسم ( secularism )
سكولاريسم ( secularism )
سكولاريسم ( secularism )
سكولاريسم (secularism) واژهاى انگليسى است و از ريشهى لاتين [seculum] به معناى يك برههى زمانى معين، گرفته شده است.
«فرهنگ نشرنو» در بيان واژهى [secular] مفاهيم غير مذهبى، غير روحانى، عرفى، دنيوى و مادى را مىآورد. (1)
براى سكولاريسم، تعاريف متعددى ارايه شده است كه برخى ناظر به بعد فكرى است; نظير آن كه گفته مىشود:
«سكولاريسم نظام عام عقلانى است كه در آن، روابط ميان افراد، گروهها و دولتبر مبناى عقل تنظيم مىگردد.»
اين تعريف، چون تنها به يكى از اصول سكولاريسم اشاره دارد، تعريفى كامل نيست. برخى تعاريف ناظر به روند شكلگيرى سكولاريسم است كه در خلال آن، به تدريج ، حقوق ، وظايف و امتيازات كليسا به نهادهاى غيرمذهبى منتقل مىشود. برخى تعاريف ديگر ، سكولاريسم را به مثابهى يك نظام منسجم فكرى مىانگارند كه پس از رنسانس به صورت يك نگرش يا جهان بينى درآمده و با نگرشى كه در قرون وسطى حاكم بود، تمايز ماهويى دارد و مبناى آن، انسان گرايى، تجربه گرايى و عقلانيت است. پس سكولاريسم اشاره به جدايى دين از سياست دارد، به گونهاى كه هيچ يك از آن دو، در حوزهى ديگرى دخالت نكند. (2) سکولاریسم به صورت کلی به مفهوم ممانعت از دخالت دین در تمامی امور عمومی جامعه است. این تفکر به صورت کلی ریشه در عصر روشنگری در اروپا دارد. ارزشهایی مانند جدایی دین از سیاست ، جدایی کلیسا و حکومت در آمریکا ، و لائیسیته در فرانسه بر پایه سکولاریسم بنا شدهاند.
واژه سکولاریسم برای اولین بار توسط نویسندهٔ بریتانیایی، جورج هالی اوک در سال ۱۸۴۶ استفاده شد. هر چند این اصطلاح تازه بود، ولی مفهوم کلی آزادی که سکولاریسم بر پایه آن بنا شده بود، در طول تاریخ وجود داشتهاست. ایدههای اولیه سکولار میتوان در آثار ابن رشد (اورئوس) پیدا کرد. وی و پیروان مکتب اوروئسیسم معتقد به جدایی دین از فلسفه بودند. هالی اوک این ایده جدایی اجتماع از دین را بدون تلاش برای انتقاد عقاید دینی مطرح کرد. هالی اوک یک ندانمگرا بود و به نظر خودش سکولاریسم برهانی علیه مسیحیت محسوب نمیشد، بلکه مستقل بود. سکولاریسم تنها به این نکته میپردازد که راه روشن در حقیقت سکولار است. دانستنیهای سکولار به طور روشن در همین زندگی پیدا میشوند و میتوانند در همین زندگی آزمون شوند.
در حکومت معنی سکولاریسم، عدم دخالت باورهای مذهبی در امر حکومت و برتری دادن اصول حقوق بشر بر سایر ارزشهای متصور هر گروه و دستهای است.
در مفاهیم جامعهشناسی، سکولاریسم به هر موقعیتی که در آن، جامعه مفاهیم مذهبی را در تصمیمگیریهای خود کمتر دخالت دهد و یا این مفاهیم، کمتر موجب بروز اختلاف و یا درگیری گردد اطلاق میگردد.
واژهٔ سکولار در زبان لاتین به معنای «این جهانی»، «دنیوی»، «گیتیانه» و متضاد با «دینی» یا «روحانی» است. امروزه وقتی از سکولاریسم به عنوان یک آموزه (دکترین) سخن میگویند، معمولاً مقصود هر فلسفهایست که اخلاق را بدون ارجاع به جزمیات (دُگمهای) دینی بنا میکند و در پی ارتقای علوم و فنون بشری است.
سکولاریسم اگرچه در ایران بیشتر بار سیاسی دارد و به جای برچسب سیاسی به کار میرود اما در پایه، معنایی معرفتشناسانه دارد. از این رو، در نوشتههای سختهتر از آن به عرفگرایی ترجمه و تعبیر میشد که اکنون واژهٔ گیتیگرایی به جای اش نشسته که برابر نهادهٔ درخوری است اگر به پارسی سره علاقهمند باشیم و معنای درست گیتی را- به ویژه آن گاه که رویاروی مینو مینشیند- بدانیم.
برنارد لوئیس مفهوم سکولاریسم را چنین شرح میدهد:
واژه سکولاریسم نخست در میانه قرن نوزدهم در زبان انگلیسی به کار رفتهاست، و اصولاً بار ایدئولوژیک داشتهاست. در کاربرد نخستین آن، بر آموزهای دلالت میکرد که مطابق آن اخلاقیات باید مبتنی بر ملاحظات اخلاقی و معطوف به سعادت دنیوی انسان باشد، و ملاحظات مربوط به خدا و حیات اخروی را باید کنار نهاد. بعداً، «سکولاریسم» را به این معنای گستردهتر به کار بردند که مؤسسات عمومی، به ویژه آموزش عمومی، باید سکولار باشد و نه دینی. در قرن بیستم، این واژه معنای وسیعتری یافت، که از معانی قدیم و جدید واژه سکولار نشأت گرفته بود. امروزه آن را اغلب همراه با «جدایی» نهادهای دینی و دولتی به کار میبرند، که تقریباً معادل با واژهٔ فرانسوی laicisme است که در دیگر زبانها هم وارد شده، اما هنوز در زبان انگلیسی استعمال نمیشود.
به لحاظ آن كه در ابتداى قرون وسطى حاكميت محدود كليسا تبديل به حاكميت علىالاطلاق گرديد، كليسا را تصور بر آن داشت كه مىتواند با استبداد و زورگويى هم چنان مطلقالعنان براند; حال آن كه پيشرفت علم و انديشه در مقابل اين حركت ايستاد.
با افزايش معرفت و جهان بينى آدميان و گسترش گسترهى معرفتى، مخاطبان كليسا شرط استمرار دينمدار بودن را استدلالى شدن عقايد و افكار منتشر شدهى از سوى كليسا اعلام مىكردند كه كليسا از اين كار سرباز مىزد.
فقدان يك نظام منسجم عقلانى قدرت دفاع را از كليسا گرفت و مردم در مقابل آن خواستار حذف مسيحيت از اجتماع شدند . علاوه بر آن، به لحاظ آن كه كليسا درحالى كه دسترسى به حقايق را منحصر به خود مىدانست، فاقد متن وحيانى و مصون از تحريف بود و خرافات بسيارى در دين وارد شده بود كه جايى براى رشد و پيشرفتباقى نمىگذاشت.
طبيعى است كه پس از سپرى شدن مدت زمانى جايگاه كليسا در جامعه از بين رفته و مردم به دنبال آيين و مسلكى خواهند رفت كه فطريات آنها را زير پا نگذارد. روحيهى حقيقتجويى و كنكاشگرى يكى از امور فطرى است كه در هر انسان وجود دارد و كليسا آن را به راحتى ناديده گرفت. در نتيجه و تنها عكس العمل ناديده انگاشتن خود كليسا خواهد شد.
به دليل آن كه كليسا قدرت تعليم آموزههاى دينى را نداشت و علاوه بر آن اين آموزهها قدرت پاسخگويى به مردم را نداشت; يعنى به موازات رشد گسترهى تفكرات مردم ديگر اين تعاليم جذابيتخود را از دست داده بود.
نهضت اصلاح دينى، جريانى بود كه طى آن، از نفوذ مذهب به تدريج كاسته شد. مارتين لوتر (1483- 1546 م) از پيشگامان اين حركت، با هدف اصلاح و پيرايهزدايى از آيين مسيحيت و برقرارى انضباط در آن، ديدگاههاى جديدى را عرضه كرد; اصل خود كشيشى را كه مشوق فردگرايى بود، مورد تاكيد قرار داد و با اين هدف، انجيل را به زبان آلمانى ترجمه كرد. تفكيك دين از سياست، از ديگر اصول مورد اشارهى وى بود. لوتر اظهار داشت كه پادشاهان قدرت خود را به طور مستقيم از خدا مىگيرند و وظيفهى كليسا تنها پرداختن به امور معنوى و روحى است.
به هر حال ، نهضت اصلاح دينى ، در پيدايش طرز فكر جديد، نقشى اساسى داشت و باعث درهم شكستن حاكميت كليسا و ظهور فلسفهى سياسى جديدى شد. از پيامدهاى اين حركت ، درگيرى فرقههاى مذهبى بود كه موجب از بين رفتن قداست دين و زمينه سازى براى سكولاريسم شد. (3)
« مارتين لوتر» خود يكى از كشيشان مسيحى بود كه همچون هم سلكان خود اعتقاد به آن نداشت كه فهم اناجيل اربعه لزوما نياز به واسطه گرى كشيشان دارد. لوتر معتقد بود كه انسان با بهرهگيرى از بنمايههاى عقلى خود مىتواند در نقش اين واسطه عمل كند، فلذا تصميم گرفت در مقابل تمام خرافاتى كه عليه كليسا و دين مسيحيت قد علم كردهاند بايستد. بر اين اساس روزى در ميدان اصلى شهر دستهاى از برگههاى خريد و فروش بهشت و جهنم را پاره كرد و از مردم خواست تا براى فهم بى واسطهى دين اقدام كرده و از عقل خود مدد جويند.
در حقيقت مارتين لوتر اقدامى عليه خرافهپرستى كليسا نمود اما به دليل افراطهاى بيش از حد كليسا جايى براى ايجاد تغييرات در كليسا باقى نمانده و تنها راه، حذف هر گونه نهاد يا سازمانى بود كه به نوعى سهمى از دين و مذهب داشت و بدين وسيله بسترى جهتشكلگيرى سكولاريسم آماده گشت.
راسيوناليسم يكى از بنيادهاى فكرى سكولاريسم است كه به معناى قدرت عقل انسان براى درك مسايل است. داورى نهايى در زندگى بشرى به عهدهى عقل است آن هم عقل مستقل از وحى و آموزههاى معرفتى دينى. به اين بيان كه تا قبل از رنسانس و در ديگر اديان عقل و انديشه از جايگاه محورى خاصى برخوردار است اما عقلى كه به عنوان رسول باطنى شناخته مىشود يعنى عقل در كنار و با تكيهى وحى و معارف دينى. تاكيدهاى مكرر خداوند متعال بر تدبر و انديشه و نهى از عدم تفكر و تعقل نشاندهندهى جايگاه محورى عقل و عقل ورزى در دين مبين اسلام است.
اما آن چه عقل مدارى رنسانس را از ساير عقلانى بودنها جدا مىكند، استقلال اين عقل از وحى است، به عينيت نشستن اين تصور كه بشر ديگر نيازى به يك منبع ماوراء الطبيعى ندارد و با تكيهى صرف به عقل و انديشه مىتواند نگرش خود را سامان بخشد. اين افراطىنگرى نيز در نتيجهى عملكرد نامطلوب كليسا و كليسامداران است كه با چشم پوشى از اين عنصر و جايگاه آن در نظمبخشى زندگى انسان، به وجود آمد. در حقيقت «عقل» در دورهى رنسانس در مقابل «دين» قرار مىگيرد و در نهايت عقل ابزارى يا محاسبهگرى صرف را براى فرهنگ غرب به ارمغان مىآورد.
جدا شدن نهاد دین و دولت در طی سکولاریزاسیون بدین معناست که مؤسسات خاص سیاسی – که به درجات مختلف تحت کنترل دولت هستند- از سیطره مستقیم یا غیر مستقیم دین رها میشوند. این بدان معنا نیست که پس از سکولاریزاسیون نهادهای دینی دیگر نمیتوانند در مورد مسائل عمومی و سیاسی حرفی بزنند، بلکه بدین معناست که دیدگاههای نهادهای دینی دیگر نباید بر جامعه تحمیل شوند، و یا مبنای سیاستگذاریهای عمومی قرار گیرند. در عمل، دولت باید تا حد امکان نسبت به عقاید گوناگون و متفاوت دینی بیطرف بماند؛ نه مانع آنها باشد و نه مجری خواستههایشان.
سکولاریسم معمولا در پرتو عصر روشنگری در اروپا مطرح میشود که تاثیر اصلی را بر جوامع غربی داشتهاست .جدایی دین از سیاست در آمریکا و لائیسیته در فرانسه به طور گستردهای بر پایه سکولاریسم رخ دادهاست. البته ایده جدایی دین و دولت در شرق هم در هند از دوران کهن ریشه داشتهاست. دولت نوین هند نیز بر پایه این ارزشها تشکیل یافته و تا حدودی هم در آن موفق بودهاست.
به نظر سکولاریستها بهتر است سیاستمداران برای تصمیمگیری به جای دلایل مذهبی از دلایل سکولار استفاده کنند. از این لحاظ در تصمیمات سیاسی برای مسائلی چون سقط جنین ، پژوهش بر روی سلولهای بنیادی ، ازدواج همجنسها و آموزش سکس ، سازمانهای سکولاری چونCenter for Inquiry در آمریکا تاکید بسیاری میکنند.
هالی اوک در سال ۱۸۹۶ در کتاب خود به نام «سکولاریسم انگلیسی» ، سکولاریسم را به این گونه تعریف میکند:
سکولاریسم شیوه و قانون زیستن است که بر اساس انسان خالص بنا نهاده شدهاست و به صورت کلی برای کسانی است که باورهای مذهبی و یا خرافی را ناکافی یا غیرقابل اطمینان و یا غیرقابل باور یافتهاند.
اصول آن عبارت است از:
1.بهبود وضعیت زندگی با توجه به مفاهیم مادی زندگی
2.دانش تنها وسیله در دسترس انسان است
3.اینکه خیر در نیکی کردن است. چه خیر جهان دیگر درکار باشد و چه نباشد.
4.نیکی کردن در این جهان، و پیجویی این نیکی، خیر است.
اصطلاح سكولاریسم، در موارد محدود، در آثار قلمی و بیانی استاد به معنای جدایی دین از سیاست و حكومتبهكار رفته است . چنانكه بعد از تبیین نظریه «همبستگی دین و سیاست» سید جمال الدین اسد آبادی، مخالف آن را سكولاریسم و «علمانیت» وصف میكند: «كوششهایی بعدها متقابلا از طرف عمال استعمار در جهت جدایی دین و سیاست (سكولاریسم) به عمل آمد كه به نام «علمانیت» معروف شد .»
ایشان جدایی دین از سیاست را به «بیرون كردن دین از صحنه سیاست» تعریف كرده و آن را جدایی از اعضای ذاتی و اصلی خود وصف میكند .
«جدایی دین و سیاست - به مفهومی كه آتاتورك قهرمان آن بود كه تركیه را به بدبختی كشانید و به شكلی كه در ایران عمل شد - به معنای بیرون كردن دین از صحنه سیاستبود كه مساوی استبا جدا كردن یكی از عزیزترین اعضای پیكر اسلام از اسلام .»
تعریف فنیتر سكولاریسم این است كه دین تنها به امور عبادی و معنوی منحصر شده است و یا فاقد احكام اجتماعی و سیاسی استیا اینكه احكام اجتماعی دین مانند تشكیل حكومت توسط پیامبر صلی الله علیه و آله نه به عنوان امر دینی كه به عنوان امر دنیوی و اتفاقی صورت گرفته است، این رویكرد به دین در چهار سده پیش در ایران آغاز شده بود; استاد در آن عصر با نقد این رویكرد مینویسد:
«من نمیتوانم باور كنم یك نفر در یك كشور اسلامی زندگی كند و این اندازه از منطق اسلام بی خبر باشد، ما با این نغمه كه اسلام خوب است اما به شرط اینكه محدود به مساجد و معابد بوده و با اجتماع كاری نداشته باشد، حدود نیم قرن است كه آشناییم .»
استاد در ادامه جملات فوق، خاستگاه سكولاریسم را «جهان غرب» میخواند .
« این نغمه از ماورای مرزهای كشورهای اسلامی بلند شده و در همه كشورهای اسلامی تبلیغ شده است .»
«علمانیت» واژگان عربی سكولاریسم است كه در محاورات عربی معادل سكولاریسم به كار میرود . این واژه اصطلاح جدیدی است كه در ادبیات عرب سابقهای ندارد .
تلفظ این واژه، دوگونه - با فتح یا كسر حرف اول قرائتشده است، با فتح آن «علمانیت» ، از عالم به معنای دنیا، مشتق شده است كه به معنای دنیوی است . با كسر آن «علمانیت» ، از علم اشتقاق یافته كه به معنای علم گرایی در مقابل دینگرایی به كار میرود .
كلیسا از این رو معتقد بود كه مشروعیتحكومتسلاطین باید توسط آنان به حاكمان و سلاطین تفویض و اعطا شود و لذا نقش كلیسا در این میان، برتر از حاكم خواهد بود . كلیسا از این مبنا استفاده كرد و در طول قرون وسطی به اعمال برتری خود بر قطب حكومت پرداخت . در این دیدگاه كلیسا، به حقوق مردم و حق انتخاب آنان هیچ توجهی نشده بود; به دیگر سخن، كلیسا از یك ملازمه پیش ساخته خود دفاع میكرد كه بر مبنای آن اعتقاد به دین و خدا با پذیرفتن حاكمیت مطلق كیسا و انكار حقوق مردم ملازم است، استاد شهید در این باره مینویسد:
«ارباب كلیسا و همچنین برخی فیلسوفان اروپایی، نوعی پیوند تصنعی میان اعتقاد به خدا از یك طرف و سلب حقوق سیاسی و تثبیتحكومتهای استبدادی از طرف دیگر، برقرار كردند . طبعا نوعی ارتباط مثبت میان دموكراسی و حكومت مردم بر مردم و بیخدایی فرض شد . چنین فرض شد كه یا باید خدا را بپذیریم و حق حكومت را از طرف او تفویض شده به افراد معینی كه هیچ نوع امتیاز روشنی ندارند، تلقی كنیم و یا خدا را نفی كنیم تا بتوانیم خود را ذیحق بدانیم ... كلیسا یا طرفداران كلیسا و یا با اتكا به افكار كلیسا، این فكر عرضه شد كه مردم در زمینه حكومت، فقط تكلیف و وظیفه دارند نه حق، همین كافی بود كه تشنگان آزادی و دموكراسی و حكومت را بر ضد كلیسا، بلكه بر ضد دین و خدا به طور كلی برانگیزد .»
این اندیشه وآموزه كلیسا با مخالفت جمعی از آزادی خواهان از یك سو و نیز قطب حكومت و متفكران متمایل به حكومت از سوی دیگر، مواجه شد كه بستر عقب نشینی كلیسا را از عرصه سیاست و حكومت مهیا میكرد .
۱. ایمان به خدا، پشتوانه حقوق مردم; استاد نخست منكر ملازمه ادعایی است، بلكه عكس آن را معتقد است كه دیانت و ایمان به خدا پشتوانه و مبنای نظری و دینی حقوق مردم از جمله حق آنان در عرصه سیاست و حكومت است; چنانكه با اشاره به فلسفه سیاسی نظریه الهی حكومت كلیسا میگوید:
«آنچه در این فلسفهها دیده نمیشود این است كه اعتقاد و ایمان به خداوند، پشتوانه عدالت و حقوق مردم تلقی شود . حقیقت این است كه ایمان به خداوند از طرفی زیر بنای اندیشه عدالت و حقوق ذاتی مردم است و تنها با اصل قبول وجود خداوند است كه میتوان وجود حقوق ذاتی و عدالت واقعی را به عنوان دو حقیقت مستقل از فرضیهها و قراردادها پذیرفت و از طرف دیگر، بهترین ضامن اجرای آنهاست .»
استاد با اشاره به خطبه امام علی علیه السلام مبنی بر وجود حقوق متقابل حكومت و مردم ، میگوید:
«در این بیان، همه سخن از خدا است و حق و عدالت و تكلیف و وظیفه، اما نه به این شكل كه خداوند به بعضی از افراد مردم فقط حق اعطا فرموده است و آنها را در مقابل خودش و صاحبان حقوق، بی حد و نهایت مسؤول قرار داده است و در نتیجه عدالت و ضلع میان حاكم و محكوم مفهوم ندارد .»
استاد در ادامه به بخشهای دیگر نهج البلاغه اشاره میكند .
۲. حكومت امانت مردم; استاد در نقد دیدگاه كلیسا تاكید دارد كه حكومت در اسلام، امانتی از سوی مردم در دستحاكم است و حاكم، امین و حافظ منافع و حقوق شهروندان است . ایشان با اشاره به وجود دو دیدگاه در نسبت «حاكم و مردم» ، «مالك و مملوك» و «امین و ذیحق» ، دیدگاه نخست را اندیشه خطرناك میخواند كه توسط كلیسا در قرون وسطی گسترش یافت . وی نظر اسلام و نهج البلاغه را چنین تشریح میكند:
«از نظر اسلام، درست امر به عكس آن اندیشه است ... در منطق این كتاب شریف، امام و حكمران، امین و پاسبان حقوق مردم و مسؤول در برابر آنهاست . از این دو - حكمران و مردم - اگر بناستیكی برای دیگری باشد، این حكمران است كه برای توده مردم محكوم است، نه توده محكوم برای حكمران» .
استاد در مواضع دیگر، از حكومت مردمی و به شكل خاص آن «مردم سالاری دینی» و به تعبیری «جمهوری اسلامی» حمایت كرده است و در آن از حقوق ذاتی و طبیعی مردم; از جمله حق انتخاب حاكم، حق نظارت و انتقاد، صریحا دفاع كرده است كه تبیین آن در این مختصر نمیگنجد .
پی نوشتها:
1. جعفرى، محمد رضا; فرهنگ نشرنو، ص 1110.
2. نوروزى، محمد جواد; فلسفهى سياست، ص 46.
3. هارولد لاسكى، سير آزادى در اروپا; ترجمهى رحمت ا... مقدم مراغهاى، ص 14.
منابع تحقیق :
باشگاه اندیشه
راسخون
ویکی پدیا
/ج
«فرهنگ نشرنو» در بيان واژهى [secular] مفاهيم غير مذهبى، غير روحانى، عرفى، دنيوى و مادى را مىآورد. (1)
براى سكولاريسم، تعاريف متعددى ارايه شده است كه برخى ناظر به بعد فكرى است; نظير آن كه گفته مىشود:
«سكولاريسم نظام عام عقلانى است كه در آن، روابط ميان افراد، گروهها و دولتبر مبناى عقل تنظيم مىگردد.»
اين تعريف، چون تنها به يكى از اصول سكولاريسم اشاره دارد، تعريفى كامل نيست. برخى تعاريف ناظر به روند شكلگيرى سكولاريسم است كه در خلال آن، به تدريج ، حقوق ، وظايف و امتيازات كليسا به نهادهاى غيرمذهبى منتقل مىشود. برخى تعاريف ديگر ، سكولاريسم را به مثابهى يك نظام منسجم فكرى مىانگارند كه پس از رنسانس به صورت يك نگرش يا جهان بينى درآمده و با نگرشى كه در قرون وسطى حاكم بود، تمايز ماهويى دارد و مبناى آن، انسان گرايى، تجربه گرايى و عقلانيت است. پس سكولاريسم اشاره به جدايى دين از سياست دارد، به گونهاى كه هيچ يك از آن دو، در حوزهى ديگرى دخالت نكند. (2) سکولاریسم به صورت کلی به مفهوم ممانعت از دخالت دین در تمامی امور عمومی جامعه است. این تفکر به صورت کلی ریشه در عصر روشنگری در اروپا دارد. ارزشهایی مانند جدایی دین از سیاست ، جدایی کلیسا و حکومت در آمریکا ، و لائیسیته در فرانسه بر پایه سکولاریسم بنا شدهاند.
واژه سکولاریسم برای اولین بار توسط نویسندهٔ بریتانیایی، جورج هالی اوک در سال ۱۸۴۶ استفاده شد. هر چند این اصطلاح تازه بود، ولی مفهوم کلی آزادی که سکولاریسم بر پایه آن بنا شده بود، در طول تاریخ وجود داشتهاست. ایدههای اولیه سکولار میتوان در آثار ابن رشد (اورئوس) پیدا کرد. وی و پیروان مکتب اوروئسیسم معتقد به جدایی دین از فلسفه بودند. هالی اوک این ایده جدایی اجتماع از دین را بدون تلاش برای انتقاد عقاید دینی مطرح کرد. هالی اوک یک ندانمگرا بود و به نظر خودش سکولاریسم برهانی علیه مسیحیت محسوب نمیشد، بلکه مستقل بود. سکولاریسم تنها به این نکته میپردازد که راه روشن در حقیقت سکولار است. دانستنیهای سکولار به طور روشن در همین زندگی پیدا میشوند و میتوانند در همین زندگی آزمون شوند.
تعریف
در حکومت معنی سکولاریسم، عدم دخالت باورهای مذهبی در امر حکومت و برتری دادن اصول حقوق بشر بر سایر ارزشهای متصور هر گروه و دستهای است.
در مفاهیم جامعهشناسی، سکولاریسم به هر موقعیتی که در آن، جامعه مفاهیم مذهبی را در تصمیمگیریهای خود کمتر دخالت دهد و یا این مفاهیم، کمتر موجب بروز اختلاف و یا درگیری گردد اطلاق میگردد.
واژهٔ سکولار در زبان لاتین به معنای «این جهانی»، «دنیوی»، «گیتیانه» و متضاد با «دینی» یا «روحانی» است. امروزه وقتی از سکولاریسم به عنوان یک آموزه (دکترین) سخن میگویند، معمولاً مقصود هر فلسفهایست که اخلاق را بدون ارجاع به جزمیات (دُگمهای) دینی بنا میکند و در پی ارتقای علوم و فنون بشری است.
سکولاریسم اگرچه در ایران بیشتر بار سیاسی دارد و به جای برچسب سیاسی به کار میرود اما در پایه، معنایی معرفتشناسانه دارد. از این رو، در نوشتههای سختهتر از آن به عرفگرایی ترجمه و تعبیر میشد که اکنون واژهٔ گیتیگرایی به جای اش نشسته که برابر نهادهٔ درخوری است اگر به پارسی سره علاقهمند باشیم و معنای درست گیتی را- به ویژه آن گاه که رویاروی مینو مینشیند- بدانیم.
برنارد لوئیس مفهوم سکولاریسم را چنین شرح میدهد:
واژه سکولاریسم نخست در میانه قرن نوزدهم در زبان انگلیسی به کار رفتهاست، و اصولاً بار ایدئولوژیک داشتهاست. در کاربرد نخستین آن، بر آموزهای دلالت میکرد که مطابق آن اخلاقیات باید مبتنی بر ملاحظات اخلاقی و معطوف به سعادت دنیوی انسان باشد، و ملاحظات مربوط به خدا و حیات اخروی را باید کنار نهاد. بعداً، «سکولاریسم» را به این معنای گستردهتر به کار بردند که مؤسسات عمومی، به ویژه آموزش عمومی، باید سکولار باشد و نه دینی. در قرن بیستم، این واژه معنای وسیعتری یافت، که از معانی قدیم و جدید واژه سکولار نشأت گرفته بود. امروزه آن را اغلب همراه با «جدایی» نهادهای دینی و دولتی به کار میبرند، که تقریباً معادل با واژهٔ فرانسوی laicisme است که در دیگر زبانها هم وارد شده، اما هنوز در زبان انگلیسی استعمال نمیشود.
عوامل مؤثر در شكلگيرى سكولاريسم :
به لحاظ آن كه در ابتداى قرون وسطى حاكميت محدود كليسا تبديل به حاكميت علىالاطلاق گرديد، كليسا را تصور بر آن داشت كه مىتواند با استبداد و زورگويى هم چنان مطلقالعنان براند; حال آن كه پيشرفت علم و انديشه در مقابل اين حركت ايستاد.
با افزايش معرفت و جهان بينى آدميان و گسترش گسترهى معرفتى، مخاطبان كليسا شرط استمرار دينمدار بودن را استدلالى شدن عقايد و افكار منتشر شدهى از سوى كليسا اعلام مىكردند كه كليسا از اين كار سرباز مىزد.
فقدان يك نظام منسجم عقلانى قدرت دفاع را از كليسا گرفت و مردم در مقابل آن خواستار حذف مسيحيت از اجتماع شدند . علاوه بر آن، به لحاظ آن كه كليسا درحالى كه دسترسى به حقايق را منحصر به خود مىدانست، فاقد متن وحيانى و مصون از تحريف بود و خرافات بسيارى در دين وارد شده بود كه جايى براى رشد و پيشرفتباقى نمىگذاشت.
طبيعى است كه پس از سپرى شدن مدت زمانى جايگاه كليسا در جامعه از بين رفته و مردم به دنبال آيين و مسلكى خواهند رفت كه فطريات آنها را زير پا نگذارد. روحيهى حقيقتجويى و كنكاشگرى يكى از امور فطرى است كه در هر انسان وجود دارد و كليسا آن را به راحتى ناديده گرفت. در نتيجه و تنها عكس العمل ناديده انگاشتن خود كليسا خواهد شد.
به دليل آن كه كليسا قدرت تعليم آموزههاى دينى را نداشت و علاوه بر آن اين آموزهها قدرت پاسخگويى به مردم را نداشت; يعنى به موازات رشد گسترهى تفكرات مردم ديگر اين تعاليم جذابيتخود را از دست داده بود.
نهضت اصلاح دينى، جريانى بود كه طى آن، از نفوذ مذهب به تدريج كاسته شد. مارتين لوتر (1483- 1546 م) از پيشگامان اين حركت، با هدف اصلاح و پيرايهزدايى از آيين مسيحيت و برقرارى انضباط در آن، ديدگاههاى جديدى را عرضه كرد; اصل خود كشيشى را كه مشوق فردگرايى بود، مورد تاكيد قرار داد و با اين هدف، انجيل را به زبان آلمانى ترجمه كرد. تفكيك دين از سياست، از ديگر اصول مورد اشارهى وى بود. لوتر اظهار داشت كه پادشاهان قدرت خود را به طور مستقيم از خدا مىگيرند و وظيفهى كليسا تنها پرداختن به امور معنوى و روحى است.
به هر حال ، نهضت اصلاح دينى ، در پيدايش طرز فكر جديد، نقشى اساسى داشت و باعث درهم شكستن حاكميت كليسا و ظهور فلسفهى سياسى جديدى شد. از پيامدهاى اين حركت ، درگيرى فرقههاى مذهبى بود كه موجب از بين رفتن قداست دين و زمينه سازى براى سكولاريسم شد. (3)
« مارتين لوتر» خود يكى از كشيشان مسيحى بود كه همچون هم سلكان خود اعتقاد به آن نداشت كه فهم اناجيل اربعه لزوما نياز به واسطه گرى كشيشان دارد. لوتر معتقد بود كه انسان با بهرهگيرى از بنمايههاى عقلى خود مىتواند در نقش اين واسطه عمل كند، فلذا تصميم گرفت در مقابل تمام خرافاتى كه عليه كليسا و دين مسيحيت قد علم كردهاند بايستد. بر اين اساس روزى در ميدان اصلى شهر دستهاى از برگههاى خريد و فروش بهشت و جهنم را پاره كرد و از مردم خواست تا براى فهم بى واسطهى دين اقدام كرده و از عقل خود مدد جويند.
در حقيقت مارتين لوتر اقدامى عليه خرافهپرستى كليسا نمود اما به دليل افراطهاى بيش از حد كليسا جايى براى ايجاد تغييرات در كليسا باقى نمانده و تنها راه، حذف هر گونه نهاد يا سازمانى بود كه به نوعى سهمى از دين و مذهب داشت و بدين وسيله بسترى جهتشكلگيرى سكولاريسم آماده گشت.
پايههاى اصلى تفكر سكولاريسم:
راسيوناليسم يكى از بنيادهاى فكرى سكولاريسم است كه به معناى قدرت عقل انسان براى درك مسايل است. داورى نهايى در زندگى بشرى به عهدهى عقل است آن هم عقل مستقل از وحى و آموزههاى معرفتى دينى. به اين بيان كه تا قبل از رنسانس و در ديگر اديان عقل و انديشه از جايگاه محورى خاصى برخوردار است اما عقلى كه به عنوان رسول باطنى شناخته مىشود يعنى عقل در كنار و با تكيهى وحى و معارف دينى. تاكيدهاى مكرر خداوند متعال بر تدبر و انديشه و نهى از عدم تفكر و تعقل نشاندهندهى جايگاه محورى عقل و عقل ورزى در دين مبين اسلام است.
اما آن چه عقل مدارى رنسانس را از ساير عقلانى بودنها جدا مىكند، استقلال اين عقل از وحى است، به عينيت نشستن اين تصور كه بشر ديگر نيازى به يك منبع ماوراء الطبيعى ندارد و با تكيهى صرف به عقل و انديشه مىتواند نگرش خود را سامان بخشد. اين افراطىنگرى نيز در نتيجهى عملكرد نامطلوب كليسا و كليسامداران است كه با چشم پوشى از اين عنصر و جايگاه آن در نظمبخشى زندگى انسان، به وجود آمد. در حقيقت «عقل» در دورهى رنسانس در مقابل «دين» قرار مىگيرد و در نهايت عقل ابزارى يا محاسبهگرى صرف را براى فرهنگ غرب به ارمغان مىآورد.
دولت سکولار
جدا شدن نهاد دین و دولت در طی سکولاریزاسیون بدین معناست که مؤسسات خاص سیاسی – که به درجات مختلف تحت کنترل دولت هستند- از سیطره مستقیم یا غیر مستقیم دین رها میشوند. این بدان معنا نیست که پس از سکولاریزاسیون نهادهای دینی دیگر نمیتوانند در مورد مسائل عمومی و سیاسی حرفی بزنند، بلکه بدین معناست که دیدگاههای نهادهای دینی دیگر نباید بر جامعه تحمیل شوند، و یا مبنای سیاستگذاریهای عمومی قرار گیرند. در عمل، دولت باید تا حد امکان نسبت به عقاید گوناگون و متفاوت دینی بیطرف بماند؛ نه مانع آنها باشد و نه مجری خواستههایشان.
سکولاریسم معمولا در پرتو عصر روشنگری در اروپا مطرح میشود که تاثیر اصلی را بر جوامع غربی داشتهاست .جدایی دین از سیاست در آمریکا و لائیسیته در فرانسه به طور گستردهای بر پایه سکولاریسم رخ دادهاست. البته ایده جدایی دین و دولت در شرق هم در هند از دوران کهن ریشه داشتهاست. دولت نوین هند نیز بر پایه این ارزشها تشکیل یافته و تا حدودی هم در آن موفق بودهاست.
به نظر سکولاریستها بهتر است سیاستمداران برای تصمیمگیری به جای دلایل مذهبی از دلایل سکولار استفاده کنند. از این لحاظ در تصمیمات سیاسی برای مسائلی چون سقط جنین ، پژوهش بر روی سلولهای بنیادی ، ازدواج همجنسها و آموزش سکس ، سازمانهای سکولاری چونCenter for Inquiry در آمریکا تاکید بسیاری میکنند.
هالی اوک در سال ۱۸۹۶ در کتاب خود به نام «سکولاریسم انگلیسی» ، سکولاریسم را به این گونه تعریف میکند:
سکولاریسم شیوه و قانون زیستن است که بر اساس انسان خالص بنا نهاده شدهاست و به صورت کلی برای کسانی است که باورهای مذهبی و یا خرافی را ناکافی یا غیرقابل اطمینان و یا غیرقابل باور یافتهاند.
اصول آن عبارت است از:
1.بهبود وضعیت زندگی با توجه به مفاهیم مادی زندگی
2.دانش تنها وسیله در دسترس انسان است
3.اینکه خیر در نیکی کردن است. چه خیر جهان دیگر درکار باشد و چه نباشد.
4.نیکی کردن در این جهان، و پیجویی این نیکی، خیر است.
تعریف شهید مطهری
اصطلاح سكولاریسم، در موارد محدود، در آثار قلمی و بیانی استاد به معنای جدایی دین از سیاست و حكومتبهكار رفته است . چنانكه بعد از تبیین نظریه «همبستگی دین و سیاست» سید جمال الدین اسد آبادی، مخالف آن را سكولاریسم و «علمانیت» وصف میكند: «كوششهایی بعدها متقابلا از طرف عمال استعمار در جهت جدایی دین و سیاست (سكولاریسم) به عمل آمد كه به نام «علمانیت» معروف شد .»
ایشان جدایی دین از سیاست را به «بیرون كردن دین از صحنه سیاست» تعریف كرده و آن را جدایی از اعضای ذاتی و اصلی خود وصف میكند .
«جدایی دین و سیاست - به مفهومی كه آتاتورك قهرمان آن بود كه تركیه را به بدبختی كشانید و به شكلی كه در ایران عمل شد - به معنای بیرون كردن دین از صحنه سیاستبود كه مساوی استبا جدا كردن یكی از عزیزترین اعضای پیكر اسلام از اسلام .»
تعریف فنیتر سكولاریسم این است كه دین تنها به امور عبادی و معنوی منحصر شده است و یا فاقد احكام اجتماعی و سیاسی استیا اینكه احكام اجتماعی دین مانند تشكیل حكومت توسط پیامبر صلی الله علیه و آله نه به عنوان امر دینی كه به عنوان امر دنیوی و اتفاقی صورت گرفته است، این رویكرد به دین در چهار سده پیش در ایران آغاز شده بود; استاد در آن عصر با نقد این رویكرد مینویسد:
«من نمیتوانم باور كنم یك نفر در یك كشور اسلامی زندگی كند و این اندازه از منطق اسلام بی خبر باشد، ما با این نغمه كه اسلام خوب است اما به شرط اینكه محدود به مساجد و معابد بوده و با اجتماع كاری نداشته باشد، حدود نیم قرن است كه آشناییم .»
استاد در ادامه جملات فوق، خاستگاه سكولاریسم را «جهان غرب» میخواند .
« این نغمه از ماورای مرزهای كشورهای اسلامی بلند شده و در همه كشورهای اسلامی تبلیغ شده است .»
«علمانیت» واژگان عربی سكولاریسم است كه در محاورات عربی معادل سكولاریسم به كار میرود . این واژه اصطلاح جدیدی است كه در ادبیات عرب سابقهای ندارد .
تلفظ این واژه، دوگونه - با فتح یا كسر حرف اول قرائتشده است، با فتح آن «علمانیت» ، از عالم به معنای دنیا، مشتق شده است كه به معنای دنیوی است . با كسر آن «علمانیت» ، از علم اشتقاق یافته كه به معنای علم گرایی در مقابل دینگرایی به كار میرود .
● نقد مبانی نظری سكولاریسم
● مبنای اول: تئوری الهی حكومت
كلیسا از این رو معتقد بود كه مشروعیتحكومتسلاطین باید توسط آنان به حاكمان و سلاطین تفویض و اعطا شود و لذا نقش كلیسا در این میان، برتر از حاكم خواهد بود . كلیسا از این مبنا استفاده كرد و در طول قرون وسطی به اعمال برتری خود بر قطب حكومت پرداخت . در این دیدگاه كلیسا، به حقوق مردم و حق انتخاب آنان هیچ توجهی نشده بود; به دیگر سخن، كلیسا از یك ملازمه پیش ساخته خود دفاع میكرد كه بر مبنای آن اعتقاد به دین و خدا با پذیرفتن حاكمیت مطلق كیسا و انكار حقوق مردم ملازم است، استاد شهید در این باره مینویسد:
«ارباب كلیسا و همچنین برخی فیلسوفان اروپایی، نوعی پیوند تصنعی میان اعتقاد به خدا از یك طرف و سلب حقوق سیاسی و تثبیتحكومتهای استبدادی از طرف دیگر، برقرار كردند . طبعا نوعی ارتباط مثبت میان دموكراسی و حكومت مردم بر مردم و بیخدایی فرض شد . چنین فرض شد كه یا باید خدا را بپذیریم و حق حكومت را از طرف او تفویض شده به افراد معینی كه هیچ نوع امتیاز روشنی ندارند، تلقی كنیم و یا خدا را نفی كنیم تا بتوانیم خود را ذیحق بدانیم ... كلیسا یا طرفداران كلیسا و یا با اتكا به افكار كلیسا، این فكر عرضه شد كه مردم در زمینه حكومت، فقط تكلیف و وظیفه دارند نه حق، همین كافی بود كه تشنگان آزادی و دموكراسی و حكومت را بر ضد كلیسا، بلكه بر ضد دین و خدا به طور كلی برانگیزد .»
این اندیشه وآموزه كلیسا با مخالفت جمعی از آزادی خواهان از یك سو و نیز قطب حكومت و متفكران متمایل به حكومت از سوی دیگر، مواجه شد كه بستر عقب نشینی كلیسا را از عرصه سیاست و حكومت مهیا میكرد .
● نقد نظریه
۱. ایمان به خدا، پشتوانه حقوق مردم; استاد نخست منكر ملازمه ادعایی است، بلكه عكس آن را معتقد است كه دیانت و ایمان به خدا پشتوانه و مبنای نظری و دینی حقوق مردم از جمله حق آنان در عرصه سیاست و حكومت است; چنانكه با اشاره به فلسفه سیاسی نظریه الهی حكومت كلیسا میگوید:
«آنچه در این فلسفهها دیده نمیشود این است كه اعتقاد و ایمان به خداوند، پشتوانه عدالت و حقوق مردم تلقی شود . حقیقت این است كه ایمان به خداوند از طرفی زیر بنای اندیشه عدالت و حقوق ذاتی مردم است و تنها با اصل قبول وجود خداوند است كه میتوان وجود حقوق ذاتی و عدالت واقعی را به عنوان دو حقیقت مستقل از فرضیهها و قراردادها پذیرفت و از طرف دیگر، بهترین ضامن اجرای آنهاست .»
استاد با اشاره به خطبه امام علی علیه السلام مبنی بر وجود حقوق متقابل حكومت و مردم ، میگوید:
«در این بیان، همه سخن از خدا است و حق و عدالت و تكلیف و وظیفه، اما نه به این شكل كه خداوند به بعضی از افراد مردم فقط حق اعطا فرموده است و آنها را در مقابل خودش و صاحبان حقوق، بی حد و نهایت مسؤول قرار داده است و در نتیجه عدالت و ضلع میان حاكم و محكوم مفهوم ندارد .»
استاد در ادامه به بخشهای دیگر نهج البلاغه اشاره میكند .
۲. حكومت امانت مردم; استاد در نقد دیدگاه كلیسا تاكید دارد كه حكومت در اسلام، امانتی از سوی مردم در دستحاكم است و حاكم، امین و حافظ منافع و حقوق شهروندان است . ایشان با اشاره به وجود دو دیدگاه در نسبت «حاكم و مردم» ، «مالك و مملوك» و «امین و ذیحق» ، دیدگاه نخست را اندیشه خطرناك میخواند كه توسط كلیسا در قرون وسطی گسترش یافت . وی نظر اسلام و نهج البلاغه را چنین تشریح میكند:
«از نظر اسلام، درست امر به عكس آن اندیشه است ... در منطق این كتاب شریف، امام و حكمران، امین و پاسبان حقوق مردم و مسؤول در برابر آنهاست . از این دو - حكمران و مردم - اگر بناستیكی برای دیگری باشد، این حكمران است كه برای توده مردم محكوم است، نه توده محكوم برای حكمران» .
استاد در مواضع دیگر، از حكومت مردمی و به شكل خاص آن «مردم سالاری دینی» و به تعبیری «جمهوری اسلامی» حمایت كرده است و در آن از حقوق ذاتی و طبیعی مردم; از جمله حق انتخاب حاكم، حق نظارت و انتقاد، صریحا دفاع كرده است كه تبیین آن در این مختصر نمیگنجد .
پی نوشتها:
1. جعفرى، محمد رضا; فرهنگ نشرنو، ص 1110.
2. نوروزى، محمد جواد; فلسفهى سياست، ص 46.
3. هارولد لاسكى، سير آزادى در اروپا; ترجمهى رحمت ا... مقدم مراغهاى، ص 14.
منابع تحقیق :
باشگاه اندیشه
راسخون
ویکی پدیا
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}