زمینهها و ابزار فریب مردم (1)
زمینهها و ابزار فریب مردم (1)
زمینهها و ابزار فریب مردم (1)
متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی همراه با پاسخ سوالات مسابقه
تاريخ پخش : 27/03/89
موضوع بحثمان امروز بحث عوام فريبي است.
ابزار عوام فريبي چيست و اگر كسي از نظر عقل و علم و بصيرت حواسش جمع نباشد، اينقدر كلاه هست، كه يكي از اين كلاهها سرش ميرود. من در اينجا سي و يك عامل از قرآن و حديث براي عوام فريبي جمع كردم. البته من سوادي ندارم. طلبهاي هستم، يعني تتبّع كامل نكردم. آن مقداري كه همينطور عبوري، به چشم من آمده نوشتم. ولي خوب سيو يك مورد هم كم نيست. عوام فريبي يك خيانت است. يك كلاهبرداري است. عوام فريبي در مسائل سياسي، در مسائل اقتصادي، در مسائل اجتماعي، عوام فريبي در مسائل خانوادگي، چقدر پسرها سر دخترها كلاه ميگذارند. چقدر دخترها سر پسرها كلاه ميگذارند. ممكن است استاد سر شاگردش كلاه بگذارد. يعني عوام فريبي هم فقط سياسي نيست. در همه مسائل ممكن است انسان كلاهبرداري كند. و اين گناه برای دانشمندان و تيزهوشان و فرهيختگان هم هست. عوام فوقش اين است كه پرتقالهاي خوب را روي جعبه ميگذارد، پرتقالهاي بد را زير ميگذارد. عوام فريبي يك ميوهفروش در چهارتا پرتقال است. عوام فريبي يك گيوهدوز اين است كه بايد كُكها را ريز بزند، درشت ميزند. يعني عوام، عوام فريبيشان، خيلي خطر ندارد، خيلي هم ضرر ندارد. خدا نكند كه عالمي، دانشمندي، قدرتمندي، آدمهاي برجسته و فرهيخته، در خط عوامفريبي بيافتند، آنوقت خيلي خطرناك ميشود. يكوقت ميبيني يك كشور را به باد دادند.
1- اظهار و نشان دادن ثروت و قدرت برای فریب مردم
آيهاش را بنويسم. «أَ لَيْسَ لي مُلْكُ مِصْرَ » فرعون ميگفت: مگر نميبينيد ملك مصر براي من است.
2- به رخ كشيدن زر و زيور. «فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ في زينَتِه» (قصص/79) «في زينَتِه» براي قارون است. قارون وقتي بيرون ميآمد،«فَخَرَجَ» قارون از خانهاش خارج ميشد، «في زينَتِه» به قدري اسكُرت، به قدري پسوند و پيشوند، به رخ كشيدن زينت.
2- فریب کاری با استفاده از اشک و سوگند
4- سوگند، گاهي عوام فريبي از راه سوگند است. قسم ميخورد كه آدم باور كند. قرآن در اين زمينه ميگويد كه: « اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّة» (مجادله/16) «أيمان» جمع يمين است. يمين يعني سوگند. «أَيْمانَهُمْ جُنَّة»، «جُنَّة» يعني سپر. چون آدم سپر كه گرفت، صورتش را پشت سپر پنهان ميكند. اينكه به بچهي در شكم جنين ميگويند، چون اين بچه پشت پوست شكم، پنهان شده است. اينكه ميگويند: جن است، يعني پنهان شده است. «جنّات» به باغ جنّات ميگويند، چون زمين پشت برگها پنهان ميشود. جنات، جنة، جنين، جن اينها همه ريشهاش يكي است. «أَيْمانَهُمْ جُنَّة»، «جُنَّة» يعني سپر. حديث داريم «الصَّوْمُ جُنَّةٌ مِنَ النَّار» (بحارالانوار،ج65،ص330) روزه سپر آتش است.
5- سخنراني، گاهي با سخنراني عوام فريبي ميكند. ميخواهد رأي بياورد، قولهايي ميدهد كه ميداند خودش هم عمل نميكند. خودش هم ميداند عمل نميكند. حالا «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُه» (بقره/204) پيغمبر بعضي از مردم به قدري قشنگ حرف ميزنند، كه «يُعْجِبُكَ قَوْلُه» يعني قول او، گفتار او، «يُعْجِبُكَ» تو را هم به تعجب وا میدارد، يعني چنان حرف ميزند كه پيغمبر هم تعجب ميكند. عجب بياني! «يُعْجِبُكَ قَوْلُه» از راه سخنراني. «يُعْجِبُكَ» يعني تو را به تعجّب واميدارد. «قَوْلُه» حرف كه ميزند، تو پيغمبر هم بُهت زده ميشوي.
6- گاهي ميگويد: من مسئوليت شما را به عهده ميگيرم. ميگويد: آقا با من. تو بيا با من! نامه مينويسد از خارج، كه آقا بيا. من كانادا هستم. تو را نگه ميدارم. شما اينجا بيا من خودم هستم. مثلاً بيا تهران، بيا شهر، بيا روستا، آقا من با شما شريك هستم. شما اين باغ را بخر، من خودم آبيارياش ميكنم. بعد باغ را مي خري، ميبيني باغ خشك شد. يعني قبول مسوليت، از راه قبول مسئوليت كلاهبرداري ميكند. آقا من ضامن، بخر، نترس! نسيه كن، چكش رسيد من كمك تو ميكنم. بعد آن روز وعده ميبيند نيست. كسي در مملكت نيست كه بگويد: اين کلاهها سر من نرفته است. هركسي يك كلاهي سرش رفته است. قبول مسئوليت، «وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ» (عنكبوت/12) يعني من خطاياي تو را حمل ميكنم. به گردن من، به دوش من، به عهده من، من ضامن ميشوم. ضامن ميشود و بعد گم ميشود. اگر اين ضامن نميشد، من معامله نميكردم. او ضامن من شد، من به اتكّاي او... حالا آدم از قرآن تعجّب ميكند. كه چه كتاب خوبي داريم. چه كتاب آسماني، كه يك طلبهي عادي مثل قرائتي در چند لحظه ميتواند سي تا سوژه از قرآن پيدا كند كه همه براي عوام فريبي است. آنوقت به همين خاطر قرآن ميگويد: «هذا بَصائِر» (اعراف/203) اين آيات بصيرت است. يعني اگر به آيات دقت كني، كلاه سرت نمي رود. چون همهي راههاي كلاهبرداري را برايت گفتم، اگر دستت به قرآن بيافتد، كلاه سرت نمي رود.
خوب در مورد سخنراني يك آيهي ديگري هم نوشتم. «يُوحي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْل» (انعام/112) يعني با همديگر حرف ميزنند، «زُخْرُفَ» يعني طلا. سورهي «زُخْرُفَ» يعني سورهي طلا. اينكه به يك حرفهاي بد مُزَخرَف ميگويند، يعني حرفهايت بد است. منتهي طلاكاري ميكني. آدم فكر ميكند حرف خوب ميزند. «زُخْرُفَ الْقَوْل» يعني كلمات طلايي گفته ميشود.
3- بهرهگیری از وعده و وعید در جهت عوام فریبی
8- گاهي با ترساندن، با زهر چشم گرفتن. «لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ» (اعراف/124) فرعون گفت: شما ايمان آورديد؟ آخر فرعون ساحرها را دعوت كرد كه با سحر و جادو آبروي موسي را بريزند. خود ساحرها وقتي معجزه را ديدند كه عصا اژدها شد، خود ساحرها «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدينَ» (شعرا/46) خود ساحرها ايمان آوردند. فرعون گفت: معلوم ميشود، اين خودش يك توطئه است. موسي رييس شما است. شما ميخواهيد رژيم مرا واژگون كنيد. دست راست با پاي چپ، يا دست چپ با پاي راست! دو تا پا را قطع نميكنم كه سينهخيز برويد. دو تا دست را قطع نميكنم كه با پا راه برويد. ضربدري قطع ميكنم. «لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ»
9- گاهي با پول، پول خرج ميكنند. رفته يك گاوداري را كرايه كرده، به صاحب گاوداری گفته:آقا بيا اين دو ميليون را بگير، و امروز نيا. يك گاوداري مهم. بعد رييس بانك را آورده است. گفته: آقا اين گاوداري سرمايه من است. ميخواهم توليد را توسعه بدهم. يك پول هنگفتي از بانك كلاهبرداري كرده است. رييس بانك را هم كلاه سرش ميگذارند. يعني از طريق كرايهي گاوها، از نفس گاوها در طويله، كلاه سرش ميگذارند.
گاهي آدم يك چيزهايي ميفهمد كه فكر نميكند شيطان اينقدر سرش شود. يك بازاري كاشان بود، خدا بيامرزدش. صبح كه ميخواست دكان را باز كند، ميگفت: خدايا تو شرّ مردم را از سر من كم كن، خودم با مردم كنار ميآيم. يعني ميگفت: شيطنت مردمها بيش از شيطان است. من خيلي خنديدم وقتي ديدم گاوداري را اجاره كرده است. باغ اجاره ميكنند. مزرعه اجاره ميكنند. از هر دري، آقا به اسم زكات كلاهبرداري ميكنند. دولت يك چيزي گفت كه هر منطقهاي زكات بدهند، همان مقدار هم ما روي آن ميگذاريم خرج روستايشان ميكنيم. ميگفتند: اگر روستا پنجاه ميليون زكات جمع كرده است، پنجاه ميليون هم دولت روي آن ميگذارد، صد ميليون خرج همان روستا ميكنند. حالا مدرسهاي، درمانگاهي، جادهاي، چيزي، ان آقا ميخواهد حسينيه بسازد. به دروغ ميگويد: آقا اين بيست ميليون پول زكات است. بيست تومان هم از دولت روي آن ميگذارد، 40 ميليون آنوقت ميرود حسينيه ميسازد. آخر ببينيد مذهبي به اسم زكات از طريق آدمهاي مذهبي، من هم چيزي نديدم كه كلاهبرداري نشود.
عيد قربان حاجيها مكه در لباس احرام هستند. لباس احرام هم دو تا حوله است. يكي به كمر، يكي روي دوش. چند تا كار بايد عيد قربان بكنند. يكي بايد گوسفند بكشند. آنجايي هم كه حاجيها هستند، آنجايي كه گوسفند ميكشند، مسافت زياد، هوا داغ، يك نفر گفت: آقا من قصّاب هستم. من را وكيل كنيد با لباس احرام. من براي شما گوسفند بكشم. همه نفري چهارصد هزار تومان، پانصد هزار تومان، كمتر، بيشتر دادند. گفتند: وكيل ما، اين هم از طرف همه نوشت و گفت: خيلي خوب! نود تا آدم هستند. پولها را گرفت و با لباس احرام فرار كرد. (خنده حضار) يعني در مكّه، بين حاجيها، سر تراشيده، در لباس احرام، به اسم وكيل، روز عيد قربان، كلاهبرداري، آدم بايد همه ي وجودش چشم باشد. دو تا چشم كم است. اگر همهي وجودمان چشم باشد، باز هم كم است. اين بصيرتي كه مقام معظم رهبري فرمود، اينطور نيست كه كسي بگويد: من فوق ليسانس هستم، كلاه سر من نميرود فوق پروفسور هم كلاه سرش ميرود. آيتالله كلاه سرش ميرود.
كسي خدمت يك آيتاللهي آمد، گفت: آقا من درآمدم حرام است. من اصلاً ميخواهم يك توبهي واقعي بكنم. ميخواهم تمام اموالم را بدهم. خانه، زندگي، همه براي شما، نوشته هم داد. بعد گفت: شما يك پول حلالي به من بده كه من از آغاز زندگيام، زندگي خودم را از اول شروع كنم. بندهي خدا آيتالله، گفت: باشد. يك چك مثلاً فرض كنيد بيست ميليوني از آقا گرفت، به هواي اينكه ميخواهد دويست ميليون از اموالش را در راه خدا بدهد. چك بيست ميليوني را برداشت رفت، فرار كرد رفت، و پول هم به آقا نداد. (خنده حضار) به عقل جن ميرسد؟ چقدر تا به حال سر من كلاه رفته است.
يك روز يك نفر در نهضت سواد آموزي آمد و شروع به گريه كردن كرد كه چقدر تو آدم خوبي هستي. گفتيم: خبري شده است؟ گفت: بله من امام رضا را خواب ديدم، به من گفت: چرا براي بدهيات ناراحت هستي؟ نزد قرائتي برو، بدهيات را ميدهد. (خنده حضار) گفتم: به امام رضا بگو: شما ديگر مثل بعضي بازاريها چك بيمحل نده. اول پول بفرست و بعد حواله كن. (خنده حضار)
4- اقدامات مالی دشمن برای مقابله با گسترش فرهنگ دینی
يك عكس هايي را مونتاژ ميكنند. آمريكا يك شبكهاي درست كرده است، مخصوص خراب كردن آخوندها! غير آخوند ندارد. فقط آخوند را خراب ميكند. ولي به لطف خدا سال به سال، هم حوزهها طلبهاش بيشتر ميشود و هم الآن صدها نفر داريم كه فوق ليسانس هستند، آمدند طلبه شدند. ديشب چهل تا آمده بودند، چند تا از آنها فوق ليسانس بودند. فوق ليسانس، ليسانس، اينطور نيست كه خراب ميشود. خدا قول داده است. «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا» (حج/38) دم بزنگاه مشت آدم را باز ميكند.
10- گاهي با عناوين، «إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ» (بقره/11) با لقب، «إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ» يك لقبهايي به خودشان ميبندند كه حالا چه لقب مذهبي، با كلمهي حزبالله كه آدم حزباللهي نميشود. با كلمهي دكتر كه آدم دكتر نميشود. با كلمهي مهندس كه آدم مهندس نميشود. با گفتن قند، دهان شيرين نميشود. القاب،«إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ»
11- ستايش نابجا، ستايش ديگران، گاهي افرادي آدم را يك ستايشي ميكنند، آدم گول ميخورد. قرآن ميفرمايد: «وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا» (آل عمران/188) «يُحْمَدُوا» يعني حمد ميشوند. ستايش ميشوند. «بِما لَمْ يَفْعَلُوا» به كارهايي كه نكردند. به كارهايي كه نكردند، ستايش ميشوند. به كارهايي كه نكردند.
12- از طريق ساختمان. «أَ تَبْنُونَ بِكُلِّ ريعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ» (شعرا/128) «تَبْنُونَ»، «أَ تَبْنُونَ» يعني آيا بنا ميكني، «بِكُلِّ ريعٍ»، «ريعٍ» يعني سراشيبي، بلندي، دامنهها، در هر بلندی «آيَةً» يعني برج، «تَعْبَثُونَ» يعني براي عيّاشي! عبث! «تَعْبَثُونَ» يعني براي كارهاي عبث، براي كارهاي بيهوده، براي عيّاشي، در دامنهها، ساختمان ميسازند. يكي كانادا دارد. يكي دُبي دارد. يكي شمال دارد. يكي جنوب دارد. يكي نميدانم شرق دارد. يكي غرب دارد.
5- برگزاری نشستهاو اعزام هیأتها برای جلوگیری از گسترش اسلام
14- با رفت و آمدها و سفرها، قرآن ميفرمايد كه: «لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ» (آل عمران/196) نمايندهي آمريكا كشورهاي خليج رفت، كشورهاي غربي رفت، كشورهاي همسايه رفت، يعني مثلاً ممكن است، يك هيئتي را بفرستند تمام همسايههاي ما را در يك هفته ملاقات كنند. ميگويد كه: «لا يَغُرَّنَّكَ» گول نخوري. گول نخوري. «لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذينَ» «تَقَلُّب» يعن زير و رو، «تَقَلُّبُ الَّذينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ» «بلاد» يعني شهرها. يعني اگر يك رفت و آمدهايي در شهرها كردند، شما حواست جمع باشد، اغفال نشوي.
6- خطر آمال و آرزوهای دست نایافتنی در زندگی
حديث داريم آدمهايي كه خيلي زرنگ هستند، خدا مرتب به كار اينها تاب ميدهد كه به آنها بفهماند به زرنگي نيست. ماشين شخصي كه نيست. ديدي كه ماشينهاي آموزشي يك گاز و ترمز زير پاي تو است. ولي يك گاز و ترمز هم زير پاي اين مربّي است. اينطور نيست كه تو بخواهي برود. شما گازش ميدهي و او ترمز ميكند. ما بايد تدبير بكنيم، حواسمان جمع باشد. ولي همهاش به زرنگي نيست. همهاش به زرنگي نيست. گاهي آدم فكر ميكند كه اگر اين دختر را بگيرد، يا زن اين پسر شود به تمام آرزوهايش ميرسد. دنياي خيال است. چه كسي گفت؟ قرآن يك آيه دارد ميگويد: «عَسى أَنْ تُحِبُّوا» (بقره/216) خيليوقتها يك چيزي را دوست داري، «وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ» (بقره/216) نزد من آمده ميگويد: يك موردي است براي انتخاب همسر، شما يك دعايي ياد من بده كه آن دعا را بخوانم، من به اين همسر برسم. ميگويم: حالا يقين داري خير تو است؟ ميگويم خوب اگر يقين نداري، بگو: خدايا هرچه خير است قسمت من كن. چنان زوم كردهاي كه حتماً با اين ازدواج كني. از كجا؟
منزل آمدم. دخترم گفت: بابا در دانشگاه قبول شدم.گفتم: خوب، الحمدلله! گفت: همين! گفتم: برقصم! چه كنم؟ خوب قبول شدي كه شدي. گفت: آخر دانشگاه است. گفتم: خوب باشد. چه دليل داريم كه هركس در دانشگاه قبول شد، حتماً خوشبخت است؟ و هركس رد شد حتماً بدبخت است. اينقدر آدم در دانشگاه قبول نشد، و زندگياش خيلي راحت است. و اينقدر آدم تحصيلات عاليه دانشگاهي دارد، و دائم در كارش تاب ميخورد. دانشگاه خوب است، در حد الحمدلله! اما در حدي نيست كه اگر كسي رد شد، فكر كند بدبخت شد. پدر و مادر زار زار گريه ميكند. اوه.. اوه.. چه شده؟ بچهام در كنكور رد شد. خوب رد شد كه رد شد! گاهي وقتها رد ميشود و جاي ديگر سبز ميشود. طوري نيست.
من رفتم محرم يك جايي روضه بخوانم. هرچه روضه خواندم مردم خنديدند. نتوانستم روضه بخوانم. همينطور گفتم امام حسين چه كرد، علي اصغر چه كرد، مردم مي خنديدند. چند تا روضه خواندم. بنا به خنديدن كردند. ديدم نميتوانم روضه بخوانم. آمدم معلم شدم با تخته سياه، خوب شد! گاهي وقتها آدم جايي سرش به سنگ ميخورد، يك جاي ديگر راه باز ميشود. دست خدا كه «يَدُ اللَّهِ» است، «مَغْلُولَةٌ» (مائده/64) قرآن ميگويد: بعضيها ميگويند: دست خدا بسته است. نه! اگر دانشگاه نباشد ديگر چه خاكي بر سرم كنم؟ هيچي! مثل باقي مردم که دانشجو نيستند، خاك هم بر سرشان نميكنند. دانشگاه در حد اين است كه بگوييم: «الحمدلله رب العالمين» همين مقدار! اما هركس قبول شد، قطعاً خوشبخت است. و هركس رد شد، قطعاً بدبخت است. نه اينطور نيست. هركس رفت تهران زندگي كند، قطعاً خوشبخت است. هركس در روستا است، قطعاً بدبخت است. خيليها در تهران زندگي ميكنند با هزار بدبختي، و خيليها در روستا زندگي ميكنند با هزار خوشبختي. ما گاهي وقتها در دنياي خيال هستيم. كاخهايي در مخ ما است، منتهي از مقوّا! آدم اگر بصيرت داشته باشد، كلاه سرش نميرود.
وقت من تمام شد. چند مورد گفتم؟ پانزده تا گفتم تا سي تا. نصفش را گفتم. خوب ديگر حالا تمام شد كه تمام شد.
7- توکّل بر خداوند، در کنار تدبیر و تلاش خود
خدايا به ما توفيق بده، بالاترين تحقيق و تحصيل را داشته باشيم. بالاترين تجربه و مشورت را داشته باشيم، اما به خودمان تكيه نكنيم.توكل ما به تو باشد. ما را از امدادهاي خودت در همه لغزشگاهها و در همهي كلاهبرداريها، و در همهي كارها، دست همهي ما را هميشه بگير. و خلاصه اينكه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم» (فاتحه/6) حالا من ميفهمم چرا همهي دعاها مستحب است. يك دعاي واجب داريم. و آن «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم» است. چون در نماز است. معلوم ميشود همهي ما در هر لحظهاي ممكن است از راه مستقيم منحرف شويم. و لذا روزي ده بار، هفده ركعت نماز، هفت تا «تسبیحات اربعه» است. ده تا كه حمد است، روزي ده بار همهي ما بايد «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم» بگوييم. پيغمبر ما بيست بار «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم» ميگفت. چون نماز شب بر پيغمبر واجب بود. پيداست همهي ما با هر درجهي علمي كه هستيم، بايد به خدا پناه ببريم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
« پاسخ سؤالات مسابقه »
1) فرعون
2 ) قارون
1) اشک و گریه
2) سوگند دروغ
1) تطمیع به ثروت
2) تهدید به قتل
3) هر دو مورد
2) محاصرهی اقتصادی
3) کمکهای مالی
2) توکّل بر خداوند
3) تدبیر و توکّل
منبع:پایگاه اطلاعات قرآنی و مذهبی
/ن
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}