گفتمان امنیتی پیامبر اعظم (ص) (3)
گفتمان امنیتی پیامبر اعظم (ص) (3)
ب) برنامههاى بلند مدت پیامبر
پیامبر پایههاى برنامه بلند مدت امنیتى خویش را بر چند موضوع استوار ساخته بود که اصول آنها عبارت بود از: ایمان و اعتقاد راسخ به خدا و اطاعت از او، اخلاق و رفتار نیک به خصوص اخلاق شخص آن حضرت به منزله حاکم و رهبر جامعه، منش اجتماعى و اجراى عدالت اجتماعى به ویژه در رفتار متقابل شخص ایشان با مردم. جالب این جاست که پیامبر جانشینان خویش را نیز به دستور خدا برگزید تا یکى پس از دیگرى در رفتارى پیامبر گونه الگوى جامعه بوده و با رفتار و منش سیاسى اجتماعى خود به مثابه حاکمان مردم به گونهاى یکپارچگى و وحدت بین مردم و حاکمان ایجاد کنند که جامعه اسلامى از گزند خطرات مصون باشد.
در این جا ابتدا به گوشهاى از صفات و اخلاق شخصى ایشان مىپردازیم، سپس منش سیاسى اجتماعى ایشان در حکومت را مدنظر قرار مىدهیم و در نهایت به رابطه ایمان به خدا و امنیت اشارهاى مىکنیم.
1. صفات و اخلاق فردى پیامبر
1 - 1. رحمت و مهربانى :
همه مردم پیامبر را دوست داشتند و به او عشق مىورزیدند، بسیارى تنها براى خشنودى او جان خویش را در خطر مىانداختند و به عشق پیامبر از همه چیز خود مىگذشتند و به درستى مىتوان گفت که قدرت پیامبر بر ایجاد امنیت را عشق مسلمانان به خدا و پیامبرش ایجاد مىکرد و این قدرت عظیم، اطاعت کامل مردم از ایشان را به دنبال داشت. گاندى در جملهاى گفته است: «قدرت متکى بر عشق هزار برابر مؤثرتر و پایدارتر از قدرتى است که از ترس از مجازات منبعث مىشود».29 محبت و دوستى پیامبر و مردم دو طرفه بود. به همه مسلمانان احترام مىگذاشت، آنان را از خود مىدانست و خود را از آنان، سختى و گرفتارى آنها را سختى خویش مىدانست و یکپارچگى دلها و مهربانى همگانى را در عمل به آنان آموخته بود و همین ارادتها بود که یارانش در جنگ بدر به او گفتند: «ما همچون یاران موسى نیستیم که بگوییم تو و خدایت بروید با دشمن بجنگید ما این جا نشستهایم»30 این روحیه سپرى براى تهدیدات دشمن به شمار مىرفت.
1 - 2. سعه صدر :
1 - 3. سادهزیستى :
1 - 4. استقامت :
2. رفتار و منش اجتماعى پیامبر در حکومت
2 - 1. عدالت اجتماعى :
2 - 2. رضایت مندى :
2 -3. شفاف سازى :
اگر مردم در کارى نسبت به تو بدگمان شدند و تصور کردند که به ایشان ستم کردهاى عذر و دلیل عمل خویش را براى آنان روشن و آشکار نما تا از بدگمانى به تو دورى کنند.40
سیره پیامبر خدا نیز چنین بود چنان که در صلح حدیبیه عمر به حضرت در خصوص معاهده ایشان با قریش و غیر متساوى بودن یکى از بندها به سود کفار انتقاد کرد که به دنبال آن حضرت با منطق و استدلال او را قانع کردند.41 و یا در جنگ حنین آن گاه که پیامبر به تازه مسلمانانى که از رؤساى قریش به شمار مىرفتند غنایم بیشترى داد و این امر اعتراض برخى را باعث شده بود پیامبر مانع از تعرض برخى از اصحاب به معترضین شده، اعتراض را به نحو احسن پاسخ گفته همه را قانع نمودند.42
سیره حضرت امیر نیز چنین بوده است، چنان که قبل از شروع جنگ صفین به مجرد آن که پى بردند که تأخیر در جنگ موجب بدگمانى برخى از جنگجویان شده است دلیل تأخیر را به صراحت گوشزد کرده43 ابهامات را زدودند و یا در مسئله خلافت پیامبر اکرم آن گاه که حضرت خلافت را طبق وصیت پیامبر حق خود دانستند. فردى ایشان را حریص به خلافت مىخواند ایشان نیز بلافاصله براى برطرف شدن بدگمانىها حقانیت خود را با دلیل ثابت کردند.44 پس از حضرت امیر7 نیز این موضوع رویه ائمه در ارتباط با پیروانشان بوده است. هم چنان که امام حسین (علیه السلام) پس از آن که خبر شهادت مسلم را در بین راه شنیدند بلافاصله آن را به اطلاع اصحاب رساندند با این که طبیعى بود که بسیارى با شنیدن این واقعه ایشان را ترک مىکردند، ولى حرکت و هدف و خطرات آن را به صورت شفاف با اصحاب خود در میان گذاشتند تا با آگاهى قدم بردارند.
شفافسازى پیامبر که با پاسخگویى و اقناع مردم همراه بود باعث شده بود که همگان حکومت را از خویش دانسته و با جان و دل از آن دفاع کنند.
2 - 4. مشارکت :
2 - 5. رابطه حاکم و مردم :
از دید پیامبر معیارهایى مانند نسبت و خویشى با ایشان، سن یا ارتباط فرد با قبیلهاى خاص معیار احراز پستها نبود بلکه تنها ایمان و اهلیت فرد براى آن سمت ملاک قرار مىگرفت و بر همین اساس پس از فتح مکه جوان بیست سالهاى را به حکومت آن شهر منصوب مىکنند و یا اسامه که جوانى هیجده ساله بود را به فرماندهى سپاه براى نبرد با روم منصوب کرده و همه مسلمانان را به اطاعت از او فرا مىخوانند.
رابطه پیامبر به منزله حاکم با مردم، رابطهاى همراه با محبت و دوستى بود، مردم به پیامبر عشق مىورزیدند و در اجراى فرمان ایشان گوى سبقت را از یکدیگر مىربودند. در این جا به جاست که به توصیه حضرت امیر خطاب به مالک اشتر اشاره کنیم که حضرت فرمودهاند: «مهربانى با مردم را پوشش دل خویش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش».50 مهرورزى با مردم باید در تمامى برخوردها و نشست و برخاستها پایه عمل قرار گیرد و این جاست که قدرت همراه با عشق مردم امنیت را به ارمغان مىآورد چرا که یگانگى حاکم و مردم موجب مىشود تا آحاد جامعه امنیت کشور را امنیت خود دانسته در این راه از پاى ننشینند.
2 - 6. رعایت حقوق مردم :
2 - 7. حضور پیامبر در امور عمومى :
پیداست که حضور فعال آن حضرت به مثابه فردى از افراد جامعه اسلامى بر پیروى دیگران از قوانین و مقررات اسلامى و فرامین حکومتى ایشان تأثیر شگرفى ایجاد مىکرد و بدین وسیله هر فردى خود را موظف به شرکت در امور عمومى و اجراى فرمان رسول خدا مىدانست. این موضوع نیز در یکپارچگى مردم و حاکمان که به امنیت و موفقیت حکومت مىانجامید کمک شایانى مىکرد.
2 - 8. وفاى به پیمان ها :
دشمن به این ویژگى پیامبر نیز پى برده بود و به آسانى با او پیمان مىبست و اطمینان داشت که از جانب ایشان نقض نمىشود بر همین اساس بود که دشمن اصلى مسلمانان، یعنى کفار قریش در سال ششم هجرت، یعنى چند سال قبل از فتح مکه حاضر به انعقاد پیمان صلح با آن حضرت گردیدند و تا آنان دست به نقض آن پیمان نزدند پیامبر با وجود قدرت هیچ گونه تعرضى به آنان روا نداشت. وفاى به عهد در پیمانهایى که پیامبر با یهود و مشرکان مدینه براى دفاع و حفظ امنیت شهر بستند یا در پیمانهایى که بر اساس آنها امنیت غیر مسلمانان اطراف مدینه تأمین مىشد هیچ گونه نقض و مخالفتى از سوى پیامبر و مسلمانان دیده نشد و این موضوع نیز در حفظ امنیت مدینه تأثیر به سزایى داشت.
3. ایمان و اعتقاد به خدا
2. در آیات دیگرى امنیت به منزله وعده الهى به افراد با ایمانى که عمل صالح انجام مىدهند دانسته شده است مانند: «خدا به کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند وعده داده است که... و هرآینه بیمشان را به ایمنى مبدل گرداند».52
3. در برخى دیگر از آیات نیز این مسئله به گونه دیگرى مطرح شده هم چنان که به پیامبر گوشزد شده که خدا براى تو کافى است مانند: «اگر بخواهند تو را بفریبند خدا براى تو بس است».53 یا «اى پیامبر! خدا و کسانى از مؤمنان که پیرو تواند تو را بس است».54
4. در گروه دیگرى از آیات خداوند با یادآورى امنیت و امدادهاى غیبى در گذشته55 به مسلمانان دلدارى داده و به آنان گوشزد مىکند که خداوندى که شما را در فلان بحران از چنگ دشمن نجات داد دیگر بار نیز مىتواند امنیت را به شما باز گرداند.
5. در آیاتى دیگر خداوند این نوید را به مسلمانان مىدهد که آرامش درونى را از دشمن سلب مىکنم و رعب و وحشت را بر آنان غالب مىگردانم،56 چنان چه در بسیاى از جنگها مسلمانان را با رعب و وحشت دشمن پیروز مىگرداند. پر واضح است که روحیه جنگجویان مهمترین عامل پیروزى یا شکست آنان به شمار مىرود در آیات فوق خداوند از یک طرف مانع بروز تشویش و نگرانى مسلمانان مىشود و از سوى دیگر وحشت دشمن را به آنان گوشزد مىکند و این امر در پرتو ایمان و اعتقاد راسخ به خداوند نتیجهاى جز آرامش، امنیت و پیروزى را به دنبال نخواهد داشت. ایمان به خدا قدرتى بىبدیل را در انسان ایجاد مىکند که فرد جان بر کف به میدان جنگ قدم مىگذارد تا به یکى از دو پاداش (احدى الحسنیین) پیروزى یا شهادت نایل آید، چنین افرادى با صبر و استقامت بر دشمن غلبه پیدا مىکنند و به فرموده قرآن مجید بیست نفر بر دویست نفر پیروز مىشوند.57 تکیه بر نیروى لایزال الهى را مسلمانان از پیامبر خدا آموخته بودند که حضرت امیر مىفرمایند:
هر گاه شعلههاى جنگ از هر سو زبانه مىکشید به پیامبر خدا پناه مىبردیم (و پیامبر به همه ما روحیه مىدادند).58
پیامبر با مستحکم کردن پایههاى ایمانى مردم برنامه درازمدت خود در ایجاد امنیت در جامعه اسلامى را تکمیل کردند، چه این که افرادى ثابت قدم، مقاوم و معتقد پشتوانهاى مهم براى امنیت به شمار مىروند.
همه اینها مرهون منش و رفتار نیک و عادلانه پیامبر و تربیت والاى پیروان ایشان بود به گونهاى که این رفتار در نسلهاى بعد نیز خودنمایى کرده است. همچنان که جرجى زیدان مىگوید:
هنگامى که مسلمانان براى کارزار یرموک گرد آمدند، آن چه جزیه از مردم حمص (شام) گرفته بودند به آنان بازپس داده گفتند: آن چه دادهاید بستانید و ما را از همپیمانى خود آزاد سازید. مردم حمص در پاسخ گفتند: هرگز از شما جدا نمىشویم، دادگسترى و پرهیزکارى فرمانروایان شما بهتر از بیداد رومیان است ما با شما مىمانیم و به همراهى فرماندار شما با ارتش هرقل مىجنگیم.59
مىبینیم که رفتار نیک، غیر مسلمانان را نیز بر حفظ یا ایجاد امنیت در کشور اسلامى تشویق کرده است.
پى نوشت ها :
25. قلم (68)، آیه 4.
26. انبیاء (21)، آیه 107.
27. توبه ((صلی الله علیه و اله))، آیه 128.
28. ابن هشام، السیرة النبویة، ج 3، ص 4(صلی الله علیه و اله).
29. محمدعلى اسلامى ندوشن، سخنها را بشنویم، ص 11، (شرکت سهامى انتشار، چاپ سوم، بىجا، 1370).
30. ابن هشام، همان، ج 2، ص 266.
31. انشراح ((صلی الله علیه و اله)4)، آیه 1.
32. مصطفى دلشاد تهرانى، سیره نبوى، ج 3، ص 161؛ (سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، چاپ اول، 1372).
33. همان، ص 137.
34. جعفر سبحانى، همان، ج 2، ص 433.
35. دکتر على شریعتى، محمد خاتم پیامبران، (مقاله از هجرت تا وفات)، ص 268.
36. سید ابوالفضل مجتهد زنجانى، محمد خاتم پیامبران، (مقاله: گوشهاى از اخلاق محمد)، همان، ص 400.
37. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 58، ص 65، (بیروت: دار احیاء التراث العربى، چاپ دوم، 1403ق).
38. جعفر سبحانى، همان، ج 1، ص 51(صلی الله علیه و اله).
39. جعفر سبحانى، همان، ج 2، ص 502.
40. نهج البلاغه، نامه 53.
41. جعفر سبحانى، همان، ج 2: ص 1(صلی الله علیه و اله)7.
42. ابن هشام، همان، ج 3، ص 35.
43. نهج البلاغه، کلام 55.
44. نهج البلاغه، خطبه 172.
45. ابن هشام، همان، ج 2، ص 266.
46. همان، ج 3، ص 67.
47. جعفر سبحانى، همان، ص 126.
48. جعفر سبحانى، همان، ج 2، ص 154.
49. نهج البلاغه، نامه 53.
50. نهج البلاغه، نامه 53.
51. انعام (6)، آیه 82: الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الأمن.
52. نور (24)، آیه 55: وعد اللَّه الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات... ولیبدّلنّهم من بعد خوفهم امناً....
53. انفال (8)، آیه 62: واِن یریدوا أن یخدعوک فانّ حسبک اللَّه.
54. انفال (8)، آیه 64.
55. مانند: انفال (8)، آیات: 7، (صلی الله علیه و اله)، 11، 12 و ... .
56. مانند: آل عمران (3)، آیه 151؛ انفال (8)، آیه 12؛ احزاب (33)، آیه 26؛ حشر (5(صلی الله علیه و اله))، آیه 2.
57. انفال (8)، آیه 65.
58. نهج البلاغه، غرائب کلامه، شماره (صلی الله علیه و اله).
59. جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام، ص 55، (تهران: امیرکبیر، چاپ چهارم، 1352).
/ن
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}