نوجوان کيست؟






سن نوجوانى بنا به نظر بعضى، قبل از بلوغ است و از نظر سن:

در پسران: 12 تا 14 سالگى.

در دختران: 10 تا 12 سالگى است (1) و به نظر ديگرى، ميان بلوغ و جوانى (يعنى 12 تا 20 سالگى) (2) است.
دختران از پسران از نظر فيزيولوژى و هيجانى زودتر كامل مى‏شوند. (3)
بحران: نوجوانى بحرانى‏ترين مرحله‏ى زندگى است اين طوفان وجود جسمى و روانى نوجوان را چنان دستخوش امواج قرار مى‏دهد، كه او را دچار حيرت مى‏سازد.
نوجوانى، بحرانى‏ترين هيجانى است كه در اغلب موارد با بيمارى روانى، فاصله‏اى زياد ندارند. (4)
در نوجوانى، بعضى: داراى بحران - هيجان - تغيير و تحول شخصيتى و از نظر رفتارى، مرز شكن ولى باقاعده‏اند.
و بعضى: آماده‏ى واپس زدن - عدم قدرت براى مواجهه با مشكلات و از نظر رفتارى، ناهنجار و بى‏هدف هستند.

علت:

نوجوان، مى‏خواهد به هويت شخصى و شغلى خود، شكل دهد و كم‏كم از والدين جدا شود و در عين حال، درصدد است كه روابط جنسى و عشقى سالم نيز پيدا كند. در اين مرحله تغيير و تحولات غدد مترشحه‏ى داخلى، تغييرات هورمونى و اثرات متقابل حالات عاطفى بر يك‏ديگر، صورت مى‏گيرد و تا شخصيت نوجوان بالغ نشود، اين هيجان ادامه دارد. نوجوان مى‏كوشد كه «خود»، آقاى «خويش» شود و در قالب نهايى خود، شكل بگيرد لذا ممكن است همان فرزندى كه تاكنون آرام و مؤدب و اعتماد كننده و دقيق بود، يك باره مهاجم و جسور و خودگرا و بى‏بند و بار شود. (5)

مختصات دوره‏ى نوجوانى

در اين دوره، تفاوت سنى و زمانى، بين ابتدا و انتهاى رشد طبيعى دختر و پسر، ملاحظه مى‏شود. تمايلات جنسى افزايش مى‏يابد. بين عقل و نفس مبارزه درمى‏گيرد. آن يك به تقوى مايل است و اين به انجام هوس، پاى‏بند مى‏باشد و حاصل اين نبرد، يا به سركوبى ميل و بروز زهد مى‏كشد و يا به اعمال آن ميل مى‏رسد. اگر به تسلط بر نفس انجاميد، اعتدال درونى تازه‏اى پيدا مى‏شود. و نيز عقل به ارزيابى عقايد والدين و مقايسه‏ى آن‏ها با گفته‏هاى محيط مى‏پردازد و اگر به حاصلى درست رسيد، اين حاصل نيز تعادلى نو را باعث مى‏گردد. در رفتار هم: هيجان فزونى مى‏گيرد؛ احساسات خودنمايى مى‏كنند؛ قدرت تخيل بالا مى‏رود؛ ميل به قهرمان شدن و غرور، به كار مى‏افتد و كشمكشى بين ضعف گذشته و قوت تازه، درمى‏گيرد و بالاخره از اين جهت نيز تعادلى پيش مى‏آيد. (6)
در اين دوره علاقه به امور فنى و تحصيل مهارت، در نوجوان بروز مى‏كند؛ البته رشد مهارت فنى در پسران بيش از دختران است. (7) (و اين امر نيز با ارائه‏ى كارهاى مختلف در صحنه‏هاى ديدنى و تعليمى، مى‏تواند تقويت شود و ضمنا موجب گردد كه نوجوان از توجه به امور جنسى و سرگرمى‏هاى غلط و مانند آن‏ها منصرف بماند و نيز درسى براى آينده و مشاغل اجتماعى خود گرفته باشد.
ناگفته نماند كه: فراگيرى كار در نوجوانى، با فراگيرى آن در بزرگ‏سالى فرق بسيار دارد؛ بدين توضيح كه: وقتى در نوجوانى آموخته شد، اعضاى بدن و حتى دستگاه مغزى و نفسانى، تدريجا آن را «ملكه‏ى وجودى خود» مى‏سازند و خودبه‏خود در موقع لزوم هر عضو وظيفه‏ى خود را بى‏فرمان مخصوص، عملى مى‏كنند (8) و دقت، در متن وجودشان قرار مى‏گيرد و همان مجموعه، عنوان «مهارت» مى‏يابد؛ يعنى: يادگيرى با دقت، كه عادت شود و به موقع لازم، ظهور كند، «مهارت واقعى» است.
در حالى كه بزرگ‏سالى، هميشه در حين انجام كار، فرمان مداوم مغزى لازم است و اگر كمترين بى‏توجهى در ميان آيد، «عمل» تعطيل؛ يا ناجور خواهد شد و اين فشار دائمى ذهنى، شخص را خسته و فرسوده مى‏كند.
به هر صورت، بهترين فصل آموزش فنون و تربيت اعضاى شخص، حتى تربيت چشم و ساير حواس او براى دقت و درك فنى، در زمان نوجوانى است و عالى‏ترين معلم او «صحنه‏هاى كارگاه و ارائه‏ى ساخته‏هاى دست نوجوانان هنرمند و صنعت‏كار و باتجربه» است).

هيجان و عصيان و عوامل آن‏ها

ابتدا بايد دانست كه هر عمل ناروا كه از نوجوان ظاهر شود، نبايد به حساب عصيان او گذارد؛ زيرا غالبا آن عمل، موقت و به اصطلاح «از روى شيطنت» است و ريشه‏اى نفسانى و عميق ندارد و براساس «ديگر آزارى و زيان‏خواهى» نيست... و آن‏گاه «عملى» از او بايد مورد ايراد قرار گيرد كه مكرر صورت گيرد و جنبه‏ى «صفتى و سيرتى» يافته باشد.
زيرا از نظر چاره‏جويى نيز اين دو با هم تفاوت دارند:
نوع موقت يا معلول شيطنت را بايد تحمل كرد تا آرام گيرد و از آن درگذرد؛ ولى نوع ريشه‏دار و سيرتى آن را بايد از «دانايان» (9) مدد گرفت و به پيش‏گيرى يا معالجه پرداخت.
اقدامات زيان‏بخش نوجوان، عبارتند از:
1- اعمال مكرر بزه (دزدى - خراب‏كارى - استعمال مكرر الكل يا دارو).
2- اعمال جنسى تعمدى (روسپى‏گرى و آبستنى در دختران - و كژخويى و هم‏جنس‏بازى در پسران و نظير اين‏ها).
3- عدم انجام تكاليف درسى (به مدت طولانى - با وجود استعداد و هوش كافى).
4- آشفتگى خلقى مداوم (افسردگى - بى‏خوابى - بى‏اشتهايى - ميل به خودكشى.)
5- گوشه‏گيرى متوالى (بى‏علت خارجى و با كاهش كارآمد بودن فرزند و بهره‏ى او).
6- ظهور نشانه‏هاى بيمارى روانى (توهم - هذيان - بدبينى (10) و خيال بافى). (11)
چنان كه گفتيم، بدان شرط كه: هر كدام از اين موارد، مكرر صورت گيرد و آن تكرار، حالى از ريشه‏دار بودن قضيه در درون فرزند باشد؛ تا اقدامى عصيانى و قابل پيشگيرى بشمار آيد.

عوامل هيجان: مختلف‏اند بدين قرار: (12)

1- اصل انتقال از «كودكى» به هواى وصول به «حد بلوغ» كه تفاوت فاحش اين دو صحنه، در او موجب هيجان مى‏گردد. (13)
2- استقرار استقلال - كه بر اثر ميل به خودنمايى، گاه به طور اغراق‏آميز عليه «حكومت والدين و قدرت‏هاى موجود در محيط خود» ابراز عصيان مى‏كند (14) و در نهان و باطن، بدان تعرض نيز موافق نيست.
3- كشش جنسى - كه حال تهاجم را غالبا موجب مى‏شود (تهاجم به هر چه در مقابل او مانع ايجاد مى‏نمايد (15) و مايل است كه قدرت خود را در معرض نمايش و آزمايش گذارد.)
4- عدم اطمينان نسبت به بزرگتران - او كه قبلا پدر و مادر را مدل عالى مى‏شمرد و سعى مى‏كرد كه خود را همانند آنان بسازد، در اين مرحله، گاه تصورى براى او پيدا مى‏شود كه گويد:
«والدين مى‏خواهند تو را با نازكشى و مهرورزى، دائما محكوم خود سازند و برده‏ى خويش كنند».
همين تصور در او بى‏اعتمادى ايجاد مى‏كند و وى را از خانواده، گريز مى‏دهد.
5- ميل شديد به انجام كارهاى مخصوص بزرگتران؛ در عين حال كه نمى‏خواهد خود را مقلد و دست پرورد آنان، معرفى كند.
(دوام اين كشاكش درونى، تا زمانى است كه شخصيت نوجوان، در قالب نهايى خود، شكل نگرفته است).
6- كوشش براى مقبول قرار گرفتن - با اين تفاوت كه غالبا راه مثبت و معقول را برنمى‏گزيند و مى‏خواهد با اعمال خارق‏العاده، توجهات را به خود جلب كند. (16)
7- بازتاب «خودپرسى» و «نگران آينده بودن» در اواخر نوجوانى؛ از خود مى‏پرسد: مفهوم زندگى چيست؟ خود او در زندگى چه نقشى دارد؟ چه راهى براى توفيق در آن نقش برگزيند؟ اگر چند راه هست كدام بهتر است؟ معلوم نيست كه من بى‏مانع باشم (لذا بدگمان مى‏شود)؛ اصولا وقتى پايان حيات مرگ است، ابتدا و متن زندگى هم ارزش كوشيدن و جوشيدن ندارد؛ همه پوچ است.
(اگر پايان هستى مرگ نيست، چيست؟ چه كسى مى‏داند؟ چگونه مى‏توان درستى آن را فهميد؟...)
8- ميل به زناشويى؛ پسران را سؤال‏هايى از همسر داشتن نيز به هيجان درمى‏آورند، دختران نيز نوع ديگر مى‏انديشند: چگونه بودن خوب است. مادرى؟ يا زنى هنرمند و مؤثر؟ يا مخلوطى از اين دو؟
شغلى در خارج خانه داشته باشد؟ يا پرورش كودك را عهده‏دار شود؟
9- خدمت سربازى - فكر مى‏كند كه «بروم، مممكن است كشته شوم» علاوه بر اين نوجوانى كه از اطاعت والدين هم، خود را بازمى‏داشت چگونه فرمان دستگاه نظامى را با آن همه خشونت خواهد پذيرفت؟
به هر حال اين سؤال و جواب‏ها نيز هيجانى را باعث مى‏گردد.
10- هيجان، به علت احساس گناه - نوجوان از نظر بدنى، قريبا بالغ مى‏شود؛ در حالى كه از نظر روانى هنوز نابالغ است و لذا جنبه‏ى جسمى او وى را به فعاليت جنسى، استعمال الكل و مواد ديگر كيفى مى‏كشاند ولى به محض اين كه اولين برخورد، صورت مى‏گيرد (17) ناراحتى (به علت احساس گناه)، منجر به نفرت از خود (18) مى‏شود.
11- ابتلا به استمنا، (در پسران) و استشها، (در دختران) كه تدريجا نابسامانى روانى را موجب مى‏گردد و احساس «عدم كفايت» و «خجالت» مى‏كند و روى به عزلت «مى‏آورد». (19)
12- قاعدگى ماهانه (در دختران) - كه او را با افكارى خاص و «خودپرسى» (20) در عين بى‏اطلاعى و بى‏تجربه‏گى» مواجه مى‏كند و نتيجه‏اش هيجانى است كه گاه به علت «ترس و وازدگى و حيرت» است و گاه به علت شدت رغبت و شتابزدگى مى‏باشد.
13- حساسيت زياد و زودرنجى - نوجوان بيشتر و زودتر از ديگران متأثر مى‏شود و «زودشكن» است؛ خواه عامل آن واقعى باشد يا تصورى.(21)
موارد بالا، آن‏هايى است كه بايد با ابراز تحمل، در عين «بيدارى و نظارت و راهنمايى و محبت» آن هيجانها را به ساحل آرام، كشانند و اين امواج گذرا را دايمى و نهادى نشمرند و از آن‏ها با همه‏ى «دهشت‏انگيزى و شگفت‏آورى» به «بدگمانى و يأس در مورد صلاح فرزند» مبتلا نشوند. تصديق مى‏كنيم كه دشوار است؛ اما ممكن است و بى‏صبرى و عدم تحمل وضعى را موجب مى‏شود كه همه‏ى عمر فرزند را تهديد خواهد كرد.

پی نوشت :

(1) بمج، 16
(2) مس، 10.
و به نظر ديگر»10 تا 18 سالگى» است كه مى‏توان نسبت به نظر قبلى، آن را مخصوص دختران دانست. م - (رك: بمج، 41. (
در كتاب «لغات و اصطلاحات روانشناسى، نشريه‏ى مدرسه‏ى عالى دختران ايران، ص 10«مى‏نويسد:
نوجوانى دوره‏اى از زندگى است كه از بلوغ، شروع مى‏شود و تا جوانى ادامه دارد و فرد آدمى در پايان اين دوره، بالغ شناخته مى‏شود. آغاز و پايان اين دوره، در جامعه‏هاى مختلف متفاوت است
(3) مس، 10.
بحران نوجوانى در دختران، يك سال يا بيشتر پيش از پسران آغاز مى‏گردد.
(4) مس، 6 و 7.
(5) مس، 11.
(6) بمج، 41.
(7) بمج، 21.
(8) بازى فوتبال و رانندگى را اگر در نوجوانى آموخته باشيد اگر در حين بازى يا رانندگى، اتفاقى رخ دهد، دست و پا خودبه‏خود و سريع به تناسب صحنه و لزوم امر، حركت مناسب مى‏كنند و غالبا آن اتفاق را بى‏خطر مى‏گذارنند؛ در حالى كه اگر در بزرگ‏سالى آموخته باشيد، ذهن، تا به فكر چاره افتد و فرمان لازم صادر كند، كار از كار گذشته است.
(9) دانايان كاردان، در اين مورد عبارتند از: روان پزشكان - مددياران اجتماعى - روان‏كاوان - افراد باتجربه در كار تعليم و تربيت نوجوانان.
(10) از قبيل آن كه تصور كند: ديگران درباره‏ى او حرف مى‏زنند و طعن مى‏كنند.
(11) بمج، 15 و 16.
(12) مس، 27 - 17.
(13) قبلا «بى‏زحمت بود و بار او بدوش خانواده» و حالا بايد «خود متحمل زحمت خويش باشد و سر نزد ديگرى خم نكند.».
(14) گاهى ميل مبارزه با «رسم كهنه و سنت قديمى» او را به تلاش وامى‏دارد و چون حمله‏ى عمومى ديگران را نسبت به خود، در نظر مى‏آورد هيجانى او را دست مى‏دهد كه: ميل او به مقاومت، مى‏پردازد و براى امكان درگيرى، گاه متوسل به استعمال الكل و دارو مى‏شود و گاه، پناهگاهى مى‏جويد، كه در آن‏جا تخليه‏ى هيجان كند، و هم، او را كه پناه گرفته چنان كه هست، بپذيرد.
ناگفته نماند كه چون نوجوان، احساس استقلال مى‏كند، امكان دارد همانندى با بزرگتران را بپسندد و در آن صورت، شديدا «كهنه‏پرست و محافظه‏كار و طرف‏دار» مى‏شود و براى همانندسازى، هيجان دارد.
(15) هجوم به «فرهنگ اجتماع - مقررات مذهبى - قيود اخلاقى - محوديت‏هاى قانونى - سنت‏هاى قومى - نظامات محيطى و همه‏ى منابع نصيحت‏گر و نظارت كننده نوعى جلوه‏ى استقلال‏خواهى به صورت منفى است.»
اين جلوه‏ى استقلال در صورت مثبت، گاه ممكن است به صورت نمايش صفات «مردانگى يا زنانگى» باشد. پسر نوجوان مى‏خواهد به اندازه‏اى كافى «مرد- قوى - بزرگ‏منش» باشد و دختر نوجوان مى‏خواهد به اندازه‏ى كافى «زن لايق - جذاب - ظريف» محسوب گردد.
(16) مثلا گاه براى اثبات شهامت و تهور خود، دست به كارهايى مى‏زند كه اگر خلاف اجتماعى، يا خلاف اخلاقى است؛ مثلا: موهاى خود را بلند مى‏كند (اگر پسر است) و لباس‏هاى مخصوص مى‏پوشد و رفتارهاى هيپى‏گرى دارد.
(17) مثلا در برخورد اول با جنس مخالف، او را ترس و پريشانى‏خاطر، فرامى‏گيرد.
(18) چون نوجوان، ميل شديد به كنجكاوى دارد اما قدرت «درست روى و درست نتيجه‏گيرى» ندارد، لذا دچار هيجان مى‏شود؛ احساس «نادرستى» نيز موجب «ناراحتى» و «شرم باطنى و از خود بيزارى» است.
(19) اين‏ها همه، غير از زيان‏هاى جسمى و فشارهاى عصبى آنان است كه خود عاملى ديگر بر ناراحتى و بالنتيجه هيجان، خواهد بود.
(20) دختر نوجوان، از خود مى‏پرسد: «آيا قابليت ازدواج دارد؟ مسؤوليت‏هاى زندگى را بايد بپذيرد؟ آيا توليدمثل كند؟ مادر شود؟ با قبول آن همه مشقت‏ها و گرفتارى‏ها...؟ و همه‏ى خاطره‏هايى را كه از مادر و كارهاى مادر و مشكلات مادر و رنج‏ها و شادى‏هايش دارد؛ به ياد مى‏آورد و به همان تناسب گاه «خوش‏حال و شتابنده» است و گاه ملول و واخورده» مى‏باشد
(21) براى نوجوان وقتى زودرنج و حساس است «بيدارى و خواب» «تصور و گمان» به هم نزديك‏اند و يك نوع تأثر و انفعال، ايجاد مى‏كنند. - م
عوامل زودرنجى در نوجوانان از قبيل: تبعيضات - احساس نقص بدنى - چاقى مفرط - لاغرى - رنگ پوست - مذهب - نژاد - وضع اقتصادى ناجور - حالات افراطى (مس، 16 به بعد).

منبع: گامي در مسير تربيت اسلامي از کودکي تا بلوغ / دکتر رجبعلي مظلومي