بيشتر از 20 شكايت ما ازآقاي جاسبي به نتيجه نرسيد

مصاحبه گر : محمد رضا باقري




گفت‎وگوي پنجره با محمد هادوي ؛ فرزند اولين دادستان انقلاب

هنوز دو سال از انتشار فيلم دردناكي نمي گذرد كه لاستيك هاي آتش‎زده و حمله لودرها به ملكي را نشان مي دهد كه زنان و دختراني در حال دفاع از اين زمين ها، آسيب مي بينند؛ لودرها آن‎ها را پرت مي كنند. در صحنه اي دلخراش موي دختر جواني توسط يكي از اوباش، بريده مي شود. اين ها قسمت‎هايي از يك فيلم مستند است كه تصرف عدواني زمين هاي آقاي هادوي، اولين دادستان كشور را نشان مي دهد. محمد هادوي پسر اولين دادستان تهران از ابتدا در جريان اين مسئله بوده است و حرف هاي ناگفته بسياري از دلايل اين حمله ها به ملك پدري دارد. براي گفت و گو با ايشان به ملك پدري‎اش كه چسبيده به دانشگاه آزاد علوم و تحقيقات است، رفته‎ايم.

آقاي هادوي! در مورد اين كه اصل موضوع اين زمين ها چيست، توضيح مي دهيد؟

ما زمين هايي را در حصارك داشتيم كه اين ها را مادربزرگ‎مان در زمان حيات خود به پدرمان داده است. زمين هاي حصارك كه به آن پلاك 122 اصلي گفته مي شد، شامل حدود 250 پلاك فرعي بوده است. 6 دانگ پلاك 240 فرعي متعلق به مادربزرگ من بوده و البته مادربزرگم در پلاك 168 فرعي نيز سهيم بوده است. ضمن اين كه پدر من هم در پلاك 168 تصرفاتي داشته است. مادربزرگ من طي حكم دادگاهي در سال 1351 يا 1352، اين زمين ها را به پدرم صلح كرد.

بعدها پدرتان اين زمين ها را به دانشگاه آزاد واگذار كرد؟

آقاي جاسبي همان سال‎هاي دهه 60 به مادر بنده كه در دانشگاه آزاد بودند، مي گويد: خانم هادوي! همسر شما كه زمين دارند به ما كمك كنند. پدر ما هم اين زمين ها را مي دهند. همان سال‎هاي اول انقلاب آقاي موسوي اردبيلي و آقاي اشراقي داماد امام منزل ما بودند. پدرم مي گويد كه مي خواهم زمين‎هايم را دانشگاه بسازم. آقاي موسوي اردبيلي مي‎گويد شما كه اين جا دانشگاه مي سازيد، حتما دانشجويانش هم جن‎وپري‎اند. چون اصلا اين جا خيلي از شهر فاصله داشت.
ابتدا قرار بود دانشگاه صنعتي شريف اين زمين ها را بگيرد. پدرم اجازه تصرف را داده بود، ولي شرط تملك را ساخت دانشگاه قرار داده بود. در اين حين، پدر متوجه مي شود كه اين‎ها براي تعاوني مسكن دانشگاه اقدام كرده‎اند؛ ناراحت مي شود و پيغام مي دهد كه نياييد.
بعد دانشگاه آزاد آمد و اين زمين ها را تصرف كردند. سپس مدتي اين‎ها كاري نكردند و گفتند كه شهرداري جواز ساخت نمي دهد. پدر، نامه اي به من داد بردم براي آقاي طباطبايي شهردار وقت تهران و اجازه ديواركشي را گرفت و با همان مجوز اين ساختمان ها را ساختند.
تا اين‎كه آقاي جاسبي آمد و گفت براي دريافت وام از بانك جهاني لازم به سند داريم. نقشه را تعيين كرديم و مقدار هبه شده حدود 3 ميليون متر مربع بود و 150 هزار متر هم براي ما باقي ماند.

پدرتان كل زمين ها را به دانشگاه آزاد واگذار كرد؟!

نه! تمام تصرفات خودشان در زمين هاي پلاك 168، و مايملك خودشان از پلاك 168 و تمامي مايملك‎شان در پلاك 240 به‎جز دو قسمت. قسمت اول محل سكونت خودشان و باغي بود كه احداث كرده بود و قسمت ديگر محلي كه مادربزرگم براي سكونت اهالي حصارك واگذار كرده بود.

اگر شما اين زمين ها را به دانشگاه آزاد داده ايد ، پس الان دعوا با دانشگاه آزاد بر سر چيست؟

ما با دانشگاه آزاد دعوايي نداريم! واحد علوم و تحقيقات دانشگاه آزاد را خودمان تأسيس كرديم! چه‎طور مي توانيم با بچه خودمان دعوا كنيم؟ ما با دانشگاه دعوا نداريم. بعضي از افراد مثل دكتر جاسبي كه بدون هيچ جنبه قانوني خود را به اين دانشگاه آزاد تحميل كرده است، يعني در حالي كه بايد حكم ايشان توسط شوراي عالي انقلاب فرهنگي تأييد مي شده، نشده است، با تهاجم به سوي ما كه پايه گذار واحد علوم و تحقيقات دانشگاه آزاد هستيم، سعي دارند زمين هاي ما را و باغات ما را از بين ببرند.

يعني به عقيده شما دانشگاه آزاد اين زمين هايي كه متعلق به خودتان بوده و به دانشگاه آزاد هديه داده نشده را تصرف كرده است؟

بله، دانشگاه آزاد به اين زمين ها هجوم آورده و با زور و فرستادن چماقدار و چاقو‎كش و ريختن آوار بر سر ما از ارتفاعات، تا الان 90 هزار متر را تصرف كرده است.

شما براي اين 140 هزار متر سند دارد؟

بله! ثبت هم تأييد كرده است كه اين 140 هزار متر مال ماست. اين 140 هزار متر نقشه دارد. كارشناس هم مقدار تجاوزشان را مطرح كرده است. اولين كارشناس مقدار تجاوزشان را 70 متر مطرح كرد كه تا امروز اين مقدار به 90 هزار متر رسيده است. اين رونوشت مصدق برابر با اصل شده، جواب اداره ثبت است به نامه دادگاه، اين تحديد حدود پلاك 240 است كه حدود ما و دانشگاه كاملا مشخص شده است.
در مورد چگونگي تصرف زمين هاي‎تان توضيح مي دهيد؟
فيلم و همچنين گزارش نيروي انتظامي، موجود است كه ثابت مي كند اين ها حمله كرده اند. در جريان حمله لودر، راننده اين لودر اعتراف كرده و محكوم شده است. او اعتراف كرده كه آمده بود تا آب و سيل در خانه ما راه بيندازد، اما جالب است كه بدانيد دادگاه او را فقط به خاطر رانندگي بدون گواهينامه لودر مجرم شناخته و پرونده مختومه شده است. يعني با وجود اعترافات، قاضي پرونده به‎خاطر فشارها پيگيري نكرده است.
در مورد حمله چماقداران هم تا به حال و بعد از پنج سال از آن ماجرا، دادگاه و پليس نتوانسته اند چماقداران را پيدا كنند. اما، راننده اين چماقداران را دستگير كردند و پليس امنيت از او اطلاعاتي راجع به گروه چماقدار به‎دست آورده است. لذا هم پرونده حمله لودر و هم پرونده حمله چماقداران هر دو باز است. و پليس امنيت به دنبال آن هاست.

شما از آقاي جاسبي شكايت هم كرديد؟ نتيجه چه شد؟

بيشتر از 20 شكايت ما از آقاي جاسبي به نتيجه نرسيد.

آقاي جاسبي هم بارها از شما شكايت كرده؛ ممكن است قدري هم درباره اين شكايت ها توضيح بدهيد؟

من نامه اي نوشتم كه «متوليان فرهنگ، لااباليان بي‎فرهنگند»؛ آقاي جاسبي به جرم توهين از من شكايت كرد. جالب است من اسم نياورده بودم، اما ايشان به خودشان گرفته بود، كه آن متولي فرهنگي اي هستند كه لاابالي بي‎فرهنگند. من در دادگاه گفتم كه ايشان بروند از حافظ شيرازي هم شكايت كنند. به‎خاطر اين كه حافظ هم گفته مدّعي خواست... خب ايشان بگويند آن مدعي منم و برود از حافظ هم شكايت كند. قاضي دادگاه باز هم بدون اين كه جرمي داشته باشم من را 50 هزار تومان محكوم كرد. چون اگر بيشتر اعلام مي كرد من حق تجديد نظر داشتم. مقداري اعلام كرد كه حتما محكوم بشوم و تجديد نظر هم نتوانم بكنم.
يك‎بار براي تهديد با اسلحه، من را به دادگاه احضار كردند كه يكي از شهود دانشگاه گفت اسلحه در جيب پيراهنش بوده، ديگري گفت در كتش بوده، درحالي‎كه اصلا من كت نداشتم. يكي ديگر هم گفت به كمرش بوده و در نهايت بين خودشان اختلاف شد. و در اصل شكايت، تناقض ايجاد شد و به نتيجه اي نرسيد.
يك‎بار ديگر شكايت كردند كه زديد شيشه لودر پيمانكار را شكستيد. دادگاه از راننده لودر پرسيد ايشان شيشه را شكستند؟ گفت: نه. ما داشتيم خاك مي ريختيم در خانه اين‎ها. يعني به ضرر خود دانشگاه آزاد شهادت داد. در نهايت من در دفاعيه گفتم بر فرض صحت ماجرا هم پيمانكار بايد شكايت كند نه دانشگاه. چون شاكي خصوصي مي خواست. اين پرونده هم به نتيجه نرسيد. اما آن راننده اي كه بر عليه دانشگاه شهادت داده بود، در همه پرونده هاي ما محكوم مي شد! در حالي‎كه ما اصلا شكايتي از او نداشتيم.

يك‎بار ديگر شكايت كردند كه شما به دانشگاه آزاد بدهكاريد. مگر در دانشگاه آزاد درس خوانديد؟

نه! من درس هم دادم، پول نگرفتم. سال 1374 بود. گفتند بدهي شما بدليل پرداخت نكردن هزينه ساختماني بوده كه دانشگاه برايتان ساخته است. من اسناد و مدارك ارائه كردم كه بدهكار نيستم، باز هم موفق نشدند.
از من و خواهرانم شكايت كردند كه به لاستيك لودر تير زديم. معلوم شد آن زماني‎كه اين‎ها مي گفتند من در حفاظت نيروي انتظامي مشغول شكايت بوده ام. اين از ساعت ورود و خروج من به كلانتري مشخص بود. گفتند خواهرم بوده، معلوم شد كه ايشان دستش شكسته و قابليت اين كار را ندارد. از خواهر ديگرم شكايت كردند. ديدند ايشان هم مدير مدرسه است و در آن ساعت مدرسه بوده است. گفتند خواهر ديگرم بوده است، باز هم فيلم نشان داد در آن زمان ايشان زير خاك آرميده و لودر دانشگاه جاي ديگري گير كرده بوده و اين شكايت هم به نتيجه نرسيد.
بار ديگر آمدند گفتند به سيم برق ما تيراندازي كرديد، آتش‎سوزي شده. يك روز مأموران كلانتري در ملك ما دنبال پوكه فشنگ گشتند، نتيجه اي نداد. بعد كارشناس نظر داد كه سيم‎هاي‎شان اتصالي داشته است.
منبع: هفته نامه پنجره