ليبراليسم Liberalism

ليبراليسم Liberalism

نویسنده : طاهره اخوان , نفیسه جلالی




كلمات كليدي : ليبرال، ليبراليسم، ليبراليسم نو، ليبرال دموكراسي، نو ليبراليسم، ليبراليسم كلاسيك، دولت حداقل
واژۀ «لیبرال» از مفهوم «لیبرته» به معنای «آزادی» مشتق شده و در لغت به معنای « فرد معتقد به آزادی خواهی» است و در اصطلاح نوعی ایدئولوژی و گونه‌ای جهان بینی است كه فرد را مبنای ارزش‌های اخلاقی می‌شمارد و همۀ افراد را دارای ارزش برابر می‌داند. اين واژه در ابتدا پس از انقلاب كبير فرانسه توسط فرانسوا گيزو (1874- 1787) مورخ و رجل دولتى فرانسه وارد عرصه ى واژه هاى سياسى گشت.
اصل اساسی لیبرالیسم خوش بینی به ذات انسان است. از نظر لیبرال‌ها انسان می‌تواند با كمك خرد و عقل خود، بدون نیاز به راهنمایی دیگران پیشرفت کند؛ از این رو، انسان باید تا حد ممكن آزاد باشد. این ایدئولوژی با اشكال سنتی قدرت ضدیت دارد و از بسط اختیار و انتخاب فرد تا حد ممكن دفاع می‌كند؛ از این رو از ابتدا، بانفوذ كلیسا در شئون حكومت مخالفت كرد و سكولاریسم (جدایی دین و دولت) را مد نظر قرار داد. لیبرالیسم، آزادی را در حوزه اقتصاد هم وارد می‌كند و دخالت دولت را در امور اقتصادی مذموم می‌داند. از این رو «دولت حداقل» را پیشنهاد می‌كند.
واژۀ «لیبرال» از قرن چهاردهم میلادی به بعد كاربرد داشته است و اوج آن، قرن هجدهم یعنی در دوران بورژ سازی صنعتی بود. در این زمان محتوای شعار اصلی لیبرالیسم، فرمول آزادی سرمایه و آزادی تجارت بود. از آنجا كه در آغاز پیدایش لیبرالیسم، بزرگترین مانع بر سر راه آزادی عمل سرمایه، مناسبات فئودالی و سلطنت مطلقۀ فئودالی بود، شعار اصلی لیبرالیسم در عرصۀ سیاست عبارت از مخالفت با استبداد مطلقه و دفاعی از آزادی‌های بورژدایی و در عرصۀ اجتماع، گسترش مناسبات سرمایه داری به زیان مناسبات فئودالی بود.
در قرن 19 كه انقلاب صنعتی گسترش یافته بود، لیبرال‌ها به حمایت از این نظام پرداختند و طی آن خواستار آزادی تجارت و اقتصاد و داد و ستد بین ملت‌ها و آزادی فرد بودند تا منافع خود را دنبال كنند. این نظام اقتصادی ابتدا در انگلستان، سپس در آمریكای شمالی و اروپای غربی و پس از آن در اروپای شرقی و بقیه نقاط جهان گسترش یافت.
از لحاظ تاریخی، ریشه‌های فكری لیبرالیسم اولیه را در اندیشۀ متفكرانی چون جان لاك (بنیانگذار لیبرالیسم)، منتسكیو و آدلم اسمیت و لیبرالیسم متأخر را در تفكر افرادی چون جان راولز و آیرتا برلین و ... باید جستجو كرد.
مهم‌ترین ویژگی‌ها ی لیبرالیسم عبارتند از:
ليبراليسم داراى اصول و قواعدى است كه مهم ترين آن ها را مى توان در موارد زير خلاصه نمود:
فردگرايى واژه اى است كه در مقابل اصالت جمع يا Colectivism مطرح مى شود. منظور از فردگرايى اين است كه انسان و حقوق فردى او از اعتبار و اهميت زيادى برخوردار است، حقوقى مانند حق حيات، حق مالكيت و يا حق زوجيت. منظور از مطرح كردن اصالت فرد در واقع اين است كه دولت ها نبايد اين حقوق و آزادى هاى فردى را محدود كنند، بلكه بايد صيانت كننده و پاسدار اين حقوق باشند.
در مقابل اين واژه اصالت جمع قرار دارد كه حفظ حقوق اجتماعى و حقوق جامعه بر حقوق فرد مقدم بوده و ترجيح دارد.
اين نوع از تفكر، مالكيت خصوصى را شرط ضرورى آزادى دانسته و با دخالت دولت در امور اقتصادى و اجتماعى مخالف است و دخالت دولت را تنها در صورتى كه به منظور تامين آزادى عمل فرد انجام گيرد مجاز مى شمرد.
طبق اين اصل هر حكومتى براى آن كه مشروعيت داشته باشد بايد از رضايت مردم برخوردار باشد، به عبارت ديگر در فلسفه ى ليبراليسم گفته مى شود كه مشروعيت يا Legitimacy يك حكومت مبتنى است بر رضايت مردم. برخى از انديشمندان غربى نيز براى توجيه مساله ى ضرورت رضايت مردم از نظريه ى «قرارداد اجتماعى » (7) استفاده كرده اند. رضايت مردم از حكومت در كشورهاى ليبرال از طريق مشاركت مردم در امر انتخابات صورت مى گيرد و انتخابات وسيله و معيارى است كه مردم ميزان رضايت خود را از يك نظام سياسى نشان مى دهند.
طبق اين اصل گفته مى شود كه هر شخصى بايد امكان انتخاب ميان دو يا چند فرد يا شى ء را داشته باشد و بنا بر سليقه ى خود و منافع و مضراتى كه خود تشخيص داده است تصميم بگيرد. در اين نظريه گفته مى شود كه انسان يك موجود عقلايى است و بر اساس همين عقل مى تواند منافع و مصالح خود را تشخيص بدهد، به همين جهت در عمل هم بايد آزاد باشد. آزادى در انتخاب شغل، انتخاب زمامدار و حكومت و... مصاديقى از اين اصل هستند.
اين اصل در مقابل نظريه ى افلاطون قرار مى گيرد. او اعتقاد داشت كه توده ى مردم يا عوام الناس بر اساس عقل و خرد تصميم گيرى نمى كنند، بلكه بر اساس احساسات تصميم مى گيرند اما نظريه پردازان ليبرال مى گويند اكثريت انسان ها عاقلند و بر اساس همين رهنمودهاى عقلى تصميم گيرى مى كنند.
طبق اين اصل اختيارات قوه ى مجريه مشخص، محدود و قانونى بوده و قدرتى كه به آنان واگذار شده است به عنوان امانت محسوب مى شود. بديهى است كه واگذارى اين قدرت:
اولا: مقطعى و موقت است، زيرا هم چنان كه «جان لاك » مى گويد، حاكميت يك ملت براى هميشه قابل انتقال به غير نيست؛
و ثانيا: فرمان روايان و حكام نبايد از حدود و ثغور قانونى پا را فراتر نهند، به عبارت ديگر، قدرت حاكم يا زمام دار بايد محدود و مشروط به قانون باشد. بر اين اساس، اصل تفكيك قوا در اين نگرش سياسى جايگاه عمده اى دارد. اين اصل كه در نظام سياسى كشورهاى ليبرال نهادينه شده است در واقع راهى است براى جلوگيرى نمودن از قدرت مطلقه ى حكومت.
ليبراليسم معتقد به برابرى ميان انسان ها است كه اين برابرى به معناى آن است كه:
اولا: همگى در مقابل قانون مساوى هستند؛
ثانيا: همه ى افراد حق راى داشته باشند تا بتوانند سرنوشت آينده ى خودشان را تعيين كنند؛
ثالثا: حكومت و دولت نيز شرايط و امكانات را به گونه اى قرار دهند كه زمينه ى رشد و تعالى براى همه ى انسان ها فراهم آيد.
بر اساس اين اصل، در هر نظام سياسى حاكم، همه ى اديان، مذاهب و نگرش هاى مختلف مى توانند به نحو آزاد زندگى كرده و به فعاليت هاى اجتماعى، سياسى و... خود ادامه دهند. اين اصل در قوانين اساسى كشورهاى مختلف مشاهده مى شود، به عنوان مثال قانون اساسى كشور فرانسه هيچ دينى را به عنوان دين رسمى كشور اعلام ننموده است. مدارا و تساهل ليبرالى، يك تساهل در حيطه و حوزه ى معرفت شناختى است، يعنى بر پايه ى فردگرايى و كثرت گرايى معرفتى استوار شده است، در عين اين كه تامين كننده ى آزادى فرد نيز مى باشد. اين نحوه از نگرش نتيجه و پيامد اعتقاد به نيك نهادى و عقلانى بودن انسان است كه نوعى تسامح و نفى خشونت را در بنيان هاى معرفتى به جا مى گذارد.
با یك دید جامعه شناختی، می‌توان اندیشۀ لیبرال را بر اساس تحولات به سه دوره تقسیم نمود:
از نظر تاریخی، مفهوم لیبرالیسم، نخست در مقابل سلطۀ مذهبی و پس از آن در برابر سلطۀ سیاسی حكّام خودكامه پدید آمد. مهم‌ترین خواست لیبرال‌ها در مقابل حكام مطلقه، محدود كردن قدرت آنان بوسیلۀ قانون، تفكیك حوزه‌های دولت و جامعه، دفاع از حوزۀ جامعۀ مدنی در برابر اقتدار دولت ، عدم هر گونه دخالت دولت و ایجاد محدودیت برای آزادی افراد و همچنین دفاع از مالكیت خصوصی بوده است. سه نوع لیبرالیسم اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی در این حوزه، قابل شناسایی است.
نوعی جدید از لیبرالیسم كه بر آرمان‌های دموكراسی سیاسی - اجتماعی، دولت رفاهی و برابری فرصت‌ها تأكید دارد.
در دهۀ 1970 میلادی، با بروز تورم و ركورد در كشورهای غربی، در كارآیی سیاست‌های دولت رفاهی تردید پدید آمد و در واكنش به این تحولات ، برخی از كشورها به اصول نظام بازار آزاد بازگشتند و علت بحران اقتصادی را همان مداخلات دولت در اقتصاد می‌دانستند. لذا به سمت خصوصی سازی، كاهش هزینه‌های دولتی، تضعیف اتحادیه‌های كارگری ، كاهش مالیات ، بازار آزاد و دولت محدود رفته و به آموزه‌های لیبرالیسم كلاسیك نزدیك شدند.

چهار جریان مشخص در اندیشۀ لیبرالیسم :

این نسل نمایندۀ «لیبرالیسم اقتصادی كلاسیك» است كه میان اعتقادات لیبرالیسم و اقتصاد سرمایه داری آزاد، ارتباط برقرار می‌كند. نمایندۀ سیاسی آن «جان لاك» است كه حق مالكیت خصوصی را مطرح می‌كند كه اساس نظام‌های لیبرالی است و نمایندۀ اقتصادی آن «آدام اسمیت» است با طرح نظام اقتصاد بازار آزاد بی‌نیاز از دخالت انسان و دولت.
در نیمۀ قرن 19 بعد از گذشت صد سال از عمر انقلاب صنعتی، متفكرینی چون «جرمی بنتام» و «جان استوارت میل» ملاحظه كردند، انقلاب صنعتی، همراه نظام اقتصاد سرمایه داری، نه تنها تعادل زا نیست بلكه تعارض برانگیز هم هست. به طوریكه از آثار منفی آن، فقیرشدن تودۀ انبوه مردم و تمركز قدرت و سرمایه در دست طبقات بالا ملاحظه می‌گردد و لذا این شیوۀ سودجویی بی‌اندازه افراد، اهداف جنبش آزادیخواه را برآورده نساخت.
این گروه در واكنش به عدم تعادل در نظام سرمایه‌داری بین سطح درآمد و سطح مصرف شكل گرفت (اوایل قرن 20). فرد شاخص این گروه «جان مینارد كینز» اقتصاددان انگلیسی است. هواداران این دسته، خواهان دخالت هر چه بیشتر دولت در امور اقتصادی و توزیع متعادل درآمدها و رسیدگی به فقرا شدند كه منجر به تشكیل دولت رفاهی (آموزش و پرورش رایگان، بهداشت رایگان، پرداخت حقوق به بیكاران، ملی كردن صنایع بزرگ مادر) در كشورهای سرمایه‌داری گردید.
این گروه «لیبرال‌های نو» بودند كه خواهان بازگشت به اصول عقاید لیبرال‌های نسل اول‌ اند. از نمایندگان مشهور ان، «هایكْ» (فیلسوف اتریشی) و «رابرت توزیك» (اقتصاددان آمریكایی) بودند. به اعتقاد این‌ها، همان اقتصاد بازار آزاد، شرط آزادی است و لیبرالیسم از سرمایه‌داری جدا نیست. از نظر آن‌ها با حذف دولت و عدم كنترل بر مالكیت و پذیرش اصل مالكیت خصوصی، می‌توان از مشكلات سیاسی رها شد. هایك، ثبات در جوامعی كه ناظری به نام دولت در آن وجود دارد را تصنعی دانسته (جوامع مصنوعی) و عقیده دارد، نظام‌های سرمایه‌داری به یك ناظر خارجی نیاز نداشته و به جهت خصلت ارگانیكی‌شان خود را حفظ می‌كنند. (جوامع طبیعی).
براى مطالعه ى بيشتر رجوع كنيد به:
- آزادى، آيزا برلين؛ انتشارات خوارزمى.
- فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بيات؛ مؤسسه ى انديشه و فرهنگ دينى.
- انديشه هاى سياسى قرن بيستم، دكتر على اصغر حلبى.
منابع تحقیق :
1- علیزاده، حسن؛ فرهنگ خاص علوم سیاسی، ج اول، تهران، انتشارات روزنه، 1377، ص 169تا174.
2- آربلاتسر، آنتونی؛ ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، عباس فجر( ترجمه)، تهران، نشر مركز ، 1367، ج اول.
3 - براتعلی پور، مهدی؛ لیبرالیسم، قم، انجمن معارف اسلامی ایران، 1381، چاپ اول، ص 13.
4- آقابخشی، علی و مینو افشاری راد؛ فرهنگ علوم سیاسی، تهران، نشر چاپار، 1379، چاپ اول، ص 325.
5- بصیرنیا، غلامرضا؛ نسبت دموكراسی و مكتب‌های سیاسی، قم، دفتر نشر معارف،‌ 1381، چاپ اول، ص 77-72.
6- بشیریه، حسین؛ تاریخ اندیشه‌های سیاسی در قرن بیستم، تهران، نشر نی، 1379، چاپ دوم، جلد دوم، ص 9-16.
7- صلاحی، ملك یحیی؛ اندیشه‌های سیاسی غرب در قرن بیستم، تهران، نشر قومس، 1383، چاپ دوم، ص10-13.
8- قوام، عبدالعلی؛ روابط بین الملل، نظریه‌ها و رویكردها، تهران، نشر سمت، 1384، چاپ اول، ص34-38.
منابع مقاله :
پژوهشکده باقر العلوم (علیه السلام)
باشگاه اندیشه