حكومت واحد جهاني از منظر اديان و اسلام (3)
حكومت واحد جهاني از منظر اديان و اسلام (3)
حكومت واحد جهاني از منظر اديان و اسلام (3)
نویسنده : روحالله شاكري زواردهي
مسيحيت و حکومت واحد جهاني:
نجات عالم و ايجاد عصر با شکوه به دنبال ظهور دوم [14] (بازگشت عيسي عليه السلام) از اعتقادات جدي مسيحيان است. «کمرهاي خود را بسته، چراغ هاي خود را افروخته بداريد… مستعد باشيد، زيرا در ساعتي که گمان نمي بريد، پسر انسان مي آيد» (لوقا، 12: 35 و36 و41). برخي از مسيحيان باور دارند که پيش از بازگشت مسيح عليه السلام آخرين نبرد تاريخ، جنگ آخرالزمان(آرماگدون يا هارمجدون) [15] اتفاق خواهد افتاد…(هال سل، 1377: ص50). طبق مباحث کتاب مکاشفه، نبرد عصر ظهور، جنگي بسيار وحشتناک است که برخي آنرا نبرد«هسته اي» تفسير مي کنند (هال سل، همان: ص37-49). در يكي از كتب مقدس مسيحيان آمده است:و ديدم آسمان را گشوده و ناگاه اسبي سفيد که سوارش امين و حق نام دارد و به عدل، داوري و جنگ مي نمايد. چشمانش چون شعله آتشي است و بر سرش افسرهاي بسيار است. اسمي مرقوم دارد که جز خودش هيچ کس آن را نمي داند. جامه خون آلوده در بر دارد و نام او را کلمه خدا مي خوانند. لشکرهايي که در آسمانند، بر اسب هاي سفيد و به کتان سفيد و پاک ملبّس از عقب او مي آيند. از دهانش شمشيري تيز بيرون مي آيد، تا به آن، امت ها را بزند و آنها را به عصاي آهنين حکمراني خواهد نمود (مكاشفه يوحنا، 19: 11-17).
از بررسي اجمالي فرازهاي مذکور، مطالب زير به دست مي آيد: اعلام آمادگي سراسري براي استقبال از منجي موعود؛ اعلام نبرد آخرين و سرنوشت ساز؛ رهبر اين قيام، امين و حق نام دارد که به عدل، داوري و جنگ مي کند؛ مرحله نهايي حکمراني بر مردمان است.
پس حکومت واحد جهاني از نظر مسيحيت، بار معنوي و عدالت منشي دارد. جاي ديگر، انجيل از رجعت [16] و پرستش توحيدي سخن مي گويد که در حکومت آخرالزمان محقق مي شود؛ يعني اصل حکومت نيز جهاني و الهي بودن آنرا تاييد مي کند:
و تخت ها ديدم و بر آن ها نشستند و به ايشان حکومت داده شد و ديدم نفوس آناني را که به سبب شهادت عيسي و کلام خدا سر بريده شدند … و نشان او را بر پيشاني و دست خود نپذيرفتند، زنده شدند و با مسيح هزار سال سلطنت کردند (مكاشفه يوحنا، 20: 4-5).
هنگامي که من، مسيح موعود، با شکوه و جلال خود و همراه تمام فرشتگانم بيايم، آن گاه بر تخت با شکوه خواهم نشست. سپس تمام قوم هاي روي زمين، مقابل من خواهند ايستاد و من ايشان را جدا خواهم کرد… (متي، 26: 31-32).
مورمون ها (فرقه هاي مذهبي مسيحي) مي گفتند: «ما اعتقاد داريم که صهيون (حکومت يهود) بر اين قاره (آمريکا) بنا مي شود. عيسي شخصاً بر زمين حکومت خواهد کرد. زمين از نو ساخته خواهد شد و شکوه بهشتي خود را باز خواهد يافت» (استفان، 1378: ص142). عموم مسيحيان براين عقيدهاند كه در آينده، روزي فرا خواهد رسيد که حکومت اخلاقي خداوند، بر سرتاسر زمين جاري شود. عبارت «حکومت و سلطنت الهي» و «سلطنت آسمانها» و «ملکوت الهي» به طور مکرر در انجيل ها به چشم مي خورد. واقعيت حکومت نهايي خدا(سلطنت يا ملکوتي الهي) بدون شک مهمترين اعتقاد مسيحيان است. سلطنت خدا [17] يعني «برقراري حکومت خداي بر زمين و غلبه نيروي الهي بر نيروي شيطان». در برخي از انجيل ها(متي) سخن از «دولت آسماني و قلمرو روحاني» نيز به ميان آمده است؛ اما در بيشتر روايات انجيل هاي هم نوا، سخن از وارد شدن به حکومت خدا يا قلمرو دولت خدا است.
در منابع مسيحي و يهودي- که بين سالهاي 200 ق.م تا 150 م نوشته شده اند، دنيا ميدان نبرد بين نيروهاي خير و شر معرفي مي شود. نويسندگان، درباره عذاب دردناک و بي عدالتي و درباره انتظار طولاني براي مداخله الهي و آوردن عصري جديد که معمولاً سلطنت خدا ناميده مي شود و در آن، قوم نيکوي خدا در کمال سعادت زندگي مي کنند، مطالب مي نويسند (كارگر، همان: ص100-101).
تحليل و تطبيق منجي موعود:
اکنون نوبت اين پرسش است که آيا آن موعود، ظهور کرده و آن وعده ها محقق شده است؟ اگر آن موعود، همان مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف باشد، چه مشکلي پيش ميآيد؟
برخي از نظريه پردازان يهود و مسيح به جاي جستوجوي راه حل درست، دست به تأويل و توجيه عقيده مسلم دين خود زده، و از حکومت و سلطنت منجي موعود، عدول کرده اند. در طول دو قرن قبل از تولد عيسي عليه السلام، حجم وسيعي از نوشته ها درباره آمدن سلطنت خدا و زوال نيروهاي شيطاني موجود بود و تصور رايجي از آنچه اتفاق خواهد افتاد، وجود داشت؛ جهان که تحت سلطه نيروهاي شيطاني است، جاي درد و رنج هاي فراوان است، تا اينکه خدا برخيزد و بر سلطنت شيطان غلبه کند. در اين حال، بسياري از انديشه ها درباره «مسيحا»، متوجّه فتح و پيروزي نظامي بود. ممکن است مسيحا خردمند باشد؛ اما بيشتر از هر چيز بايد پادشاهي جنگجو و مقتدر باشد که بتواند بر شيطان غلبه کند و عصري از برکت و سعادت را آغاز کند. «اسني ها (فرقه اي از يهوديان) زندگي خود را در بيابان مي گذراندند و براي آمدن سلطنت خدا آماده بودند. به اعتقاد آنان، پايان جهان نزديک است و خدا در شرف آغاز سلطنت مسيحايي روي زمين و پيمان جديدي با آنان است» (كارگر، همان: ص108).
کليسا در آغاز، همان سلطنت مسيح و پادشاهي خداوندگار را مطرح ميكرد؛ همان گونه که در مکاشفه يوحنا به سلطنت هزارساله مسيح اشاره شده است (كارگر، همان). پس چون قرن هاي متمادي گذشت و از سطلنت مسيح خبري نشد و هنوز هم پس از دو هزار سال اثري ظاهر نشده است، با استفاده از تذکر انجيل لوقا، حکومت خدا را يک دولت روحاني تعبير کرد که به زمان و مکان مقيد نيست و دردل مومنان برپا خواهد شد. در انجيل لوقا آمده است:
روزي بعضي از فريسيان از عيسي پرسيدند: «ملکوت خدا کي آغاز خواهد شد؟» عيسي جواب داد: «ملکوت خدا با علايم قابل ديدن آغاز نخواهد شد و نخواهند گفت در اين گوشه يا آن گوشه زمين آغاز شده است؛ زيرا ملکوت خدا، ميان شما است (لوقا، 7: 20 و11).
در انجيل متي به صراحت از «دولت آسماني و قلمرو روحاني» سخن گفته مي شود؛ نه از پادشاهي خداوند. در انجيل هاي ديگر نيز ـ همانگونه که در مرقس ديده مي شود ـ اين قلمرو به نحوي توجيه ميشود که حاکميت از سلطنت يک فرد شبيه نظام شاهنشاهي و حکومت هاي انساني -که در آن خدا فرمانروا و او شاه باشد – به نظر نيايد؛ بلکه اشاره به يک دوران الهي و روحاني و يک دولت آسماني است (آشتياني، 1379: ص2940). در بيشتر روايات انجيل هاي هم نوا، سخن از وارد شدن به حکومت خدا يا قلمرو دولت خدا است.
گفتني است کليسا هيچ گاه اميد آمدن مجدد عيسي را از دست نداد و هنوز هم به آن اعتقاد دارد؛ اما رفته رفته تأکيد تعاليم خود را از اين اميدواري برگرفت و به آينده افکند و بيشتر و بيشتر به سوي اين باور رفت که عيسي قادر است اکنون مؤمنان را رستگاري دهد (كارگر، همان: ص109).
خود عيسي عليه السلام نيز به صراحت اشاره مي کند که براي پادشاهي نيامده است: «من يک پادشاه دنيوي نيستم. اگر بودم، پيروانم مي جنگيدند، تا در جنگ سران قوم يهود گرفتار نشوم. پادشاهي من، متعلق به دنيا نيست» (يوحنا، 18: 36). اصولاً حضرت عيسي عليه السلام در دوران پيامبري خود، تنها به ابلاغ پيام الهي و ارتباط با مستمندان و نيازمندان بسنده کرد و از در ستيزه جويي و پرخاشگري نيامد. از طرفي برخي نشانه ها و علامات مورد انتظار يهود دربارة «منجي گري» و «مسيحايي» در او محقق نشد و وضع آنها بهبود نيافت؛ پس، از در مخالفت با او در آمدند و او را به عنوان «مسيحاي موعود» نپذيرفتند. در واقع نيز چنين بود؛ چون بعضي از علايم و معيارهاي مطرح در کتب عهد قديم، در او وجود نداشت؛ براي مثال، او جنگ نکرد و پادشاهي تشکيل نداد.
يکي از مطالبي که با حکومت خدا پيوند يافته است، بازگشت عيسي مسيح عليه السلام است؛ اما سؤال اين است که اين بازگشت براي چيست؟ براي تشکيل حکومت خدا؛ پادشاهي مسيح؛ نجات بخشي و رهايي مؤمنان؛ داوري بين گناه کاران و مؤمنان يا…؟! با توجه به متون كتب مقدس ميتوان اين موارد را يافت؛ مثلاً در انجيل متي آمده است:
هنگامي كه من، مسيح موعود با شكوه و جلال خود و همراه تمام فرشتگانم بيايم، آنگاه بر تخت باشكوه خود خواهم نشست. سپس تمام ملتهاي روي زمين، مقابل من خواهند ايستاد و من ايشان را از هم جدا خواهم كرد؛ همانطور كه يك چوپان، گوسفندان را از بزها جدا ميكند. گوسفندها را در طرف راستم قرار ميدهم و بزها را در طرف چپم (متي، 25: 31-33).
نيز در روميان آمده است: «زمين از تباهي آزاد خواهد شد با آمدن مسيح …» (روميان، 8: 21) يا در متي آمده است: «من با فرشتگان خود در شكوه جلال پدرم خواهم آمد و براي هر كس از روي اعمالش داوري خواهم كرد» (متي، 16: 27) و دهها نمونه ديگر. در اين رابطه توجه به انگاره هاي زير ضروري است:
1. ملکوت خدا (سلطنت الهي) در دنيا تحقق خواهد يافت؛ اما چگونگي آن از نظر مسيحيان مبهم است.
2. پيوند ميان بازگشت مسيح عليه السلام و تحقق سلطنت خدا نيز روشن است و مسيحيان به آن اعتقاد دارند.
3. خود عيسي عليه السلام بيان کرده است که پادشاهي من در دنيا نيست؛ پس ممکن است اين مطلب به ذهن ها برسد که او براي تشکيل دولت نمي آيد. حتي از ديدگاه برخي، ملکوت خدا در آن جهان است.
4. «پادشاهي مسيح» تا کنون تحقق نيافته است. عده اي به غلط مي پنداشتند بعد از مرگ مسيح عليه السلام، او به زودي براي برپايي حکومت خواهد آمد که چنين نشد و حتي ديدگاه هزاره گرايان نيز نادرست از آب درآمد.
5. خود عيسي مسيح عليه السلام، هيچ وقت ادعاي پادشاهي نکرده است. تنها در بعضي از متون (مثل مکاشفه) [18] به صورت رمزي به سلطنت هزارساله او اشاره شده است که معتبر و روشن به نظر نمي رسد و دليل ديگري نيز براي اثبات آن ارائه نشده است.
6. طبق تفسير برخي اربابان کليسا، مسيح سلطان دل ها است و سلطنت او دنيايي نمي باشد؛ بلکه در ملکوت آسمان ها است؛ يعني بازگشت زميني ندارد، بلكه فرازميني است (تسالونيكان اول، 4: 16).
7. خود عيسي عليه السلام نيز منتظر ظهور قريب الوقوع حکومت خدا بوده و عباراتي که در اينباره بيان ميكرده، براي شخص غايب بوده است (نه خودش). ويژگي ها و صفات بر شمرده شده دربارة منجي موعود، با شخص ديگري تطبيق مي يابد و آن، کسي جز حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نيست که عيسي عليه السلام نيز به ياري او خواهد شتافت و در بازگشت نهايي خود، در جايگاه وزير و مشاور او عمل خواهد کرد.
نگاه گذرا به آيات قرآن که درباره حضرت عيسي عليه السلام آمده است، اين حقيقت را مي رساند که اهل کتاب(يهود و مسيحيت) در همين دنيا به حقيقت عيسي عليه السلام ايمان مي آورند؛ يعني يهود به حقانيت عيسي عليه السلام پي مي برند و مسيحيت نيز از ادعاي الوهيت او دست بر مي¬دارند و به اين ترتيب، زمينه ظهور فراهم مي شود.
از اين آيه چند نکته به دست مي آيد: حضرت عيسي عليه السلام کشته نشده و نمرده است؛ او به آسمان نزد خداوند رفته است؛ اهل کتاب(يهود و مسيح) قبل از مرگ حضرت عيسي عليه السلام، به او ايمان مي آورند؛ ايمان همه اهل کتاب به حضرت عيسي عليه السلام هنوز اتفاق نيفتاده است و اين پديده سترگ، قبل از مرگ آن حضرت عليه السلام محقق مي شود. اين، يعني يک انتظار و يک تحول و چون از مقام خلافت و زعامت حضرت عيسي عليه السلام چيزي نگفته است، معلوم مي شود او سمت وزير و معاون را خواهد داشت. امام باقر عليه السلام در تفسير آيه مي فرمايد: «ان عيسي عليه السلام ينزل قبل يوم القيامه الي الدنيا فلايبقي اهل ملة يهودي و لاغيره إلا آمنوا به قبل موتهم و يصلّي عيسي خلف المهدي. عيسي عليه السلام قبل از فرا رسيدن قيامت به دنيا نزول خواهد كرد و هيچ ملّتي نيست اعم از يهودي و غير يهودي (مسيحي) كه به او قبل از مرگشان ايمان ميآورند، و اين در حالي است كه عيسي عليه السلام در نماز به امام مهدي عليه السلام اقتدا خواهد كرد» (قندوزي، 1385: ص237).
گفتوگوي يکي از دانشمندان اسلامي معاصر با يک دانشمند برجسته کاتوليک در اينباره خواندني است:
در انجيل نوشته است مسيح، ظهور خواهد کرد. اين، يک حقيقت است؛ ولي آنان(مسيحيان) همين بحث را غالباًً به حکومت جهاني تعبير نمي کنند. آقاي رات سينگر بزرگترين شخصيت علمي کاتوليک است و پاپ و امثال او نظر علمي را از وي ميگيرند. وقتي با او صحبت کردم، ديدم زير بار حکومت نمي رود و حکومت جهاني را نمي پذيرد. او مي گفت: «مسيح، ظهور خواهد کرد»؛ ولي آن را به اسکاتولوژي – که همان عالم آخرت باشد- وصل مي کرد مي گفت: «در عالم آخرت است که عدل خداوند، ظهور تام دارد و حضرت مسيح، مجري عدل خداوند است. آنجا است که همه به کيفر و پاداش مي رسند» (امامي كاشاني، بيتا: ش5420).
پی نوشت ها :
[14]. second coming.
[15]. Armageddon.
[16]. «... آنگاه پيش از همه، مسيحياني كه مردهاند، زنده خواهند شد، تا خداوند را ملاقات كنند» (تسالونيكان اول، باب4، آيه16).
[17]. Kingdom of God.
[18]. آن گاه در آسمان صدايي بلند شنيدم که اعلان ميکرد: «زمان نجات و قدرت و سلطنت خدا و حکومت برحق«مسيح» فرا رسيده است...» (مکاشفه: 12، بند10).
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}