خطرات ناشى از طلاق






ميزان طلاق در كشور آمريكا از سال 1867 ثبت گرديده است. در آن زمان اين ميزان به صورت 1 نفر در هر 3000 نفر در سال بوده است. تا سال 1911 اين درصدد به تدريج افزايش پيدا كرده و به 1 نفر در 1000 فرد رسيده است. در سال 1980 ميزان طلاق 5 به 1000 بوده كه مى‏توان گفت كه 15 مرتبه بيشتر از 100 سال گذشته گرديده است. در اين روزها تقريبا نيمى از اولين ازدواج‏ها به طلاق مى‏انجامد و حدود 5 الى 6 درصد از دومين ازدواج‏ها نيز به همين نتيجه ختم مى‏شود.

كودكان را آلت دست خود قرار ندهيد

در ايالات متحده متوسط سنى كه در آن فرزندان با طلاق پدر و مادر روبرو مى‏شوند 8 سال است. اين كودكان در سنين بسيار حساسى قرار دارند، آسيب‏پذيرند و از اين مسئله تأثير مى‏پذيرند و به واسطه‏ى طلاق پدر و مادر در موقعيتى قرار مى‏گيرند كه زندگى‏شان را به طور بنيادى دچار تغيير و تحول مى‏كند.
طلاق داراى اثرات روحى و عاطفى روى كودكان مى‏باشد. همچنين اين عمل مى‏تواند روى عملكرد فرزندانمان در مدرسه، ارتباطاتشان با همكلاسى‏ها و حتى در سلامت جسمى آنان اثر گذار باشد. هرگز نمى‏توان طلاق را به عنوان موضوعى ساده تلقى كرد و چنين بيان نمود كه عدم حضور پدر در خانواده تأثيرى در روند زندگى نمى‏گذارد. عملكرد و عكس‏العمل فرزندان در موارد طلاق، با زمانى كه پدر يا مادر خود را به واسطه‏ى مرگ از دست داده باشند و يا از زمان تولد تنها يكى از والدين حضور داشته باشد، متفاوت است. رفتارهاى غير اجتماعى و عملكردهاى نادرست و پر از مشكل، در كودكانى كه شاهد طلاق پدر و مادر بوده‏اند نسبت به آنانى كه يكى از والدين خود را به خاطر مرگ از دست داده‏اند بيشتر است.
بر اساس تحقيقاتى كه سبب تعجب بسيارى از روشنفكران نيز گرديده است، اين خود طلاق نيست كه روى فرزندان اثر مى‏گذارد بلكه بيشتر كيفيت طلاق و موقعيت زندگى فرزندان بعد از طلاق است كه داراى اهميت مى‏باشد و تأثير جدى روى زندگى آنان مى‏گذارد.

آيا طلاق خوب است يا بد

هميشه اين مطلب حقيقت ندارد كه بگوييم طلاق اثر سويى روى فرزندان دارد. در واقع آنچه كه ممكن است براى فرزندان مضرتر و مخرب‏تر باشد، زندگى در خانواده‏اى است كه دائما در كشمكش و تنش بوده و روابط نادرستى بر آن حاكم باشد. يك طلاق خوب كه در آن والدين جدا از يكديگر زندگى مى‏كنند و تمامى سعى خود را براى پيشرفت زندگى خود و فرزندانشان انجام مى‏دهند، معمولا بهتر از زندگى در خانواده‏اى است كه پدر و مادر ازدواج غلطى داشته‏اند و جنگ و كشمكش در آن رو به افزايش است. البته بيشتر فرزندان و همچنين والدين مايلند كه در خانواده‏اى زندگى كنند كه پدر و مادر در آن ازدواج درستى داشته‏اند، و گرنه چيزى كه ترجيح دارد در واقع طلاقى بجا و درست مى‏باشد. بايد به خاطر داشت كه هم ازدواج غلط و هم طلاق نابجا مى‏تواند زندگى را تبديل به جهنمى براى كودكان و والدين آنها بنمايد. طلاق خصومت‏آميز و همراه با كينه و دشمنى مى‏تواند سبب بسيارى از آسيب‏هاى عاطفى در فرزندان گردد. متأسفانه والدينى كه از هم جدا مى‏شوند و يا در حال طلاق گرفتن هستند آن چنان درگير كشمكش با يكديگرند كه حداقل توجه را به فرزندان و نيازهايشان مى‏كنند. اين مقاله درصدد ياد دادن اين موضوع نيست كه چگونه طلاق خوبى داشته باشيم، بلكه در اين باره بحث مى‏كند كه چطور آسيب‏ها را در فرزندانمان كاهش دهيم و والدين با مسئوليتى پرورش دهيم. پدر و مادر وظيفه شناس بعد از جدايى از يكديگر، از فرزندان خود غافل نمى‏شوند و در كشمكش‏هايشان آنان را آلت دست خود قرار نمى‏دهند. معنا و مفهوم طلاق اين است كه ازدواجى به شكست انجاميده است و هرگز به اين معنى نيست كه والدين قادر به انجام وظايف پدر و مادرى خود نمى‏باشند، يا اين كه فاقد وظيفه شناسى‏اند و يا قادر به ابراز عشق و علاقه‏ى خود به فرزندانشان نيستند.

عكس العمل بچه‏ها نسبت به طلاق

فرزندانمان به ميزان زيادى از طريق رفتارها و ارتباطاتى كه والدين با يكديگر دارند، شكل مى‏پذيرند. سن و جنسيت آنان در توانايى آنها براى وفق دادن خود با مسئله طلاق مؤثر است، همچنين عكس‏العمل و نگرش وابستگان و همسايگان در اين مورد تأثير گذار مى‏باشد. شكى وجود ندارد كه طلاق تأثيرات خاص خود را دارد اما سؤالى كه در اين جا مطرح است اين است كه جدايى پدر و مادر چه نوع تأثيرى و تا چه اندازه در زندگى كودك مى‏گذارد؟ بايد خاطر نشان كرد كه والدين بيشتر از آنچه كه تصور مى‏كنند در اين تأثيرات نقش دارند و اين مسئله به شيوه‏ى رفتارشان بستگى دارد كه آيا سازنده است يا مخرب.

چگونه فرزندان را در مورد جدايى پدر و مادر مطلع سازيم

وقتى كه پدر و مادر تصميم به جدايى گرفتند و مقدمات اين كار فراهم شد، بايد هر دو آنان در مورد تصميم خود با فرزندانشان صحبت كنند. بهترين كار اين است كه اين موضوع در جمع فرزندان مطرح گردد و نه به صورت جداگانه، و بهترين زمان براى مطلع كردن فرزندان دو تا سه هفته قبل از جدايى است نه درست در زمانى كه پدر (در جامعه آمريكا) در حال جمع كردن و بسته‏بندى وسايلش است.
حال سؤالى كه مطرح مى‏شود اين است كه فرزندان تا چه اندازه بايد در مورد علل جدايى پدر و مادر بدانند. اين جاست كه تصميم گيرى و قضاوت درست مطرح مى‏گردد.همان طور كه دكتر دوزن (1) هم بيان داشته است،والدين بايد حقيقت را به فرزندان بگويند و نه غير آن را؛ البته لازم نيست كه تمامى مطالب به طور كامل براى فرزندان آشكار گردد. بايد به خاطر داشت كه فرزندان مى‏توانند موقعيت‏هاى مشكل را نيز درك كنند و پيرامون آن با والدين خود بحث و گفتگو نمايند. البته هرگز نبايد قضاوتى را انجام دهند و يا يكى از والدين را مقصر شمارند. مهم است كه فرزندان آگاه باشند كه علت جدايى پدر و مادر به خاطر خطاها و اشتباهات بچه‏ها نيست.
اغلب كودكان در هنگام جدايى پدر و مادر، احساس گناه و تقصير مى‏كنند، اما لازم است كه به آنها گوشزد شود:«شما فرزندان علت و عامل به وجود آمدن اين جدايى نيستيد»، «بچه‏ها عامل جدايى نيستند بلكه اين خود بزرگترها هستند كه مسبب اصلى طلاقند.» اين پيام بايد بيشتر از يك بار به بچه‏ها گفته شود و در مراحل مختلف چه پيش از جدايى، چه هنگام جدايى و حتى مدت‏ها بعد از آن، اگر ضرورت داشته باشد، بايد به آنها گوشزد شود كه مسبب جدايى والدين نمى‏باشند. احساس گناه و تقصير و همچنين شك و ترديدى كه فرزندان به واسطه‏ى طلاق پدر و مادر دچار آن مى‏شوند مى‏تواند مدت‏هاى مديدى با آنها باقى بماند و باعث آزارشان گردد.
دروغ گفتن در مورد اين مسئله كه كدام يك از والدين (پدر يا مادر) خواهان جدايى است عقيده‏ى نادرستى مى‏باشد و ضمنا وانمود نمودن اين كه، اين جدايى دو جانبه است در صورتى كه خلاف آن صحت داشته باشد، امر پسنديده‏اى نيست زيرا بچه‏ها به زودى از رفتار والدين و برخورد آنها متوجه حقيقت خواهند گرديد. همچنين درست نيست كه يكى از والدين خود را فرد محترمى نشان دهد و طرف مقابل خود را شخص غير منطقى و بدى جلوه دهد. فرزندان هم خواهان پدر و هم مادر خود هستند و در صورتى كه از آنها خواسته شود يكى را انتخاب كنند اين عمل دشوارى برايشان خواهد بود.

بايد به فرزندان فرصت داده شود تا احساساتشان را ابراز كنند

نكته‏ى قابل ذكر اين است كه فرزندان نياز دارند كه احساسات واقعى خود را ابراز كنند. اجبار كردن كودكان براى داشتن احساس خاصى، به هيچ وجه منطقى و منصفانه نمى‏باشد. اگر چه افراد قادرند كه رفتارهاى ديگران را كنترل كنند اما در مورد احساسات چنين چيزى صادق نيست و بايد به فرزندان اجازه دهيم كه سؤالات خود را مطرح نمايند. بسيارى از اين پرسش‏ها، ممكن است معقول و مناسب باشد، همچون: من با چه كسى زندگى خواهم كرد؟ در كجا؟ به چه مدرسه‏اى خواهم رفت؟ آيا دوباره دوستانم را مى‏بينم؟ آيا ما پول كافى براى ادامه‏ى زندگى خواهيم داشت؟ اين‏ها نمونه سؤالاتى مهم و اساسى است كه والدين بايد به طور مناسبى به آنها پاسخ دهند و اگر سؤالى بسيار خصوصى است و مناسب كودكان نمى‏باشد بايد پدر و مادر به طور واضح، عدم پاسخ‏گويى خود را براى او مطرح كنند. پس هر يك از والدين (پدر يا مادر) بايد مدتها پس از طلاق نيز، آمادگى پاسخگويى به سؤالات كودكان خود را داشته باشد.

مواردى كه بعد از طلاق نبايد براى فرزندان اتفاق بيفتد

طبق مطالعات انجام شده روى 128 كودكى كه والدينشان از يكديگر جدا شده بودند مشخص گرديده كه حوادثى براى اين كودكان به واسطه‏ى طلاق ايجاد شده است. در اين جا به 10 مورد كه بيشتر از بقيه‏ى موارد، آسيب‏زا بوده است اشاره مى‏كنيم. بايد به خاطر داشت كه اين مشكلات فرضى نيست بلكه عملا در زندگى كودكان اين جامعه كه شاهد طلاق پر تنش پدر و مادر بوده اند، اتفاق افتاده است.
1- هرگز به فرزندانتان نگوييد كه جدايى پدر و مادر به خاطر خطا و اشتباه او بوده است. بيان اين مطلب نشانگر اين موضوع است كه آنها پدر و مادرى بيمار و بسيار آشفته‏اند كه خطا و اشتباه ازدواج خود را به گردن فرزندشان مى‏اندازند. پس والدين هرگز نبايد چنين عكس‏العملى داشته باشند. ولى به هر حال بعضى از والدين اين گونه رفتار مى‏كنند و گاهى اوقات شاهد حوادث ناگوارى خواهيم بود. اثرات احساسى و عاطفى ناشى از مقصر دانستن كودك، مى‏تواند براى فرزندان بسيار مخرب و ويران كننده باشد. بيشتر كودكان از اين كه مقصر اصلى جدايى پدر و مادر تلقى گردند، ترس و واهمه دارند، پس نياز است كه والدين به فرزند خود اطمينان كامل دهند كه مسبب اين جدايى و شكست در ازدواج خود آنها هستند نه فرزندشان.
2- هيچ گاه به يكديگر آسيب و صدمه‏ى جسمى وارد نكنيد. اگر چنين عملى خصوصا در مقابل فرزندان انجام گيرد، ضربه‏ى روحى و عاطفى ناشى از اين عمل بسيار نگران كننده و وخيم خواهد بود. بچه‏ها اصولا مى‏خواهند كه والدينشان در كنار يكديگر زندگى كرده و خانواده‏ى باثباتى داشته باشند. سوء استفاده و آسيب‏هاى جسمى، مخالف اين آرزوى فرزندان است و به عنوان بدترين حادثه‏اى است كه فرزندان در زندگى تجربه مى‏كنند. اگر شما آن قدر عصبانى هستيد كه براى صدمه زدن فيزيكى و جسمى آمادگى داريد پس بايد فورا منزل را ترك كنيد تا خونسردى خود را مجددا به دست آوريد. حتى ممكن است كه در اين موارد نياز به درمان داشته باشيد كه عصبانيت شما را فرو نشاند.
3- اجازه ندهيد كه وابستگان، يكى از شما را (چه پدر و چه مادر) در مقابل فرزندان مورد انتقاد قرار دهند: در اين جا لازم به ذكر است كه طلاق مسبب ايجاد عصبانيت و تنفر در ميان اعضاى خانواده و وابستگان دو طرف است و جدايى دو نفر سبب عكس‏العمل خودشان نمى‏گردد. اگر چه وابستگان ممكن است توجه خاصى به يكى از والدين داشته باشند و جانبدارى و دفاع از او را به عهده بگيرند اما اين توجهات به يكى و انتقاد از ديگرى براى فرزندان مخرب و مضر مى‏باشد. پس به وابستگان، خويشان و دوستان خود يادآور شويد كه در مقابل فرزندان از ديگرى انتقاد نكرده و يا او را مقصر قلمداد نكنند.
4- به فرزندتان نگوييد كه شما مايل نيستيد كه او با طرف مقابلتان (پدرش يا مادرش) به بيرون و گردش برود و زمانى را با او سپرى كند: بيشتر فرزندان هم پدر و هم مادر را دوست مى‏دارند و به ابراز عشق و علاقه‏ى آنها نيازمندند. فرزندان هرگز مايل نيستند كه آلت دست والدين قرار بگيرند و مادر از يك سو و پدر از سوى ديگر او را به سوى خود بكشد. اگر شما به عنوان يكى از والدين در مورد سپرى كردن وقت فرزندتان با پدرش يا مادرش دچار مشكل هستيد بايد اين موضوع را با كارشناس خانواده مطرح كرده و فرزند خود را از بحث و جدل‏هاى خطرناك و زيان‏بار رها سازيد.
5- در هنگام حضور فرزندتان با يكديگر دعوا نكنيد: والدين بايد به خاطر داشته باشند كه سلامت روحى و روانى فرزند با وجود جنگ و دعواهاى لفظى ميان پدر و مادر به خطر مى‏افتد. زيرا فرزندان عاشق پدر و مادر خود هستند و مايل به شنيدن اين جدل‏ها نمى‏باشند. بحث و گفتگوهاى خود را در پشت درهاى بسته انجام دهيد و حتى بهتر است كه در مكانى به بحث بپردازيد كه فرزندان حضور ندارند و نمى‏توانند گفتگوهاى شما را بشنوند.
6- هرگز مطالب و گفته‏هاى ناپسند را در مورد همسرتان ابراز نداريد، زيرا اين عمل اثر نامطلوبى روى فرزندتان خواهد گذاشت: والدين بايد به اهميت اين موضوع توجه داشته باشند و به هيچ وجه مطالب ناپسند را در مقابل فرزندان ابراز ندارند. اگر شما نياز داريد كه از همسر خود شكايتى و يا گله‏اى داشته باشيد، حتما با يك روانكاو يا دوست در ميان بگذاريد نه با فرزندتان.
7- از فرزند خود نخواهيد كه حيوانات خانگى و يا چيزهايى را كه دوست دارد كنار گذارد و رها كند، به خاطر جدايى شما فرزندتان نبايد تنبيه شود و يا از چيزهايى كه دوست دارد محروم گردد. به فرزند خود اجازه دهيد كه حيوانات خانگى خود، اسباب بازى‏هاى مورد علاقه‏اش و چيزهايى را كه برايش ارزشمند است حفظ و نگهدارى كند.
8- به خاطر اين جدايى، غم و ناراحتى خود را در مقابل فرزندتان ابراز نداريد:
فرزندتان به خاطر طلاق دچار سردرگمى است و غم، گناه و تقصير را تجربه كرده است. اگر شما به خاطر اين جدايى دچار غم و ناراحتى هستيد اين امرى شايع و قابل درك است. پس آن را با دوستان، اعضاى خانواده و يا روانكاو در ميان بگذاريد و از حمايت و راهنمايى آنان سود ببريد.
9- از فرزند خود در مورد زندگى خصوصى همسر قبلى خود سؤال نكنيد: هيچ يك از فرزندان طلاق نبايد در موقعيتى قرار بگيرند كه به عنوان جاسوس و خبرچين پدر و مادر از آنها استفاده شود. اين مسئله سبب احساس گناه و تقصير در فرزند و كاهش صداقت و وفادارى او مى‏گردد. اگر شما وسوسه مى‏شويد كه از فرزند خود سؤالاتى پيرامون وضعيت اجتماعى، دوستان و وضعيت مالى همسر سابق خود بپرسيد، با اين وسوسه مقابله كنيد و به جاى آن مستقيما از خود او بپرسيد و اگر چنين چيزى امكان ندارد پس اجازه دهيد اين مسئله در ابهام باقى بماند.
10- اجازه ندهيد كه دوستان و همسايگان از همسر سابق شما، نزد فرزندتان انتقاد كنند: اين مسئله درست همانند همان مطالبى است كه پيرامون وابستگان و خويشان خود، پيشتر مطرح كرديم. ممكن است همسايگان بخواهند براى نشان دادن توجه و وفاداريشان به شما، بر ضد همسر سابقتان مطالبى را ابراز بدارند و از او انتقاد كنند. بايد بدانيد كه در واقع كسى كه در اين ميان آسيب خواهد ديد فرزند دلبندتان خواهد بود. اگر شما شاهد چنين مسئله‏اى هستيد حتما از همسايگان خود بخواهيد كه در مقابل فرزندتان از همسر سابقتان به طور مستقيم انتقاد نكنند.

آنچه كه فرزندان نياز دارند

به آنها بگوييد كه در اين جدايى مقصر نيستند. بسيار ديده مى‏شود كه كودكان در جدايى پدر و مادر خود را مقصر مى‏دانند و بر اين باورند كه چون آنها بچه‏هاى بدى بوده‏اند پس پدر و مادر از يكديگر جدا شده‏اند، خصوصا اين موضوع در ميان فرزندان كوچكتر بيشتر ديده مى‏شود و به همين جهت آنان خود را سرزنش مى‏كنند. همچنين تعدادى از كودكان در اين گونه موارد سعى مى‏كنند كه رفتارهاى شايسته‏اى از خود نشان دهند به اين اميد كه باعث تداوم اين زندگى و يا جلوگيرى از جدايى پدر و مادر گردند. اين تصورات بايد به طور منطقى براى فرزندان مطرح و روشن گردد و تا حد قابل قبولى كنترل شود تا كودكان متوجه شوند كه در امر ازدواج و يا جدايى والدين دخالتى نداشته‏اند و هرگز مقصر و گناهكار نيستند.
به فرزندان بگوييد كه از آنها مراقبت و نگهدارى خواهد شد. جدايى و طلاق براى فرزندان وحشت‏آور است. زيرا اين عمل دنياى آنها را غمناك و آشفته مى‏سازد. فرزندان بايد بدانند كه والدين هنوز هم عاشق آنها هستند.سؤالات ابتدايى و اساسى كه ممكن است بعد از طلاق پدر و مادر مطرح گردد شامل موارد زير است: بچه‏ها كجا زندگى خواهد كرد؟ چه زمانى و چگونه پدر خود را ملاقات خواهند كرد؟ در كدام مدرسه ادامه‏ى تحصيل خواهند داد؟ و غيره... كودكان بايد بدانند كه دنيايشان به پايان نرسيده است بلكه تنها در بعضى از جهات تغييراتى كرده است. به فرزندان اجازه دهيد كه سؤالات خود را بپرسند، به اضطراب و ترس‏هاى آنان توجه داشته باشيد و به سؤالاتشان به روشنى، مستقيم و با صداقت جواب دهيد.
حقيقت را براى آنها بيان كنيد و نحوه‏ى بيان شما به گونه‏اى قابل فهم براى آنان باشد. نيازى نيست كه فرزندان همه‏ى جزئيات را پيرامون علت جدايى پدر و مادر بدانند. حقيقتا در ميان گذاشتن همه‏ى مشكلات با فرزندان به هيچ وجه مناسب نيست و براى سلامت روحى آنان خطرناك و مضر مى‏باشد. به هر حال بيشتر فرزندان مى‏خواهند در مورد علت طلاق مطالبى را بدانند كه حقيقت داشته باشد و براى آنان قابل درك و فهم باشد. در اين مورد بايد حساس بوده و به بلوغ فكرى فرزندشان توجه داشته باشند و مطالب را به گونه‏اى قابل فهم به آنان تفهيم كنند. حتى ديده مى‏شود كه فرزندان بسيار كم سن و سال نيز مى‏توانند اين مسئله را درك كنند كه گاهى اوقات اگر پدر و مادر جدا از يكديگر زندگى كنند خوشبخت‏تر خواهند بود. ممكن است فرزندان مايل به شنيدن چنين مطلبى از زبان پدر يا مادر خود نباشند ولى خود مى‏توانند از تغييرى كه در زندگى ايجاد مى‏گردد اين موضوع را درك كنند.
وقتى كه به فرزندان پيرامون علل جدايى، توضيحات كافى داده نشود ممكن است آنها نيز همچون ديگران براى خود فرضيه‏بافى كرده و حدس‏هايى بزنند. به طور مثال دختر 5 ساله‏اى كه والدينش در مورد علت جدايى خود با او صحبت نكرده‏اند ممكن است سال‏ها با اين تصور زندگى كند كه مسبب اين جدايى من بوده‏ام، چون شبى كه هويج كنار غذايم را نخوردم والدين با هم بحث و گفتگو داشته‏اند و سپس از هم جدا شده‏اند. نكته اين جاست كه اين پدر و مادر از تصور و خيال فرزند خود آگاهى ندارند و نمى‏دانند كه با رفتار نادرست خود و عدم روشن نمودن علت جدايى‏شان، اين تقصير و سرزنش را بر گردن و شانه‏هاى فرزند 5 ساله‏ى خود انداخته‏اند. اين احساس گناه زمانى به پايان خواهد رسيد كه يكى از والدين بنشيند و خالصانه و مستقيم با فرزند خود صحبت كند و علل اين جدايى را برايش بازگو نمايد.
سعى كنيد تا جايى كه ممكن است زندگى فرزندتان را ثابت و استوار نماييد. البته جدايى عاملى است كه سبب تغييراتى در زندگى خانوادگى مى‏گردد. تغييرات اساسى و كاهش استوارى زندگى به واسطه‏ى طلاق، ممكن است سبب ايجاد اضطراب و احساس عدم حمايت در فرزند گردد. هر كودكى نياز به احساس امنيت و ثبات روحى و جسمى دارد. اقامت داشتن در همان منزل قبلى، حضور در همان مدرسه، سپرى كردن اوقات فراغت با دوستان قديمى و همچنين حضور در همان فعاليت‏هاى اجتماعى، سبب ايجاد ثبات و امنيت، آرامش روحى و روانى در كودك مى‏گردد. قابل ذكر است كه اگر يكى از والدين و يا هر دو آنان بعد از جدايى تمايل به شروع زندگى جديد خود، در محلى جديد نمايند و تغييرات اساسى را در محيط زندگى خود ايجاد كنند فرزندان به ندرت به اين مسئله روى خوش نشان مى‏دهند.
به گونه‏اى عمل كنيد كه فرزندتان به هر دو شما دسترسى داشته باشند و از محبت هر دو شما بهره بگيرند. يكى از ترس‏هاى شايعى كه بچه‏هاى طلاق با آن مواجه‏اند ترس از ترك شدن توسط والدين مى‏باشد كه از لحاظ عاطفى روى آنان اثرگذار است. وظيفه‏ى پدر و مادر اين است كه از ترس‏ها بكاهند و اين تنها با حرف و صحبت امكان‏پذير نيست بلكه حضور مستمر فيزيكى و مشغول ساختن خود در فعاليت‏هاى فرزندمان را مى‏طلبد. همچنين وقتى كه فرزندان تمايل دارند كه با پدر و مادر خود تلفنى صحبت كنند بايد اين امكان براى آنان فراهم شود. يكى از مخرب‏ترين عوامل نفوذى در طلاق اين است كه والدين واقعا از نظر روحى و عاطفى فرزند را به حال خود رها مى‏كنند و اين موضوع هم مى‏تواند به دليل خود شيفتگى فرد باشد و يا به خاطر مشكلات روحى و عاطفى خود پدر و مادر است. در چنين مواردى كمبود پدر و يا مادر جدا احساس مى‏شود و والدين بايد مشكل خود را از طريق روان درمان‏ها و روان‏شناسان حل نمايند.

عملكرد والدين بايد چگونه باشد

همان طور كه در بالا اشاره شد، والدين مى‏توانند تأثير نفوذى خوبى را در مورد كيفيت طلاق اعمال دارند و در اين ميان خواسته‏هاى پدر و مادرى كه به تازگى از يكديگر جدا شده‏اند، مستقيما روى چگونگى پذيرش فرزند و كنار آمدن او با اين مسئله اثر گذار است.
اين موضوع مهمترين عاملى است كه به ما مى‏آموزد چطور با مسئله جدايى به خوبى و به درستى كنار بياييم. تحقيقات بسيارى حاكى از اين مسئله مى‏باشد كه وقتى كشمكش و تضاد ميان پدر و مادر به اوج خود مى‏رسد، فشار روحى و عصبى در هر يك از افراد خانواده افزايش مى‏يابد و در اين زمان فرزندان براى وفق دادن خود با اين زندگى و كنار آمدن با آن دچار مشكل مى‏شوند. نكته‏ى جالب اين جاست كه اين موضوع تنها در خانواده‏هايى كه طلاق در آن صورت گرفته صدق نمى‏كند بلكه در خانواده‏هايى كه در آستانه‏ى جدايى هستند نيز ديده مى‏شود. بايد به خاطر داشت كه ميزان كشمكش والدين چه پيش از طلاق و چه پس از آن، در شدت اين موضوع مؤثر است.
زن و شوهرى كه از يكديگر جدا شده‏اند بايد به خاطر فرزندشان سعى كنند كه روى تصميمات مهم زندگى خود توافق داشته باشند چون اين مسئله روى زندگى فرزند مؤثر است. همچنين والدين بايد به خاطر داشته باشند كه بعد از طلاق، روى اهداف مشترك زندگى نيز بايد با يكديگر همكارى و همدلى داشته باشند تا فرزندان دچارمشكل نگردند، البته بايد گفت كه اگر در كنار هم بودن به خاطر بچه‏ها، يادآور ازدواج غلط و كشمكش‏هاى آنان باشد، اين عمل توصيه نمى‏شود. هيچ كس بر اين باور نيست كه كنار آمدن با موضوع طلاق امر ساده‏اى است. قطعا اين مسئله با مشكلات زيادى روبرو است، اما نكته‏اى كه وجود دارد اين است كه والدين بايد مسئوليت‏هاى خود را در قبال فرزندشان تقسيم كرده و ضمنا هر كارى را كه در كاهش عصبانيت و مشكلات جدايى مؤثر واقع مى‏شود، در نظر بگيرند و تا جايى كه ممكن است به خاطر فرزندان، با همسر سابق خود همكارى كنند.
همان طور كه پيشتر ذكر شد، ضرورت دارد كه به خاطر سلامت روحى و روانى فرزندان، بعد از طلاق براى آنان محيط مناسب و سازمان يافته‏اى را ترتيب دهيم. به عنوان يك قانون بايد بدانيم كه هر چه تغييرات زندگى فرزندان بعد از طلاق بيشتر باشد، مشكلات آنها براى وفق دادن خود با اين موقعيت جديد، افزون خواهد شد. اين تغييرات شامل مسائل اقتصادى، وضعيت و مكان زندگى و در نهايت رسيدگى به علايق و فعاليت‏هاى آنان مى‏باشد. هنگامى كه مادر خانواده كه مسئوليت اداره فرزندان را به عهده گرفته است دچار مشكلات مالى گردد، در اين صورت كودكان نمى‏توانند خود را با زندگى جديد وفق دهند. زيرا به علت مشكلات مالى، فعاليت‏هاى اجتماعى و امكانات آنان دچار تحول مى‏گردد و خواسته‏هاى فرزندان برآورده نمى‏شود. محيط مناسب و استوار به اين معنى است كه مسئوليت‏ها، مقررات و انتظارات زندگى شبيه و همچون گذشته ادامه پيدا كند. اگر يكى از والدين ملايم و با گذشت باشد و ديگرى سختگير، يا يكى از آنها ولخرج بوده در حالى كه ديگرى خسيس باشد، اين امر باعث سردرگمى فرزندان مى‏گردد و به ناچار احساس تنفر از يكى از آنان ايجاد مى‏شود چون فرزندان تصور مى‏كنند كه والدين در برآوردن انتظارات آنها انصاف را رعايت نمى‏كنند.
وقتى كه بعضى از والدين به خاطر اذيت كردن همسر سابق خود، از ملاقات فرزند خود با او ممانعت مى‏كنند اين مسئله تأثير زيان‏بارى را روى فرزندشان مى‏گذارد و اثر مخرب آن به روى كودك بيشتر از همسر سابقشان است. به طور كلى مى‏توان گفت كه هر چه كشمكش و تضاد كمتر باشد براى هر دو طرف بهتر خواهد بود. هيچ گاه نبايد فرزندان به عنوان دستاويز و بهانه در كشمكش‏هاى بين زن و شوهر مورد استفاده قرار گيرند، حقوق حضانت و سرپرستى بايد مورد احترام واقع شود و برنامه‏هاى ملاقات فرزند نيز بايد از پيش تعيين شده باشد. عامل مهمى كه بعد از طلاق در وفق دادن فرزند با زندگى جديد مؤثر است بر اين اساس است كه چقدر والدين تلاش مى‏كنند كه ارتباطات جديد و ثابت و استوارى را به طور موفقيت‏آميزى با فرزند خود برقرار كنند. هر چه برخورد فرزند با پدر و مادرش بيشتر باشد و هر چه اين برخوردها و ارتباطات سازنده‏تر باشد در اين صورت بهتر مى‏تواند خود را با تغييرات جديد زندگى وفق دهد.
به طور خلاصه مى‏توان گفت كه تغييرات ناشى از جدايى پدر و مادر در زندگى افراد خانواده، به مقدار زيادى با چگونگى برخورد والدين با اين موضوع ارتباط دارد و اين كه چطور والدين با اين مسئله روبرو مى‏شوند و از عهده‏ى مشكلات آن برمى‏آيند. اگر جدايى به طور درست و مناسبى صورت گيرد مى‏توان گفت كه از يك ازدواج و زندگى ناموفق بهتر خواهد بود، چون فرزندان ديگر شاهد جنگ و دعواهاى پدر و مادر خود نخواهند بود. بايد به خاطر داشت كه در طلاق، اين پدر و مادر هستند كه از يكديگر جدا مى‏شوند نه فرزندان، اين بدان معناست كه شكست در زندگى زناشويى به معنى پايان مسئوليت‏هاى پدر و مادر در قبال تربيت و پرورش فرزندانشان نيست. در صورت جدايى والدين، پدر و مادر مسئوليت‏پذير، بايد تمام تلاش خود را براى مهار تنفر و عصبانيت بنمايند و در مورد مسائل بنيادى زندگى فرزندان، با هم توافق كنند تا بتوانند نيازهاى آنان را برآورده كرده در مراحل مهم زندگى در كنار آنها باشند. اگر انجام اين كار براى والدين مشكل است در اين صورت بايد به فكر حل اين مشكل از طريق مشاوره درمانى باشند تا بتوانند بر مشكلات ناشى از طلاق فايق آيند و اين دردها و سختى‏هاى جدايى را با وظيفه‏ى پدر و مادرى خود در هم نياميزند و به مسئوليت‏هاى پدر و مادرى خود بهتر بينديشند و عمل كنند.

پی نوشت ها :

(1). Dr. Dozen