بازخوانىِ چند حديث مشهور درباره عاشورا (1)

نويسنده:محمد صحّتى سردرودى




از زبان حال تا زبان قال

مقتل‏نگاران و روضه‏خوانان، سخنان بسيارى را - در قالب نثر و نظم - به امام حسين(علیه السلام) نسبت داده‏اند كه هرگز سند و مدركى براى آنها نمى‏توان يافت. بعضى از آن سخنان با اين كه غير مستند و جعلى‏اند، بسيار مشهور و متداول نيز هستند و از آنجا كه مقبوليت عام يافته‏اند، برخى از پژوهشگران و نويسندگان بنام و معاصر نيز آنها را مسلّم الصدور پنداشته، بدون تأمل و تحقيق، در آثار خود به عنوان سخنى از سخنان امام حسين(علیه السلام) آورده‏اند. امروز هم بسيارى از كتابسازان و مؤلفانِ مبلّغ و مبلّغانِ مؤلف پيوسته آنها را در تأليفات و تبليغات خويش از زبان امام حسين(علیه السلام) مى‏نويسند و در شمارگان فراوانى منتشر مى‏كنند ؛ غافل از آنكه امام حسين(علیه السلام) هرگز آن سخنان را نگفته و به زبان نياورده است و آن سخنان، هر يك مصداق آشكارى است از آن ضرب‏المثل معروف كه مى‏گويد: «ربّ مشهورٍ لا اصل له.»
در ميان مقتل‏نگارانِ روضه‏خوان و مجالس‏نويسان واعظ، از ديرباز چنين مرسوم بود كه داستانها و سخنانى را نخست در مجالسِ روضه‏خوانى براى مردم (عوام‏الناس) مى‏گفتند و سپس همانها را در كتابهاى خود مى‏نوشتند. آنان در آغاز اين مجالس، خود نيز ترديد داشتند و آن سخنان را تنها براى گرياندن مردم مى‏گفتند، اما با ديدن تأثر شديد شنوندگان، از آن ترديد دست شسته، باورشان مى‏شد كه امام حسين(علیه السلام) چنان سخنانى گفته و يا چنان حوادثى رخ داده است.
به اين ترتيب، سخنان بسيارى نخست با عنوان «زبان حال» گفته شده و سپس در كتابهاى مقاتل و مجالس تدوين شده است. همان سخنان ساختگى، با گذشت زمان و پس از آن كه پيوسته تكرار شده و شهرت يافته‏اند، از صورتِ «زبان حال» خارج شده و صورتِ «زبان قال» به خود گرفته‏اند.
گويندگان و سرايندگانِ اين گونه سخنان به تصور اينكه در چنان شرايطى جا داشت امام حسين(علیه السلام) چنان سخنانى بگويد، آنها را گفته و نوشته‏اند.(1) اما اين گفته‏ها با مرور زمان از «شرايط و احوال» گذشته به مقامِ «حوادث و اقوال» رسيده‏اند تا به پشتوانه شهرت و مقبوليت عام، از سخنان امام حسين(علیه السلام) انگاشته شده و روايت و حديث پنداشته شده‏اند.
اين گونه سخنانِ حديث‏گونه ، به ويژه در ميان اشعارى كه به امام حسين(علیه السلام) نسبت داده مى‏شود فراوان است. دهها بلكه صدها بيت از اين گونه اشعار را تنها در كتابى مجهول‏المؤلف به نام «ادب الحسين و حماسته» مى‏توان يافت.(2) ما در اينجا تنها بعضى از آن سخنان را كه بسيار مشهور و معروف‏اند و اكنون نيز برخى از مؤلفان و نويسندگان آنها را از سخنان امام حسين(علیه السلام) مى‏پندارند و از زبان آن حضرت نقل مى‏كنند، برمى‏رسيم ؛ تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد.

إنّ الحياة عقيدة و جهاد

اين سخن به عنوان سخنى از سخنان امام حسين(علیه السلام) زبانزد خاص و عام است و به جز اهل تحقيق، همگان آن را از زبان آن حضرت نقل مى‏كنند. استاد مطهرى معتقد است اين سخن را سند و مدركى نيست و از نظر مفهوم و محتوا نمى‏تواند درست باشد.(3) مرحوم علامه جعفرى(رحمت الله علیه) در شرح نهج‏البلاغه خود نوشته است:
... مقدس‏ترين خونهايى كه در اين خاكدان به زمين ريخته است، خونهاى دفاع‏كنندگان از ايمان به حقايق «حيات معقول» بوده است كه مى‏گفت:
قِفْ دونَ رأيك في الحياةِ مُجاهداً
إِنَّ الحياةَ عَقيدة و جِهاد(4)
از اين سخن استاد تنها همين قدر فهميده مى‏شد كه اين سخن، مصرعى از يك بيت شعر است و حديث و روايت نيست.
چندين سال پيش پژوهشكده باقرالعلوم(علیه السلام) در قم تصميم گرفت كه سخنان امام حسين(علیه السلام) را از كتابهاى معتبر و نيمه معتبر گردآورى كند. اين تصميم به جا و ستودنى بالأخره پس از سالها تلاش، با عنوان «موسوعة كلمات الامام الحسين(علیه السلام)» به بار نشست و چاپ اول آن در سال 1373ش منتشر شد. هنگامى كه موسوعه مراحل پايانى و ويرايش را مى‏گذراند، روزى از آقاى محمود شريفى كه مسئوليت گروه حديث را در پژوهشكده به عهده داشت و موسوعه تحت نظر ايشان تهيه مى‏شد، از اين سخن مورد بحث پرسيده شد كه آيا آنها سند و مدركى براى اين سخن يافته‏اند يا نه. ايشان جواب داد كه ما آن را در جايى نديديم و در كتابى كه بتوان نام برد نيافتيم ؛ مثل اينكه اين سخن نبايد حديث باشد و پرسيد: مگر شما آن را در جايى ديده‏ايد؟ در پاسخ گفته شد: از شرح نهج‏البلاغه استاد جعفرى چنين فهميده مى‏شود كه اين سخن بايد شعر باشد. بالأخره ايشان هم همان سخن استاد جعفرى را در مقدمه موسوعه آوردند.
اما باز اين ترديد وجود داشت كه اين سخن يا حديث در جايى و در كتابى يا مدركى ثبت و ضبط شده باشد ؛ چرا كه «نيافتن، دليل بر نبودن نيست.» سرانجام، يكى از پژوهشگران معاصر با انتشار مقاله‏اى پرده از راز اين معماى چندين ساله ما برداشت و ثابت كرد كه اين سخن روايت يا حديث نيست و از امام حسين(علیه السلام) نقل نشده است، بلكه يكى از شعراى معاصر مصرى، يعنى احمد شوقى، آن را سروده است.(5)
ان كان دين محمد(صلی الله علیه واله)...
اين سخن نيز سالهاى سال ذهن ما را به خود مشغول ساخته بود و به هر جا كه احتمال مى‏رفت سندى بر اين سخن ارائه شده باشد سر مى‏زديم. به هر كسى مى‏رسيديم با اندك مناسبتى سراغ مدرك يا سند اين سخن را مى‏گرفتيم ؛ همه يا اظهار بى‏اطلاعى مى‏كردند و يا به كتابهايى كه در عرض اين بيست، سى‏سال نوشته شده‏اند ارجاع مى‏دادند. البته پس از مراجعه معلوم مى‏شد همه آنان كه اين سخن را نوشته‏اند، سند يا مرجع و مأخذ سخن خود را ذكر نكرده‏اند، بلكه فقط با اتكا به شهرت و آوازه‏اى كه اين سخن دارد، آن را با عنوان يكى از سخنان امام حسين(علیه السلام) در آثار خود آورده‏اند! بعضى از نويسندگان هم كه اهل تحقيق و دقت بودند، هنگام نقل اين سخن بعضى از عبارتها را به كار برده بودند كه دو پهلو مى‏نمود و پس از اندكى تأملْ حكايت از نوعى ترديد و تشكيك نويسنده مى‏كرد.(6)
سرانجام روزى هنگام تحقيق درباره شعراى كربلا، وقتى كه مى‏خواستيم براى تكميل و تأليف «سيماى كربلا، حريم حُرّيّت»، فصلى را درباره شاعران برخاسته از شهر كربلا ترتيب دهيم، به شاعرى به نام شيخ محسن ابوالحبّ حويزى برخورديم كه از شعرا و خطباى كربلا بود و در سالهاى 1235 - 1305ق زندگى مى‏كرد. همان وقت پى برديم كه سخن مورد بحث، بيتى از يك قطعه از اشعار اوست‏(7) و همان جا نوشتيم:
شيخ محسن هويزى حائرى، معروف به «ابوالحبّ حويزى»، از خطباى بنام حسينى و از شاعران شيعه، داراى ديوان شعرى به نام «الحائريات» است. در فضل و كرامت اين شاعر همين بس كه بيتى از يك قصيده غرّاى او، چنان شهرت شگفت‏انگيزى پيدا كرد كه در همه جا و در بيشتر نوشته‏ها به نام امام حسين(علیه السلام) و به عنوان حديث و روايتى از سخنان سيّد الشهدا(علیه السلام) نقل و ثبت مى‏شود ؛ يعنى چنان زبان حالى در حق ابوالاحرار(علیه السلام) گفته است كه به جاى زبان قال و حديث مسلّم نشسته است ؛ آنجا كه مى‏گويد:
اَعْطَيْتُ رَبِّى مُوْثِقاً لا يَنْتَهِى
إلاّ بقتْلى فَاصْعُدى وَذَرينى
إنْ كانَ دينُ مُحَمَّدٍ لَمْ يَسْتَقِمْ
إلاّ بِقَتْلى يا سُيُوفُ خُذِينى(8)
درباره اشعار عاشورايى ابوالحب هويزى‏(9) دو نكته ديگر نيز گفتنى است. نخست اينكه يكى ديگر از اشعار وى كه از قضا آن هم بسيار معروف و متداول است، گاهى به نوه‏اش يعنى پسر پسرش كه وى نيز شاعر بود و از خطبا و شعراى كربلايى و عاشورايى خوانده مى‏شود، نسبت داده شده و شعر پدر بزرگ، به اشتباه در ديوان شعر فرزند زاده‏اش ثبت شده است.(10) سرچشمه اين اشتباه از آنجا است كه نام هر دو محسن و شهرت هر دو به شعرهاى عاشورايى است و هر دو در كُنيه و نسبت يكسان يعنى ابوالحب هويزى هستند و در تاريخ نيز به نوعى اشتراك ارقام دارند ؛ چرا كه تاريخ تولد اين يكى درست همان تاريخ وفات آن يكى (1305ق) است.
شعر مورد بحث چنين است:
الله اكبر ماذا الحادث الجللُ
فقد تزلزل سهل‏الارض و الجبل
ما هذه الزفرات الصاعدات اسى
كانّها شعل يرى بها شعل
كأنّ نفحة صدرالحشر قد فجئت
فالنّاس سُكرى و لا سكر و لا شمل
و انّ عاشورا لو عمّ الهلال به
كانّما هو من شؤم به زحل
قامت قيامت اهل البيت و انكسرت
سفن النجاة و فيها العلم و العمل
جلّ الإله فليس الحزن بالغه
لكنّ قلباً حواه حزنه جللُ...
نكته ديگر اينكه اين شعر ابوالحب هويزى كه تنها چند بيت از آن برگزيده شد، به نام سيد بحرالعلوم (قدس سره) نيز نوشته شده و در ايران همه جا به نام سيد شهرت يافته است. و از زبان او خوانده مى‏شود. گويا اين اشتباه هم از آنجا ناشى شده است كه مرحوم سيد بحرالعلوم چند بيت از اشعار ابوالحب را اقتباس كرده و به صورت تضمين در اول منظومه معروف خود آورده بود و فاضل بسطامى نيز كه دو شرح بر دوازده بند سيد بحرالعلوم، با نامهاىِ «لؤلؤ البحرين» و «سفينة النجاة در شرح قصيده سيد سادات» نوشته بود، متوجه اين تضمين نشده و در نتيجه همه اشعار را به نام سيد شرح كرده و منتشر ساخته است و ديگران نيز از وى پيروى كرده و همه شعرها را به نام سيد شهرت داده‏اند.
به هر حال شعرهاى مورد بحث از ديرباز در ايوان بالاسر امام حسين(علیه السلام) در كربلا به نام شيخ ابوالحب هويزى ثبت و ضبط شده است و نه مى‏تواند از سيد بحرالعلوم باشد ؛ زيرا كه شعرها با سبك ديگر اشعار ابوالحب هويزى كاملاً همگون است و نه مى‏تواند از ابوالحب دوم (نوه شاعر) باشد ؛ چرا كه پيش از تولد وى در ايوان بالاسر ثبت بوده است.(11)
اسقونى شربة من المأ
پيش‏ترها هرگاه كه اين سخن را از زبان روضه‏خوانانى كه براى گرياندن مردم حاضرند هر روضه بى‏اساس را بخوانند مى‏شنيديم، به سختى ناراحت مى‏شديم و با خود مى‏گفتيم آخر چگونه امكان دارد كه امام حسين(علیه السلام)، ابوالاحرار و سرور آزادگان، چنين سخن ذلت‏بارى را در برابر دشمن به زبان آورد و با خوارى و ذلت، زبان به التماس گشايد و از مردمان پستى كه كمر به قتل او بسته بودند خواهش كند كه بياييد به خاطر جدم رسول خدا(صلی الله علیه واله) جُرعه‏اى آب به من دهيد!
شهيد عزيزى كه شعارش «هيهات من الذلّه» ، و سخنش «موت في عزٍّ ، خير مِن حَياةٍ في ذلّ» بود و مى‏فرمود:
الموت اولى من ركوب العار
والعار اولى من دخول النار
مرا عار آيد از اين زندگى
كه سالار باشم كنم بندگى
تن مُرده و گريه دوستان
به از زنده و خنده دشمنان
چگونه مى‏تواند تن به اين ذلت دهد و از دشمنانى جانىِ خود با التماس آب بخواهد؟ شگفت‏آورتر از همه اينكه عده‏اى در توجيه اين روايت جعلى مى‏گويند: امام(علیه السلام) با اين سخنان مى‏خواست اتمام حجت بكند! اما معلوم نيست در كجاى اين سخن دليل يا حجت و برهانى نهفته است.
اصولاً جاى تأويل و توجيه زمانى است كه روايتى سند داشته باشد. اما هنگامى كه سخنى از هرگونه سند و مدركى محروم باشد و محتوا و مفهومى كاملاً توهين‏آميز و ذلت‏بار داشته باشد، ديگر جاى هيچ‏گونه تأويل و توجيهى نيست.
سخن مورد بحث در كتابهاى قابل اعتماد، و حتى در كتابهاى نيمه معتبر، نيامده و فقط در كتابهاى انگشت‏شمارى كه آكنده از تحريفات عاشورا و پر از اكاذيب است ديده شده است.
همان متن ساختگى نيز خود، بهترين گواه بر جعلى بودن اين سخن است. جعل كنندگان اين سخن آن را چنين ساخته و پرداخته‏اند:
... سپس حسين(علیه السلام) رو به عمر بن سعد كرد و گفت: يكى از سه چيز را از من بپذيريد!
عمر سعد گفت: آن سه چيز چيست؟
امام (علیه السلام) فرمود: بگذاريد به حرم جدم رسول خدا، مدينه، برگردم!
عمر سعد گفت: من نمى‏توانم اين اجازه را به تو بدهم.
امام(علیه السلام) فرمود: جرعه‏اى آب به من بنوشانيد كه جگرم از تشنگى سوخت!
عمر سعد گفت: اين دومى هم شدنى نيست.(12)
امام (علیه السلام) فرمود: اگر چاره‏اى جز جنگيدن با من نداريد، پس لااقل تن به تن به جنگ من آييد!
عمر سعد گفت: اشكال ندارد ؛ اين سومى را به تو اجازه مى‏دهيم!!!
انصاف را كه بهترين دليل برساختگى بودن اين خبر، همين متن است كه خوانديد و خود با صد زبان فرياد مى‏كشد كه من ساختگى و جعلى هستم. اين خبر به اخبار مشابهى كه بنى‏اميه ساخته‏اند مى‏ماند و خلاصه سخن اينكه اين تحريف، از روى تحريف ديگرى عكس‏بردارى شده و تحريف اندر تحريف است.
علاوه بر اين، انگيزه‏اى ديگر نيز در ساختن اين خبر مى‏تواند دخيل باشد و آن انگيزه همانا تدارك مقدمات براى هرچه بيشتر گرياندن مردم است ؛ چرا كه بيشتر روضه‏خوانان و مداحان همواره در پى اخبارى از اين دست هستند تا به هر قيمتى اشك مردم را درآورند ؛ اگرچه به بهاى ذليل نشان دادن امام حسين(علیه السلام) و توهين به ساحت مقدس سيّد الشهدأ(علیه السلام) باشد. همين است كه مى‏بينيم اين خبر فقط از كتابهايى سر برآورده است كه همه چيز حتى اصول مسلّم عقيدتى و مذهبى در آنها مرعوب و مغلوب اصل گريه بوده است.
در اين قبيل كتابها كه همه چيز در آن برمدار گريه و گريه‏آور بودن مى‏چرخد، از اين گونه اخبار ساختگى و ذلت‏بار بسيار مى‏توان يافت. در يكى ديگر از اين اخبار چنين آمده است:
در آن هنگام كه حسين(علیه السلام) روز عاشورا در ميان ميدان جنگ ايستاده بود و از دشمنانش جُرعه‏اى آب مى‏خواست و فرياد مى‏كشيد: هَل مِن راحمٍ يرحم آل الرسول المختار، هل من... هل من ... هل من... ، شمر جلو آمد و داد زد: تو كجايى يا حسين! امام (علیه السلام) فرمود: همين جا هستم.
شمر گفت: آيا تو از ما جُرعه‏اى آب طلب مى‏كنى؟ نه، اين مطلب محال است كه برآورده شود و....(13)
در دنباله خبر مطالبى آمده است كه ما از ترجمه آن معذوريم. همين قدر هست كه بايد گفت: «قلم اينجا رسيد و سر بشكست». به هر حال، استاد مرتضى مطهرى در اين باره سخنى دارد كه بسيار مفيد است.
استاد مى‏گويد:
اين قدر تشنگى ابا عبدالله(علیه السلام) زياد بود كه وقتى به آسمان نگاه مى‏كرد بالاى سرش را درست نمى‏ديد. اينها شوخى نيست. ولى من هرچه در مقاتل گشتم (آن مقدارى كه مى‏توانستم بگردم) تا اين جمله معروفى را كه مى‏گويند ابا عبدالله به مردم گفت: اسقونى شربة من المأ، يك جرعه آب به من بدهيد، ببينم، نديدم. حسين(علیه السلام) كسى نبود كه از آن مردم چنين چيزى طلب بكند. فقط يك‏جا دارد كه حضرت درحالى‏كه داشت حمله مى‏كرد و هو يطلب المأ. قرائن نشان مى‏دهد كه مقصود اين است: درحالى‏كه داشت به طرف شريعه فرات مى‏رفت (در جستجوى آب بود كه از شريعه بردارد) نه اينكه از مردم طلب آب مى‏كرد.(14)
دريغ از اندكى انديشه!
در ميان تحريفات عاشورا به تحريفى برخورديم كه تكان دهنده و بسيار اهانت‏آميز بود. و مى‏توان گفت كه حتى اندكى انديشه در نويسندگان و انتشار دهندگان اين تحريف نبوده است.
برخى نوشته‏اند: هنگامى كه شمر بر سينه امام حسين(علیه السلام) نشسته بود و مى‏خواست سر حضرت را از بدنش جدا كند، به او گفت:
ايا شمر خاف الله واحفظ قرابتى
من الجدّ منسوباً إلى القائم المهدى
ايا شمر تقتلنى و حيدرة ابى
و جدّى رسول الله اكرم مهتدى
و فاطمة امّى و الزكى ابن والدى
و عمّى هو الطيّار في جنة الخلدى
شاعر يا بهتر بگوييم جاعل اين اشعار، پس از آنكه در دنباله شعر از بانوان حريم حسينى (زينب، ام كلثوم، سكينه و رقيه) نام مى‏برد، به سراغ امام زين‏العابدين(علیه السلام) مى‏رود و با جسارت و گستاخى از زبان امام حسين(علیه السلام) به شمر بن ذى‏الجوشن مى‏گويد:
ايا شمر ارحم ذالعليل و بعده
حريماً بلا كفل يلى امرهم بعدى(15)
مراد اين است كه امام حسين(علیه السلام) در واپسين لحظات عمر و در آن شرايط سخت، با زبان شعر به شمر مى‏گفت: «اى شمر، بر آن بيمار عليل كه در خيمه‏هاست و بر خانواده بدون كفيل من كه او بايد سرپرستى آنها را به دست گيرد، رحم كن و با آنها مهربان باش!».
بايد گفت جعل كننده اين شعر، تنها در همين بيت اخير، چندين توهين در حق حضرت سيدالشهدا(علیه السلام) روا داشته است:
1 . با وجود امام سجاد(علیه السلام) حريم و خانواده امام حسين(علیه السلام) را بى‏سرپرست و بدون كفيل خوانده است.
2 . از زبان امام حسين(علیه السلام) به حضرت سجاد(علیه السلام) لقب عليل و بيمار داده است.(16)
3 . امام سجاد(علیه السلام) و اهل بيت امام حسين(علیه السلام) را از طرف امام حسين(علیه السلام) و از زبان آن حضرت، به شمر سپرده است!
ادامه دارد ....

پی نوشت :

1. اصطلاح «زبان حال» كه امروزه نيز در ميان مقتل‏خوانان و مداحان، متداول است، حاكى از همين معنا است.
2. اين كتاب را انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميّه قم! منتشر و چندين بار تجديد چاپ كرده است! سخن بالا درباره كتابى هم كه با نام «ديوان الامام الحسين(علیه السلام)» منتشر شده است صدق مى‏كند. آشفتگى هر دو كتاب بر پژوهشگران معارف اسلامى پوشيده نيست.
3. انسان كامل، مرتضى مطهرى، ص 130 - 131 ؛ 240 - 244 .
4. ترجمه و تفسير نهج‏البلاغه، محمدتقى جعفرى، ج 8 ، ص 118 ، چاپ اول، 1360 ش .
5. چكيده مقالات كنگره بين‏المللى امام خمينى و فرهنگ عاشورا، ص 152 ، چاپ اول.
6. ر.ك: امام در عينيّت جامعه، محمدرضا حكيمى، ص 95 ؛ چاپ هفتم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1367 ش .
7. تراث كربلا، سلمان هادى طعمه، ص 53.
8. سيماى كربلا، ص 216 - 217، چاپ دوم، به نقل از تراث كربلا، ص 155 - 156، چاپ جديد.
9. منسوب به هويزه ؛ همان شهرى كه در هنگامه‏هاى هشت سال دفاع مقدس نامش بر سر زبانها بود. شاعر ما از آنجا كه نياكانش از هويزه به كربلا كوچيده بودند، هويزى نام گرفته است. اين كلمه در عربى، «حويزى» نوشته مى‏شود.
10. ديوان ابى الحبّ، ص 161، قم، انتشارات الرّضى، چاپ اول، 1371 ش.
11. سيماى كربلا، ص 217.
12. المنتخب للطريحى، ص 439 ؛ اسرار الشهادة، دربندى، ص 409 ؛ جواهرالكلام في سوانح‏الايام، ج 1، ص 382.
13. المنتخب للطريحى، ص 379.
14. حماسه حسينى، ج‏2، ص 218.
15. اسرار الشهادة، ص 426 ؛ ادب الحسين و حماسته، ص 46.
16. بعيد هم نيست كه علت اشتهار حضرت سيد ساجدين على بن الحسين(علیه السلام)، با نام «امام بيمار»، همين شعر منسوب به امام حسين(علیه السلام) بوده باشد.

منبع:www.hadith.net