قطره خون آخر





و اما شاعران نسل سوم نيز هنوز سوسويي از نگاه حماسي پدرانشان را در ديده دارند. تنها مويه نمي کنند و از خاطرات دور نمي گويند، بلکه اتفاقا به خونخواهي پدران شهيدشان تيغ مي کشند و براي دنيا رجز مي خوانند. مثل « مرتضي حيدري آل کثير » که جنوبي است و اهل شوش دانيال. آل کثير شاعري است پر خوان و پر کار که چند سالي است که در انواع مختلف شعري طبع آزمايي مي کند. از شعر آييني و مذهبي گرفته تا شعر عاشقانه و شعر اجتماعي . و چون زبان مادري اش عربي است دستي هم در ترجمه دارد. نمونه اي که از او انتخاب کرده ايم، غزلي است حماسي در خطاب با رفتگان جبهه هاي جنگ هشت ساله . در اين شعر ، شهيد کسي است که خود بار بربسته و در معراج خانه گزيده ، اما « راه نا تمام » اش را براي ما بر جاي گذاشته است . در حالي که زمين و زمان و تاريخ و جغرافيا و جبر زمانه و زندگي خواه ناخواه در مسير فراموش کردن او و راه ناتمامش گام بر مي دارند. پرش را توفان به غارت برده و خاکسترش را باد . لاله ها چشم بسته اند و سکوت کرده اند. و جهان انگشترش را به يغما برده است... و حالا شاعر مي آيد تا همه ي اينها را پس بگيرد. او هنوز زنده است، اما نه براي مويه کردن براي جا ماندن از قافله ، که براي آنکه خنجر پدر و برادرش را که ديروز در نبرد بر گرده شب نشسته بود. از او پس بگيرد.

قطره خون آخر

بايد که از طوفان پرت را پس بگيرم
از بادها خاکسترت را پس بگيرم
بايد بيا شوبم سکوت لاله را
تا مستي سرتاسرت را پس بگيرم
ده جنگجو در دست هايم صف گرفته
تا از جهان انگشترت را پس بگيرم
صد سال روي سنگ قبرت بوسه ام را
حک مي کنم تا پيکرت را پس بگيرم
من زنده ماندم با غلافي منتظر تا
از گرده ي شب خنجرت را پس بگيرم
حس مي کنم با بويي از تو مي توانم
فانوس چشم مادرت را پس بگيرم
بو مي کشم دندان گرگان جهان را
تا قطره خون آخرت را پس بگيرم
منبع: ماهنامه ي امتداد شماره ي 23