پلورالیسم دینی در بوته نقد (4)






آیت الله محمد هادی معرفت (رحمت الله علیه)

هادی بودن خداوند

یکی از ویژگیهای بارز الهی، صفت هدایت اوست، که همه خلایق، بل تمامی موجودات را دربرمی‏گیرد:
«ربُّنا الّذی أعطی کلّ شی‏ء خلقه ثمّ هدی»طه /50
«سبّح اسم ربّک الأعلی. الّذی خَلَق فسوّی . والّذی قدّر فهدی»اعلی /3
درباره انسان می‏گوید:
«ألم نجعل له عینین. و لسانا و شفتین. وهدیناه النجدین»بلد /10
«إنا هدیناه السبیل إمّا شاکرا و إمّا کفورا»انسان /3
در مسأله هدایت و ضلال، به شرح از مراحل هدایت الهی ـ از فطرت تا عقل و شریعت، و عنایت و در نهایت عصمت ـ بحث کرده‏ایم.
خداوند، هدایت خویش را از هیچ کس و هیچ موجودی دریغ نداشته و امکانات لازم را در اختیار همگان قرار داده است و هیچ‏گونه تبعیضی در این ساحت قدس الهی راه ندارد. ولی افراد و گروهها، تا خود چه بخواهند، و چگونه از این امکانات بهره ببرند؟
خداوند به آدم و حوّا، موقع رانده شدنشان به زمین، چنین گوشزد می‏کند:
«فإمّا یأتینّکم منّی هدیً فمن اتّبع هدای فلایضلّ ولایشقی. ومن أعرض عن ذکری فانّ له معیشة ضنکا و نحشره یوم القیامة أعمی. قال ربّ لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیرا. قال کذلک أتتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی. و کذلک نجزی من أسرف و لم یؤمن بآیات ربّه و لعذاب الآخرة أشدّ وابقی»
طه / 127- 123
از این‏رو، خداوند کسانی را که از این همه امکانات رایگان بهره نبرده و بر خود ستم روا داشته‏اند، نکوهش می‏کند:
«و من أظلم ممّن ذُکّر بآیات ربّه فأعرض عنها و نسی ما قدّمت یداه إنّا جعلنا علی قلوبهم أکنّة أن یفقهوه و فی آذانهم وقرا و انء تدعهم إلی الهدی فلن یهتدوا إذا ابدا»کهف /57
«و من أظلم ممّن ذُکّر بآیات ربّه ثم أعرض عنها إنّا من المجرمین منتقمون»
سجده /22
به علاوه یادآور شدیم: خداوند در صفت هادی بودن، پیروز و غالب است و امروزه تعالیم انبیاء علیهم‏السلام حاکم بر اندیشه انسانی است و شیطان، مغلوب و شکست خورده است:
«هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیُظهره علی الدین کلّه و کفی باللّه‏ شهیدا» فتح /28
این آیه در سوره توبه و سوره صف نیز تکرار شده، با ذیل «ولو کره المشرکون».22
سخن امام علی علیه‏السلام
اما سخنی را که نویسنده مقال از مولا امیرمؤمنان علیه‏السلام به عنوان شاهد مثال آورده و گمان برده است که مقصود: آمیخته شدن حق و باطل است، که همیشه وجود داشته... این گونه نیست. روی سخن حضرت به کسانی است که دو نقش حق و باطل را بازی می‏کنند، تا مردم را فریب دهند و مایه فتنه و آشوب گردند؛ زیرا اگر براساس حق صریح یا باطل صریح رفتار کنند، مطلب بر کسی مشتبه نمی‏شود و راه فتنه و آشوب و رخنه شیطان بسته می‏شود.
بنابراین، حضرت این سخن را در جهت بیان علل فتنه‏ها و رخنه‏های شیطانی، ایراد فرموده‏اند و در واقع نکوهشی است از رفتار دو رویه بازیگران سیاست آن روز.
امام علیه‏السلام می‏فرماید:
«إنّما بدء وقوع الفتن أهواءٌ تُتَّبَع، و أحکام تبتدع. یُخالَف فیها کتاب اللّه‏، و یتولّی علیها رجالٌ رجالاً علی غیر دین اللّه‏. فلو أنّ الباطل خَلَص من مزاج الحقّ لم یخف علی المرتادین. و لو أنّ الحقّ خَلَص من لبس الباطل، انقطعت عنه ألسُنُ المعاندین. و لکن یؤخذ من هذا ضغث، و من هذا ضغث، فیمزجان فهنالک یستولی الشیطان علی أولیائه و ینجو الذین سبقت لهم من اللّه‏ الحسنی.»23
همانا آغاز پیدایش فتنه و آشوبها، پیروی از خواسته‏های نفسانی است و بدعتهایی که در شریعت پدید می‏آورند، که مخالف کتاب خداست. گروهی، گروه دیگر را، بر آنچه برخلاف دین خدا است، یاری می‏دهند. اگر باطل با حق درنیامیزد ـ که بر دست فتنه‏جویان آمیخته گشته ـ هر آینه بر حقّ‏جویان پوشیده نمی‏ماند و اگر حق، به باطل پوشیده نمی‏شد، بدخواهان را مجال طعنه‏زدن نبود. لیکن برگرفته‏ای از این، و برگرفته‏ای از آن را گیرند و با هم درآمیزند، آن گاه است که شیطان فرصت یابد و راه رخنه را به دست آورد، تا بر کسانی که پیرو اویند چیره شود، ولی کسانی که مورد عنایت الهی قرار گرفته‏اند، جان به سلامت برند.
این شیوه جاه‏طلبان فرصت‏طلب و عوام‏فریب است؛ همان شیوه‏ای که سیاستمداران تاریخ همواره، پیشه خود قرار داده و می‏دهند؛ زیرا اگر یکسره باطل بگویند، مردم از آنان روگردان می‏شوند و اگر بخواهند یکسره حق بگویند، جایگاه خود را از دست می‏دهند و از همدستی شیطان ناکام می‏مانند.
ابن ابی‏الحدید، در ذیل فرمایش مولا امیرمؤمنان علیه‏السلام : «لولا الدین والتقی لکنت أدهی العرب» می‏گوید:
«دیگر خلفا، به آنچه مصلحت وقت اقتضا می‏کرد و برای سازش حکومت خود توافق داشت، عمل می‏کردند؛ چه موافق شرع باشد، چه نباشد. بدون شک، کسی که طبق دید خود عمل کند و پایبند ضوابط و قیودی که مانع راه اوست نباشد، بهتر می‏تواند با خواسته‏های مشروع و نامشروع موافقت نماید و حکومت خود را استوار سازد.
ولی علی علیه‏السلام چنین نبود، جز به مرّ حقّ، به چیز دیگر نظر نداشت؛ لذا نتوانست با مردم زمانه خویش از در سازش درآید.»24
اصطلاح کفر و ایمان
مایه شگفتی است که برخی اصطلاح کفر و ایمان را، یک راهزنی فقهی ـ زمینی دانسته و آن را پوششی بر حقیقت آشکار آسمانی گرفته‏اند.
نامبرده چنین می‏گوید:
«آنچه در این جا راهزنی می‏کند، عناوین کافر و مؤمن است، که عناوینی صرفا فقهی ـ دنیوی است و ما را از دیدن واقع بازمی‏دارد. برداشتن این‏گونه تمایزات ظاهری در مقام تحقیق، و نظر دوختن در عالم، از درون اسم «هادی» خداوند، کلید حلّ مشکل و هضم و قبول کثرت است!
و نیز اذعان به رحمت واسعه الهی، و کامیابی رسولان وی، و ناتوانی کید شیطان، و بسط نوازش دستان نوازشگر خداوند بر سر عالمیان و آدمیان است!»
جای بحث نیست که خداوند را با نام «هادی» می‏شناسیم. هدایت عامّه و رحمت واسعه الهی، سراسر وجود را فراگرفته است: «و رحمتی وسعت کل شی‏ء»(اعراف /156) و مسأله «هدیً للعالمین» و «هدی للنّاس»، جای تردید نیست: «و کفی بربّک هادیا و نصیرا»
فرقان /31
ولی اصطلاح کفر و ایمان، یک اصطلاح قرآنی و الهی است و از زبان پروردگار مطرح گردیده و با همان مفهوم در سنّت و سپس در فقه آورده شده است. این گفتار که اصطلاح کفر و ایمان، یک راهزنی فقهی و زمینی است، گفتاری است کاملاً جفاگونه.
مؤمن به کسی گویند که حقّ را یافته و آن را باور داشته و پذیرفته و براساس آن رفتار می‏کند؛ لذا راه سعادت را پیش گرفته، به ساحل نجات خواهد رسید:
«إنّ الّذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریّة. جزاؤهم عند ربّهم جنّات عدن تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها أبدا رضی‏اللّه‏ عنهم و رضوا عنه ذلک لمن خشی ربّه»بینه /8-7
کسانی که ایمان آورده، کارهای نیک انجام دهند، اینان بهترین مردم‏اند. پاداش آنان، سعادت اخروی و حیات جاوید است. خداوند از آنان خشنود و آنان از خدا خشنودند. البته این درباره کسانی است که خدا را پروا دارند.
البته تفسیر و تبیین ایمان و این که به چه ایمان آورند، و درجات ایمان، و شرایط آن، به شرح در قرآن توضیح داده شده و نیز سعادت و رستگاری و رضوان الهی، به‏طور کامل تبیین شده است.
در برابر، کافر به کسی گویند که حقّ را شناخته، ولی سعی در پنهان داشتن آن دارد25 و چنین وانمود می‏کند که آن را باور ندارد و لذا ایستادگی در مقابل حق از خود نشان می‏دهد:
«وجحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلما و علوّا»نمل /14
ظالمانه و مستکبرانه، آن را انکار نموده، با آن که در دل به آن یقین داشتند!
لذا خداوند درباره کافران ـ به این معنی ـ می‏فرماید:
«إنّ الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین فی نار جهنّم خالدین فیها اولئک هم شرّ البریّة»بیّنه /6
کسانی که کفر ورزیدند، چه از پیروان شرایع پیشین (منحرف شده) باشند، و چه بت‏پرستان، هر آینه جاودانه در آتش دوزخ خواهند سوخت. اینان پَست‏ترین مردم به شمار می‏روند!
پر روشن است که مقصود آیه، کسانی‏اند که حق را از نزدیک شناخته‏اند و در مقابل آن مقاومت کرده‏اند؛ لذا پست‏ترین انسانها شمرده شده‏اند؛ زیرا وجدان و فطرت و عقل و اندیشه پاک را، در نهاد خود لگدمال کرده‏اند و بدین سبب خلود در شقاوت سرمدی را برای خود فراهم ساخته‏اند.
بدین‏سان فقیهان و متکلمان، ایمان و کفر را با همین اصطلاح قرآنی به کار برده‏اند و هرگز از پیش خود چیزی بر آن نیفزوده یا از آن نکاسته‏اند، یا تفسیری جدا از قرآن بیان نداشته‏اند.
در این میان یک گروه دیگر باقی می‏ماند: کسانی که حق را نیافته یا هنوز نشناخته‏اند، یا به اشتباه رفته‏اند. اینان جاهل قاصر شمرده می‏شوند؛ لذا معذورند و عقوبت آنان نشاید، به شرحی که گذشت.
«اللّه‏ ولیّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور والذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون»بقره /257
خداوند، دین‏باوران را زیر پوشش عنایت خویش قرار داده، پیوسته بر بینش آنان می‏افزاید، ولی دین‏ستیزان زیر پوشش طاغوت قرار گرفته، همواره آنان را در گمراهیها رهسپار می‏سازند.
خداوند در این آیه، گروه مؤمنان را از گروه کافران جدا ساخته و راهی که هر یک می‏روند، و به جایی که می‏رسند، مشخّص نموده است. بدین‏سان یکی راه سعادت و دیگری راه شقاوت می‏پیماید:
«فمنهم شقیّ و سعید. فأمّا الّذین شَقُوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق. خالدین فیها ما دامت السماوات والأرض الاّ ما شاء ربّک إن ربّک فعّال لما یرید. و امّا الّذین سُعدوا ففی الجنّة خالدین فیها ما دامت السماوات والأرض الاّ ماشاء ربّک عطاءً غیر مجذوذ» هود / 108- 105
برخی شقیّ و نگون‏بخت و برخی سعید و نیک‏بخت. آنان که نگون‏بخت‏اند، در آتش جاوید سوزند.
و آنان که نیک‏بخت‏اند، در بهشت برین جاویدان بیاسایند.
این است منطق قرآن، که تنها راه رستگاری را در دین‏باوری دانسته و دین حق را تنها شریعت ناب محمدی ـ ابراهیمی شمرده و برای ره‏یافتن، تنها یک راه مستقیم نشان داده و دیگر راهها را منحرف و کج و بیراهه گرفته است:
«و أنّ هذا صراطی مستقیما فاتّبعوه ولاتتّبعوا السبل فتفرّق بکم عن سبیله ذلکم وصّاکم به لعلّکم تتّقون»
انعام /153
این، تنها راه مستقیم به سوی حقّ است، همان را پیروی کنید و از دیگر راهها نروید، که شما را از یافتن راه حقّ پراکنده می‏کند. این سفارشی است باشد تا با پروا باشید.
از این‏رو، از دیدگاه قرآن، حقّ یکی بیش نیست؛ نه تعدّد دارد و نه تکثّر. نه قابل تجزیه است و نه قابل تبعیض. همه پیامبران یک گفتار داشتند و تمامی گفتار آنان، حقّ محض بوده است. راه خدایی و صراط مستقیم، همان است که همه شرایط الهی ارائه داده‏اند. بیرون از شریعت الهی، خطوط پراکنده و گمراه‏کننده است.
اصطلاح ایمان و کفر نیز در همین راستا شکل گرفته است و چیزی نیست که فقها و زمینیان آن را بافته و ساخته باشند.
ولی نویسنده محترم یاد شده، علاوه بر این که نیش قلمش از جاده ادب لغزیده و تعبیر «راهزنی فقهی زمینی» را به کار برده، با ترفندی ماهرانه به سبب هراس از مقابله با قرآن، خواسته خود را در مقابل فقها قرار دهد، تا وانمود کند که با زمینیان درگیر است نه با وحی آسمانی!
امّا چه خواسته و چه نخواسته باشد، خود را آشکارا در مقابله با صراحت قرآن قرار داده و پندار کهنه و پوسیده‏ای که صوفیان سوفسطایی‏منش در عهد باستانی یونانی قدیم، با عنوان «صلح کلّ» مطرح ساخته‏اند و امروزه دین ناباوران غربی با عنوان «پلورالیزم» مطرح نموده‏اند، پذیرفته است و بیهوده تلاش می‏کند آن را با دید قرآن و شریعت و گفته‏های عارفان اهل طریقت، سازش دهد!
ترسم نرسی به منزل ای اعرابی
کین ره که تو می‏روی به ترکستان است

تأثیر فرهنگ عرب

یکی از شواهد تأثیرپذیری امثال نویسنده مقال، از القاءات دین‏ناباوران غربی، دیدگاهی است که گاه و بیگاه از زبان یا نوشته آنان آشکار می‏شود و بر این باورند که قرآن‏کریم، یا به طور کلی احکام شریعت، متأثّر از فرهنگ عرب است، که اگر در محیط دیگر بود، به گونه دیگری می‏بود. یا اگر در امتداد زمانی بیشتری می‏بود، از تجربه‏های زمانی فزونتری برخوردار می‏گردید...
وی چنین می‏نویسد:
«آیا اگر حیات مبارک، طولانیتر می‏شد، و یا وقایع تاریخی مهمّ دیگری در طول عمر ایشان رخ می‏داد، حجم قرآن از این که هست، بسی افزونتر نمی‏گشت؟ و کتاب مرجع مسلمانان، واجد نکته‏های روشنگر بیشتری نمی‏شد؟
مگر قرآن، پا به پای حوادث زمانه رشد نیافته و پیش نیامده است؟ اینها همه نشان می‏دهد که دین وقتی وارد تاریخ می‏شود تا چه حدّ تاریخی و بشری می‏شود...
و همین است معنی دقیق تنزیل کتاب، که در قرآن کریم بدان اشارت رفته است. این سرنوشت هر دینی و هر مسلکی است. بل سرنوشت هر موجودی است که پا به خراب‏آباد تاریخ و طبیعت می‏نهد و جامه بشریّت و مادّیّت می‏پوشد.
تحمیل زبان قوم (عربی ـ عبری ـ یونانی)26 بر دین، اولین و آشکارترین تحمیل و تنزیل است و پس از آن امواج خونفشان بسیاری است که برمی‏خیزد و دین را در کام می‏کشد و آشکار می‏کند: «که دین آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها».
بر دین این چنین، نه بار بسیار می‏توان داد، و نه به نام آن کارهای بسیار می‏توان کرد...»
او در همین راستا می‏گوید:
«همچنین است تجربه پیامبر اسلام از نعیم اخروی و بهجت و لذت معنوی، که در مقام بیان، در قالب «حور» (زنان سیه‏چشم) درآمده است و هیچ‏گاه در قرآن ذکری از موهای بور و چشمان آبی، به میان نیامده است...»
این گونه قلمها، ناخودآگاه، در خدمت دین ناباوران قرار گرفته و این‏گونه شبهات که از همسایگان غربی به این جا سرایت کرده، بیشتر در راستای بی‏اعتبار نشان‏دادن قرآن و جدایی آن از وحی مطرح بوده است.
از همین مثال اخیر، شروع می‏کنیم، تا به خوبی به اشتباه نویسنده پی ببریم:
«حُور» جمع «حوراء» مؤنّث «أحور»، به کسی می‏گویند، که سفیدی چشم او درخشنده است و از شدت درخشندگی تخم چشم، مردمک آن، به هر رنگی باشد، درخشش زیبایی پیدا می‏کند.
«حور» از ریشه «حَوَر» به معنای «شدّة البیاض» است. حَوَرَ الثوبَ: غَسَله و بیّضه. آن را شُست تا بخوبی سفید و شفّاف گردید. «اِحورّ» به معنای: «ابیضّ».
به کسانی که لباس را خوب می‏شویند ـ که عرب به آنها «قصّار» می‏گوید ـ حواریّ می‏گویند؛ لتحویره، ای تبییضه.
ابن فارس می‏گوید: «والحُوّاری من الطعام: ما حُوّر، ای بُیّض. و احورّ الشی‏ءُ: ابیضّ» و به زنان سفیدپوست، «حواریّات» گویند.
اکنون روشن شد، که مقصود از «حُوْر»: دارندگان چشمان درخشان است، چنان که مقصود از «عین» جمع «عیناء»، چشم‏درشتان می‏باشد. این دو وصف در زنان، در همه جا، وصف زیبایی است و به جامعه عرب اختصاص ندارد.
اما شبهه نخست، که اگر قرآن در امتداد تاریخی بیشتری قرار می‏گرفت، تجربه‏های بیشتری کسب می‏کرد، و شاید نکته‏های روشنگر بیشتری عاید بشر می‏گردید، سخنی است کاملاً پوچ و ناسازگار با صراحت قرآن کریم؛ زیرا با کمال یافتن دین، عمر مبارک حضرت به پایان رسید:
«الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا» (مائده /3) و این خود نوید به پایان یافتن رسالت پیامبر اسلام است.
نیز هنگامی که سوره مبارکه «نصر» نازل گردید، حضرت فرمود: «نُعِیَتْ إلیَّ وفاتی»؛27 به من نوید پایان عمر داده شد؛ زیرا در این سوره، از پیروزی کامل اسلام و برتری آن بر همه ادیان و گشوده شدن باب رحمت بر گروههای مردم که به اسلام روآورده‏اند، خبر می‏دهد و در پایان، به پیامبر اسلام گوشزد می‏کند، که رسالت تو پایان یافته، آماده سفر آخرت باش.
بنابراین، این‏گونه شبهه‏ها، تنها مایه تشویش خاطر ساده‏لوحان، و ایجاد احتمال نقص در رسالت قرآن و اسلام است و اثری منفی و خزنده بر روح و روان جوانان پاک‏دل می‏گذارد. «نعوذ باللّه‏ من مزلاّت الأقدام بل الأقلام».
طرد ، نه. مدارا ، آری!
این نکته درخور یادآوری است که مدارا کردن با ارباب عقاید مختلف و تحمّل برخی نارواییها از سوی مخالفان، یکی از شیوه‏های تبلیغی عملی اسلامی است که از روح سماحت و بلندنظری اسلام نشأت گرفته است. آزادی دادن به صاحبان اندیشه، تا گفته خود را با صراحت لهجه و صادقانه ابراز دارند و هرگونه پرسشی را درباره مسائل عقیدتی و دینی، بی‏پروا در میان بگذارند، از شیوه‏های بزرگان دین شناخته شده است و حتی برخی پرخاشها و تندرویهای تندخویان را تحمّل می‏کردند، و با آرامش و صبر و متانت با آنان رفتار می‏نمودند.
آنان هیچ‏گاه کسی را به جرم اندیشه خلاف یا تندخویی از خود نمی‏راندند، بلکه با مدارا کردن و نرمی، آنان را رام و آرام می‏ساختند:
«فبما رحمةٍ من اللّه‏ لنت لهم و لوکنت فظًّا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم...»آل عمران /159
از رحمت و عنایت الهی است که تو با آنان مدارا کرده، از درِ نرمی آمدی و اگر تندخو و سخت‏دل بودی، از پیرامونت پراکنده می‏شدند. از تندخویی‏هاشان چشم‏پوشی کن و از خداوند برایشان درخواست بخشایش نما.
«وان احدٌ من المشرکین استجارک فأجره حتی یسمع کلام اللّه‏ ثم أبلغه مأمنه ذلک بأنّهم قوم لایعلمون»توبه /6
هرگاه کسی از مشرکان به تو پناه آورد، او را پناه ده؛ باشد تا سخن حق به گوش او فرا رسد. سپس او را همراهی کرده تا به جای امن خود رسد و این مدارا کردن، به جهت آن است که اینان به حقیقت پی نبرده‏اند.
یعنی حق‏ستیز نیستند، بلکه جاهلِ قاصرند.
حتی در اسلام، برای «مؤلّفة قلوبهم» (کسانی که هنوز اسلام نیاورده، ولی امید نرمش در دلشان می‏رود) سهمی از «زکات» مقرر گردیده است تا موجب کشش آنان به سوی اسلام شود.
نمونه‏های بسیاری از روش پیامبر اسلام و امامان معصوم علیهم‏السلام با مخالفان و صاحبنظران مختلف، در دست داریم که حاکمیّت روح مسالمت‏آمیز را بر جامعه و فرهنگ اسلامی می‏رساند:
«أدُع الی سبیل ربّک بالحکمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالّتی هی أحسن»نحل /125
با روش حکیمانه و خردمندانه، مردم را به سوی حقّ فراخوان و با بهترین شیوه با آنان به بحث و گفت‏وگو بنشین.
«ادفع بالّتی هی أحسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کأنّه ولیّ حمیم»
فصلت /34
در مقابل تندخویی آنان، با مدارا رفتار کن، و بهترین شیوه پسندیده را در مقابل رفتار ناپسند آنان، به کار گیر، که همین حسن رفتار و تحمّل نارواییهای آنان، موجب می‏گردد، تا رام شوند و هرگونه دشمنی و ستیزه‏جویی را کنار نهند، و از در دوستی و آشتی گرم درآیند.
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروّت با دشمنان مدارا
این شیوه اسلامی، ایجاد صلح و صفا می‏کند و گستره گیتی را گلستانی عطرآگین می‏سازد. مؤمن و گبر و جهود، در کنار هم، با دوستی و آرامش زندگی می‏کنند.
و این نه بدان معنی است که همه هر چه می‏گویند حق است، بلکه این دستور حق است که حق گویان با همه از در مسالمت درآیند و جهان را کشتزاری از لاله‏های روح‏افزا نمایند.

پی نوشت ها :

22 . نهج‏البلاغه، خطبه 50.
23 . شرح نهج‏البلاغة، ج1، ص28.
24 . کَفَرَ، به معنای سَتَر: پوشش بر آن نهاد.
25 . اشاره به قرآن و تورات و انجیل است.
26 . رجوع شود به مجمع‏البیان، ج10، ص554.
27 . رجوع شود به آیه زکات، توبه /60.

منبع:http://marefat.info