شمس تبریزی کیست؟

شمس تبریزی در سال ۵۸۲ هجری قمری در تبریز متولد شد. شمس تبریزی از اهالی تبریز بود. او از نوجوانی طبعی پارسا داشت و در هنگام بازی با هم‌سن و سال‌هایش از تاس انداختن و قمار دوری می‌کرد. او در جوانی به عرفان گرایید و در مدت زمان کوتاهی از اساتیدش، پیش افتاد. طبع بلند و روح متعالی او سبب شد که برای یادگیری بیشتر به سفر برود. او به‌دنبال این بود که با افرادی که از او بیشتر می‌دانند، مراوده کند و از آن‌ها بیاموزد.

شمس به مقام و منزلت خود آگاهی کامل داشت و اگر کسی او را مسخره می‌کرد، به دل نمی‌گرفت. او هر جا که درس می‌آموخت، از گرفتن مزد پرهیز می‌کرد. شمس تبریزی در ۶۰ سالگی به‌دنبال کسی می‌گشت که لیاقت آموخته‌های او را داشته باشد. به این منظور وارد قونیه شد و مولانای ۴۰ ساله را لایق دانستن گوهر علوم خود تشخیص داد.1
 

زندگی شمس تبریزی

شمس تبریزی در جستجوی یادگیری معنوی در سراسر خاورمیانه - بغداد، حلب، دمشق، قیصری، آکسارای، سیواس، ارزروم و ارزنجان سفر کرد. او هویت خود را پنهان کرد و خود را به عنوان یک فروشنده دوره گرد آورد. او مانند بازرگانان در مسافرخانه ها اقامت می کرد و نه در اقامتگاه های صوفیانه.
 
گفته می شود که او سبد و کمربندهای شلوار می بافت و از این طریق امرار معاش می کرد. او در ساختمان، کارگری می کرد و در روزهای سرگردانش در ارزنجان، تلاش کرد کارهای ساختمانی انجام دهد. با این حال، او آنقدر ضعیف بود که هیچ کس او را استخدام نمی کرد.
 
با استفاده از مهارتهای خواندن قرآن، به کودکان درس می داد. او حتی روشی را برای آموزش کل قرآن تنها در سه ماه را آموزش داد.2
 

شمس تبریزی و کیمیا خاتون

شمس تبریزی نه‌تنها روی مولانا، بلکه روی تمام افراد خانواده او اثر گذاشته بود. شمس حتی روی دختر کوچکی که مولانا او را به فرزند خواندگی پذیرفته بود، اثر داشت و روح و جان او را منقلب کرده بود. مولانا به‌دلیل علاقه کیمیا خاتون به شمس تبریزی، آن دو را به عقد یکدیگر درآورد. در آن زمان کیمیا خاتون، ۲۵ سال داشت و شمس تبریزی ۶۰ ساله بود.

آن‌ها صاحب دختری با نام حجیب شکربر شدند. شمس تبریزی علاقه‌ای به وصلت با کیمیا خاتون نداشت و به درخواست مولانا تن به ازدواج داد؛ اما کیمیا خاتون عاشق رفتار و سلوک عارفانه شمس بود. شمس تبریزی در طول دوران زندگی با کیمیا خاتون به او بی‌توجه بود. کیمیا خاتون تلاش زیادی برای جلب توجه شمس تبریزی از خود نشان می‌داد و هر بار نتیجه عکس می‌گرفت.

کیمیا عاشق شمس بود؛ شمس با بی‌توجهی به او، تلاش کرد از وابستگی کیمیا بکاهد .

کیمیا از کودکی، شخصیتی فکور داشت و گاهی جوری به فکر فرو می‌رفت که جسم از جانش پر می‌کشید و خشک می‌شد. او دختری متفاوت از همسن و سال‌هایش بود. در روستا زندگی می‌کرد اما به فراگیری علم و دانش علاقه بسیاری داشت. پدر کیمیا با وجود علاقه وافری که به دخترش داشت، او را به قونیه می‌برد و به دست مولانا می‌سپارد تا به او درس و زندگی را آموزش دهد.

کیمیا خاتون به‌دنبال آرامش، درس را در محضر مولانا آموخت. کیمیا خاتون از زمانه خود پیش‌تر بود و زندگی را از زاویه عشق می‌نگریست. او زندگی عاشقانه را با شمس تبریزی آغاز کرد، اما شمس او را نمی‌پذیرفت و آزار می‌داد. به گفته منابع، کیمیا در اثر بی‌توجهی و سخت‌گیری‌های شمس، هر روز نحیف‌تر شد تا در بستر بیماری افتاد و چشم بر جهان بست.

نظر به شخصیت عارفانه و دانایی که منابع از شمس تبریزی به دست می‌دهند نشان می‌دهد که این رفتار شمس تبریزی با کیمیا خاتون را نمی‌توان به‌سادگی تعبیر کرد. برخی از صاحب‌نظرانی که شخصیت شمس تبریزی را از لحاظ روانشناسی، برسی کرده‌اند براین باورند که احتمال دارد شمس تبریزی از طریق بی‌توجهی به کیمیا خاتون، قصد داشت او را از مراحل عرفان عبور دهد و توجه او را از سمت خود (یعنی توجه به شمس به‌عنوان عشق مجازی) دور کند و به‌سمت منبع اصلی آفرینش (عشق حقیقی) سوق دهد.1

شمس تبریزی و مولوی

شمس تبریزی در سفرهایش به قونیه در حالی که ۶۰ ساله بود با مولوی ملاقات کرد. تا پیش از این دیدار، مولوی از عالمان و فقیهان بود و به تدریس علوم دینی اشتغال داشت. پس از این دیدار مولوی مجذوب و شاگردش شد. این علاقه به حدی بود که بعد از ترک قونیه توسط شمس، مولانا بسیار اندوهگین شد. سرانجام نامه‌ای از شمس به وی رسید.

شمس تبریزی در این نامه نوشته بود که در شام سکونت دارد بنابراین مولوی فرزندش را با بیست نفر از یارانش به شام فرستاد تا شمس را به قونیه بازگرداند و سرانجام او با استقبالی باشکوه بازگشت.

پس از مدتی کینه‌توزی‌های فراوانی نسبت به این دو ایجاد شد و در سال ۶۴۵ شمس تبریزی بدون خبر، قونیه را ترک کرد. مولوی بارها در جست و جوی خبری از شمس به شهرهای مختلف رفت. او در پی یافتن شمس دو بار به شام سفر کرد و به افراد مختلف مژدگانی داد اما نشانی از او نیافت.3
 

مقالات شمس تبریزی

مقالات شمس تبریزی مجموعه‌ای از سوال‌ها و جواب‌های میان او و مولانا و مریدان است. شمس مجموعه‌ای از سخنان و حکایات دلنشین خود را در آن نوشته است. بدیع‌الزمان فروزانفر معتقد است میان مقالات شمس با مثنوی مولوی ارتباطی قوی وجود دارد. مطالبی که در این مقالات موجود است در خصوص شخصیت، زندگی و خانواده شمس، رابطه شمس با مولانا، قصه‌ها و حکایات او است.
 
دیوان شمس تبریزی
دیوان شمس تبریزی که به دیوان کبیر معروف است، مجموعه‌ای از شعرهای مولانا است که بخش اعظم آن را مولانا خطاب به شمس تبریزی سروده است.
 
آثار شمس تبریزی
مقالات شمس تبریزی

مناقب العارفین

دیوان شمس.3

مرگ شمس تبریزی

شمس تبریزی پس از آنکه مورد آزار و اذیت اطرافیان مولانا، به‌ویژه سلطان ولد، پسر بزرگ مولانا قرار گرفت، تصمیم گرفت قونیه را ترک کند. او به این نتیجه رسیده بود که همه آنچه را باید به مولوی یاد می‌داد، به او انتقال داده است و ماندن بیش از این او در قونیه بی‌نتیجه است. شمس تبریزی پیش از آن از مولانا خواسته بود که اگر قونیه را ترک کرد، سراغی از او نگیرد.

منابع در مورد سرانجام شمس، اختلاف نظر دارند. برخی بر این عقیده‌اند که شمس توسط سلطان ولد، پسر بزرگ مولانا کشته شد. برخی دیگر بر این عقیده‌اند که قونیه را ترک کرد و دیگر بازنگشت و بعضی دیگر نیز معتقد به غیب شدن شمس تبریزی از نظرها هستند.

برخی بر این عقیده‌اند که شمس تبریزی به‌صورت درویشی ناشناس به خوی رفت و مدتی را در آنجا ماند و مریدانی در این شهر اطراف او را گرفتند. به گفته منابع، شمس تبریزی در شهر خوی به مرگ طبیعی، دیده از جهان فرو بسته است. به نظر می‌رسد شمس تبریزی، در خوی گمنام نبود، او مدت زیادی در شهر خوی اقامت داشت.

برخی معتقد به مرگ طبیعی شمس هستند و بعضی دیگر به کشتن او توسط اطرافیان مولانا اعتقاد دارند، عده‌ای هم بر این باورند که او غیب شد

در منابع تاریخی، نشانی از مقصد سفر آخر شمس تبریزی از قونیه، دیده نمی‌شود؛ اما برخی از منابع مزار او را در خوی دانسته‌اند. شاید این امر، سندی بر این باشد که شمس تبریزی، خواسته یا ناخواسته، مدت زمانی را در خوی سپری کرده است. یکی از این منابع، کتاب مجمل فصیحی است که فصیحی خوافی در آن، مزار شمس تبریزی را در خوی توصیف می‌کند.

یکی دیگر از منابعی که در مورد مدفن شمس تبریزی نوشته است، کتاب منشات السلاطین از فریدون‌بیک است. که در آن نوشته شده سلطان سلیمان عثمانی پس از بازگشت از تبریز، مدت سه روز در خوی بود و از آنجا به زیارت مزار شمس تبریزی رفت. به نظر می‌رسد منار آجری که از شمس تبریزی در خوی به‌جای مانده، زمانی آرامگاه او بوده است.2

پینوشتها
1.www.imna.ir
2.www.kojaro.com
3.www.beytoote.com