25 تیر 1389 / 4 شعبان 1431 / 16 جولای 2010
25 تیر 1389 / 4 شعبان 1431 / 16 جولای 2010
25 تیر 1389 / 4 شعبان 1431 / 16 جولای 2010 |
|
|
در ماههاي آخر جنگ، حمايت جهاني از عراق به اوج رسيد و آمريكاييها، عملاً و به طور مستقيم وارد صحنه شدند. در اين حال، علاوه بر آنكه سيل كمكهاي مالي و تسليحاتي از جانب فرانسه، روسيه، كويت، عربستان و ديگر هم پيمانان عراق، عليه ايران به كار گرفته ميشد، عراقيها نيز به طور وسيع مناطق مسكوني و جبههها را بمباران شيميايي ميكردند و مجامع بينالمللي با سكوت خود اين جنايات را تاييد مينمودند. در اين ميان، حضرت امام خميني(رحمة الله علیه) ، از همه اين امور مطلع شدند و پس از كسب گزارشهاي مختلف، به اين نتيجه رسيدند كه قطعنامه 598 را بپذيرند، هرچند كه اين كار به تعبير امام(رحمة الله علیه) به منزله نوشيدن جام زهر بود. در نهايت، در روز 25 تيرماه 1367، جلسه مهمي با حضور سران سه قوه و اعضاي مجلس خبرگان، شوراي نگهبان و شوراي عالي قضايي براي بررسي مسائل مهم كشور در نهاد رياست جمهوري تشكيل شد. در اين جلسه پيشنهادهايي از جمله وساطت الجزاير، سازمان كنفرانس اسلامي و پاكستان مطرح شد كه مورد تصويب قرار نگرفت و در نهايت قرار بر اين شد كه پذيرش قطعنامه 598 رسماً به شخص دبيركل سازمان ملل و با امضاي رييس جمهور وقت، اعلام شود. سرانجام در 26 تيرماه 1367، نامه رياست وقت جمهوري اسلامي ايران مبني بر پذيرش قطعنامه، توسط نماينده دايم ايران در سازمان ملل به دبيركل سازمان در خانه او تسليم شد و فرداي آن روز به طور رسمي اعلام گرديد. |
|
|
|
|
ابوسعيد فضل بن ابي الخير از اكابر و مشايخ عرفا و صوفيِ نامي قرن پنجم هجري در اواسط قرن چهارم هجري به دنيا آمد. وي از كودكي رياضات سخت كشيد و به خدمت جمعي از بزرگان صوفيه رسيد. ابوسعيد ابوالخير پس از تَحمّل رنج فراوان در اين راه، از دست بعضي از بزرگان، خرقهي خلافت گرفت و در خانقاه خود در ميهنه و نيشابور به ارشاد سالكان و وعظ و هدايت مردم پرداخت. وي از اولين كساني است كه نظريهي وحدت وجود را در خراسان پراكند و قول و سماع را در ميان خانقاهيان متداول ساخت و از اين حيث در تاريخ تصوف، مقامي خاص دارد. ابوسعيد در هشتاد و سه سالگي در ميهنه وفات يافت. اسرار التوحيد في مقامات الشيخ ابوسعيد، شرح مفصلي از احوال اوست كه توسط محمدبن منور يكي از نوادگان ابوسعيد تاليف شده است. |
نيكلاي دوم، آخرين تزار روس و آخرين امپراتور روسيه قبل از انقلاب اكتبر 1917، در سال 1868م به دنيا آمد. وي در سال 1894م در 26 سالگي پس از مرگ پدرش به حكومت رسيد و بر اثر بيتجربه بودن، زمام امور كشور در اختيار عموهاي وي قرار گرفت. با شكست روسيه از ژاپن در سال 1905م فرصت مناسبي براي مردم پيش آمد تا عليه حكومت ديكتاتوري تزاري شورش نمايند. اين تظاهرات و اعتصابات به تدريج تمامي كارخانجات و ارگانهاي حكومتي را دربرگرفت و اوج آن، كشتار 22 ژانويه 1905 يا يكشنبه سياه بود كه صدها نفر از معترضان به دست نيروهاي تزار كشته شدند. نيكلاي دوم براي فرو نشاندن ناآراميها دستور داد مجلس مشورتي دوما تشكيل شود. اما دورههاي اول و دوم دوما به دليل نقشي كه در تضعيف تدريجي پايههاي حكومت تزار ايفا كرد، پس از چند ماه فعاليت منحل شد و اعضاي آن به زندان با اعمال شاقه يا به اردوگاههاي كار اجباري محكوم شدند. لنين كه در آن زمان رهبري اكثريت مخالفان را برعهده داشت از كشور گريخت و به سوئيس رفت. از آن سو، جنگ و گريز سياسي و نظامي ميان تزار و مردم روسيه تا سالهاي بعد با قوت و ضعف ادامه داد تا اينكه اين شورشها به جنگ جهاني اول در سال 1914م متصل شد و وقوع جنگ، پايههاي حكومت تزاري را به شدت متزلزل ساخت. به موازات اين حوادث، جريانهاي مخالف تزار و در رأس آن بلشويكها به رهبري لنين بر شدت مبارزات خود افزودند و در نتيجه تزار در 15 مارس 1917 با واگذاري قدرت به رئيس مجلس دوما، پس از 23 سال از حكومت كنارهگيري كرد. پس از چندي، با ورود لنين به مسكو، تزار از قدرت خلع شد و همزمان با روي كار آمدن دولت موقت تزار، از آن پس به مدت 15 ماه تحت نظر قرار گرفت. در اين هنگام، لنين كه از رشد گروههاي مخالف بلشويسم در روسيه و احتمال قدرت گرفتن سلطنتطلبان و طرفداران تزار بيمناك بود، دستور قتل تزار و خانواده او را صادر كرد. سرانجام دستور قتلعام خانواده سلطنتي روسيه در شب 16 ژوئيه 1918م در تبعيدگاه آنها به موقعِ اجرا گذاشته شد. ماموران اجراي حكم لنين به قدري در اجراي اين دستور عجله داشتند كه فرصت تشخيص هويت و جدا كردن اعضاي خانواده سلطنتي را از همراهان و خدمه آنها پيدا نكردند و علاوه بر تزار و خانوادهاش، پزشك و خدمتكاران آنها را نيز به رگبار گلوله بستند. |
در حالي كه دو ماه و نيم از پايان جنگ جهاني دوم در اروپا ميگذشت ، نبردهاي سختي بين نيروهاي امريكا و ژاپن در آسياي جنوب شرقي در جريان بود. امريكايىها پس از تصرف جزيره اوكيناوا، در تدارك حمله به خاك اصلي ژاپن بودند ولي با مشاهده مقاومت شديد ژاپنيها براي حفظ اين جزيره ، پيشبيني ميكردند كه جنگ براي تصرف خاك اصلي ژاپن، تلفات و خسارات بسيار سنگيني به بار خواهد آورد. در همين اوضاع و احوال بود كه اولين بمب هستهاي امريكا در شانزدهم ژوئيه 1945م در صحراي آلاماگوردو در ايالت نيومكزيكوي امريكا با موفقيت مورد آزمايش قرار گرفت و از اين زمان بود كه سران امريكا به فكر استفاده از اين سلاح در جنگ با ژاپن افتادند. هنگام آزمايش نخستين بمب هستهاي امريكا، هاري ترومن، رئيس جمهور وقت اين كشور در خارج از كشور و در كنفرانس پوتسدام حضور داشت. وقتي كه خبر آزمايش موفقيتآميز بمب هستهاي را به ترومن اطلاع دادند وي بيدرنگ دستور داد به توليد اولين سري از اين بمبها اقدام شود. استدلال سردمداران امريكا براي استفاده از بمب هستهاي در ژاپن اين بود كه اگر بمب هستهاي در ژاپن مورد استفاده قرار نميگرفت، بيش از ده برابر آنچه در هيروشيما و ناكازاكي كشته شدند، در ميدانهاي جنگ جان ميباختند. با اين دليل ، ترومن دستور بمباران هستهاي هيروشيما و ناكازاكي را صادر كرد و جان بيش از دويست هزار نفر را در يك لحظه گرفت. ضمن اينكه صدها هزار نفر ديگر نيز ، از آثار اين بمبها، دچار انواع بيماريها شدند و عوارض آن تا سالهاي اخير ادامه داشت. |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}