برگي از پرونده كشاورزي ايران عصر رضاخان






كشاورزان عصر رضاخان پهلوي، سرنوشت دردناكي داشتند. گزارش زير كه از مجله خواندنيها نقل شده، برگي از پرونده كشاورزي ايران در عصر رضاخان است.
در دفاتر املاك شاه سابق معمولاً بيش از دو ستون وجود نداشت، يكي ستون درآمد و ديگري ستون مخصوص اضافه عايدات!
وقتي يكي از افسران كه مأمور سرپرستي قسمتي از املاك اختصاصي بود؛ براي خوش‌خدمتي ده درصد اضافه انبار مقرر كرد و بلافاصله امر صادر شد كه از كليه انباردارها صدي ده به عنوان اضافه انبار بگيرند؛ فوري همه را جمع كرده و در زندان انداختند و از هر يك بابت اضافه انبار چند ساله تصدي آنان مبلغي دريافت داشتند و از آن پس معمول شد كه علاوه بر ساير اضافه درآمدها ستون ديگري براي منظور داشتن اضافه انبار در دفاتر باز شود!
بلوك «چرد اول» دهات حاصلخيزي داشت و بيشتر زراعت آن ديم بود؛ در يكي از دهات اين بلوك موسوم به «دهنو» انبار بزرگي ساخته و همه ساله قريب 250 خروار بهره مالكانه دهات اطراف را كه عموماً متعلق به شاه بودند در انبار مزبور مي‌ريختند، از سالي كه صدي ده اضافه انبار معمول شد مرتباً هر سال بر ميزان جنس ورودي به انبار «دهنون» مي‌افزودند. رعايا هم ناچار بودند كه در دهات ديگر كار كنند و اضافه انبار را تأمين نمايند. از طرف ديگر بر اثر فشار سرهنگ «دينبلي» متصدي املاك آن قسمت، در ظرف دو سال ميزان محصول حقيقي از 240 به 250 خروار ترقي كرد در حالي كه اضافه انبار به 940 خروار رسيده بود! دينبلي گذشته از دريافت اضافه انبار معمولاً خرواري 20 ريال هم از رعاياي بدبخت بعنوان «حق‌العمل» مي‌‌گرفت و آن بيچارگان كه چاره‌اي جز تحمل نداشتند فقط دعا مي‌كردند كه خداوند زودتر انبار دهنو را خراب كند و جان يك مشت رعيت فلكزده را نجات بخشد!
آقاي فلاح‌زاده همين كه به رياست املاك غرب منصوب مي‌شود و وضع فلاكت‌بار و طاقت فرساي رعايا را مي‌بيند تصميم مي‌گيرد كه خود را به خطر انداخته و قضيه را به عرض شاه برساند.
هنگامي كه شاه براي بازديد املاك غرب عازم آن حدود مي‌شود، فلاح‌زاده دستور مي‌دهد كه رعايا بي‌موقع مشغول شخم‌زدن اراضي باشند. شاه چون به انبار «دهنو» نزديك مي‌شود اتومبيل را نگاه داشته و يكي از رعايا را احضار مي‌كند تا علت شخم بي‌موقع را بپرسد فلاح‌زاده نيز از اتومبيل خود پائين جسته و در پانزده متري شاه به انتظار دستور مي‌ايستد شاه مي‌پرسد اين انبار دهنو است؟ جواب مي‌دهد بله قربان و داستان مضحك و تأثر‌‌آوري دارد! شاه در هم شده و مي‌گويد اينكه كوسه و ريش پهن است كه هم مضحك باشد و هم تأثر آور هم خنده‌دار است و هم ناراحت كننده!
ميرزا قلمدان پيشتر بيا و راستش را بگو:
فلاح‌زاده مي‌گويد قربان هوا گرم است و اجازه بفرمائيد بين راه عرض كنم شاه مي‌گويد بيا توي اتومبيل من كه وليعهد هم بشنود!
فلاح زاده پهلوي شوفر مي‌نشيند و البته خيلي مراقب بوده است كه كوچكترين حركت زننده‌اي نكند و ضمناً داستان اضافه انبار را مبسوطاً به عرض مي‌رساند.
شاه مي‌خندد و مي‌گويد «قصه خر شميراني است كه هم رفتن و هم برگشت كرايه مي‌گيرد ـ موجودي ساليانه را دو برابر مي‌كند و صدي ده اضافه انبار مي‌گيرند، حالا نظر تو چيست؟»
عرض مي‌كند: اگر اجازه فرمائيد فقط عايدات زمين را بگيرم و كوشش كنيم كه محصول زيادتر شود و در مقابل زحمتي كه رعايا براي اين كار مي‌كشند اضافه انبار را تصدق فرمائيد.
شاه با تعجب مي‌پرسيد: همه جا يا همين يك مورد؟ ‌مي‌گويد خير قربان همين يكي! مي‌پرسد چطور جبران مي‌كني؟
عرض مي‌كند: قربان همانطور كه روز اول فرموديد گوشت را بايد به تدريج از پهلوي گاو بريد به طوري كه خود گاو از ميان نرود! مي‌پرسيد: پس چرا پارسال نكردي؟ عرض مي‌كند قربان مشغول حفر چاه براي آب هستيم و تاكنون 8 ذرع كنده‌ايم و هنوز به آب نرسيده ولي قطعاً امسال به آب مي رسد و محصول دو برابر مي‌شود. شاه ميگويد مانعي ندارد امسال عايدات و اضافات گرفته‌اي يانه؟ عرض مي‌كند بلي. مي‌گويد بسيار خوب كوشش كن كه سال اينده 450 خروار محصول املاك به 900 خروار برسد، اگر هم من يادم رفت وليعهد فراموش نمي‌كند حتماً بايد سال ديگر 900 خروار را بدهي.
اما راجع به اضافه انبار فعلاً همان دستور سابق عمل كنيد تا بعد فكري بكنم و دستور بدهم!
منبع:«خواندنيها» شنبه 29 مهر 1323