معرفی کتاب «تنها گریه کن» به قلم اکرم اسلامی
مشخصات
نام کتاب | تنها گریه کن |
نویسنده | اکرم اسلامی |
ناشر | حماسه یاران |
سال چاپ | ۱۳۹۹/۰۲/۲۰ |
تعداد صفحات | ۲۶۴ صفحه |
رده سنی | بزرگسال |
ژانر | دفاع مقدس |
کشور سازنده | ایران |
شخصیت اصلی (راوی) | اشرف سادات منتظری |
خلاصه ای از داستان
داستان از جایی شروع می شود که اشرف سادات دوران کودکی اش را پشت قالی نشسته است و با خواهر بزرگترش خانم فاطمه برای امرار معاش خانواده قالی می بافد.از همان ابتدای داستان خواننده متوجه می شود با انسان پر جنب و جوش و فعالی رو به رو است. او پس از ازدواج و آوردن فرزندان مانند زنان دیگر تنها خانه داری نمی کند، بلکه در خیابان می رود و سر سختانه برای رهایی از نظام استبداد شاهنشاهی می جنگند. سپس با شروع جنگ تحمیلی، به فعالیت های پشتیبانی برای رزمنده ها می پردازد. در داستان می خوانیم که اشرف سادات فرزندانش را همانند خودش شیر زن و شیر مرد تربیت می کند و داوطلبانه پسرش را به میدان های جنگ می سپارد. ایشان در حال حاضر با برگزاری مراسم های مذهبی و کار های خیریه روزهایش را سپری می کند.
ما در این کتاب روایت زندگی شیر زنی را می خوانیم که فرزندش را برای حفظ جان و مال و آرامش سرزمینش فدا کرد، همچنین خودش را در راه اسلام و انقلاب از هر چه در توان داشت فروگذار نکرد. او زنی است که همیشه دغدغه دفاع از کشور، اسلام و انقلاب دارد.
عنوان کتاب برگرفته از یکی از سفارشهای شهیدمعماریان به مادرش، اشرفاسادات است که میگوید بعد از شهادت من در میان جمع گریه نکن و اگر میخواهی برای شهادت من گریه کنی در خلوت خودت و تنهایی گریه کن.
شخصیت های شاخص در داستان
مهم ترین شخصیتی که در این کتاب حضور دارند خانم اشرف سادات منتظری هستند که کتاب با موضوع زندگی ایشان روایت شده و در کنار آن به اوضاع و احوال پسر شهیدشان محمد معماریان پرداخته می شود.مشخصات نویسنده
نظر منتقدان درباره کتاب«تنها گریه کن»
+ رهبر انقلاب امام خامنه پس از خواندن این کتاب ارزشمند فرمودند:هیچ سرمایهی معنوی برای کشور و ملّت و انقلاب برتر از اینها نیست. سرمایهی باارزش دیگر، قدرت نگارش لطیف و گویایی است که این ماجرای عاشقانهی مادرانه به آن نیاز داشت.
۱۰ اسفند ۱۳۹۹»
نظرات و تجربه کاربران دربارۀ کتاب«تنها گریه کن»
+زندگی انسان های واقعی رو بخونید و ببینید یک زن چقدر میتونه قوی باشه با زندگی پر خیر و برکت برای اطرافیانش.+روایت یک بانوی قهرمان ،بانوی که سختی های زیادی کشید و همیشه توسل کرد به اهلیت و کار هاش رو با ایمان قوی پیش برد یک الگوی کامل برای زنان و دختران سرزمینم.
+وقتی حضرت آقا چنین تقریظ دلنشینی بر این کتاب مینویسند،من و امثال من چه میتوانیم بگوئیم جز تحسین و تحسین و تحسین بسیار زیبا، جذاب،روان،به طوری که نمیتوان کتاب را رها کرد تا به اتمام برسد.
+باخواندن این کتاب به زن بودن خودمان بیشتر افتخار کنیم و از دامن این زنها، محمد ها به وجود آمدند و فدایی اباعبدالله شدند. خداقوت به بانوی مبارز و انقلابی و خوشا به سعادتش.
+این گفتگو ها که از زبان یک خانوم نوشته شده بسیارجالب و جذاب هستن اینکه توی این خانواده با وجود سختی ها چه برای انقلاب چه برای جنگ فداکاری کردن بسیار زیباست گفتگو های مادری فرزندی چه عاشقانه است.
برش هایی از کتاب
+ حاجی ولی همچنان جوش می زد، مستقیم نمی گفت نرو، ولی مقدمه می چید و به سربازی وعده اش می داد. می گفت: «پسرم! بمان پیش مادر و خواهر وبرادرت. من که نیستم، تو مرد این خانه ای. وقت سربازی ات که رسید ، نوبه خدمت توست.»محمد بدون این که تن صدایش تغییر کند، بی این که غیظ داشته باشد یا بخواهد لجاجت کند، نرم و مهربان حرف می زد. به خنده می گذراند گاهی. می گفت:«حاج آقا! یعنی شما میگی چون سنم کمه، برای خدمت به اسلام و ایستادن جلوی ظلم کم بیارم؟» همین حاج آقا را که می گفت، حاجی خنده می آمد روی لبش. لااله الا اللهی می گفت و بلند می شد قرآن را از سر طاقچه بر می داشت و مشغول قرائت می شد. هیچ وقت، نه دلش می آمد به محمد جدی بگوید خلاف میلش قدمی بردارد و مجبورش کند، نه من.+یک بار برای نماز صبح خواب ماند، نورآفتاب از لای پنجره اتاق خورده بود توی صورتش، و چشم هایش را باز کرده بود. با صدای گریه اش خودم را رساندم توی اتاق. نشسته بود میان رخت خوابش و با گریه، پشت سر هم می گفت:«چرا بیدارم نکردید؟ نمازم قضا شد، خوب شد؟» حالا مگر جرئت داشتم بگویم مادر اصلا هنوز نماز برای تو واجب نیست. فقط قول دادم از آن به بعد یادم نرود صدایش بزنم و همان هم شد.
+دلم می خواست برای رزمندگان سنگ تمام بگذارم. فکر می کردم خودمان مهمان عزیزی داشته باشیم چه قدر برایش تدارک می بینیم و مایه می گذاریم، یا اصلا چرا مهمان!؟ مگر سر سفره هر ساله ما کنار غذا، ترشی نبود؟ خب همین را برای رزمنده ها بفرستیم. به دلم بود که خوششان می آید و دلگرم می شوند که به فکرشان هستیم. حتی اگر سهمیه شان یک پیاله خیلی کوچک یا چند پر گلکلم کنار بشقاب غذایشان باشد.
معرفی کتاب های مشابه
من زنده ام
روایتی زیبا از اسارت چهار دختر جوان به دست رژیم بعثی عراق و سرگذشت سخت خانم دکتر معصومه آباد.آن بیست و سه نفر
روایتی جذاب از سر گذشت 23 نفر از اسرای جنگ تحمیلی که به مدت 8 سال اسیر رژیم بعثی عراق بودند. نوشته: احمد یوسف زادهدختر شینا
روایت خاطرات قدمخیر محمدی کنعان، همسر سردار شهید ستار ابراهیمی از شهدای برجسته استان همدان است . نویسنده: بهناز ضرابی زادهدا
روایت خاطرات سیده زهرا حسینی است، که در مورد جنگ ایران و عراق و حضور برجسته ایشان در صحنه جنگ. نوشته:اعظم حسینی
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}