قال الله تبارک و تعالی: «...وَ إِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ»
 

روش‌هایی برای تبلیغ و هدایت

اصلی‌ترین وظیفه پیامبران الهی رساندن پیام دین و هدایت مردم است. ایشان در راستای این هدف بلند از روش‌های مختلفی بهره بردند. پیامبر گرامی اسلام (ص) که برترین و آخرین پیام‌آور وحی است برای نجات جامعه از آتش جهل و خرافات و اصلاح مردم، از شیوه‌های متنوعی استفاده کرد؛ آگاهی‌دادن و اعطاء بینش، بشارت و انذار، موعظه، حکمت و جدال احسن بخشی از این روش‌هاست. سه شیوه تکریم شخصیت، ارائه الگو و بیداری وجدان در این بخش مورد بررسی قرار می‌گیرد.


 

روش تکریم شخصیت

از راه‌های اثرگذاری بر مخاطبان، تکریم شخصیت و ایجاد اعتماد به نفس در آنان است. مربی، با تکریم شخصیت متربی، اعتماد او را جلب می‌کند و در نتیجه، متربی پیام‌های تربیتی و آموزشی را با علاقه‌مندی و اشتیاق پذیرا می‌شود. این شیوه، انگیزه پذیرش را تقویت می‌کند و موجب پی‌بردن افراد به ارزش وجودی خودشان می‌شود. احترام و تکریم شخصیت، پشتوانه سلامت روان و همچنین عامل رشد و تعالی افراد است. انسان طبعأ از تحقیر و سرزنش بیزار است؛ حتی اگر سخنی حق باشد و در قالب شماتت و ملامت ارائه شود، افراد از پذیرش آن سرباز می‌زنند.

قرآن کریم، بنی‌آدم را تکریم می‌کند و او را موجود برتر می‌خواند: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا» این آیه می‌رساند که خداوند بر نوع بشر منت نهاده و کرامت و برتری به او بخشیده است. تکریم، یعنی اعطای خصوصیاتی که در دیگر موجودات نیست. برتری و تفضیل، یعنی این اعطای خصوصیات، در حد اعلایش است. تکریم به نعمت عقل و تفضیل در خوراک و لباس و مسکن و ازواج است که با نظم و تدبیر به کار می‌رود. تکریم آن است که به کسی سود خالص یا شیء شریفی رسانده شود.

خداوند در سوره علق خود را معلم اکرم معرفی کرده است. محور تعلیم و تربیت، کرامت است. پیامبر اکرم (ص) نیز در مواجهه با مردم آنان را تکریم می‌کرد که این خود از عوامل مؤثر در گرایش آنان به اسلام بود. هر قشری را مطابق با توانمندی‌هایش احترام می‌کرد. برخی نمونه‌های تکریم شخصیت در سیره نبوی عبارتند از:

1. در بازگشت از جنگ تبوک ، حضرت دست سعد انصاری از کارگران مدینه را بوسید و فرمود: «این دستی است که آتش جهنم آن را لمس نخواهد کرد».
 
۲. بریدة بن الحصیب الاسلمی با هفتاد سوار برای دستگیری رسول خدا (ص) از مکه در ایام هجرت پیامبر اکرم (ص) خارج شد. وقتی به آن حضرت رسید، رسول خدا (ص) از او پرسید: تو کیستی؟ گفت: بریدة بن الحصیب. فرمود: «اَبردَ اَمرُنا؛ کار بر ما صلاح شد».

حضرت پرسید: از کدام قبیله‌ای؟ گفت: اسلم! رسول خدا (ص) فرمود: «سَلّمنَا؛ سلامت یافتیم.» دیگر بار پرسید: از کدام تیره اسلمی؟ گفت: از سهم. پیامبر(ص) فرمود: «خَرَجَ سَهْمُک؛ تیر تو بیرون آمد.»

رفتار نیکو، ملاطفت زبان و تکریم پیامبر (ص)، موجب شد بلافاصله او و همراهانش به اسلام بپیوندند و در سفر به مدینه همگام رسول خدا (ص) شوند.

3. اسیران قبیله طیّ را وارد مدینه کردند. سفانه، دختر حاتم ، جزو اسرا بود. رسول خدا (ص) او را شناخت و دستور داد او را به دلیل کرامت و سخاوت پدرش آزاد کنند. پیامبر(ص) به او لباس و خرجی داد و روانه‌اش کرد. او نزد برادرش عدیّ آمد و گفت: هرچه زودتر خود را به او برسان و ایمان بیاور. عدی به مدینه آمد. رسول خدا (ص) او را به خانه برد. او می‌گوید که در راه، پیرزنی با پیامبر (ص) مدت طولانی حرف زد. پیامبر (ص) با کمال توجه به سخنانش گوش داد. عدی گوید با خود گفتم او دعوی ریاست ندارد. هنگامی که به خانه‌اش رفتیم، فرش را با دست خود برایم گستراند. فرش گنجایش بیش از یک نفر را نداشت، مرا روی آن نشاند و خود روی زمین نشست. اینجا یقین کردم او پیامبر است و هوای سلطنت ندارد. عدی این‌چنین با تکریم شخصیت پیامبر(ص) درباره او مسلمان شد.

۴. شیبة بن عثمان ، پدرش را در احد از دست داده بود. او در صدد قتل پیامبر (ص) بر آمد. شیبه می‌گوید که هیچ کسی نزد من دشمن‌تر از محمد (ص) نبود، زیرا هشت نفر از خاندانم را کشته بود. همواره کشتن او را در سر خود می‌پروراندم. در نبرد با قبیله هوازن تصمیم گرفتم قصدم را عملی کنم. هنگامی که اوضاع جنگ بر هم ریخت و دور او خلوت شد، فرصت را مغتنم شمردم و از جانب راست به او حمله کردم. حضرت متوجه من شد، فرمود: نزدیک بیا. دست به سینه‌ام زد و فرمود: خدایا! شیطان را از او دور گردان. هنگامی که به صورتم نظر کرد، او را از چشم و گوشم بیشتر دوست داشتم و همه کینه‌ها به دوستی تبدیل شد و با دشمنانش مشغول نبرد شدم و همواره او را یاری می‌کردم. در یاری کردن پیامبر (ص) چنان مصمم بودم که اگر پدرم جلو می‌آمد، او را می‌کشتم. (یک سخن پیامبر (ص) و دست محبت او چنین دشمنی را تبدیل به دوست کرد.)

۵. مالک بن عوف نصری از قبیله هوازن است که در نبرد حنین، رئیس لشکر بود و با رسول خدا (ص) جنگید. پس از پیروزی پیامبر (ص) او به طائف فرار کرد. رسول خدا (ص) فرمود: اگر مالک مسلمان شود، اموال و خاندانش را به او برمی‌گردانم. وقتی که خبر وعده پیامی به او رسید، خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شد. رسول خدا (ص) علاوه بر اموال شخصی، صد شتر از غنائم حنین را به او بخشید و او را به ریاست قبیله‌اش منصوب کرد. این تکریم شخصیت به حدی در نظر او بلند آمد که اشعاری در مدح رسول خدا (ص) سرود:
 
مَا إنْ رَأیْتُ وَ لا سمعت بِمَا أرَى      فِی النَّاسِ کُلِّهِم بِمِثْلِ مُحَمَّدٍ (ص)
أوْفَى وَ أعْطَى لِلْجَزِیلِ لِمُجْتَدِی       وَ مَتَى تَشَاء یُخْبِرکَ عَمَّا فِی غَدٍ

میان تمام انسان‌ها مانند محمد (ص) ندیده و نشنیدم که از تمام سخاوتمندان، بخشنده‌تر باشد و اگر بخواهی، تو را از آینده باخبر می‌کند.


 

روش ارائه الگو

الگو به معنای سرمشق، اسوه و قدوه است. روش الگویی، شیوه‌ای بیرونی و مجسم است که در آن، تربیت بر اساس الگو گرفتن از رفتار فرد خاصی (مربی) شکل می‌گیرد. زیرا انسان ذاتاً کمال‌گرا و سعادت‌طلب است و از همان کودکی به دنبال الگوهای کامل واقعی یا پنداری است. البته در جوانی این حس به اوج خود می‌رسد.

در روش ارائه الگو، مربی می‌کوشد با رفتار و کردار پسندیده خود که در معرض دید متربیان است، آنها را دگرگون کند. معرفی الگو و سرمشق برای مخاطبان، وسیله مؤثری در پرورش روحی آنان است. قرآن کریم در آیات بسیاری به معرفی سرمشق‌های عملی می‌پردازد و حتی از رسول خدا (ص) می‌خواهد از آنان یاد کند. در سوره انعام پس از ذکر نام تعدادی از انبیاء می‌فرماید: «أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ...»؛ در این آیه، به رسول خدا (ص) دستور می‌دهد تا از هدایت ایشان پیروی کند، زیرا هدایت انبیاء همان هدایت الهی است. در حقیقت راه انبیای پیشین، همان راه توحید است.

قرآن کریم به معرفی سه دسته الگو پرداخته است.
 
1. الگوهای عام:
در این بخش، اشاره به فرد یا گروه خاصی نیست. قرآن توصیه می‌کند با محسنین، ساجدین، صابرین، صادقین، متقین و... باشید و از همراهی با کافران و ظالمان و فاسقان بپرهیزید:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»
 
2. الگوهای خاص:
در پاره‌ای آیات، از افرادی به عنوان الگو یاد شده است.

قرآن کریم درباره آسیه (س) همسر فرعون می‌فرماید:

«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ...»

همسر فرعون، نماد مؤمنان راستین معرفی شده است.
 
٣. الگوهای اخص:
قرآن کریم از حضرت ابراهیم (ع) و رسول خدا (ص) به عنوان اسوه حسنه (الگوی نیکو) یاد می‌کند:

«لَّقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً» تعبیر «لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ»؛ می‌رساند که شما درباره رسول خدا (ص) تأسی دارید که استقرار و استمرار در گذشته را افاده می‌کند. یعنی این وظیفه، همیشگی است و شما باید همواره به رسول خدا (ص) تأسی کنید، هم در گفتار و هم در رفتار.

این اسوه‌پذیری برای کسانی است که سه ویژگی دارند: امید به خدا، امید به قیامت و یاد فراوان خدا. ایمان به مبدأ و معاد و ذکر دائم، انگیزه این اسوه‌پذیری است. اگر کسی به دنبال باور صحیح در توحید و قیامت و یاد خدا باشد، باید در همه حال به پیامبر (ص) اقتدا کند.
 
امیرالمؤمنین (ع) در توصیف الگو بودن رسول خدا (ص) می‌فرماید:

«فَتَأَسَّ بِنَبِیِّکَ الْأَطْهَرِ (ص) فَإِنَّ فِیهِ أُسْوَةٌ لِمَنْ تَأَسَّى وَ عَزَاءٌ لِمَنْ تَعَزَّى وَ أَحَبُّ الْعِبَادَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى الْمُتَأَسِّی بِنَبِیِّهِ وَالْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ» پس به پیامبر (ص) پاکیزه و پاک اقتدا کن که راه و رسم او الگویی است برای الگوطلبان و مایه فخر و بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد و محبوب‌ترین بنده نزد خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند. در ادامه می‌فرماید: «فَتَأَسَّى مُتَأَسٍّ بِنَبِیِّهِ وَ اِقْتَصَّ أَثَرَهُ وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ وَ إِلَّا فَلاَ یَأْمَنُ الْهَلَکَةَ؛ پس پیروی‌کننده باید از پیامبر اسلام (ص) پیروی کند و به دنبال او راه رود و پا جای پای او بگذارد و گرنه از هلاکت ایمن نمی‌باشد.»

امیرالمؤمنین (ع) در توصیف سجایای اخلاقی رسول خدا (ص) که او را الگو قرار داده است، می‌فرماید:

«فَهُوَ إِمَامُ مَنِ اتَّقَى وَ بَصِیرَةُ مَنِ اهْتَدَى سِرَاجٌ لَمَعَ ضَوْؤُهُ وَ شِهَابٌ سَطَعَ نُورُهُ وَ زَنْدٌ بَرَقَ لَمْعُهُ سِیرَتُهُ الْقَصْدُ وَ سُنَّتُهُ الرُّشْدُ وَ کَلَامُهُ الْفَصْلُ وَ حُکْمُهُ الْعَدْلُ؛پس او (پیامبر) پیشوای پرهیزکاران و وسیله بینایی هدایت‌خواهان است. چراغی با نور درخشان و ستاره‌ای فروزان و شعله‌ای با برقهای خیره‌کننده و تابان است. راه و رسم او اعتدال و میانه‌روی، روش زندگی او درست و پایدار، و سخاوتش روشن‌گرِ حق و باطل، و حکم او عادلانه است.»
 
مردم از روش ارائه الگو بیش از دیگر روش‌ها اثر می‌پذیرند؛ زیرا آنچه را به دنبال آن هستند، در الگو مشاهده می‌کنند. به علاوه امر و نهی در آن نیست. متربی نیز می‌کوشد رفتار خود را به رفتار الگو نزدیک کند.

ویژگی‌ها و مسئولیت‌های الگوی شایسته

1. مطابقت گفتار با عمل
اگر گفتار و عمل کسی که الگوست، هماهنگ نباشد، متربی از او بیزار می‌شود و فاصله می‌گیرد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ»
 
2. اصلاح خود قبل از اصلاح دیگران
حضرت علی (ع) می‌فرماید:
«مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ، وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ؛ کسی که خود را پیشوا و مقتدای مردم قرار می‌دهد، باید پیش از آن که به تعلیم دیگران بپردازد، خود را بسازد و پیش از آن که به گفتار تربیت کند، با کردار تعلیم دهد؛ زیرا آن کس که خود را تعلیم دهد و ادب کند، سزاوارتر به تعظیم است از کسی که دیگری را تعلیم دهد و ادب آموزد.»
 
3. محبت و دلسوزی
از لوازم الگوشدن، عشق به متربی و اظهار محبت به اوست تا او مانند بیماری علاقه‌مند به طبیب، به نسخه‌های شفابخش مربی عمل کند. رسول خدا (ص) رنج و ناراحتی مردم را رنج و درد خود می‌دانست.

«لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ»

مانند طبیبی دوار، بیماران خود را می‌یافت و به معالجه آنها می‌پرداخت.
 
4. صبر و استقامت
الگو باید بردبار و صبور باشد تا بتواند در ناملایمات و سختی‌ها، سرمشق خوبی برای پیروانش باشد: «وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ کَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ»

5. محاسبه‌گری
الگو باید قبل از هر چیز به محاسبه نفس خود بپردازد. او باید عیوب خود را اصلاح کند، باور و ایمانش را تقویت سازد تا بتواند بر مردم اثر بگذارد. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «فَحَاسِبْ نَفْسَکَ لِنَفْسِکَ، فَإِنَّ غَیْرَهَا مِنَ الأَنْفُسِ لَهَا حَسِیبٌ غَیْرُکَ؛ پس خودت حساب خویش را بررسی کن؛ زیرا دیگران حسابرسی غیر از تو دارند.»


 

روش بیداری وجدان

وجدان، نیروی درونی هر فرد است که خوب و بد کردار با آن ادراک می‌شود.

وجدان درک باطنی هر فرد است که حتی بدون آموزش هم اموری را می‌فهمد.

وجدان، امری فطری است که به افراد مذهبی اختصاص ندارد. تمایلات عالی در همه انسان‌ها وجود دارد. وجدان اگر بیدار و فعال باشد، نیروی بازدارنده‌ای از لغزش‌ها و خطاهاست و بر رفتار آدمی نظارت می‌کند.

از شیوه‌های تبلیغی انبیای الهی، بیدار کردن وجدان‌های خفته است. قرآن کریم درباره بت‌شکنی حضرت ابراهیم (ع) می‌فرماید: در غیاب مردم بت‌ها را شکست و تبر را به گردن بت بزرگ انداخت. هنگامی که نمرودیان از صحرا برگشتند، پرسیدند: چه کسی این کار را با بت‌های ما انجام داده است؟ ابراهیم (ع) گفت: این کار را بزرگ بت‌ها انجام داده است. از آنها بپرسید اگر سخن می‌گویند.

حضرت ابراهیم (ع) با این کار زمینه بیداری وجدان‌های خفته آنان را فراهم کرد. قرآن کریم می‌فرماید: «ثُمَّ نُکِسُوا عَلَى رُءُوسِهِمْ؛ سپس آنها بر سرهاشان واژگون شدند.» کنایه از این که باطل را در جای حقی که برایشان روشن شده بود، جای دادند و حق را در جای باطل. گویا حق در دل هایشان بالای باطل بود؛ ولی وقتی سر را به پایین و پاها را بالا گرفتند، فطرت، باطل رو قرار گرفت و حق زیر آن.

قرآن کریم داستان بیداری همسر عزیز مصر را چنین گزارش می‌کند: «قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ » او به ناچار به گناهش اعتراف کرد و گفت که آری، من بودم یوسف (ع) را برای کامیابی به خود دعوت کردم. یوسف (ع) راستگوست. من بودم که دروغ گفتم. او با بیداری وجدانش سخنان قبلی خود را تکذیب کرد.

رسول خدا (ص) در دعوت نورانی‌اش می‌کوشید وجدان‌های خفته را بیدار سازد و همچنین مردم به خدای واحد و ناتوانی بت‌ها اعتراف کنند.

امیرالمؤمنین (ع) درباره پیامبر (ص) می‌فرماید:
«وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ وَ دِینِ الْهُدَى لِیُزِیحَ بِهِ عِلَّتَکُمْ وَ لِیُوقِظَ بِهِ غَفْلَتَکُمْ؛ همانا محمد (ص) بنده و فرستاده خداست که خداوند او را به دین حق و برای هدایت مردم فرستاد تا با او بیماری‌های شما را برطرف سازد و شما را از خواب غفلت بیدار کند.»

نفس لوامه در آیه شریفه «وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ» به وجدان اخلاقی تفسیر شده است که انسان را هنگام عمل خلاف در دنیا سرزنش می‌کند و به جبران و تجدیدنظر وامی‌دارد.

پینوشت:
نور، 54.
اسراء، آیه ۷۰.
ر.ک: المیزان، ذیل آیه.
المفردات، واژه کرم.
اسد الغابه، ج۲، ص۱۶۹.
قرطبی مالکی، الاستیعاب، ج۱، ص۱۸۵؛ سفینة البحار، ج۱، ص۶۹.
محماد على عالمی، پیغمبر و باران، ج۴، ص۲۶۰؛ سیره ابن هشام، ج۴، ص۲۲۵.
اسد الغابه، ج۳، ص۸؛ بحارالانوار، ج۲۱، ص۱۵۶؛ سیره ابن هشام، ج۴، ص۸۷.
اسد الغابه، ج۴، ص۲۹۰.
انعام، آیه ۹۰.
توبه، آیه ۱۱۹
تحریم، آیه ۱۱.
ممتحنه، آیات ۴ و ۶.
احزاب، آیه ۲۱.
المیزان، ج۶، ص۲۸۸.
نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰.
همان.
نهج البلاغه، خطبه ۹۴
صف، آیه ۲.
نهج البلاغه، حکمت ۷۳.
توبه، آیه ۱۲۸.
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۷، ص۱۸۳.
سجده، آیه ۲۴.
نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲.
فرهنگ عمید، واژه وجدان.
انبیاء، آیه 65
المیزان، ج۱۴، ص۳۰۲.
یوسف، آیه ۵۱.
بحار الانوار، ج۲، ص۵۶


منبع: برگرفته از کتاب سخن آرای 3 (سوگ چهل و هشتم در سخنرانی های استاد دکتر رفیعی)