نيمه شب، خورشيد مى‏تابد

شاعر:مهدي سهيلي




كه اى ياران مگر ديشب به خواب مرگ پيوستيد؟
چه كس ديد از شما آن روشنان آسمانى را؟
كه ديد از «مكيان‏» آن ماهتاب پرنيانى را؟
بيابان بود و تنهايى و من ديدم
كه از هر سو ستاره بر زمين ما فرود آمد
به چشم خويش ديدم ماه را از جاى خود كندند
ز هر سو در بيابان عطر مشك و بوى عود آمد
بيابان بود و من، اما چه مهتاب دلارايى!
بيابان بود و من، اما چه اخترهاى زيبايى!
بيابان رازها دارد، بيابان، نقش ها دارد
كه در شهر آشكارا نيست كجا بوديد اى ياران؟
كه ديشب آسماني ها زمين «مكه‏» را كردند
گلباران ولى گل نه، ستاره بود جاى گل
زمين و آسمان «مكه‏» ديشب نور باران بود
هوا آغشته با عطر شفا بخش بهاران بود.
كه اينك بر فراز چرخ، بينى نام «احمد» را
و در هر موج بينى اوج گلبانگ «محمد» را
«محمد» زنده و جاويد خواهد ماند
«محمد» تا ابد تابنده چون خورشيد خواهد ماند
جهانى نيك مى‏داند كه نامى همچو نام پاك پيغمبر مؤيد نيست
و مردى زير اين سبز آسمان همتاى «احمد» نيست
زمين ويرانه باد و سرنگون باد آسمان پير،
اگر بينيم روزى در جهان نام «محمد» نيست
منبع:www.payambarazam.ir