روايات حضرت عبدالعظيم (ع) (1)
روايات حضرت عبدالعظيم (ع) (1)
اين جايگاه رفيع روايى موجب شده تا روايات ايشان مورد توجه مؤلفان جوامع حديثى قرار گيرد، و حتى برخى از ايشان، روايات آن حضرت را گرد آورده، «مسند جامع روايات» ايشان را تأليف كردهاند.
اين مقاله بر آن است تا جايگاه روايى آن حضرت را از جهات مختلف به خوانندگان بنماياند و محتواى روايات آن حضرت را به اجمال بررسى كند. لذا مباحث اين مقاله در چهار فصل پى گرفته شود:
فصل اوّل. حضرت عبدالعظيم در منابع رجالى ،
فصل دوم. طبقه روايى حضرت عبدالعظيم ،
فصل سوم. روايات حضرت عبدالعظيم ،
فصل چهارم.مسانيد حضرت عبدالعظيم .
فصل اول. حضرت عبدالعظيم در منابع رجالى
تمامى منابع و مصادر رجالى شيعه به شرح حال حضرت عبدالعظيم پرداختهاند و هريك به گونهاى، هر يك نكاتى از زندگى و شخصيت ايشان را ذكر كردهاند. ما در اين فصل در ضمن چند گفتار، نسب، مدح، توثيق و تأليفات ايشان را ذكر خواهيم كرد:
گفتار اول. نسب حضرت عبدالعظيم
هنگامى كه جنازه ايشان را براى غسل برهنه مىكردند، در جيب لباس ايشان نوشتهاى يافت شد كه در آن نسب آن حضرت اين گونه ذكر شده بود، من ابوالقاسم، عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن على بن حسن بن على بن ابىطالب هستم.(1)
براساس اين نسخه از رجال النجاشى، شش نفر در نسب آن حضرت، واسطه بين وى و امام على(علیه السّلام) هستند، لكن در نسخههاى معتبر از رجال النجاشى(2) و همچنين در ديگر منابع رجالى شيعى،(3) بين زيد و حسن بن على شخص ديگرى واسطه نيست.
بنابراين، پدر و اجداد آن حضرت تا امام على(علیه السّلام) بالغ بر پنج نفر هستند كه عبارتاند از:
1. امام حسن بن على بن ابىطالب(علیه السّلام) امام دوم و سرسلسله سادات حسنى
2. زيد بن حسن
وى بزرگترين فرزند امام مجتبى(علیه السلام) است كه متصدى و متولى اوقاف رسول خدا(صلی الله علیه واله)، بزرگوار، نيكوكار و داراى اخلاق نيك بوده است. برخى از شاعران او را مدح گفته و مردمان به وى روى مىآوردهاند.(4)
از آنجا كه زيد بن حسن، متولى اوقاف رسول خدا(صلی الله علیه واله) و اوقاف اميرالمؤمنين(علیه السلام) بوده، در طول تاريخ زندگىاش با حاكمان عصر خويش مناسبات و مراودههايى داشته كه در كتابهاى تاريخ مسطور است.(5)
وى از ابن عباس و جابر بن عبداللّه انصارى و امام حسن بن على(علیه السلام) روايتكرده است(6) و در محلى به نام حاجر، در شش منزلى مدينه مدفون شده است.(7)
3. حسن بن زيد
وى تنها فرزند ذكور زيد و از بزرگان عصر خودش به شمار مىرفته، و به بخشش و كرم و سخاوت در بين بنىهاشم شهرت داشته است.
منصور عباسى او را به ولايت مدينه گمارد و در زمان ديگر خلفاى عباسى، همچون مهدى و هادى و هارون الرشيد نيز زنده بود و به سال 168ق، وفات يافت.
4. على بن حسن بن زيد
على، ملقب به «سديد»، مادرش كنيز بود. وى با جماعتى از سادات حسنى عليه خليفه عباسى شوريد كه با شكست اين قيام، به دستور ابوجعفر منصور عباسى دستگير و به بغداد منتقل شد و پس از مدتى در زندان وفات يافت.(8)
5. عبداللّه بن على
وى در زمان حيات جدش، حسن بن زيد متولد شد و چون قبل از تولد وى، پدرش در زندان درگذشت، كفالت او به عهده جدش گذاشته شد. او را عبداللّه قافه نيز گفتهاند.(9)
از عبداللّه، به نقلى، پنج پسر(10) و به نقل ديگر، نُه پسر(11) بر جاى ماند كه يكى از ايشان حضرت عبدالعظيم بود.
گفتار دوم. توصيف حال رجالى حضرت عبدالعظيم
از جمله:
1. نجاشى از غضايرى، به سند معتبر، جريان ورود حضرت را به رى از احمد بن محمد بن خالد برقى، نقل كرده و در ضمن آن، عبادت ايشان و نيز رؤيايى را -كه برخى درباره آن حضرت ديده بودند روايت نموده است. تمامى اين گفتار شاهدى بر مدح و ستايش آن حضرت است.(12)
2. شيخ طوسى در كتاب رجال خود در ضمن اصحاب امام هادى(علیه السلام) مىگويد: عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى -رضى اللّه عنه.(13)
و همين عبارت را در ضمن اصحاب امام عسكرى(علیه السلام) هم آورده است.(14) و در مجمع الرجال به نقل از رجال طوسى اضافه مىكند كه «يروى عنهما».(15)
3. شيخ صدوق در مشيخه كتاب من لا يحضره الفقيه، ضمن ذكر سندش به حضرت عبدالعظيم ،درباره ايشان مىگويد: و كان مرضياً.(16)
همچنين در كتاب صوم از كتاب من لا يحضره الفقيه نيز همين تعبير را درباره وى به كار برده است.(17)
در برخى از رواياتِ حضرت عبدالعظيم در كتب شيخ صدوق در تعبير واسطه بين عناوين اسناد، به صورت جمله معترضه، تعبير «كان مريضاً» نقل شده كه به عقيده نگارنده، اين موارد، تصحيف «كان مرضياً» است. و شاهد بر اين مدعا آنكه، اولاً، اين نوع تعبير در كتب شيخ صدوق ديده مىشود. ثانياً، تعبير «كان مريضاً» و گزارش از بيمارى راوى، امرى متعارف در بين اسناد نيست؛ لذا با توجه به اين دو قرينه، اين موارد را نيز تأكيد بر مرضى بودن حضرت عبدالعظيم مىدانيم.(18)
مرحوم مجلسى در شرح اين عبارت مىگويد:
مراد از اين تعبير، صحت دين وى است و اينكه اصحاب به حديث وى عمل مىكردهاند و از وى راضى بودهاند.(19)
4. علامه حلى در شرح حال وى مىگويد:
كان عابداً ورعاً، له حكاية تدل على حسن حاله، ذكرناها فى كتابنا الكبير؛ وى عابد و متقى بود و براى وى حكايتى است كه دلالت بر نيكويى حال وى دارد. ما اين حكايت را در كتاب بزرگمان ذكر كرديم.(20)
به نظر مىرسد، مراد وى از حكايت فوق، مطالب منقول از رجال النجاشى و حديث عرض دين باشد؛ همچنان كه مراد وى از كتاب بزرگ، كتاب كشف المقال فى احوال الرجال است ،كه مفقود شده است.
5. امام صادق(علیه السلام) در روايت عرض دين از حضرت عبدالعظيم، پس از اتمام كلام، فرمودند: يا اباالقاسم، انت ولينا حقاً.(21)
6. در روايتى كه صدوق در ثواب الاعمال با سند نقل مىكند - كه زيارت حضرت عبدالعظيم همچون زيارت امام حسين(علیه السلام) در ثواب شمرده شده، رفعت مرتبه و جايگاه حضرت عبدالعظيم و اعتماد به وى روشن مىشود. روايتْ اينگونه است:
حدثنى على بن احمد، قال: حدثنى حمزة بن القاسم العلوى -رحمه اللّه قال: حدثنى محمد بن يحيى العطار عمن دخل على ابى الحسن على بن محمد الهادى(علیه السلام)، من اهل الرى، قال: دخلت على ابى الحسن العسكرى(علیه السلام)، فقال: اين كنت؟ قلت: زرت الحسين(علیه السلام). قال: أما انك لو زرت قبر عبدالعظيم عندكم، كنت كمن زار الحسين بن على(علیه السلام)؛
على بن احمد براى من حديث كرد. او گفت: حمزة بن قاسم علوى - خدايش بيامرزد - مرا حديث كرد. او گفت محمد بن يحيى عطار نقل كرد براى من، از كسى از اهل رى كه بر ابوالحسن على بن محمد هادى(علیه السلام) وارد شده بود. او گفت: بر ابوالحسن عسكرى(علیه السلام) واردم، پس حضرت فرمود: كجا بودى؟ گفتم: حسين بن على را زيارت كردم. حضرت فرمود: اما اگر تو قبر عبدالعظيم را -كه نزد شماست زيارت مىكردى، مثل كسى بودى كه حسين بن على(علیه السلام) را زيارت كرده است.(22)
از آنجا كه اين روايت، مدح بسيار قوىاى درباره حضرت عبدالعظيم است، مستند برخى در توثيق و تعديل آن حضرت شمرده شده است؛ اما به دليل مجهول بودن راوى از امام عسكرى(علیه السلام) ضعيف است. همچنين اين روايت را با گفته شيخ طوسى در رجالش -كه حضرت عبدالعظيم را از اصحاب امام عسكرى(علیه السلام) برشمرده منافى دانستهاند.(23)
با توجه به مصادر روايى و مرويات حضرت عبدالعظيم، هيچ دليلى بر مصاحبت آن حضرت با امام عسكرى(علیه السلام) وجود ندارد. و احتمالاً اشتباه از نسخههاى رجال الطوسى يا خود شيخ طوسى بوده است، كه انشاءاللّه در فصل دوم اين مقاله تحقيق خواهد شد. بنابراين، اشكال تنافى و تناقض جا ندارد.
7. محدث نورى از رساله صاحب بن عباد - كه در شرح حال حضرت عبدالعظيم نگاشته شده و به خط برخى از بنى بابويه و به سال 516 ق، نوشته شده نقل كرده كه:
روى ابوتراب الرويانى، قال: سمعت أبا حمّاد الرازى يقول: دخلت على علي بن محمد(علیه السلام) بسرّ من رأى، فسألته عن أشياء من الحلال و الحرام، فأجابنى فيها، فلمّا ودّعته ،قال لى: يا أباحمّاد، إذا أشكل عليك شىء من أمر دينك بناحيتك، فسل عنه عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى و اقرأه منى السلام؛
ابوتراب رويانى روايت مىكند كه شنيدم ابوحماد رازى مىگفت: بر امام هادى(علیه السلام) در سامرا وارد شدم و مطالبى از حلال و حرام از ايشان پرسيدم كه پاسخ دادند. هنگامى كه خداحافظى كردم، آن حضرت به من گفت: اى ابوحمّاد، هنگامى كه چيزى از امور دينت در منطقه شما براى تو مشكل شد، از عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى بپرس و از سوى من به وى سلام برسان.(24)
اين روايت مرسل و ضعيف است.
8. روايتى از امام رضا(علیه السلام) نقل شده كه آن امام، پيام خودشان را به شيعيان به وسيله حضرت عبدالعظيم حسنى ابلاغ فرمودند.(25)
امام در اين روايت، به شيعيان رساندهاند و توصيههايى نيز به ايشان كردهاند.
اگرچه كه در نقل اين روايت از امام رضا(علیه السلام) ظاهراً اشتباهى صورت گرفته - كه در فصل بعد روشن خواهد شد -، اما به هر حال، صدور اين پيام و مأموريت ابلاغ آن از سوى معصوم ، خود گواه وثاقت حضرت عبدالعظيم(علیه السلام) است.
از مجموع اين شواهد، به خصوص جريانى كه نجاشى و ديگران درباره حضرت عبدالعظيم از برقى نقل كردهاند، و نيز تعبير صدوق كه مىگويد: «كان مرضياً»، مىتوان وثاقت آن حضرت را احراز كرد؛ چه آنكه اين تعبير ظاهراً از آيه شريفه: «ممن ترضون من الشهداء»(26) گرفته شده است. در تفسير امام عسكرى(علیه السلام) از امام على(علیه السلام) در تفسير اين آيه نقل شده است كه مراد كسانى هستند كه نسبت به دين و امانت و صلاحيت، و عفاف و دقت در آنچه كه شهادت مىدهند و تشخيص، مورد رضايت باشند.(27) با توجه به اين تفسير، از مرضى بودن، وثاقت هم قابل احراز است.
و شيخ عبدالنبى جزايرى نيز در كتاب حاوى الأقوال خويش، حضرت عبدالعظيم را در بخش صحاح برشمرده است.(28)
گذشته از آنكه مجموعه روايات حضرت عبدالعظيم خود شهادت بر معتمد بودن و وثوق ائمه به وى مىدهند؛ چه آنكه نوع روايات آن حضرت در عقايد مهم و مباحث دقيق شيعى است.
با توجه به اين نكته، محقق رجالى معاصر در معجم رجال الحديث پس از نقد روايات مورد استناد در مدح آن حضرت، تصريح مىكند كه:
آنچه مشكل را آسان مىكند، اين است كه جلالت و بزرگى مقام حضرت عبدالعظيم و ايمان و تقواى او امرى نيست كه اثبات آن نياز به استشهاد به اين روايات ضعيف داشته باشد.(29)
همچنين شيخ عبداللّه مامقانى در تنقيح المقال تصريح مىكند كه:
علتاينكه محدثان و فقها به توثيق وى تصريح نكردهاند، ازاينروستكه جلالت و بزرگوارى وى مانع از اين است كه تعبير «ثقه» را درباره وى ذكر كنند.(30)
گفتار سوم. تأليفات حضرت عبدالعظيم
وى در پايان شرح حال وى نيز سند خودش را به روايات آن حضرت، از طريق استادش، ابن نوح، به احمد بن محمد بن خالد و او به حضرت عبدالعظيم مىرساند.(31) شيخ طوسى نيز - كه موضوع كتاب فهرستش معرفى مؤلفان و مصنفان شيعه است از آن حضرت نام برده و مىگويد: «له كتاب» و سپس سند خودش را به احمد بن ابىعبداللّه برقى مىرساند كه او از حضرت عبدالعظيم نقل حديث مىكند.(32)
صاحب بن عباد در رسالهاى كه در زمينه احوال حضرت عبدالعظيم تأليف كرده مىنويسد:
له كتاب يسمّيه كتاب يوم و ليلة.(33)
اين عنوان، غالباً براى كتابهايى انتخاب مىشود كه اعمال عبادى بندگان در شبانهروز را بيان مىكند و گوياى محتواى آن است.
در رساله صاحب بن عباد سندى براى اين كتاب -كه انتساب اسمى و محتوايى كتاب را به حضرت عبدالعظيم اثبات كند وجود ندارد؛ همچنان كه آثار قطعى قابل توجه درباره اين موضوع هم در روايات موجود از حضرت عبدالعظيم ديده نمىشود.
همچنين، كتاب اول نيز كه شيخ طوسى عنوان آن را ذكر نكرده و مرحوم نجاشى نام آن را هم تصريح كرده، موجود نيست؛ اما با توجه به اسناد ايشان به حضرت عبدالعظيم، انتساب كتاب به ايشان ثابت است.
همچنين در روايات موجود آن حضرت، دو روايت به سند همگون از خطبههاى على(علیه السلام) نقلشدهكه يكىدر امالى شيخ صدوق وديگرىدر امالى شيخطوسى نقلشدهاست.
در روايتى كه در امالى شيخ صدوق آمده، جريان خانه خريدن شريح قاضى به هشتاد دينار نقل شده كه پس از آن، اميرالمؤمنين او را خواسته، ضمن مؤاخذه از خريد خانه گران، وى را موعظه كردند و از دنياطلبى بازداشتند.(34) اين روايت در نامههاى نهجالبلاغه نيز موجود است.(35)
اما روايت ديگر كه در امالى شيخ طوسى آمده، در نهجالبلاغه موجود نيست. آن روايت نيز به نقل از شريح قاضى است كه موعظه امام على(علیه السلام) براى اصحابشان درباره ياد آخرت و دورى از مالپرستى و بيان حالات انسان پس از مرگ است.(36)
بنابراين، انتساب كتاب خطب اميرالمؤمنين(علیه السلام) به آن حضرت، مستند و قابل اثبات است.
پی نوشت :
1. رجال النجاشى، ص 248، رقم 653.
2. همان.
3. ر.ك: نقد الرجال، مجمع الرجال، منهج المقال.
4. الارشاد، ج 2، ص 21.
5. سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 487، رقم 186؛ الارشاد، ج 2، ص 21؛ بحارالانوار، ج 44، ص 163، ح 2.
6. تاريخ دمشق، ج 5.
7. سر السلسلة العلويه، ص 20؛ عمدة الطالب، ص 69.
8. عمدة الطالب، ص 70 و 71. جريان تفصيلى اين قيام در كتب تاريخ ذكر شده و در كتاب كافى نيز روايتى در همين زمينه نقل شده است. ر.ك: الكافى، ج 1، ص 358 - 366.
9. علت اين لقبگذارى، إلحاق وى به پدرش از سوى قيافهشناس بود. ر.ك عمدة الطالب، ص 93.
10. عمدة الطالب، ص 94.
11. منتهى الامال، ج 1، ص 466.
12. رجال النجاشى، ص 348، رقم 653.
13. رجال الطوسى، ص 387، رقم 5706.
14. همان، ص 401، رقم 5875.
15. مجمع الرجال، ج 4، ص 97.
16. من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 468.
17. همان، ج 2، ص 80، رقم 335.
18. مسند عبدالعظيم حسنى، ص 240، ح 95 و ص 258، ح 114.
19. روضة المتقين، ج 14، ص 165.
20. خلاصة الاقوال، ص 226، رقم 755.
21. التوحيد، ص 81، ح 31.
22. ثواب الاعمال، ص 124، ح 1.
23. معجم رجال الحديث، ج 10، ص 48.
24. خاتمه مستدرك الوسائل، ج 4، ص 406.
25. الاختصاص، ص 247؛ بحارالانوار، ج 16، ص 63.
26. سوره بقره، آيه 282.
27. تفسير امام عسكرى، ص 672.
28. حاوى الاقوال، ج 2، ص 153 - 155، رقم 506.
29. معجم رجال الحديث، ج 10، ص 49.
30. تنقيح المقال، ج 2، ص 157.
31. رجال النجاشى، ص 247 و 248، رقم 653.
32. الفهرست، ص 347، رقم 549.
33. خاتمه مستدرك الوسائل، ج 4، ص 404.
34. الامالى، صدوق، ص 388.
35. نهجالبلاغه، نامه 3، صبحى صالح.
36. الامالى، طوسى، ص 652.
/ن
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}