اعتدال در كارها ، نه افراط و نه تفريط (2)
اعتدال در كارها ، نه افراط و نه تفريط (2)
اعتدال در كارها ، نه افراط و نه تفريط (2)
متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی به همراه پاسخ سوالات مسابقه
بسم الله الرحمن الرحيم / الحمدلله رب العالمين ، الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
در خدمت عزيزان بحث افراط و تفريط را داشتيم. يعني يك عده خيلي يخ هستند، يك عده هم خيلي داغ. شما ميدانيد غذاي داغ هم مكروه است؟ اما غذاي گرم نه، غذاي داغ! كه نياز به فوت داشته باشد. قرآن يك آيه دارد ميگويد: آدمهاي افراطي نبايد رهبر شوند. «لا تُطِع» يعني از اين آدمها اطاعت نكن. اين آدمها چه كساني هستند؟ «مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا» كسي كه از خدا غافل است. «وَ اتَّبَعَ هَواه» دنبال هوا و هوسش است. «وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» (كهف/28) كارهايش تندروي دارد. «لا تُطِع» اطاعت نكن يعني چه؟ يعني به درد رهبري نميخورد. كسي كه غافل است، از خدا غافل است. از قيامت و مسئوليت حساب و كتاب قيامت غافل است. از محرومين و مستضعفين غافل است. از تلف شدن استعدادهايش غافل است. عمرش تلف ميشود ولي متوجه نيست كه عمرش دارد تلف ميشود.
به هر حال. بحث ما راجع به افراط و تفريط بود. يعني انسان بايد ميانهرو باشد. به همين خاطر دعاها همه مستحب است، جز يك دعا. يك دعاي واجب داريم و آن «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» (فاتحه/6) همهي دعاها مستحب است. دعاي واجب كه براي خودمان دعا ميكنيم، «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» است. يعني خدايا ما را در راه مستقيم، راه مستقيم يعني چه؟ يعني نه شرقي، نه غربي! نه افراط، نه تفريط. نه تند، نه كند. گرمازدگي مرض است. يخ زدگي هم بد است. نه خوب است آدم يخ زده باشد، نه خوب است آدم گرمازده باشد. منتهي مواردش را گفتيم. در يك جلسه صحبت كرديم و ادامهاش را هم در اين جلسه بگوييم. پس بحث ما درسهايي از قرآن و عترت، موضوع: نه افراط، نه تفريط!
1- كوتاهي در كار نيك، حسرت در قيامت
گفتيم افراط و تفريط در حجاب، در عبادت، در محبت، در شهوت، در خرج كردن، در احزاب سياسي، در قتل، در قتل هم من يك خاطره دارم براي شما بگويم.
اينها كه جلسه تفسير دارند بدون اسلام شناس، يك چيزي اينجا رُك بگويم. ميترسم نگويم، قيامت گير باشم. تمام كساني كه كار ديني و قرآني ميكنند بايد زير نظر يك اسلامشناس باشد. اسلامشناس هم كسي است كه حداقلِ اقلِ اقل يعني ضعيفترينشان بايد ده سال در حوزه باشد. بنده حالا ميترسم فردا علما من را توبيخ كنند كه تو چرا در تلويزيون گفتي هركس ده سال در تلويزيون باشد اسلام شناس است؟ من ديگر قيمت تعاوني حساب كردم. وگرنه بنده ممكن است سي سال هم درس بخوانم اسلام شناس نباشم. حالا حداقل، حداقل بايد ده، پانزده سال در حوزه باشد. ما دارالقرآنهايي داريم در بسياري از جاها دارالقرآن است، از مردم هم پول ميگيرند، تصميمات هم ميگيرند. كارها خداپسندانه نيست. بنده در يك جايي رفتم. گفتند: كار فرهنگي كرديم. يك صلوات بفرستيد. (صلوات حضار) گفتيم: خوب چه كرديد؟ گفتند: هرچه «اِبن» است در قرآن درآورديم. گفتيم: خوب «عيسيبن مريم» چه كاري به كار فرهنگي دارد؟ گفتند: «اِبن» در آن است. مگر كسي كه ميخواهد تربيت كند نميخواهد روي بچهها كار كند.
تمام جاهايي كه ميخواهند كار قرآني بكنند بايد زير نظر يك اسلامشناس باشند. وگرنه گير هستند. بنده اعتقادم اين است.
2- آسيب تلاشهاي فرهنگي بدون نظارت اسلام شناس
من وارد يك جايي شدم، ديدم جمعي دارند روي قرآن كار ميكنند. گفتم: شما اسلام شناس هم داريد. گفتند: نه ما دانشگاهي هستيم. فوق ليسانس ادبيات عرب! و نياز به آخوند نداريم. گفتم: خوب! طبق ادبيات عرب اين آيه را معنا كن. «لا يُسْرِف» (اسرا/33) يعني اسراف نكن. «فِي الْقَتْلِ» در قتل يعني در آدمكشي. اسراف نكنيد. اين آيه يعني چه؟ يعني يك نفر را ميشود كشت؟ چون نگفته كه نكش. گفته در كشتن اسراف نكن. افراط نكنيد. بحث ما افراط و تفريط است. طبق ادبيات عرب اين آيه يعني چه؟ يعني اسراف نكن. پس يكي را ميشود ترور كرد. مگر با ادبيات عرب ميشود قرآن تفسير كرد؟ اين آيه يك چيزي ميخواهد بگويد. قرآن مثل چشم است. شما چشمت را با چاقو در بياوري در نعلبكي بگذاري، نميبيند. اين چشم وقتي اينجاست ميبيند. بايد مويرگها و رگموها وصل باشد، تا ببينيم. چشم به تنهايي نميبيند. اين آيه به تنهايي چه ميشود؟ گفتم: قصه اين است.
دو قبيله بودند، قبيلهي (الف) يك نفر از قبيلهي (ب) را كشت. آنها گفتند: حالا كه يكي از ما را كشتي، ما ده نفر از شما ميكشيم. يا ما چند نفر از شما را ميكشيم. آيه آمد يكي به يكي... اين يكي به يكي، يعني در قصاص اسراف نكن. يعني در كشتن قصاصي، نه كشتن همينطوري! فهم دين مهم است.
شما مفاتيح را باز ميكني، من اين را به نظرم گفتم. احتمال دارد تكراري باشد. احتمال هم دارد جاي ديگر گفتم. اين را يادم است گفتم. منتهي يادم نيست در تلويزيون گفتم يا در سخنرانيهاي ديگر... شما اول مفاتيح را نگاه كنيد. نوشته دعاي ساعت اول روز، دعاي ساعت دوم، دعاي ساعت سوم، دعاي ساعت چهارم، دعاي ساعت پنجم، ميخندد. ميگويد: مردم به فضا رفتند، آخوندها نوشتند دائم بنشين دعا بخوان. اين دين است؟ اين دين است. مردم اف 16 ساختند، تكنولوژي همهي دنيا را گرفت. شما آخوندها ميگوييد: دعاي ساعت اول، دعاي ساعت دوم! خوب ببين اين فهم ميخواهد. فهمش اين است اگر شما رفتي ترمينال، پايانه ديدي مثلاً نوشته تهران- اصفهان ساعت 7، تهران- اصفهان ساعت 8، تهران- اصفهان ساعت 9، معنايش چيست؟ يعني دائم برو اصفهان و برگرد؟ يا اينكه هر ساعتي خواستي بروي، ماشين هست؟ اگر نوشته داروخانهي شبانه روزي، معنايش اين نيست كه شبانه روز دارو بخر. معنايش اين نيست كه شبانهروز دارو بخور. يعني هر ساعتي بيمار داشتي، دارو هست.
خوب فهم دين، «فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْل» يعني چه؟ فهم ميخواهد. يك كسي در خيابان راه ميرفت، نگاهش به شكمش بود. گفتند: چرا چنين راه ميروي؟ گفت: دكتر گفته: مواظب شكمت باش. (خنده حضار) خوب اين مواظب شكمت باش، فهميدن ميخواهد. اين نفهميد يعني چه. حالا اگر اسلامشناس نبود، از فيلمهاي نوارها استفاده كنيم. از روي يك كتاب مفيد بخوانيم. بسياري از قصهها دروغ است. بسياري از حديثها جعلي است، دروغ است. بسياري از شعر شعراي درجه يك دروغ است. قرآن ميگويد: اگر يك خبري شنيديد، حق نداريد تا اين خبر را شنيديد، پخش كنيد. اين خبر را به خبرشناس بدهيد. «لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ» (نسا/83) آنهايي كه اهل استنباط هستند. تحليل گر دقيق و اميني هستند، تحليلگران دقيق و امين تحليل كنند بعد به شما بگويند.
3- احسان به والدين و اطاعت از آن ها
ازدواج يك معروفي است. يعني پدر و مادرها مانع ازدواج هستند. به دخترش ميگويد: حالا باشد ليسانست را بگيري، بعد! حالا باشد ليسانست را بگيري، بعد. بابا من اين را گفتم. يك كسي تشنهاش است. ميگوييم: تشنه هستي؟ بعد از ليسانس به تو آب ميدهم. اِ... حرف غلط است. كسي كه تشنه است، آب ميخواهد. ممكن است يك دختري در دبيرستان باشد، مصلحتش ازدواج باشد. و خواستگار هم دارد. پدر و مادر حق ندارند اينجا مانع شوند. اينكه قرآن آيات زيادي دارد، ميگويد: «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّه» (اعراف/45) راه خدا را ميبندند. بعضي پدر و مادرها راه خدا را ميبندند. حديث داريم هر اولادي به طور طبيعي راه حق ميرود. بعضي پدر و مادرها هستند كه بچهها را كج ميكنند. افراط و تفريط در اطاعت از والدين.
افراط و تفريط در خوردن. اين را ديگر بلد هستيد. «كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا» (اعراف/31) يكي از اينهايي كه قرآن را قاطي ميكرد، ميگفت: «كُلُوا وَ اشْرَبُوا ما اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» (خنده حضار) يعني يك آيه را از يك جاي ديگر به جاي ديگر ميزد. «كُلُوا وَ اشْرَبُوا» خوردن، ولي دور از افراط و تفريط. گاهي وقتها ميگويند: آقا اين برنج زياد آمده است. اسراف ميشود، بخور! خوردن اسراف است، نه گذاشتن. اگر نخوري، چند تا دانه برنج اسراف ميشود. اما اگر بخوري يك آدم اسراف شده است. معناي اسراف هم اين نيست كه بخور، تا ته! چه خبر است اسراف ميشود. معناي اسراف چيست؟ اصلاً گاهي وقتها ارزان خريدن غلط است. گاهي وقتها مصلحت اين است كه ما گران خرج كنيم. بد نيست يك خاطره بگويم.
ما يك خانهاي براي 46 سال پيش تهران، نزديك راه آهن خريديم. رفيتم پشت بام ديديم، موزاييكهايش مثل پنير سوراخ سوراخ شده است. گفتيم: خوب، آجرها را بكنيم. موزاييكها را، يا ايزوگام كنيم، يا موزاييك. موزاييكها را كه كنديم، دلمان نيامد دور بريزيم. گفتيم: حيف است. كارگر گرفتيم پايين آورديم، كه اين را استفاده كنيم. يك كارگر گرفتيم، موزاييكها را از پشت بام پايين آورد. يك كارگر گرفتيم دائم با تيشه اين سيمانهايي كه چسبيده بود، بكند. يك كارگر گرفتيم، طبقهي همكف را با اين موزاييكها فرش كند. بعد ديديم سوراخ سوراخ است، يك كارگر گرفتيم، دوغ آب ريختيم. بعد دوغ آب باد كرد، يك كارگر گرفتيم آمد ساب زد. (خنده حضار) گاهي وقتها انسان به خيال اينكه صرفهجويي كند، غلط ميكند. همهجا هم ارزان خرج كردن غلط نيست. همهجا ارزان خرج كردن...
يك رفيقي داشتيم، اتفاقاً معاون ما هم شد. گفت: حالا فهميدم چرا معاون تو شدم؟ گفتم: چطور؟ گفت: براي اينكه عقل من و تو يكطور است. گفتم: چطور؟ گفت: همين كاري كه تو براي موزاييك كردي، من هم براي لباسهايم كردم. (خنده حضار) يك كاسهي سفالي داشتيم، اين تركيد و شكست. دلم نيامد دور بياندازم. كاسه آن زمان پنجاه تومان ميارزيد. ميگفت: دويست و پنجاه تومان چسب خريدم، اين كاسهي پنجاه توماني را به هم بچسبانم. رفتم بچسبانم، چسب روي قباي من ريخت. روي لباسم، دوباره دويست و پنجاه تومان قبايم را اتوشويي دادم. ميگفت: حالا فهميدم چرا با هم همكار هستيم. اينكه ميگويند: اسراف نكن، معنايش اين نيست كه هركس چيز است خوب است. گاهي يك صندلي محكم ميخري گران! اسراف نيست. و گاهي صندلي ميخري كه هر سه سال يكبار همه به هم ميريزد. قضاوت اسراف با ما نيست كه چه چيزي اسراف است.
شخصي خدمت امام آمد گفت: من چند تا پيراهن دارم. اسراف است؟ فرمود: همه را ميپوشي؟ گفت: بله! گفت: اگر همه را ميپوشي اسراف نيست. ممكن است آدم روزي يك پيراهن بپوشد اسراف نيست. اسراف اين است كه مورد استفاده قرار نگيرد. وگرنه كسي چهار جفت كفش دارد، ولي چهار تا را كه نميپوشد. هر روز يكي را ميپوشد. اگر مورد استفاده هست، اسراف نيست. غذا زياد ميپزي، اما دور نميريزي. اسراف نيست. مقداري كه مهمان هست، خوردند. باقياش را يا در يخچال ميگذاري يا به كسي ميدهي. دور ريختن اسراف است. زياد پختن اسراف نيست. اينها را بايد معنا كرد. معناي دين مهم است.
4- زهد اسلامي يا بخل اسلامي؟
يك كسي ديوانه شده بود. روز اول ديوانگي، يك پرچم دست گرفت و شروع به خواندن كرد. هاي هاي هاي هاي كربلا ميروم! يك ديوانه ديگر رسيد گفت: كجا ميروي؟ گفت: كربلا ميروم. گفت: كي ديوانه شدي؟ گفت: امروز صبح! گفت: من سي سال قبل از تو ديوانه شدم، هنوز امامزادهي شهر نرفتم. تو روز اول ديوانگيات ميخواهي كربلا بروي؟ (خنده حضار) ما خجالت ميكشيم بعد از يك عمري هنوز دسته گل آب ميدهيم. زهد و بخل را قاطي ميكنيم. معناي زهد يعني چه؟ معناي اسراف يعني چه؟ اصلاً زهد يعني چه؟ زهد يعني روي حصير بنشين يا دل به دنيا نبند، ممكن است كسي روي حصير بنشيند. دل به اين حصير بسته باشد. اين زاهد نيست. ممكن است كسي روي قالي بنشيند اما دل به قالي نبندد. ممكن است كسي يك دوچرخه قراضه دارد. ولي به برادرش هم نميدهد. ممكن است كسي يك ماشين گران دارد، كليدش را به رفقا ميدهد ميگويد: برويد استفاده كنيد. زهد معنايش نداشتن نيست. معناي زهد اين است كه داشته باش، اما دل به آن نبند. گاهي وقتها آدم نميخورد، زاهد نيست. مثلاً باقلوا ميآورند، ميگويد: من نميخورم. ميگويم: چرا نميخوري؟ ميگويد: آخر شيريني قبل از غذا جلوي اشتها را ميگيرد. من باقلوا نميخورم، اما زاهد نيستم. باقلوا را نميخورم چون ميخواهم پلو بخورم. گاهي وقتها افرادي از دنيا ميگذرند براي اينكه به دنيا برسند. يعني راه رسيدن به پول اين است كه از خير باقلوا بگذرد. هركس از دنيا گذشت زاهد نيست. خيليها گريه ميكنند، ولي گريهشان روي معرفت نيست. گريهشان هم از روي معرفت نيست.
تقوا چيست؟ علم چيست؟ شما كامپيوتر را بزنيد، «لَيْسَ الْعِلْم... اين»، «بل العلم... اين»، «ليس الزهد... اين»، «بل الزهد... اين»، «ليس الشجاعه... اين»، «بل الشجاعه... اين» بايد معنا كنيم عزت يعني چه؟ زهد يعني چه؟ تقوا يعني چه؟ شجاعت يعني چه؟
5- اعتدال در ستايش و سرزنش
6- اعتدال در اقامه نماز جماعت
در مسجدهاي ما متأسفانه يك كار بدي ميشود. من رفتم يك مسجد تهران. ديدم هرچه مرد هستند پايين هستند. هرچه زن هستند بالا هستند. درد زانو در زنها بيشتر از مردها است. زنها حاملگي هم دارند كه مردها ندارند. آنوقت هرچه زن حامله و درد پايي است، ميگويند: پشت بام برو. هرچه جوان است پايين ميآيد. گفتم: آقا يك پرده بكشيد، زنهايي كه درد پا دارند پايين باشند. خيلي جاها مسجد را مثل ارث پدر تقسيم ميكنند. دو سومش براي مردها، يك سومش براي زنها! اينكه ارث نيست. هركس جمعيتش بيشتر است، در ادارهها هم همينطور است. چون من مدير كل هستم، اتاقم بايد دراز باشد. نه آقا! ممكن است اتاق مدير كل روزي بيست نفر مراجعه كنند. اتاق معاونينشان چهل نفر. بايد اتاق معاون بزرگتر از اتاق رييس باشد. چون مراجعين بيشتر هستند.
7- حياء به جا و بيجا
ببينيد اين آخرين حرف است ميزنم. قرآن راجع به مردم ميگويد: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان» (نحل/90) آيهي قرآن است. عدل يعني عدالت. احسان هم يعني نيكي. خدا امر كرده در جامعه با عدالت و نيكي رفتار كنيد. با عدالت يعني چه؟ عدالت يعني هموزن. او گفت: احمق، ميتوانيم بگوييم: خودت احمق هستي! ابتر! «إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (كوثر/3) خودش ابتر است. اينها خل هستند. فرمود: «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ» (بقره/13) خودش خل است. اگر مردم گفتند: احمق، ابتر، ميشود گفت: خودت احمقي، خودت... اما اگر پدر به بچهاش گفت: نِكبت! پسر حق ندارد بگويد: خودت نكبتي! (خنده حضار) در مردم «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان» نسبت به پدر و مادر ميگويد: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» نگفته: «وَ بِالْوالِدَيْنِ العَدلُ و إلاِحْسان» گرفتيد چه شد؟ نسبت به مردم عدل و احسان، نسبت به پدر و مادر فقط احسان. يعني اگر پدر در گوشت زد، شما حق نداري بزني. بگويي: نه! من بايد عادل باشم. او يكي زد، من هم يكي ميزنم. نه، بابا اين براي مردم است. عدالت براي مردم است. اگر مادر نفرين كرد، خدا مرگت بدهد! نگو: خدا تو را مرگ بدهد. اِ... بله، در قرآن داريم كه خدا مرگت بدهد! «مُوتُوا بِغَيْظِكُم» (آل عمران/119) خدا مرگتان بدهد. از غيظ بميريد. با مردم ميشود هرطور او حرف زد، البته آن هم بهتر است كه با مردم هم بهتر اين است «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ» (آل عمران/134) با مردم هم اگر چيزي گفت، چيزي نگو «مَرُّوا كِراماً» (فرقان/72) «خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63) «مَرُّوا كِراماً»، «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ» «ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَن» (مؤمنون/96) يعني قرآن گفته: مردم هم اگر متلك گفتند، قورتش بده. حالا اگر خيلي ديگر بريدي، همان كلمهاي كه او گفت، همان را بگو.
در خشم و شادي، در شادي داريم لبخند بزنيد، اما بعضي در جشنها قهقهه ميخندند. خوب اين خندههاي قهقهه بعدش عقوبت دارد. ولذا داريم وقتي يك جلسهاي خيلي خنديديد بگوييد: خدايا حالمان را نگير. «الهي لَا تَمْقُتْنِي» (بحارالانوار، ج46، ص290) يعني كنترل كنيد هم خشم را، هم شادي را...
در خواب نه افراط، نه تفريط، در پوشاك، در كار، نه دنيا را جمع كنيد، دنيا پرست شويد. نه دنيا را ترك كنيد. در اين قرآن 115 كلمهي دنيا آمده است. 115 كلمهي آخرت. يعني چه؟ يعني دنيا و آخرت بايد با هم باشد. «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَة» (بقره/201) هم دنيا، هم آخرت! حديث داريم كسي دنيا را رها كند از ما نيست. آخرت را هم رها كند، از ما نيست. اصلاً امتياز ما بر ماديون اين است. همان سيبزميني و برنج و ماشين و مترو و فرودگاه و نميدانم آب و برق و انرژي هستهاي و هرچه دارند ما هم داريم. منتهي ما يك آخرت داريم كه آنها آن آخرت را ندارند. مثلاً آدمهايي كه نماز نميخوانند. از همين دنيا استفاده ميكنند. آبش، هوايش، اكسيژنش، غذايش، خوراكش، پوشاك، مسكن، منتهي ما هم همه استفاده ميكنيم يك رابطه هم با خدا داريم. آنوقت روز قيامت او دستش خالي است. عقل كسي دارد كه آخرت هم داشته باشد. «إِلَيْهِ الْمَصير» (مائده/18) چشماندازش بيست ساله نباشد. چشماندازش «إِلَيْهِ راجِعُونَ» (بقره/46) تا ابديت باشد.
خدايا كمتر از آني و كمتر از يك چشمبه هم زدن ما را به خودمان واگذار نكن. همهي ما را براي هميشه در همهي كارها دست ما را بگير.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
« پاسخ سؤالات مسابقه »
1) كساني كه از خدا غافل شدهاند.
2 ) كساني كه گرفتار افراط و تفريط شدهاند.
3) هر دو مورد
2) هفتاد برابر
3) هفتصد برابر *
1) تلاشگران دوزخي
3) گنهكاران دوزخي
1) گاهي عدالت، گاهي احسان
2) احسان در همهجا
1) كساني كه دوست دارند مورد ستايش ديگران باشند.
2) كساني كه همواره ديگران را مورد ستايش قرار ميدهند.
3) كساني كه دوست دارند به كاري كه نكردهاند، ستايش شوند.
منبع:پایگاه اطلاعات قرآنی و مذهبی
/ن
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}