جايگاه تئوري رئاليسم در نظام رقابتي امروز
جايگاه تئوري رئاليسم در نظام رقابتي امروز
جايگاه تئوري رئاليسم در نظام رقابتي امروز
نويسنده: علی کرمی
درآمد: تئوري رئاليسم يكي از تئوريهاي مهم در عرصه سياست بينالملل است.اين تئوري از نقش بسيار مهمي در تامين منافع در نتيجه روابط بين دولتها برخوردار است
در نظام رقابتي امروز كه به طور سلسله مراتبي غيردستوري اعمال ميشود، واقعگرايي نظريه غالب اين نظام است. در اين نظام رقابتي هم دولتها سعي دارند با توجه به قدرت و تواني كه از آن برخوردار هستند گوي سبقت را از يكديگر بربايند و در راس اين نظام قرار بگيرند. سه عنصر اصلي در نظريه واقعگرايي قابل شناسايي است. اين سه عنصر عبارتند از: دولت محوري، بقا و خودياري. قدرت در واژگان رئاليسم بسيار مهم است و به صورت سنتي در معناي نظامي- استراتژيك تعريف شده است. بدينترتيب براساس اين رويكرد هر كشوري مسوول تضمين رفاه خود و شهروندان است. تئوري واقعگرايي به رهبران كشورها ميآموزد به جاي ايدئولوژي ، به منافع تمركز داشته باشند، صلح را از طريق قدرت دنبال كنند و دريابند كه حتي اگر قدرتهاي ديگر ارزشها و اعتقادات متضادي داشته باشند ميتوانند در نظام رقابتي امروز همزيستي كنند. به عبارتي تفاوت بين دولتها براساس قدرت ميباشد كه اين امر يك اصل بنيادين در نظام بينالملل تعريف ميشود.
بيترديد در طول تاريخ تمامي قدرتها از طريق رويكرد رئاليسم به دنبال حفظ منافع و ارتقاي جايگاه خود بودهاند. از نظر «هدلي بول» در حالي كه انسانها در هر دولتي تابع يك حكومت مشترك هستند، دولتهاي برخوردار از حاكميت در روابط متقابل (حتي با تشديد موج جهاني شدن) چنين وضعي ندارند. به عبارتي آنارشي واقعيت كانون زندگي سياسي بينالمللي است. بدينترتيب دولتها در پيگيري منافع ملي خود از لحاظ سياسي بايد فارغ از ديدگاههاي خوشبينانه حركت كنند. آنچه امروز در روابط بين كشورها در خط مقدم قرار دارد، تامين امنيت و منافع است كه براساس پتانسيلهايي كه يك كشور از آن برخوردار است، قابل تامين ميباشد. در نظام رقابتي امروز ، تنها دولتها از طريق به كارگيري صحيح ابزارهاي سياسي و آگاهي به علم سياست مدرن ميتوانند امنيت و منافع حياتي خود را تامين كنند. با امنيتي شدن فضاي نظام بينالملل بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 بيش از پيش دولتها را بر استفاده از مقوله رئاليسم سوق داده است.
تمام فعل و انفعالات ايالات متحده آمريكا بعد از جنگ سرد و بهخصوص حادثه تروريستي 11 سپتامبر 2001 در نيويورك، براساس اصل بقا و خودياري قابل بحث و ارزيابي است.جورج بوش ، رئيسجمهور آمريكا در جهت تامين منافع ، امنيت و رقابت براساس نظريه واقعگرايي ، به صورت يكجانبهگرايي حركت ميكند. آمريكا تامين امنيت خود را منوط به ايجاد امنيت در نظام بينالملل ميداند و در راستاي تحقق اين امر به طور فردي عمل ميكند.
در نظامهاي رقابتي و فردگرا دولتها امنيت خود را به صورت مثبت در برابر امنيت ديگران تعيين نميكنند بلكه هر دولتي با امنيت به صورت مسووليت فردي برخورد ميكند. البته در نظامهاي رقابتي تلاش يكجانبه يك دولت براي تقويت امنيت خود ، امنيت ديگران را در مخاطره قرار ميدهد. آمريكا براي تقويت امنيت خود به صورت فردگرا ، جنگ افغانستان و عراق را راه انداخت و اين فرآيند موجب تشديد ناامني در اين مناطق شده است. سياستهاي فردگراي بوش در ديگر مناطق منجر به تهديد امنيتي براي ديگر كشورها شده است. براي مثال استقرار سامانه موشكي آمريكا در دو كشور چك و لهستان در اروپا منجر به نگراني مسكو شده و اين كشور مدعي است كه استقرار اين سامانه موشكي در شرق اروپا به صورت يكجانبهگرايي، امنيت روسيه را تهديد ميكند. با اين تفاصيل با بودن سازمان ملل متحد به عنوان بهترين مكانيسم براي تصميمگيري بينالمللي، در درون نظام رقابتي امروز اين سازمان كارايي چنداني ندارد. براي اينكه دولتها و بهخصوص قدرتهاي برتر خارج از اين سازمان به دنبال نقشآفريني ميباشند. بدينترتيب براساس مقوله قدرت شاهد نظام سلسله مراتبي غير دستوري هستيم و هر قدرتي به اندازه سهم خود در تصميمگيري بينالمللي دخالت ميكند. در اين شرايط جايگاه تئوري واقعگرايي در ارتباط بين دولتها نقش بسزايي دارد.
منبع:اندیشکده روابط بین الملل
ج/
در نظام رقابتي امروز كه به طور سلسله مراتبي غيردستوري اعمال ميشود، واقعگرايي نظريه غالب اين نظام است. در اين نظام رقابتي هم دولتها سعي دارند با توجه به قدرت و تواني كه از آن برخوردار هستند گوي سبقت را از يكديگر بربايند و در راس اين نظام قرار بگيرند. سه عنصر اصلي در نظريه واقعگرايي قابل شناسايي است. اين سه عنصر عبارتند از: دولت محوري، بقا و خودياري. قدرت در واژگان رئاليسم بسيار مهم است و به صورت سنتي در معناي نظامي- استراتژيك تعريف شده است. بدينترتيب براساس اين رويكرد هر كشوري مسوول تضمين رفاه خود و شهروندان است. تئوري واقعگرايي به رهبران كشورها ميآموزد به جاي ايدئولوژي ، به منافع تمركز داشته باشند، صلح را از طريق قدرت دنبال كنند و دريابند كه حتي اگر قدرتهاي ديگر ارزشها و اعتقادات متضادي داشته باشند ميتوانند در نظام رقابتي امروز همزيستي كنند. به عبارتي تفاوت بين دولتها براساس قدرت ميباشد كه اين امر يك اصل بنيادين در نظام بينالملل تعريف ميشود.
نقش پررنگ تئوري واقعگرايي در نظام رقابتي
بيترديد در طول تاريخ تمامي قدرتها از طريق رويكرد رئاليسم به دنبال حفظ منافع و ارتقاي جايگاه خود بودهاند. از نظر «هدلي بول» در حالي كه انسانها در هر دولتي تابع يك حكومت مشترك هستند، دولتهاي برخوردار از حاكميت در روابط متقابل (حتي با تشديد موج جهاني شدن) چنين وضعي ندارند. به عبارتي آنارشي واقعيت كانون زندگي سياسي بينالمللي است. بدينترتيب دولتها در پيگيري منافع ملي خود از لحاظ سياسي بايد فارغ از ديدگاههاي خوشبينانه حركت كنند. آنچه امروز در روابط بين كشورها در خط مقدم قرار دارد، تامين امنيت و منافع است كه براساس پتانسيلهايي كه يك كشور از آن برخوردار است، قابل تامين ميباشد. در نظام رقابتي امروز ، تنها دولتها از طريق به كارگيري صحيح ابزارهاي سياسي و آگاهي به علم سياست مدرن ميتوانند امنيت و منافع حياتي خود را تامين كنند. با امنيتي شدن فضاي نظام بينالملل بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 بيش از پيش دولتها را بر استفاده از مقوله رئاليسم سوق داده است.
تمام فعل و انفعالات ايالات متحده آمريكا بعد از جنگ سرد و بهخصوص حادثه تروريستي 11 سپتامبر 2001 در نيويورك، براساس اصل بقا و خودياري قابل بحث و ارزيابي است.جورج بوش ، رئيسجمهور آمريكا در جهت تامين منافع ، امنيت و رقابت براساس نظريه واقعگرايي ، به صورت يكجانبهگرايي حركت ميكند. آمريكا تامين امنيت خود را منوط به ايجاد امنيت در نظام بينالملل ميداند و در راستاي تحقق اين امر به طور فردي عمل ميكند.
در نظامهاي رقابتي و فردگرا دولتها امنيت خود را به صورت مثبت در برابر امنيت ديگران تعيين نميكنند بلكه هر دولتي با امنيت به صورت مسووليت فردي برخورد ميكند. البته در نظامهاي رقابتي تلاش يكجانبه يك دولت براي تقويت امنيت خود ، امنيت ديگران را در مخاطره قرار ميدهد. آمريكا براي تقويت امنيت خود به صورت فردگرا ، جنگ افغانستان و عراق را راه انداخت و اين فرآيند موجب تشديد ناامني در اين مناطق شده است. سياستهاي فردگراي بوش در ديگر مناطق منجر به تهديد امنيتي براي ديگر كشورها شده است. براي مثال استقرار سامانه موشكي آمريكا در دو كشور چك و لهستان در اروپا منجر به نگراني مسكو شده و اين كشور مدعي است كه استقرار اين سامانه موشكي در شرق اروپا به صورت يكجانبهگرايي، امنيت روسيه را تهديد ميكند. با اين تفاصيل با بودن سازمان ملل متحد به عنوان بهترين مكانيسم براي تصميمگيري بينالمللي، در درون نظام رقابتي امروز اين سازمان كارايي چنداني ندارد. براي اينكه دولتها و بهخصوص قدرتهاي برتر خارج از اين سازمان به دنبال نقشآفريني ميباشند. بدينترتيب براساس مقوله قدرت شاهد نظام سلسله مراتبي غير دستوري هستيم و هر قدرتي به اندازه سهم خود در تصميمگيري بينالمللي دخالت ميكند. در اين شرايط جايگاه تئوري واقعگرايي در ارتباط بين دولتها نقش بسزايي دارد.
سخن آخر
منبع:اندیشکده روابط بین الملل
ج/
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}