معرفی کتاب«رویای نیمه شب» نوشته مظفر سالاری
ریحانه تنها فرزند ابوراجح حمامی که از حامیان تشیع است، عاشق هاشم نوه ابونعیم زرگر و سنی مذهب می شود. تفاوت در مذهب و...باعث می شود این دو جوان برای رسیدن به هم دیگر با مانع روبه رو شوند.
مشخصات کتاب
نام کتاب | رویای نیمه شب |
نویسنده | مظفر سالاری |
ناشر | کتابستان |
توزیع و پخش | دفتر تبلیغات |
سال چاپ | 1394 |
تعداد صفحات | 278صفحه |
رده سنی | بزرگسال |
ژانر | تاریخی، مذهبی |
کشور سازنده | ایران |
شخصیت اصلی(راوی) | ابوراجح |
خلاصه ای از داستان «رویای نیمه شب»
داستان از جایی شروع می شود که ریحانه تنها فرزند ابوراجح حمامی که از حامیان تشیع است، عاشق هاشم نوه ابونعیم زرگر و سنی مذهب می شود. تفاوت در مذهب و...باعث می شود این دو جوان برای رسیدن به هم دیگر با مانع روبه رو شوند. از طرفی ابوراجح (پدر ریحانه) از دوستان قدیمی ابونعیم است. حاکم وقت حله که با شیعیان دشمنی دارد، در تلاش است که مذهب شیعه را از حله ریشه کن کند .بنابراین به اولین کسی که برخورد می کند ابوراجح است. او به گونه ای ابوراجح را دستگیر و شکنجه می دهد که تمام عقاید مردم حله را دست خوش تغییر می کند. از طرفی امام زمان(عج)، برای شفا و بازگشتن ابوراجح به زندگی او را به زندگی دوباره باز می گرداند.شخصیت های شاخص در داستان «رویای نیمه شب»
از مهم ترین و شاخص ترین افراد در این داستان، عشق پنهان ناشدی بین ریحانه و هاشم است که تا اواسط داستان از ترس سوء تفاهم، عشق شان را در دل شان پنهان می کنند.مشخصات نویسنده
مظفر سالاری متولد سال ۱۳۴۱ در یزد است، از دوم دبستان که با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آشنا شد عشق به ادبیات هم دروجودش روشن شد و باعث شد عشق نویسندگی در ایشان روشن شود. ایشان بعد از اخذ مدرک دیبلم رهسپار حوزه علمیه شدند و همچنان فعالیتاش را با نشریات کودک و نوجوان جدی کردند. آقای سالاری علاقه ای خاص به ادبیات کودک و نوجوان دارند . شاید علل عمده معروفیتشان چاپ کتاب «رویای نیمه شب» باشد. داستانی تاریخی در مورد دوست داران امام زمان(عج) که طرفدار زیادی پیدا کرد. مظفر سالاری برای کتاب « نیمه شبی درحله » درسال ۸۳ نامزد ﮐﺘﺎب ﺳﺎل جمهوری اﺳﻼﻣﯽ و ﺑﺮﮔﺰﯾﺪه ﮐﺘﺎب ﺳﺎل وﻻﯾﺖ و همچنین برگزیده ﮐﺘﺎب ﺳﺎل ﺳﻼم ﺑﭽﻪها وپوپک شد.از اثار ایشان می توان به « سفرنامهی الیزابت»؛ «دعبل و زلفا»؛ «رویای نیمه شب»؛ «درون مایه ها و دستمایه های نمایش قرآنی»، « قایق راندن به اقیانوس»، « قصههای من و ننه آغا»، «گشایش داستان» اشاره کرد.
نظر منتقدان در مورد کتاب «رویای نیمه شب»
+مظفرسالاری: «من در رویای نیمه شب به کودکان و نوجوانان فکر میکنم. شاید بتوان گفت که این رمان، رمان خانواده است. من برای نگارش این رمان متوسل به حضرت ولی عصر(عج) شدم و از آن حضرت استمداد خواستم. از نکات جالب توجه در این کار این بود که پیش نویس و پاک نویس نداشتم و فقط برخی اصلاحات ویرایشی انجام گرفت.»
+مهدی کاموس (نویسنده) : «نویسنده رمان «رویای نیمه شب» عناصر ادبیات داستانی را میشناسد و با توجه به اینکه آقای مظفر سالاری، روحانی است و نسبت به مسائل دینی شناخت دارد، کتابی که او نوشته رمان دینی عامه پسند است.»
+مهدی کاموس (نویسنده) : «نویسنده رمان «رویای نیمه شب» عناصر ادبیات داستانی را میشناسد و با توجه به اینکه آقای مظفر سالاری، روحانی است و نسبت به مسائل دینی شناخت دارد، کتابی که او نوشته رمان دینی عامه پسند است.»
نظرات و تجربه کاربران دربارۀ کتاب «رویای نیمه شب»
+کتاب واقعا جالب و خواندنی و مخصوصا واقعی و با متنی روان که حمایت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از محبانشان رو نشان می دهند.+به شخصه کتاب هایی با موضوع امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف خوانده بودم که هیچ کدام مرا به اندازه این رماننسبت به امام زمانم تشنه نکرده بود این کتاب سندی است بر اینکه میگوسند عمیق ترین معارف را می توان در قالب هنر بیان کرد بزار مساله ها عاشقانه حل بشوند.
+از کتاب لذت بردم . خیلی جذاب و زیبا بود ، نمیتونستم حتی یه لحظه زمینش بزارم . از نظر مکان و زمان خیلی جذاب بود همین طور عشق و احساسات افراد خیلی خوب درک میشد . گنجاندن یک اتفاق تاریخی هم در کتاب جذابیت بسیاری بهش بخشیده .
+آقای سالاری یکی از نویسندگانی هستن که در بسط و گسترش دادن موضوع واقعا تبحر دارن. این کتاب هم به گفته خودشون از یک منبع تاریخی یک صفحه ای گرفته شده که الحق شاخ و برگ دادن به این زیبایی واقعا کار سختیه. متن زیبایی هم داره که آدم رو خسته نمی کنه . واقعا زیباست!!!
برش هایی از کتاب «رویای نیمه شب»
+خلوتسرای حاکم، زیباترین جای دارالحکومه بود. حاکم روی تختی بزرگ به بالشهای ابریشمی تکیه داده بود. از این که مجبور شده بود ما را به حضور بپذیرد، ناخشنود بود. کنار تخت، پردهای آویزان بود و شبحی از همسر حاکم در پشت آن دیده میشد. نزدیک حوض زیبایی که از سنگ یشم ساخته شده بود، ایستادیم. زیر پایمان بزرگترین فرش ابریشمی بود که تا آن موقع دیده بودم. رنگ روشنی داشت و نخهای طلا و نقره در میان گلهای ارغوانیاش میدرخشید.قنواء قویی را که در دست داشت، آرام در حوض رها کرد. قوی دیگر را از من گرفت و به طرف حاکم رفت. گوشۀ تخت نشست و گفت: «نگاهش کنید پدر! هیچ پرندهای اینقدر ملوس و زیبا نیست.
چشمهای حاکم از خوشحالی درخشید، اما بدون آن که خوشحالیاش را نشان دهد، گفت: «این یکی را هم در حوض رها کن. بعداً به اندازۀ کافی فرصت خواهم داشت تماشایشان کنم.»
+پدربزرگ از پشت قفسه ها بیرون آمد و به گوشواره ای زیبا و گران بها که من طراحی کرده بودم و ساخته بودم، اشاره کرد. خوشحال شدم که آن را برای ریحانه انتخاب کرده بود؛ هرچند بعید می دیدم که مادرش زیر بار قیمت آن برود. گوشواره را بیرون آوردم و به پدربزرگ دادم. طراحی و ساخت این گوشواره کار هاشم است. حرف ندارد! مادر ریحانه گوشواره ها را گرفت و ورانداز کرد: قشنگ اند، ولی ما چیزی ارزان می خواهیم. مادر ریحانه گوشواره ها را روی مخمل گذاشت. با نگاهش گوشواره های قبلی را جستجو کرد. پدربزرگ گوشواره های گران بها را توی جعبه کوچکی گذاشت. جعبه را به طرف مادر ریحانه سراند. ازقضا قیمت این گوشواره ها دو دینار است. در دلم به پدربزرگ آفرین گفتم. از خدا می خواستم که ریحانه صاحب آن گوشواره ها شود. قیمت واقعی اش ده دینار بود. یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم.
+پسری سیاه پوست روبرویم ایستاده بود. صندوقچه چوبی در دست داشت با صدای ی نازک فریادی کشید و به عقب جست. امینه پشت سرش بود او هم برای چند لحظه وحشت کرد. خجالت زده در را باز کردم. با دستپاچگی غلاف را بیرون کشیدم. خنجر را در آن فرو بردم و روی دیوار سر کردم. -مرا ببخشید! حوصله ام سر رفته بود برای همین ... امینه گفت: شما هرگز نباید از یک خدمتکار یا یک برده سیاه معذرت خواهی کنید. پسر سیاه پوست که دستاری از حریر ارغوانی به سر پیچیده بود، تعظیم کرد و سرش را پایین انداخت. -"جوهر" کرولال است و در کارها به شما کمک خواهد کرد. گفتم: یک برده کرولال به چه درد من می خورد! این اتاق برای کاری که باید انجام دهد خیلی مجلل وبزرگ است وسایل لازم کجاست؟ هیچ چیز اینجا نیست. شاید محل کار من جای دیگری است. امینه به جوهر اشاره کرد تا صندوقچه را روی یکی از طاقچه ها بگذارد بدون نگاه کردن به من گفت: این چیزها به من مربوط نیست وقتی بانویم قنواء آمدند از ایشان بپرسید . جوهر، صندوقچه را ناشیانه روی طاقچه گذاشت و در انتظار دستور بعدی همانجا ایستاد. امینه با اشاره از او خواست در صندوقچه را باز کند. صندوقچه پر از زیورآلات و جواهرات گران بها بود.
معرفی کتاب های مشابه
دعبل و زلفا
زندگی نامه شاعری معروف به نام دعبل که برای امام رضا(ع) در محضر ایشان شعر گفت و حکایت عشق او به زلفا. نوشته مظفر سالاریآه
مقتل سید شهدا با زبان ساده، خواندنی نوشته یاسین حجازینامیرا
داستان زندگی عبدالله بن عمیر و نگاهی به واقعه عاشورا . نوشته صادق کرمیاریوما
داستان زندگی خدیجه (س) همسر پیامبر(ص). نوشته: مریم راهی مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}