اضطراب و فشار روانی
 




 
هر فردی در زندگی خود گاه گاهی اضطراب (1) را تجربه کرده است. اضطراب یک احساس ناخوشایندی از ترس و بیم است که همراه با یک یا چندین عکس العمل فیزیولوژیکی مانند تپش قلب و عرق است. بعضی از افراد اغلب به طور نامحسوسی مضطرب هستند که به عنوان ویژگی و صفت اضطراب نامیده می شود. وقتی که اضطراب فقط در یک موقعیت و وضعیت خاصی تجربه می شود، آن را اضطراب و نگرانی وضعیت می نامند. انواع آزمونهای روان شناسی و فیزیولوژیکی جهت سنجش اضطراب وجود دارد و می تواند مورد استفاده قرار بگیرد. بعضی از این آزمونها جهت پیش بینی چگونگی عکس العمل یک فرد در تجارب و آزمایشهای شرطی شدن، یادگیری حِرَف و مشاغل و امتحانات مورد استفاده قرار می گیرد.

فشار روانی خیلی شبیه به اضطراب است. تعریف استرس یا فشار روانی در ابتدا جهت توضیح چگونگی عکس العمل بدن در مقابل بیماریها، صدمه ها و/یا سایر ضربه ها و ناراحتیها به کار برده می شد. اما بعدها به مواردی که فرد آنها را به عنوان عوامل تهدیدکننده برای خود می داند نیز گفته شد. علاوه بر عکس العملهای فیزیولوژیکی که همراه با فشار روانی است، تعدادی از عکس العملهای هیجانی نیز از قبیل خشم، غمگینی نیز همراه با فشار روانی است. منظومه(2) فعالیتهای شدید که تحت عنوان رفتار نوع A شناخته شده اند، به خصوص دارای ویژگی فشار روانی هستند. کسانی که دارای چنین رفتاری هستند، در معرض خطر ابتلا به امراض قلبی قرار دارند. این گونه افراد به احتمال قوی، مردمانی ناراضی هستند که نیاز مبرمی به کنترل کردن و مهار کردن تمام مردم و تمام اشیا و امور را دارند. و اغلب با کسانی که با آنها برخورد می کنند، به مخالفت بر می خیزند.
 

اضطراب

اضطراب چیست ؟

در فصل پیش ما فهمیدیم که یک کودک چگونه هیجانی همچون غمگینی را از طریق بیانات والدین خود که می گویند:" تو به علت این که بازوی عروسکت شکسته غمگین هستی"، یاد می گیرد. شیوه یادگیری گنجینه لغت به عنوان یک تجربه درونی کاملاً اتفاقی است، زیرا از این طریق فرد برای خود تشکیل می دهد. بنابراین، تعجبی ندارد که افراد مختلف برای عکس العملهای خود در موقعیت یکسان، اصطلاحات مختلفی به کار ببرند. واین امر تعریف هیجان را که در آن اکثریت صاحبنظران اتفاق نظر داشته باشند، مشکلتر می سازد. تعریف اضطراب نمونه بارزی از این مشکلات است. هر فردی گاه گاهی در زندگی خود اضطراب را تجربه کرده است، اگر چه این تجربه ها را به عنوان اضطراب ننامد و/یا چیز دیگری بنامد. چنان که وقتی اضطراب خیلی شدید باشد، اصطلاحاتی همچون، وحشت، هراس، بیم، و ترس مورد استفاده قرار می گیرد. وقتی اضطراب تا حدی ملایم و خفیف باشد، اصطلاحاتی همچون پریشانی، نگرانی، ناراحتی و غصه مورد استفاده قرار می گیرد. حتی در موقعیتهای وخیمتر عکس العملهای فیزیولوژیکی نیز از فردی به فرد دیگر متفاوت است. در بعضی از افراد مضطرب باعث خشکی، انقباض، و ناراحتی گلو می شود، در برخی اضطراب باعث فشار قفسه سینه می شود، در بعضی از افراد در اثر اضطراب کف دستان خیس عرق، احساس پروانه در شکم، سستی روده ها، ضعف و ناتوانی در زانوها و بی قراری و ناآرامی می شود.
همان طوری که در بررسی نظریه های مختلف شخصیت ملاحظه شد، هر نظریه پردازی تفسیر مختلفی از اضطراب دارد. فروید اضطراب را به عنوان علامت و نشانه ای برای تهدید خود می داند. آدلر معتقد است که اضطراب احساس حقارت کردن است. هورنای معتقد است که اضطراب، احساس تنهایی و درماندگی کردن در دنیای خصومت آمیز است. راجرز اضطراب را نتیجه ادراک تهدید به مفهوم خودانگاره می داند. در نظریه کِلی اضطراب نتیجه شناخت عدم کفایت و عدم لیاقت در سیستم سازه های فرد است. روتر می گوید: اضطراب منعکس کننده تفاوت و اختلاف بین نیازهای مبرم و قوی فرد با انتظارات ساده اوکه با هم برخورد می کنند، است.
با این که بعضی از مفاهیم ذکر شده در این مقوله روشن و واضح است، ولی اغلب گیج کننده و مبهم کننده هستند. بنابراین، اجازه بدهید که آن چیزی را مورد بررسی قرار دهیم که اضطراب نامیده نمی شود.

اضطراب، ترس، فشارروانی و مشتاق انتظار

اضطراب ترس نیست، عکس العملهای فیزیولوژیکی بدن نسبت به اضطراب و ترس یکسان و/یا خیلی به هم شبیه هستند. نخستین اختلاف بین ترس و اضطراب این است که ترس یک عامل مشخص و عینی دارد، فرد می داند که از چیزی می ترسد. این عامل ممکن است، چیزی باشد که در زمان حال وجود دارد و/یا چیزی که قابل پیش بینی در آینده است. برعکس، اضطراب یک عامل مشخص و عینی ندارد. اضطراب یک حالت مبهم و نامعلوم است. یک احساس تعمیم یافته از رنج وناراحتی و/یا ترس و هراس است که فرد اغلب قادر به توضیح و تفسیر آن نیست. هر چند اضطراب و فشار روانی دارای وجوه اشتراک زیادی هستند، ولی آنها یکی نیستند. فشار روانی، عکس العملی است که فرد نسبت به یک رویداد و/یا به یک موقعیت که در گذشته آن را تجربه کرده، به طور معمول بیان می دارد. در حالی که اضطراب نتیجه رویدادهای مبهم و نامشخصی است که امکان دارد فرد در آینده با آنها مواجه شود.
اضطراب جنبه انتظاری(3) دارد، در حالی که فشار روانی جنبه واکنشی(4) دارد. به علاوه منبع فشار روانی را معمولاً بر اساس بررسی تجربه های فرد می توان شناخت. البته با کمک و همکاری متخصصی که برای این کار تربیت شده است. در مقابل، شناخت منبع و سرچشمه اضطراب معمولاً بسیار مشکل است.
اضطراب همانند یک انتظار مشتاقانه نیست. وقتی دوستی به شما می گوید که مادرش به دیدار شما خواهد آمد، شما ممکن است بگویید:" من مشتاق دیدار او هستم." منظور شما از این بیان این نیست که شما از ملاقات با او دچار اضطراب خواهید شد، بلکه شما انتظار ملاقات با ایشان را دارید و از این جهت نسبت به دیدار ایشان علاقه نشان می دهید. ولی اگر شما ترس از این داشته باشید که ممکن است مادر دوست تان شما را تأیید نکند، به جای عبارت بالا می گویید:" من از ملاقات با ایشان می ترسم."

اجزای (5) اضطراب

به طور خلاصه اضطراب مستقیماً با آینده ارتباط دارد و فاقد یک عامل عینی و مشخص است و دارای دو جنبه اصلی است: الف- جنبه فیزیولوژیکی. ب- جنبه شناختی.
برانگیختگی جنبه فیزیولوژیکی اضطراب، مربوط به سیستم عصبی است که آن را به صورت یک هیجان(6) معرفی می کند. این برانگیختگی شامل عکس العملهایی می شود که از فردی به فرد دیگر متفاوت است. این عکس العملها ممکن است با تغییراتی در میزان ضربان قلب، فشار خون، تعرق بدن، ترشح بزاق، رنگ پوست، اختلالات تنفسی، حالت تهوع، انقباض معده یا اسهال همراه باشد.
جنبه شناختی اضطراب به طور یقین تلقی نامطبوعی از رفتار مبهم و تهدیدآمیز آینده است که فرد نمی تواند آنها را توصیف کند. چون غیرقابل توصیف هستند و فرد احساس می کند که آمادگی مقابله با آن را ندارد. اضطراب ممکن است احساس مصیبت و بلای تهدید کننده، فاجعه، از هم پاشیدگی و/یا حتی مرگ باشد. و همان طور که گفتیم این تجربه ها ممکن است زنگ خطری از بیم و وحشت باشد.

بروز اضطراب

کسانی که اضطراب را به طور معمول تجربه می کنند قادر نیستند، سرچشمه و علت آن را تشخیص دهند، اما سعی و تلاش می کنند که علت و منبع این احساس اضطراب را دریابند. مردم اغلب اضطراب خود را به چیزی نسبت می دهند که ممکن است علت و سرچشمه آن اضطراب باشد و/یا نباشد. به عنوان نمونه، خانمی که می خواهد برای گروهی از مردم سخنرانی کند، دچار اضطراب می شود، ممکن است اضطراب خود را به صحبت کردن و سخنرانی کردن، نسبت بدهد. هر چند اگر از این خانم سؤال شود که چه چیزی در سخنرانی وجود دارد که شما را دچار اضطراب کرده است؟ احتمالاً جواب خواهد داد که" من نمی دانم"، من فقط مضطربم، همین. این نوع عکس العمل ها گاهی اوقات وحشت صحنه (یا به اصطلاح هنرپیشه ها، سن گرفتگی.م) نامیده می شود. اما در گفتگوهای عامیانه و عمومی اضطراب اصطلاح مناسبی برای آن است.

پیامدهای اضطراب

اضطراب به چه نحو روی عملکرد(7) یک فرد تاثیر می گذارد؟ تحقیقات نشان داده اند که جواب بدین سوال این است که بگوییم:" بستگی دارد"، یعنی، به شدت اضطرابی که فرد تجربه می کند، بستگی دارد. وقتی اضطراب قبل از یک کار یا وظیفه تهدید کننده همچون امتحان باشد، اضطراب خفیف یا اضطراب در سطح پایین در عملکرد تاثیر ندارد و/یا خیلی کم موثر است. در حالی که اضطراب شدید یا اضطراب در سطح بالا، تاثیر عمده بر روی عملکرد خواهد داشت. به نظر می رسد اضطراب در سطحی نه خیلی شدید و نه خیلی ضعیف می تواند عملکرد فرد را بالا ببرد. در این وضعیت، اضطراب به صورت یک انگیزش عمل می کند. جایی که برای بروز یک عملکرد، وجود چنین انگیزشی ضرورت دارد؛ در حالی که فقدان انگیزش مانع بروز عملکرد شده و بیش از اندازه بودن آن نیز باعث از هم پاشیدگی عملکرد می شود.

دو نوع اضطراب

تقریباً مثل همه چیز دیگر در حیطه شخصیت، در اضطراب نیز تفاوتهای فردی وجود دارد. برخی از افراد فقط در بعضی از مواقع مضطرب اند، در حالی که بعضی دیگر در اکثر اوقات در حال اضطراب هستند. این نوع مشاهدات، روان شناسان را بر آن داشته است که بین دو نوع اضطراب تفاوت قایل بشوند: اضطراب موقعیتی و اضطراب خصیصه ای.

اضطراب موقعیتی

حالت A ، یک عکس العمل هیجانی موقتی یا لحظه ای است. از این رو گاهی اضطراب موقعیتی، حالت A نامیده می شود. که به عنوان یک وضعیت ناپایدار و زودگذر تعریف شده است که هم از نظر شدت و هم از نظر نوسان در زمانهای مختلف متفاوت است(اسپایلبرگر(8) ،1975). اضطرابی که در مثال بالا، ذکر شد(خانمی که قبل از سخنرانی دچار شده بود)، از نوع اضطراب موقعیتی است.

اضطراب خصیصه ای

مانند صفاتی که در فصل ششم مورد بحث قرار دادیم، اضطراب خصیصه ای گاهی صفت یا ویژگی A نامیده می شود که به عنوان خصوصیات دیرپای(9) فرد خوانده می شود. همانند سایر صفات، این ویژگی هم از فردی به فرد دیگر متفاوت است. بعضی از افراد دارای اضطراب خصیصه ای در سطح پایین و بعضی دیگر دارای اضطراب خصیصه ای در سطح بالا هستند. کسانی که دارای اضطراب خصیصه ای در سطح بالا هستند، اغلب اوقات در حالت اضطراب به سر می برند. این قبیل افراد آمادگی دریافت تهدید را از طرق و موقعیتهای مختلف که اغلب بی ضرر بوده، دارند و بدین وضعیتها به صورت اضطراب موقعیتی واکنش نشان می دهند.

موقعیتهای برانگیزنده اضطراب

با وجود این که موقعیتهای بی شماری وجود دارند که می توانند اضطراب را در افرادی که دارای اضطراب خصیصه ای در سطح بالا هستند، برانگیزانند، ولی بعضی از موقعیتها این عمل را خیلی آسانتر از سایر موقعیتها انجام می دهند. یکی از این موقعیتها ارزیابی اجتماعی(10) است. این حالتی است که فرد انتظار دارد، مورد ارزیابی دیگران قرار بگیرد. ملاقات با یک گروه بیگانه، مصاحبه برای یک شغل یا ظاهر شدن در مقابل تماشاچیان. موقعیت دیگری که در آن افراد با اضطراب خصیصه ای در سطح بالا به آسانی مضطرب می شوند، شامل ادراک خطرجسمانی است. در اینجا تاکید بر روی کلمه ادراک است، چون خطر معمولا غیر قابل تشخیص است؛ مثلاً نگاه کردن از بالای یک ساختمان بلند به پایین ممکن است اشخصاصی با اضطراب خصیصه ای A را مضطرب کند. با این که آنها پشت نرده آهنی ایستاده اند که از سقوطشان جلوگیری می کند، انتظار مضطرب شدن، چنین افرادی را از رفتن به مکانهای بلند باز می دارد که این حالت را هراس بی اساس (فوبیا)(11) که در این مورد بلندی هراسی(12) است، می نامند.
سومین موقعیتی که به صورت بالقوه در افراد با اضطراب سطح بالا، برانگیختگی اضطرابی ایجاد می کند، یک وضعیت مبهم است، وضعیتی که ناشناخته و نامشخص است.
وقتی فردی نمی داند که با چه چیزی مواجه است، در یک حالت مبهم قرار دارد. بدین معنی که او نمی داند که آیا قادر خواهد بود خود را با آن چیزی که در پیش است، تطبیق دهد یا نه؟ وارد شدن به یک غار، مسافرت به یک کشور خارجی، منتقل شدن به یک مدرسه دیگر، یا خوردن یک غذای بیگانه، همه به طور مشترک دارای چنین ابهامی هستند. بدین دلیل است که اکثر افراد دارای اضطراب سطح بالا (ویژگی A )، ماندن در محیطهای آشنا را به وارد شدن به محیطهای ناشناخته ترجیح می دهند.
توجه داشته باشید که یک وجه مشترک ما بین سه نوع شرایط برانگیختگی اضطرابی گفته شده، وجود دارد. ملاقات با افراد بیگانه نه تنها باعث ایجاد وضع مبهمی برای ما می شود، بکله می تواند موجب یک مقدار خطر جسمی به خصوصی نیز برای ما باشد. ایستادن در جلوی مسیر خط آهن ورود به یک غار می تواند موجب احساس خطر شود، زیرا آدم نمی داند چه چیزی در داخل آن به کمین نشسته است. توجه داشته باشید که تمام این موقعیتها بر اتفاقاتی که در آینده خواهد افتاد ، دلالت دارند. با این تعریف، اضطراب با پیش بینی و انتظار درگیر است.

اندازه گیری اضطراب

ما تا به حال در مورد اضطراب زیاد، اضطراب کم، اضطراب در سطح بالا و اضطراب در سطح پایین، اضطراب موقعیتی و اضطراب خصیصه ای صحبت کرده ایم، حالا کاملاً روشن است که به یک اندازه گیری مشخص برای اضطراب، نیاز داریم تا بتوانیم بین انواع اضطراب تمایز قایل شویم.

برای اندازه گیری اضطراب سه روش وجود دارد:

روش اول: ثبت و ضبط تغییرات فیزیولوژیکی یک فرد هنگام تجربه یک اضطراب مانند ضربان قلب، ریتم تنفس، مقاومت الکتریکی پوست و اندازه گیری میزان ترشح غدد مختلف بدن.
روش دوم: مشاهده رفتارهای حرکتی مانند لرزش بدن، حرکات سریع و تند که آنها را تحت عنوان بی قراری و ناآرامی می نامیم.
روش سوم: که رایجترین روش اندازه گیری اضطراب است، عبارت است از به دست آوردن یک خودسنجی(13) ذهنی از فرد به وسیله پرسشنامه(14) نوشتاری(15).

همبستگی ضعیف

بر طبق نظر روان شناسانی که در زمینه اندازه گیریهای اضطراب، تحقیقاتی انجام داده اند، تعجب آور است که بگوییم: همبستگی ضعیفی بین این عوامل وجود دارد، زیرا همان طوری که قبلاً اشاره کردیم، افراد مختلف عکس العملهای جسمانی گوناگونی در هنگام اضطراب از خود بروز می دهند. بنابراین، جای تعجبی نیست که همبستگی ضعیفی نه تها بین دو نفر، بلکه حتی بین دو نوع رویکرد اندازه گیری وجود داشته باشد. ما همچنین می دانیم که یک نفر ممکن است بدون این که مضطرب به نظر برسد، بگوید که اضطراب زیادی را احساس می کند و این در حالی است که هیچ گونه علایم فیزیولوژیکی از جمله لرزش بدنی، بی قراری و ناآرامی، لکنت زبان و عرق کردن را از خود نشان نمی دهد. مشاهدات و بررسیهای آماری نشان می دهد که همبستگی ضعیفی بین اندازه گیریهای خودسنجی و حرکتهای بدنی ثبت شده، وجود دارد.
نتایج به دست آمده از این حالتها نشان دهنده این امر است که پژوهشگرانی که می خواهند اضطراب را مورد مطالعه قرار دهند، باید تصمیم بگیرند که از کدام یک از سه روش اندازه گیری استفاده کنند. از میان این سه روش ذکر شده روش مبتنی بر پرسشنامه خودسنجی بیش از سایر روشها مورد استفاده قرار می گیرد. این امر بدین علت است که پرسشنامه خودسنجی، اولاً آسان بوده و ثانیاً از نظر اقتصادی مقرون به صرفه است. مخصوصاً زمانی که تعداد زیادی آزمودنی مورد ارزیابی قرار می گیرد.
علاوه بر این، در این روش آزمودنیها احساس می کنند که ممکن است از نظر یک تجربه درونی مثل اضطراب مطالعه می شوند تا این که چگونه به نظر می رسند، یا این که غدد مختلف بدن چطور ترشح می کند.
در میان اغلب اندازه گیریهای استفاده شده نوشتاری برای ارزیابی اضطراب، پرسشنامه اضطراب موقعیتی (STAI)(16) ، مقیاس اضطراب آشکار(MAS)(17) و مقیاس اضطراب امتحان ( TAS)(18) وجود دارند که ما در زیر هر کدام از اینها را شرح داده و مورد بحث قرار می دهیم.

پرسشنامه اضطراب موقعیتی (STAI)

این پرسشنامه در سال 1970 توسط اسپایلبرگر، گورساچ(19)، ولاشن(20) تهیه شد. آنها قصد داشتند بین اضطراب موقعیتی و اضطراب خصیصه ای، تمایز قایل شوند. این پرسشنامه شامل 40 عبارت و سؤال است. 20 عبارت از این 40 عبارت، مربوط به مقیاس موقعیتی A، و 20 عبارت دیگر، به مقیاس خصیصه ای Aاختصاص یافته است.
همراه با تعریف دو نوع اضطراب، مقیاس خصیصه ایA، میزان آمادگی فرد را جهت تجربه کردن اضطراب اندازه گیری می کند. در صورتی که مقیاس موقعیتیA ، سطح اضطراب فرد را در موقع مضطرب شدن مشخص می کند. بنابراین، جهت اندازه گیری اضطراب موقعیتی، پرسشنامه ای در اختیار آزمودنیها قرار می گیرد و آنها به پرسشنامه پاسخ می دهند و از آنها خواسته می شود که شدت احساسشان را در زمان حاضر بیان کنند. برای انجام این کار به آنها یک مقیاس چهار درجه ای که از ابداً تا خیلی زیاد تغییر می کند، ارائه می شود و عباراتی نظیر" من احساس تنش می کنم" و " من نگران شده ام" را درجه بندی کنند.
در آیتمهایی که (موادی که) اضطراب خصیصه ای را اندازه گیری می کند، از آزمودنیها خواسته می شود که در یک مقیاس چهار درجه ای، از تقریباً هرگز تا تقریباً همیشه تغییر می کند را درجه بندی کنند. و از این طریق بسامد احساسهای به خصوصی را که تجربه می کنند، مشخص می سازند. نمونه هایی از این آیتم ها عبارتند از:"من احساس می کنم که گریه کردن را دوست دارم"،" من فاقد اعتماد به نفس هستم" و " من به قدری احساس ناامیدی می کنم که نمی دانم آنها را از ذهنم خارج کنم". به عنوان یک نظریه که این پرسشنامه بر اساس آن قرار گرفته است، تحقیقات و پیش بینیها نشان داده اند که اضطراب خصیصه ای در طول زمان ثابت است؛ در حالی که اضطراب موقعیتی به محض تغییر تهدیدهای موضعی، تغییر می کند. علاوه بر این، افرادی که از نظر اضطراب خصیصه ای متفاوت هستند در شدت اضطراب موقعیتی که به تهدید، واکنش نشان می دهند نیز با هم تفاوت دارند. به عنوان مثال، در مقابل یک تهدید نسبت به عزت نفسشان نظیر ارزیابی منفی آنهایی که دارای اضطراب خصیصه ای بالایی هستند، در مقایسه با آنهایی که اضطراب خصیصه ای پایینی دارند، اضطراب موقعیتی بیشتری را از خود بیان می دارند.

ارزیابی شناختی (21)

قبلاً تاکید کردیم که آیا یک فرد به یک خطر جسمانی با اضطراب واکنش نشان می دهد یا نه؟ بستگی به این دارد که آیا یک موقعیت به عنوان یک موقعیت خطرناک تلقی می شود یا خیر؟ ادراک یک فرآیند شناختی است که به وسیله آن ما محرکهایی را که به اندامهای حسی ما اثر می گذارند، معنی کرده و تفسیر می کنیم. بعضی از فرآیند را ارزیابی شناختی می نامند.
مطالعات انجام شده با(STAI) نشان داده است، آیا فردی که اضطراب خصیصه ای بالایی دارد، به یک رویداد با اضطراب موقعیتی پاسخ خواهد داد یا نه؟ به ارزیابی شناختی فرد از آن رویداد بستگی دارد.
از آنجایی که ارزیابی شناختی فرد از یک رویداد می تواند متاثر از عواملی چون، آموزش، ترغیب(22)، سرمشق گیری و سایر دستکاریها باشد. بنابراین، ممکن است اضطرابی حتی به موقعیتهایی که به طور معمول تهدید آمیز هستند، کاهش یابد. لازاروس(23)(1966) این امر را با نشان دادن یک فیلم از یک مراسم خونین به یک گروه از دانشجویان کالج ثابت کرد. در این مطالعه، این دانشجویان با افزایش میزان اضطراب، به فیلم واکنش نشان دادند. اما زمانی که این فیلم به دانشجویانی که ارزیابی شناختی شان به وسیله آموزشهایی راجع به انسان شناسی(24) در این فیلم تغییر یافته بود، نشان داده شد، افزایش میزان اضطراب به مراتب کمتر از گروه اول بود.

مقیاس اضطراب آشکار (MAS)

مقیاسی که بیش از دیگر مقیاسها مورد استفاده قرار می گیرد، مقیاس اضطراب آشکار است. این مقیاس اساساً توسط ژانت تایلوراسپنس(25)(تایلور،1953)، در زمینه تحقیق بر روی نظریه کاهش سایق کلارک هال (1943) که در فصل هفتم توصیف شده است، تهیه گردید. احتمالاً به یاد دارید که کلارک هال عقیده داشت که تمام رفتارها توسط یک نیاز برای کاهش سایقهای اولیه یا ثانویه برانگیخته می شود. هال معتقد بود که پاسخی که منجر به کاهش یک سایق می گردد، تقویت شده و در نتیجه آموخته می شود. بر همین اساس، ما باید اکنون یک طرح خلاصه شده از اصول موضوع دیگر هال را اضافه کنیم. طرح این است که شدت یک پاسخ آموخته شده می تواند با افزودن نیرومندی عادت، یعنی، چقدر و چگونه آن پاسخ در گذشته تقویت شده است که این امر با میزان سایق ارگانیزم در زمانی که محرک حضور دارد، محاسبه می شود.

یک فرضیه (26)

یکی از دانشجویان سابق هال به نام کنت اسپنس(27) در سال 1958 اضطراب را به عنوان یک سایق تعریف کرده است. و بر اساس این تعریف، او فرض کرد که هر کس می تواند سطح اضطراب افراد را از طریق شرطی شدن(پلک زدن) پیش بینی کند. نیرومندی عادت پاسخ پلک زدن، با توجه به این که اندازه گیری سطح اضطراب در اثبات صحت و سقم فرضیه اسپنس به چه چیزی نیاز داریم؟ نیاز به یک مقیاس اضطراب داریم. مقیاس اضطراب آشکار(MAS) برای برطرف کردن این نیاز تهیه شد.

مقیاس

برای تهیه مقیاس اضطراب آشکار، ژانت اسپنس 65 آیتم یا ماده (که بعداً آنها را به 50 ماده تقلیل داد) را انتخاب کرد که پنج روان شناس بالینی عقیده داشتند که آن اضطراب مزمن یا چیزی که ما امروزه آن را اضطراب خصیصه ای می نامیم، منعکس می کند. این آیتمها که از پرسشنامه شخصیتی چند وجهی مینه سوتا (MMPI)، اقتباس شده بود، با موضوعهایی از قبیل نگرانی، اعتماد به نفس کم، بی خوابی، بی قراری و علایم جسمانی مانند سردردها واسهالهای مکرر سرو کار دارد. سه نمونه از این آیتمها به قرار زیر است:
" برای من مشکل است که فکرم را روی وظیفه یا تکلیفی متمرکز کنم."
" من احساس می کنم قلبم سخت کار می کند و اغلب نفسم بند می آید."
" من به آسانی دستپاچه می شوم."

آزمایش فرضیه

این مقیاس جدید، برای آزمودن فرضیه کنت اسپنس مورد استفاده قرار گرفت. در شرطی شدن کلاسیک، پاسخ پلک زدن به وسیله فوت کردن مستقیم به طرف چشم به عنوان محرک غیرشرطی و صدای زنگ به عنوان محرک شرطی، در نظر گرفته می شوند. هنگامی که صدای زنگ به تنهایی پاسخ پلک زدن را بدون ارائه محرک غیرشرطی (فوت یا جریان هوا) ایجاد می کند، می گوییم:پدیده شرطی شدن، صورت گرفته است.
نتایج این قبیل شرطی شدنها، نشان داده است، آزمودنیهایی که نمرات بالایی در مقیاس اضطراب آشکار (MAS) دارند، سریعتر از آزمودنیهایی که در مقیاس فوق نمرات پایینی دارند، در مورد پلک زدن شرطی می شوند و همچنین پاسخ شرطی شان به مراتب کندتر و دیرتر خاموش می شود، لذا این فرضیه که نیرومندی یک پاسخ تابعی از سطح سایق است، حداقل در مورد یادگیری یک تکلیف ساده چون پلک زدن تایید می شود. در موارد پیچیده، تکالیف شناختی نظیر حفظ کردن دو فهرست لغات به طور پی در پی، همان طور که به وسیله مقیاس MAS اندازه گیری شده است، اضطراب بالا یادگیری را تسهیل نمی کند در واقع اضطراب بالا اختلال در یادگیری ایجاد می کند یا به اصطلاح باعث بازداری آن می شود. در این قبیل تکالیف آزمودنیهایی که نمرات پایینی در MAS دارند، خطاهای کمتری را مرتکب می شوند. از دیدگاه این نظریه که اضطراب همانند یک سایق عمل می کند، این نتایج می تواند به صورت زیر تبیین شوند:
سایق بالا(در این مورد اضطراب بالا) همبستگی محرک و پاسخ را به طور نامشخصی نیرومند می سازد. متعاقباً، زمانی که آزمودنیها مجبور به آموختن تکالیف پیچیده تر می شوند، آنها نه فقط پاسخهای صحیح را یاد می گیرند، بلکه پاسخهای غلط و نامربوط را که با پاسخهای درست، رقابت و تداخل دارند نیز کسب می کنند.
بدون در نظر گرفتن این که آیا کسی این تبیین را می پذیرد یا نه؟ و/یا این که صورت بندی اضطراب به عنوان یک سایق درست است یا نه؟ امروزه به طور کلی این امر پذیرفته می شود، همان طور که پیشتر بیان کردیم اضطراب بالا، اختلال در عملکرد ایجاد می کند. در حالی که اضطراب ملایم و خفیف می تواند عملکرد را افزایش دهد.

مقیاس اضطراب امتحان (TAS)

ما اکنون به مقیاسی می پردازیم که به منظور سنجش و اندازه گیری اضطراب افرادی که در موقعیتهای مختلف دچار آن می شوند، طرح ریزی شده است- مثل اضطراب امتحان دادن- یعنی، موقعیتی که اضطرابش می تواند فرد را دستپاچه کرده و حتی ممکن است به فرد آسیب برساند و ضرر آور باشد. مقیاس اضطراب امتحان (TAS) به وسیله ماندلر(28) و اس.بی.ساراسون(29) ساخته شده است (1952). اینها معتقدند وقتی که یک فرد امتحانی را تهدیدزا در نظر می گیرد، در وی اضطراب به وجود می آید که این اضطراب در عملکرد امتحان اشکال ایجاد خواهد کرد.

اضطراب امتحان

آی.جی.ساراسون(30)(1980)، مدتها در مورد صورت بندی ارزیابی شناختی اضطراب امتحان، فعالیت و کار کرده است. او اضطراب امتحان را به عنوان پدیده ای می داند که دارای یک یا چند مؤلفه زیر است:
موقعیت، مشکل، چالش زا و تهدید آفرین در نظر گرفته شود.
فرد خود را ناتوان می بیند یا احساس می کند که قادر به اقدام موثر در مورد تکلیف نیست.
فرد به پیامدهای نامطلوب که به اندازه کافی وجود ندارند، توجه می کند. افکار خود تحقیری فرد چنان شدید هستند که با فرآیندهای شناختی درگیر در تکلیف رقابت یا تداخل می کنند. فرد انتظار شکست دارد و فکر می کند به زودی مورد بی مهری دیگران قرار خواهد گرفت. ساراسون همچنین خاطرنشان کرده است که وقتی اضطراب امتحان برانگیخته می شود، الزاماً مزاحم عملکرد امتحان نخواهد بود و موثر بودن آن در نتیجه امتحان، به این موضوع بستگی دارد که فرد چگونه به اضطراب واکنش نشان می دهد. کسانی که با فکر نکردن درمورد امتحان و/یا انجام فعالیتهای دیگری مانند سینما رفتن به جای مطالعه کردن تلاش می کنند که اضطرابشان را کاهش دهند، بیشتر احتمال شکست دارند و بنابراین، به هنگام امتحان دادن، مضطرب می شوند، طوری که عملکردشان تحت تاثیر اضطراب قرار می گیرد.
پاسخها و رفتارهای سازنده دیگر از قبیل مطالعه بیشتر، مشورت با استادان یا تمرین سؤالات امتحانات قبلی یا سوالات احتمالی امتحان، می توانند مفید باشند. و دانشجویانی که خود را چنین آماده احساس می کنند کمتر امکان دارد که در جریان امتحان مضطرب بشوند، در نتیجه امکان دارد در امتحان بهتر بتوانند عمل کنند.

مقیاس

مقیاس اضطراب امتحان، می خواهد پیش بینی کند که یک فرد چگونه با یک تکلیف ارزیابی کننده نظیر امتحان مواجه خواهد شد. این مقیاس حاوی سی و هفت آیتم یا سوال صحیح و غلط نظیر موارد ذیل است:
- من قبل از انجام یک آزمون هوشی نگرانی شدیدی را احساس می کنم. ص غ
- هر وقت می خواهم امتحان بدهم، فقط به نتیجه شکست آن امتحان فکر می کنم. ص غ
- وقتی امتحان می دهم، اضطرابم بر سر راه انجام آن قرار می گیرد و مانع خوب جواب دادن به آن می شود. ص غ
- امتحانات واقعاً مزاحم توانایی من برای یادگیری یک موضوع می شوند. ص غ
پژوهش و تحقیق با این مقیاس برخی از طرقی را که در آنها اضطراب، مزاحمتی در عملکرد ایجاد می کند، آشکار نمی سازد. یکی از این موارد این است که فرد مضطرب احتمالاً توجهی به نشانه های مناسب تکلیفی که در حال انجام آن است، نداشته باشد. علاوه بر این، وقتی که فرد جواب بعضی از سوالات اولیه امتحان را نداند، احتمالاً اضطرابش افزایش خواهد یافت. بنابراین، به همین نحو اضطرابش زیاد شده و عملکردش را بیشتر مختل می سازد.

ترس یا اضطراب

ما قبلاً اضطراب را به عنوان واکنشی در مقابل یک عامل تهدید کننده ناشناخته، تعریف کرده ایم. در حالی که ترس را به عنوان عکس العملی در مقابل یک موقعیت یا شیئی مشخص و معین مطرح کردیم. بنابراین، چرا انتظار هراس از یک امتحان خاص، اضطراب امتحان نامیده می شود نه ترس از امتحان؟

این سوال دو جواب دارد:

اول آن که در مقیاس اضطراب امتحان، آیتمها به طور کلی به امتحانات اشاره دارند؛ یعنی، به آزمونهای ناشناخته و تعریف نشده، نه به یک آزمون یا امتحان خاص. بنابراین، نمرات بالا در مقیاس، بیانگر استعداد نشان دادن واکنش اضطراب در مقابل هر امتحانی است که امکان دارد پیش بیاید. نمرات بالای مذکور، منعکس کننده یک اضطراب خصیصه ای است.
پاسخ دیگر این است که گر چه امتحانی که فرد با درک و شناخت در آن شرکت می کند، مشخص و معین است(به عنوان مثال ممکن است امتحان ریاضی باشد)، ولی تهدید آن نامشخص و مبهم است. اگر از یک دانشجویی پرسیده شود که چرا در مورد این امتحان مضطرب هستی؟ احتمالاً پاسخ خواهد داد که نمی داند چه سؤالاتی مطرح خواهد شد؟ آیا امتحان مشکل خواهد بود؟ یا آسان؟ آیا او به موقع قادر خواهد بود به همه سؤالات جواب بدهد یا نه؟ تمام اینها جنبه های ناشناخته یک پدیده تهدید آمیز هستند، بنابراین، اطلاق واژه اضطراب مناسب به نظر می رسد. ولی اگر دانشجو جواب بدهد که "من می ترسم که مردود شوم"، ما نبایستی در این وضعیت اضطراب را به کار ببریم، بلکه باید آن را ترس از شکست بنامیم.

کاهش (31) اضطراب

اضطراب بالا نه تنها بسیار ناراحت کننده است، بلکه همچنین مزاحمتی در مطالعه کردن، کارکردن و سایر فعالیتها و وظایف زندگی روزمره ایجاد می کند. بدین دلیل اضطراب بالای مزمن، به عنوان یک اختلال روانی شناخته شده، که نیاز به درمان دارد.
همان طور که قبلاً گفتیم اضطراب دو جنبه دارد: یکی، جنبه فیزیولوژیکی و دیگری، جنبه شناختی. این دو جنبه چنان با هم ارتباط دارند که اگر دارویی تجویز شود که میزان ضربان قلب را افزایش دهد، فرد احساس اضطراب خواهد کرد. و برعکس اگر باعث شویم که فردی مضطرب شود (مثلاً با نشان دادن یک فیلم ترسناک)، میزان ضربان قلبش افزایش خواهد یافت. بنابراین، روش درمانی که برای کاهش اضطراب در نظر گرفته می شود، می تواند از طریق تاثیر بر هر یک از جنبه های فیزیولوژیکی یا شناختی و/یا تأثیر بر هر دوی آنها اعمال شود.
برای درمان اضطراب با تکیه بر جنبه فیزیولوژیکی آن، دو روش وجود دارد: یکی از این روشها برای کاهش اضطراب تجویز داروست. روش دیگر، این است که به فرد مضطرب شیوه آرام بخشی عمیق عضلانی را بیاموزیم. هر دوی این روشها این ایراد را دارند که تنها تا زمانی که به کار گرفته می شوند، می توانند اضطراب را کاهش دهند و به محض آن که فرد مصرف دارو و/یا تمرین آرام بخشی عضلانی را متوقف سازد، اضطراب دوباره باز می گردد. آنچه مورد نیاز است روشی است که اضطراب را تا سطح قابل تحمل و تسهیل کننده امور و فعالیتها کاهش داده و بتواند این سطح را پس از ختم درمان نیز حفظ کند. چندین روش درمانی برای نیل به این هدف وجود دارد.

رفتار درمانی (32)

رفتاردرمانی به عنوان روشی درمانی برای کاهش اضطراب در قالب حساسیت زدایی منظم(33) است.(ولپی، 1958،1982). در این روش به مراجع، آرام بخشی عضلانی آموزش داده می شود و سپس به تدریج تصورهای ذهنی اضطراب برانگیز از حالت کم تا زیاد در حالی که مراجع در حالت آرامش قرار دارد، ارائه می گردد. اصول اساسی این روش از شرطی شدن کلاسیک، یعنی، همراه کردن محرک اضطراب برانگیز با پاسخ آرام بخش عضلانی که متضاد با اضطراب است، اقتباس شده است. درواقع حساسیت زدایی منظم با استفاده از هدف قرار دادن جنبه های فیزیولوژیکی و شناختی در پی کاهش اضطراب است، گرچه مورد دوم از اهمیت کمتری برخودار است.

درمان شناختی- رفتاری (34)

رفتار درمانگران سرانجام به تاکید بیشتر بر جنبه شناختی و تاکید کمتر بر جنبه فیزیولوژیکی اضطراب با استفاده از ابداع یک رویکرد به نام درمان شناختی- رفتاری دست یافتند (میچنبام(35)، 1977 ، میچنبام و همکاران، 1989).
آنهایی که این روش درمان را ابداع کردند، عقیده دارند که اگر تجربه اضطراب به ارزیابی شناختی فرد از یک موقعیت به عنوان موقعیت تهدید کننده بستگی داشته باشد، فرد باید بتواند از طریق تغییر ارزیابی شناختی خود، به طوری که موقعیت دیگر یک وضعیت تهدید کننده مطرح نباشد، اضطراب خود را کاهش داده، و/یا حتی از آن جلوگیری کند. چندین روش برای انجام این کار وجود دارد. یکی از این روشها که به نام بازسازی شناختی(36) نامیده می شود، به مراجع یاد داده می شود. که خود اظهاری مثبت را جایگزین خود اظهاری منفی کند، مثلاً، به جای این که بگوید:" من هرگز شوهر دیگری پیدا نخواهم کرد"، روش دیگر درمان مساله گشایی(37) نام دارد. در این روش مهارتهای لازم را برای مواجه شدن با موقعیتهای اضطراب برانگیز به مراجع یاد داده می شود. سومین روش به نام آموزش مایه کوبی (تلقیح) فشار روانی(38) نامیده می شود. این روش مراجع را آماده می سازد تا گام به گام با عامل تهدید کننده فزاینده مقابله کند. با این حال، روش دیگری هم به نام درمان عقلانی- هیجانی(39) وجود دارد که در این روش سعی می شود، مفاهیم و تصورهای غیرمنطقی نظیر" من تمام کارها را باید به طور کامل انجام دهم" که منجر به یأس و ناامیدی می شود با عقاید منطقی نظیر هیچ کس کامل نیست، جایگزین شود.
کارایی این روشها بسته به متغیرهایی نظیر مهارت درمانگر، انگیزش، سن و تاریخچه زندگی مراجع، شدت اختلال مراجع، پیوند بین مراجع و درمانگر، و روش درمان، متفاوت است. هنوز موارد ناشناخته بسیاری درباره هر یک از این متغیرها وجود دارد و تحقیق در مورد آنها ادامه دارد.

فشارروانی یا استرس

همان طور که در آغاز این فصل، اشاره کردیم اضطراب و فشار روانی با هم متفاوت هستند. اضطراب از پیش بینی تهدیدی قریب الوقوع نشات می گیرد؛ در حالی که استرس نتیجه و محصول تجربه های حال و گذشته فرد از یک محیط استرس زاست. به علاوه برانگیختگی اضطراب (یعنی پیش بینی تهدید)، اغلب آن چنان مبهم است که فرد قادر به تشخیص آن نیست؛ در حالی که منشأ استرس را معمولاً می توان تبیین و مشخص کرد.

استرس و عوامل استرس زا

اصطلاح استرس برای اولین بار توسط هانس سلیه(40)(1978) کانادایی متخصص غدد داخلی مطرح شد. او استرس را به عنوان یک عکس العمل زیستی تعمیم یافته در نظر گرفت که به هنگام مواجه شدن بدن در معرض هر نوع خواست غیرعادی، عارض می شود. منبع و منشأ این خواست، یعنی، عامل استراس زا می تواند بیماری یا آسیب جسمانی، قرار گرفتن در معرض گرما و سرما، فشار روانی نظیر فشار ناشی از بیکاری یا تعارض زناشویی باشد.

نشانه های انطباق عمومی (GAS) (41)

سلیه معتقد بود که بدن با یکسری فرآیندهای نامشخص که وی آنها را نشانه های انطباق عمومی می نامید، درمقابل استرس زا واکنش نشان می دهد. این فرآیندها شامل چهار مرحله اند: اولین واکنش آنی نسبت به یک عامل استرس زا، به صورت شوک(42) کوتاه مدتی نمایان می شود که با کاهش فرآیند دفاعی بدن همراه است. این مرحله به سرعت و بلافاصله به وسیله یک ضدشوک(43) دنبال می شود که در آن مکانیزمهای دفاعی بدن از طریق تغییرات جسمانی نظیر بالا رفتن ضربان قلب و تنفس، اتساع مردمک چشم، کاهش دمای بدن، تعریق فراوان و جاری شدن گلوکز در جریان خون فعال می شود. باید توجه داشت که این برانگیختگی فیزیولوژیکی کاملاً شبیه همان تغییراتی است که ما قبلاً درباره اضطراب گفتیم.
اگر استرس به علت عوامل فشارزا بعد از این واکنشهای هشدار دهنده(44) اولیه، باز هم باقی بماند، مرحله بعدی از نشانه های انطباق عمومی GAS، یعنی مقاومت(45) وارد عمل می شود. در این وضعیت مکانیزم های دفاعی بدن با شدت و فعالیت بیشتری جایگزین مرحله قبلی، یعنی، مرحله ضدشوک می شوند. در مواردی که جراحت یا بیماری جسمانی وجود دارد، مقاومت به وسیله التهاب بافتهایی که عوامل استرس زا روی آنها اثر گذاشته است، آشکار می شود. اگر عوامل استرس زا روانی باشند، ممکن است فرد گوشه گیر، غمگین و افسرده شود و/یا به سوگ بنشیند. به هرحال، عوامل استرس زا چه جسمانی باشد و چه روانی، مرحله مقاومت یکی از وسایل انطباقی است که نهایتاً به فرد کمک می کند تا بر آنچه موقعیت او را مورد تهدید قرار داده، غلبه کند. سلیه خاطرنشان می سازد که به هر حال، توانایی و استعداد سازگاری فرد، دارای محدودیتهایی است. اگر عامل استرس زا در مرحله مقاومت از بین نرود، یا مجدداً بازگردد یا اگر یک عامل استرس زای دیگری اضافه شود، توانایی بدن برای مقابله و غلبه کردن بر آن رو به کاهش می گذارد. چنین شکستی باعث آغاز مرحله چهارم از نشانه های انطباق عمومیGAS، یعنی، مرحله افسردگی(46) می شود. این مرحله زمانی شروع می شود که فرد تسلیم می شود. در مواردی که استرس به علت یک بیماری جسمانی است، فرسودگی امکان دارد حتی منجر به مرگ فرد شود و اگر استرس علت روانی داشته باشد، ممکن است که فرد دست به خودکشی بزند.

استرس های روانی

توانایی غلبه بر استرس زاهای جسمانی از قبیل جراحت و بیماری در افراد، بستگی به میزان سلامتی فرد در زمان مواجه شدن با عوامل استرس زا دارد. به همین منوال توانایی مقابله و غلبه بر استرس زاهای روانی هم بستگی به خصوصیات شخصیتی فرد در هنگام تجربه رویدادهای استرس زا دارد. این بدان معناست که افراد مختلف به عوامل استرس زا، واکنشهای متفاوتی نشان می دهند که یکی از عوامل این تفاوتها، بستگی به نحوه و چگونگی ارزیابی فرد از موقعیت دارد.

ارزیابی (47)

ریچارد لازاروس (لازاروس و فولکمن(48)، 1984) که یکی از رهبران پژوهش در زمینه فشارهای روانی است، در فرآیند ارزیابی دو مرحله را مشخص کرده است: در اولین مرحله که آن را ارزیابی اولیه(49) می نامد، فرد موقعیت را از این نظر که تهدید کننده است یا بی ضرر، مورد ارزیابی قرار می دهد. بر اساس شخصیت فرد ممکن است این ارزیابی مبتنی بر واقعیت باشد و/یا نباشد، مثلاً، ممکن است، یک موقعیت بی ضرر، به صورت تهدید کننده ارزیابی شود و/یا یک موقعیت تهدیده کننده، به صورت بی ضرر ارزیابی شود.
مرحله دوم، فرآیند ارزیابی که به نام ارزیابی ثانوی نامیده می شود، کسی که یک موقعیت را به طور بالقوه خطرناک ارزیابی کرده است، در جستجوی رفتاری است که برای برطرف کردن تهدید لازم است. بر این اساس، فرد به دنبال راه حلهای ممکن و موجود می گردد. و از خود می پرسد:"من چه باید بکنم و آیا قادر به انجام آن هستم؟" (توجه داشته باشید که قسمت دوم این سؤال به شناخت تواناییهای خود فرد که در فصل هفتم بحث کردیم، مربوط می شود)
چگونگی پاسخ افراد بدین سوال، نه تنها بستگی به شخصیت وتجارب آنان دارد، بلکه همچنین بستگی به میزان اطلاعاتی دارد که برای مواجه شدن با عامل استرس زا، در اختیار دارند. علاوه بر آن، بستگی به این دارد که آیا وقت و فرصت کافی داشته اند که خود را برای مقابله با عامل استرس زای غیرمترقبه آماده کنند یا خیر؟
به طور کلی، تحقیقات نشان داده است که اطلاعات فرد درباره عامل استرس زا در انطباق و سازگاری فرد با موقعیت کمک زیادی به او می کند. افرادی که قبل از عمل جراحی، اطلاعاتی در این زمینه در اختیارآنان گذاشته می شود، بهتر از کسانی می توانند باموقعیت سازگاری داشته باشند که در این زمینه اطلاعاتی در اختیار آن گذاشته نشده است. به همین سان افرادی که فرصت و وقت کافی دارند که خودشان را آماده بکنند تا با عوامل استرس زا مقابله کنند، بهتر است از کسانی سازگاری نشان می دهند که به طور ناگهانی با عامل استرس زا مواجه می شوند.

منابع استرس

برای استرس های روانی منابع زیادی وجود دارد، بعضی از آنها نظیر حساسیتهای روزانه مانند سنگینی ترافیک، صداهای نابهنجار، تلفنهای مزاحم، پاره شدن بند کفش فرد موقعی که برای رفتن عجله دارد، قطع برق زمانی که فرد می خواهد خودش را برای یک امتحان خیلی مهم آماده کند. اکثر افراد سعی می کنند این مسائل را موقعی که هر از چند گاه اتفاق می افتند، تحمل کنند. ولی وقتی که بیش از اندازه تکرار شوند و/یا با شدت بیشتری اتفاق بیفتند، برای فرد مشکل آفرین می شوند. تجربه نشان داده است که به عنوان مثال، زندگی تحت شرایط شلوغ و/یا کار در محیطهای بسیار گرم و پرسروصدا ، برای بسیاری از افراد استرس آور است. همچنین رویدادهای زندگی برای افراد ممکن است استرس آور باشد، حتی اگر برای یک بار اتفاق بیفتند. نمونه هایی از این رویدادها را می توان بدین صورت نام برد از جمله، از دست دادن عزیزی، به زندان افتادن، آتش سوزی در خانه، و/یا یک بیماری مزمن و آسیب و صدمه جدی.

عکس العمل نسبت به استرس

عکس العمل در مقابل استرسها به سه شکل صورت می گیرد: عاطفی، رفتاری، و فیزیولوژیکی، ولی اغلب اینها با هم پدید می آیند. قسمتی از شیوه مقابله با استرسها به خصوصیات شخصیتی فرد و قسمتی دیگر به ماهیت رویداد استرس آور بستگی دارد. عکس العملهای عاطفی می تواند به صورت آزار و اذیت، عصبانیت و خشم، افسردگی، غمگینی و اندوه یا هراس، ترس و وحشت باشد. پاسخهای رفتاری به استرسها، همین طور بستگی به شخصیت افراد و ماهیت عوامل استرس زا دارند. بعضی از افراد با پرخاشگری به استرسها عکس العمل نشان می دهند و بعضی با سرزنش خودشان و عده ای هم با تسلیم شدن در مقابل استرسها واکنش نشان می دهند. همچنین افرادی هم وجود دارند که برای تخفیف و کاهش استرس، به مواد مخدر و الکل پناه می برند تا از این طریق حساسیت و ناراحتی خود را خاموش سازند. همان طور که قبلا ذکر کردیم عکس العملهای فیزیولوژیکی نسبت به استرس را، ما تحت عنوان نشانه های انطباق عمومی مطرح کردیم. حتماً به یاد دارید که در میان این تغییرات فیزیولوژیکی تغییرات مربوط به فشار خون و ضربان قلب وجود دارند و با توجه به این مطلب ما بحث خود را در این زمینه به پایان می رسانیم.

الگوی رفتاری سنخ A

در سال 1974 فریدمن(50) و روزن من(51) یک الگوی رفتاری را مطرح کردند که به نظر می رسد مردمی که با ریسک کردن زندگی می کنند، باعث افزایش ناراحتیهای قلبی می شوند که نهایتاً منجر به سکته قلبی می گردد. آنها این الگوی رفتاری را سنخ A نامیدند. و رفتار و الگوهای غیر از A را سنخ B نام نهادند. باید توجه داشته باشیم که سنخ در اینجا به گروهی از رفتارها اطلاق می شود و نمایانگر تیپ شخصیتی همچون درونگرایی نیست، گر چه به غلط مردم گاهی چنین می گویند:" او یک شخصیت سنخ A دارد" یا می گویند: "من یک سنخ A هستم." در واقع به دلیل این که ما همیشه نمی توانیم افراد را با چنین خصوصیاتی که دارند به صورت یک عبارت بلند معرفی کنیم و الگوی رفتاری سنخ A بنامیم، این عبارت را مخفف کرده و این افراد را به صورت سنخ A مشخص می کنیم.

رفتارسنخ A

فردی که دارای الگوی رفتاری سنخA است، به طورکلی از نظر شخصیت فردی است که " به صورت تهاجمی درگیر مبارزه ای مداوم و پی در پی جهت نایل شدن به حداکثر پیشرفت در حداقل زمان است که برای دستیابی به چنین خواستی، ضرورت دارد که در مقابل اشیا و افراد همیشه جبهه گیری کند"(فریدمن و روزن من، 1974،ص67). در الگوی رفتاری سنخ A همچنین رفتارهایی از قبیل تند و سریع بودن، سخنان تند، افراطی بودن در شیوه زندگی، بی صبری در مقابل سکون و آرامش و به طور کلی یک حالت دشمنی کلی با افراد دیده می شود. کسانی که چنین الگوی رفتاری را دارند، تمایل دارند که در یک زمان، چندین فعالیت مختلف را انجام دهند؛ به زمان ارزش زیادی قایل هستند، بیشتر با خودشان درگیر هستند یا به اصطلاح خودشان را زیاد مشغول می کنند و نسبت به جنبه هایی از زندگی مثل شغل، ازدواج و موفقیت خود ناراضی هستند. در ارزیابی ارزش یک فعالیّت، آنها با اصطلاحات خاصی صحبت می کنند و اغلب درباره کارهایی که انجام می دهند به گزافه گویی می پردازند و درباره تعداد ویلاهایی که دارند و مقدار دلارهایی که برای خرید ماشین آخرین مدل، پرداخته اند، صحبت می کنند.
این قبیل افراد، همچنین تمایل زیادی دارند که دیگران را برای مبارزه و رقابت کردن دعوت کنند یا حتی دیگران را برای شرط بندی روی نتیجه یک امر که اصولاً نه جنبه رقابت و نه جنبه شرط بندی دارد، دعوت می کنند.
عنصری که همه این خصوصیات به طور مشترک آن را دارا هستند، این است که این افراد نیاز بسیار شدیدی برای کنترل کردن، به خصوص برای کنترل کردن افراد و محیط زندگی خود دارند. تحقیقاتی که روی افرادی با الگوی رفتاری سنخ A انجام گرفته، نشان داده اند که اینها دائماً احساس می کنند که کنترل دیگران و اشیا را از دست می دهند. بنابراین، آنها به طور مستمر و دائم در تلاش به دست آوردن موقعیت از دست رفته خود هستند که البته همین امر باعث استرسهای قابل ملاحظه ای برای آنان می شود که همین مساله ممکن است منجر به سکته یا امراض قلبی شود.

سنخ A و سلامتی

فاکتور ریسک: در مقایسه با الگوی رفتاری سنخB، افراد سنخA کمتر نشانه های جسمانی و خستگی از خود بروز می دهند. ولی آنها حداقل دو برابر بیشتر به امراض قلبی، قبل از پنجاه سالگی دچار می شوند. به همین دلیل است که افراد سنخA به عنوان فاکتور ریسک برای بیماری قلبی محسوب می شوند. در زمینه سلامتی و بهداشت عمومی، فاکتور ریسک، مجموعه ای از خصوصیات است که زمانی که به یک گروه نمونه از یک جمعیت ارائه می شود، به فرد این اجازه را می دهد که بهتر از شانس و تصادف، درصد معینی از گروهی را پیش بینی کند که باعث رشد و توسعه یک بیماری یا اختلال در زمانهای بعدی می گردد. استعمال زیاد سیگار به عنوان مثال، یک فاکتور یا عامل ریسک در افزایش احتمال ابتلا به سرطان ریه شناخته شده است.

ارزیابی رفتار سنخA

به منظورتحقیق در رفتار سنخA، محقق باید از روشهای معتبر استفاده کند. برای این منظور، می تواند از یکی دو روش مشاهده یا مصاحبه استفاده کند. روش مصاحبه گر چه وقت گیر است و احتیاج به مصاحبه کننده ماهر و تعلیم دیده دارد، ولی بیش از پرسشنامه معتبر و قابل اطمینان است.
در مصاحبه ساخت دار(52)(روزن من،1978) به این مسأله اشاره شده است. در این نوع مصاحبه، آزمودنی که مورد مصاحبه قرار می گیرد، وادار می شود که یک تعامل رو در رو تمایلات قلبی خود را اگر چه چنین تمایلاتی وجود داشته باشد، بروز دهد.
با این که مصاحبه از تعدادی از سؤالات تشکیل شده است، اما مصاحبه کننده بیشتر به نحوه جوای دادن مصاحبه شونده علاقه مند است تا به جوابهایی که او می دهد.
برای گرفتن پاسخ از سنخA ، مصاحبه کننده باید با تأمل و آهستگی سوالی را مطرح بکند که جواب بدیهی و روشن دارد. برای مثال، این سوال را بیان کند که مصاحبه شونده در چه سالی متولد شده است. مصاحبه کننده باید سوالی را که مصاحبه شونده می گوید ،تکرار کرده و به آرامی بگوید که "حالا شما چند ساله... اجازه بدهید ببینیم..."در این لحظه یک فرد از سنخA با بی صبری تمام صحبت مصاحبه کننده را قطع کرده و با سرعت سن خود را بیان می کند؛ قبل از این که مصاحبه کننده فرصت تمام کردن سوال خود را داشته باشد. در ادامه صحبت، مصاحبه کننده بایستی نسبت به صحت و درستی جواب مصاحبه شونده شک کرده و بگوید:" شما مطمئن هستید که این پاسخ درست است؟" در اینجا مصاحبه کننده با یک عکس العمل تند و عصبانی یک فرد با سنخ A مواجه می شود. چرا که، آنها دوست ندارند مورد شک و تردید قرار بگیرند. مصاحبه ای که خوب اجرا شده باشد باید به طور کامل ثبت و ضبط شود تا در آینده بتوان آن را تجزیه و تحلیل و نمره گذاری کرد. بنابراین، باید به کیفیت الگوی پاسخها و شیوه پاسخگویی توجه شود؛ مثلا، پاسخگویی به سوالاتی از قبیل "اگر شما مجبور شوید که در یک صف طولانی برای مدت درازی انتظار بکشید چه کار می کنید؟" چگونه خواهد بود.

همبستگی های فیزیولوژیکی

وقتی افرادی که مصاحبه ساخت دار را برای روشن ساختن تمایلات قلبی افراد سنخ A به کار می برند، رفتار او را تحت شرایط آزمایشگاهی مورد مطالعه قرار می دهند که همبستگیهای فیزیولوژیکی چندی را که رفتار می تواند معرف آنها باشد، آشکار سازد. افراد سنخ A با صدای بلند، از کوره در رفتن و تند و سریع صحبت کردن را در موقعیت های ناکام سازی، شرایط رقابتی ملایم در مصاحبه از خود نشان می دهند. به علاوه، آنها تغییرات فیزیولوژیکی خاصی را نشان می دهند که نمایانگر فعالیت شاخه عصبی سمپاتیک(53) از دستگاه عصبی خودمختار(54) که به طور غریزی بدن را آماده برای جنگ یا گریز می سازد، است.
این تغییرات خودمختار ممکن است شامل بالابردن فشارخون انقباضی(55)، افزایش ضربان قلب(56)،و خارج شدن کاته کولامینها(57) و داخل شدن آن به جریان خود شود- کاته کولامینها، انتقال دهنده های عصبی(58) و مواد شیمیایی خاصی هستند که انتقال تکانشهای عصبی را آسان می سازند- وقتی این امر با بسامد زیادی اتفاق بیفتد و برای مدت زیادی باقی بماند، برانگیختگی فیزیولوژیکی برای سرخرگها مضر بوده و به ماهیچه های قلب آسیب می رساند. این امر که نارسایی قلبی نامیده می شود، منجر به بی نظمی در پمپاژ و کار قلب شده و می تواند بسیار مضر و کشنده باشد.

سنخ A رفتاری است ویرانگر

رفتار سنخA نه تنها می تواند شما را بکشد، بلکه اهمیتی به زندگی و زنده بودن شما نمی دهد. یکی ممکن است فکر کند که یک فرد می تواند حواس خود را روی دویا چند موضوع یا فعالیت به طور همزمان و به صورت رقابت آمیز متمرکز کند و این فرد کسی است که بی صبرانه مشتاق دستیابی به موفقیتهایی هر چه بیشتر در زمان کمتر در جامعه رقابت آمیز ماست که همین امر او را مواجه با خطر حمله قلبی می سازد. اما همان طوری که قبلاً ذکر کردیم این افراد تمایل دارند که از شغل، ازدواج، و موفقیت خود ناخشنود و ناراضی باشند. آنها به نظر نمی رسند که در زندگیشان خوشحال و شاد باشند. به علاوه، ما برطبق مطالعات آزمایشگاهی و زمینه یابی(59) می دانیم که تحت شرایط معینی، شیوه رفتاری این افراد منجر به شکست و گسیختن ارتباطات میان فردی آنها می شود.
در وظایف رقابت آمیز و ناکام کننده آزمایشگاهی، عملکرد رفتاری سنخ A نه بهتر و نه بدتر از افرادی است که به صورت آرام و ساکت فعالیت می کنند. و الگوی رفتاری سنخ B در مورد وظایف مشکل که به صورت پایداری و پافشاری است، خیلی آرام و ریلکس است. سنخ A عملکرد خارجی سنخ B است در حالی که سنخ B در مورد کارها و وظایفی که نیاز به عکس العمل آرام و دقیق دارد، بهتر از سنخA پاسخ می دهد. در موقعیتهای بسیار استرس آور، سنخ A ترجیح می دهد به تنهایی کار کند تا با دیگران و به صورت گروهی. ولی وقتی مجبور باشند که با دیگران کار کنند، آنها بدون توجه به اینکه همکار آنها سنخA است یا سنخB ، همیشه حالت عصبی و ناراحت و رقابتی دارند. وقتی که دو فرد با سنخ A مجبور باشند که در یک موقعیت استرس آور با هم کار کنند، هر دو رفتارهای پرخاشگرانه از خود بروز می دهند.
ما قبلاً بین پرخاشگری خصمانه و پرخاشگری وسیله ای تفاوت قایل شدیم(فصل هشتم). پرخاشگری وسیله ای، برای دستیابی به یک هدف خارجی به وجود می آید که می تواند به منظور برطرف کردن، فشارها، شکستها، موانع و از میدان به در کردن رقیبان به کار بیفتند. در حالی که پرخاشگری خصمانه عبارت از بیان حالت دشمنی و عداوت است. این نوع پرخاشگری که از طریق احساس رضایت و خشنودی از ضربه، آسیب و صدمه زدن به دیگران حاصل می شود، از یک نیاز به کاهش پرخاشگری برانگیخته می شود.
بنابراین، مشخص می شود که سنخ A نوعی از پرخاشگری را هم در وظایف و تکالیف ناکام سازی آزمایشگاهی و هم در زندگی روزانه از خود بروز می دهد و علاقه مند است که به انواع مختلف به دیگران آسیب و صدمه برساند، بدون اینکه از طرف آنان با پرخاشگری متقابل مواجه شود. در مقابل تحت چنین شرایطی، پرخاشگری سنخ B متوجه هدفی است مشخص که با وسایل مختلف تمایل دارد به آن دست یابد. با تمام این احوال به نظر می رسد که سنخ B بهتر از سنخ A است.

چشم اندازی به اضطراب و استرس

در موقعیتهای خاص، بدن انسان تغییرات فیزیولوژیکی، زیستی و عینی قابل اندازه گیری از قبیل اعمالی چون تعرق زیاد، تنفس شدید، دفع مواد زاید و شدت ضربان قلب از خود بروز می دهد. این تغییرات اغلب با نشانه هایی از یک احساس ناخوشایند از یک موقعیت همراه است که البته مقداری از این تغییرات برای بدن مفید هستند، ولی به محض این که به صورت افراطی در آیند، شرایط ناجوری را بر بدن حاکم می سازند.
مشخص کردن شرایطی که باید وجود داشته باشد تا در آن تغییرات فیزیولوژیکی و احساس فیزیولوژیکی رخ دهد، بسیار مشکل است. برای این که شرایط گوناگون برای افراد مختلف، متفاوت است، و بستگی به این دارد که آیا شرایط برای آنها تهدیدآمیز هست یا خیر؟ علاوه بر این، تغییرات فیزیولوژیکی و ترکیبات آنها برای افراد مختلف، متفاوت است و افراد مختلف با کلمات و اصطلاحات متفاوتی احساسها و تجارب خود را از یک موقعیت بازگو می کنند. به عنوان یک نتیجه گیری از همه این موارد غیرمشخص، پژوهشگران در نام گذاری این عکس العملهای مختلف، اتفاق نظر ندارند. ما سعی کرده ایم تا ما بین ترس، هراس(فوبیا)، که اضطراب و استرس، تفاوت قایل بشویم. اما این وجوه تمایز، مورد قبول همگان واقع نشده و نویسندگان مختلف، این مفاهیم را برای مقاصد و منظورهای متفاوتی به کار برده اند. و همچنین هیچ گونه موافقت عمومی و جهانی در این که چگونه این سازه های بحث شده در این فصل باید تعریف و اندازه گیری شوند، وجود ندارد. آزمونهای متفاوتی برای اندازه گیری انواع مختلف اضطرابها وجود دارد، اما کاملاً روشن نیست که اضطراب خصیصه ای، تبدیل به اضطراب موقعیتی می شود یا این که چرا و چگونه آزمون اضطراب بایستی آزمون اضطراب نامیده شود نه آزمون ترس که خود جای سوال دارد. علاوه بر این، همبستگی ضعیفی بین اندازه های فیزیولوژیکی و روانی و اثرات فیزیولوژیکی مختلفی که از آنها به ظهور می رسد، وجود دارد.
گذشته از ناهماهنگی های معنایی(60) و مفهومی که این بخش از تحقیق را احاطه کرده اند، همچنین یک مشکل هم در هدایت خود تحقیق وجود دارد. این مشکل از این حقیقت ریشه می گیرد که به علت دلایل اخلاقی، ترس اصیل(61) و واقعی، هراس (فوبیا)، اضطراب، استرس، یا هر چه که ممکن است، نامیده شوند، نمی توانند در آزمایشگاه بروز داده شوند، به همان شکلی که ممکن است تحت شرایط کنترل شده ای، مشاهده شوند. ترسی که اغلب مردم در رو به رو شدن با یک سارق مسلح از خود نشان می دهند یا اضطرابی که در جریان یک زمین لرزه احساس می کنند، یا استرسی که در اثر از دست دادن عزیزی دارند، به سادگی نمی توان به طور عمدی از طریق یک آزمایش تجربی آنها را ایجاد کرد. برای به نتیجه رسیدن و خلاصی از این محدودیت و گرفتاری، به منظور تحقیق در این زمینه مشخص، مستلزم این است که تعدادی از دانشجویان را به عنوان آزمودنی برای اجرای یک آزمون مهم یا تزریق یک ماده یا بررسی عکس العمل آنها در مقابل شوک الکتریکی انتخاب کنیم. گرچه اغلب این آزمودنیها عکس العملهای روانی و جسمانی نسبت به این موقعیت های آزمایشی بروز می دهند، اما کاملاً معلوم نیست که آیا این عکس العمل ها دقیقاً همان عکس العملهایی است که مردم در زندگی واقعی خود در مقابل چنین موقعیتهایی از خود بروز می دهند؟
رویکرد دیگری که گاهی از آن در چنین موقعیتهایی استفاده می شود، این است که گروهی از مردم را که اخیراً یک تجربه واقعی از ترس یا تهدید مانند سرقت بانک یا گردباد را داشته اند، مورد بررسی قرار بگیرند تا مشخص شود که آنها وقتی در چنین موقعیتهایی قرار داشتند چه احساسی داشته اند؟ تجدید خاطره این موقعیتها، می تواند حاوی اطلاعات مفید باشد. اما این نوع اطلاعات نمی تواند، معتبر باشد و اندازه گیری عکس العملهای فیزیولوژیکی این افراد وقتی که در معرض عامل تهدید کننده قرار می گیرند، غیرممکن است.

خلاصه مطالب

اضطراب یک حالت تحریکی است که دارای دو جنبه است: جنبه فیزیولوژیکی و جنبه شناختی. جنبه فیزیولوژیکی شامل تغییرات مختلفی در کارکردهایی چون ضربان قلب، شدت تنفس. این تغییرات از نظر ماهیت، ترکیبات و مقدارشان از فردی به فرد دیگر متفاوت است. جنبه شناختی اضطراب، یک احساس عدم آرامش و مبهم از یک تهدید قریب الوقوع است. بسته به شدت آن، اضطراب می تواند در عملکرد فرد، نقش بازدارنده یا تسریع کننده داشته باشد.
دو نوع اضطراب وجود دارد: اضطراب موقعیتی که عکس العمل موقتی نسبت به یک تهدید است و اضطراب خصیصه ای که به عنوان خصوصیات دیرپای فردی است. کسی که اضطراب خصیصه ای را در سطح بالا دارد، احتمالاً بیشتر از کسی که اضطراب خصیصه ای را در سطح پایین دارد با اضطراب موقعیتی مواجه خواهد شد. یک مقیاس، شامل اندازه و مقادیری است که هر دو نوع اضطراب را اندازه گیری می کند. همچنین ابزاری برای سنجش اضطراب امتحان، یعنی، عکس العملهای عاطفی فرد در جریان امتحان ساخته شده است. نمرات حاصل از این اندازه گیریها می تواند در پیش بینی میزان موفقیت یک فرد در یادگیری یک فعالیت یا حرفه و/یا در موقعیت امتحان دادن به کار برده شود.
با تحت تاثیر قرار دادن جنبه های فیزیولوژیکی و شناختی اضطراب می توان آن را کاهش داد. اشکال مختلفی از درمانهای روانی اضطراب، رشد و توسعه پیدا کرده است. بعضی به وسیله آموزش ریلکس کردن عضلانی یا آرام بخشی عضلانی جنبه فیزیولوژیکی اضطراب را تحت تاثیر قرار می دهند و عده ای هم با بازسازی خوداظهاری مراجع، جنبه شناختی اضطراب را تغییر می دهند.
استرس با اضطراب ارتباط بسیار نزدیکی دارد. استرس یک عکس العمل فیزیولوژیکی نسبت به بیماری و جراحت است که خود می تواند از طریق تهدیدهای روانی به وجود بیاید.
ارزیابی شناختی، نقش عمده ای را در تعیین این که کدام یک از منابع استرسهای بالقوه برای فرد تهدید آمیز هستند، دارد. وقتی که استرس برای مدت طولانی، تحمیل می شود، می تواند سلامت فرد را به خطر بیندازد.
چنین استرس مزمنی به عنوان الگوی رفتاری سنخA شناخته شده است. کسی که چنین الگوی رفتاری را دارد، در تلاش است که در حداقل زمان، حداکثر پیشرفت را داشته باشد و همین امر او را در معرض حملات قلبی قرار می دهد. کسی که الگوی رفتاری سنخ A را دارد، نه تنها از نظر سلامتی مشکل دارد، بلکه ویرانگر، رقابت آمیز، پرخاشگر نیز است و با کسی که او هم چنین رفتارهایی را دارد، به مقابله برمی خیزد.
برای بررسی اضطراب و استرس ما عناوین و اصطلاحات آن را مورد بررسی قرار دادیم. توجه داشتیم که اینها هم در تعریف، هم در اندازه گیری و هم در مفهوم سازی، با ابهاماتی به طور مداوم همراه هستند. قسمتی از این ابهامات به خاطر این حقیقت است که اضطرابها و تهدیدها نمی توانند در شرایط آزمایشگاهی مورد مطالعه قرار بگیرند. برای این که آزمودنیهای انسانی نباید در معرض تهدیدهای بسیار قوی و واقعی قرار بگیرند که برای ایجاد این نوع عکس العملهایی که مردم در زندگی واقعیشان نشان می دهند، مورد نیاز است. این گرفتاریها و مشکلات تنها به این موارد و موضوعها محدود نمی شود، بکله ما در فصل بعدی در بحث از پرخاشگری و عشق دوباره با آن مواجه خواهیم شد.
خواندنیهای پیشنهادی :
Barlow, D. 1988. Anxiety and Its Disorders: The Nature and Treatmentnt of Anxiety and Panic. New York: Guidford.
Lazarus, R S., and S. Folkman. 1984. Stress, Appraisal, and Coping. New York: Springer Publishing.
Meichenbum, D. 1977. Cognitive- Behavior Modification. New York: Pleum.
ـــــــــ . 1985. Stress Inoculation Training. Elmsford, NY: Pergamon.
Sarason, I. C. 1980. Introduction to the study of Test Anxiety. In I. G. Sarason, (ed.), Test Anxiety: Theory, Research, and Application. Hillsdale, NJ: Erbaum.

پی نوشت ها :

1- stress
2-constellation
3-anticipatory
4-reactive
5-component
6-emotion
7-performance
8-Spielberger
9-enduring
10-social evaluation
11-phobia
12-acrophobia
13-self-report
14-questionnaire
15-paper-and-pencil
16-state Trait Anxiety Inventory(STAI)
17-Mainfest Anxiety Scale (MAS)
18-Test Anxiety Scale
19-Gorsuch
20-Lushene
21-cognitive appraisal
22-persuasion
23-Lazarus
24-anthropolog
25-Janet Taylor Spens
26-A Hypothesis
27-Kenneth Spence
28-Mandler
29-S.B. Sarason
30-I.G.Sarason
31-reduction
32-behavior therapy
33-systematic desensitization
34-cognitive-behavioral therapy
35-Meichenbaum
36-cognitive restructuring
37-problem-solving therapy
38-stress inoculation
39-rational-emotive therapy
40-Hans Selye
41-General Adaptation Syndrome (GAS)
42-shock
43-counter shock
44-alarm reaction
45-resistance
46-exhaustion
47-appraisal
48-Folkman
49-primary appraisal
50-Friedman
51-Rosenman
52-structured interview
53-sympathetic
54-autonomic nervous system
55-systolic blood pressure
56-heartrate
57-catecholamines
58-neurotransmitters
59-survey
60-semantic
61-genuine

منبع:کتاب روان شناسی شخصیت