بازخوانىِ چند حديث مشهور درباره عاشورا (2)

نويسنده:محمد صحّتى سردرودى




«هل من ناصرٍ ينصرنى»

براى اين سخن بسيار مشهور نيز كه به امام حسين(علیه السلام) نسبت داده مى‏شود، سند و مدركى يافته نشد. معنا و مفهوم سخن، چنان مى‏نمايد كه روضه‏خوانان براى گرياندن مردم آن را از زبان امام حسين(علیه السلام) ساخته و پرداخته‏اند. اما سخنان مشابه و هم معنايى كه در توجيه آن نقل مى‏شود نيز در منابع مستند و قابل قبول يافته نشده است.(17) با اعتماد به كتابهاى كه به كوشش معاصران و يا متأخّران نوشته شده است، هرگز نمى‏توان اين شعار را به عنوان حديث يا روايت پذيرفت.
تفسير «كهيعص»
كلمه فوق از كلمات مقطّعه قرآن، و پس از آيه شريف بسم الله الرحمن الرحيم، دومين آيه از سوره مريم است. در تفسير و تأويل اين كلمه روايتى آورده‏اند كه حتى در كتابهاى بسيار قديمى هم ديده مى‏شود.(18) اين منابع مى‏نويسند:
... راوى مى‏گويد: به امام زمان (علیه السّلام) عرض كردم: اى پسر رسول خدا، مرا از تأويل كهيعص آگاه ساز. امام - به ادعاى راوى - فرمود: اين حروف از اخبار غيبى است كه خداوند بنده خويشْ زكريا را از آن آگاه ساخته و سپس آن را براى محمد (صلی الله علیه واله) بيان كرده است. [اطلاع زكريا از اين اخبار] به اين سبب بود كه وى از پروردگار خويش خواست تا نامهاى پنج تن را به او بياموزد. پس جبرئيل بر او نازل شد و آنها را به وى آموخت و [از آن پس‏] هرگاه زكريا، محمد، على، فاطمه و حسن را ياد مى‏كرد، اندوه او برطرف و گرفتارى‏اش حل مى‏شد و هرگاه از حسين ياد مى‏كرد، گريه گلوى او را مى‏گرفت و نفسش مى‏بريد. روزى گفت: خداوندا، مرا چه مى‏شود كه هرگاه چهارتن از آنان را ياد مى‏كنم، با نام آنان اندوهم برطرف مى‏شود، اما وقتى از حسين ياد مى‏كنم، از چشمانم اشك فرو مى‏ريزد و اندوه و درد مرا فرا مى‏گيرد؟
در اين هنگام خداوند او را از ماجراى حسين(علیه السلام) آگاه كرد و فرمود: كهيعص ؛ كافِ آن يعنى كربلا،هاى آن يعنى هلاكتِ عترتِ [رسول‏] ؛ ياى آن يعنى يزيد بن معاويه كه به حسين ستم كرد ؛ عين آن عطش و تشنگى حسين ؛ و صاد آن صبر اوست...(19)
محقق منتقد، شيخ محمدتقى شوشترى كه بيشتر با اثر بزرگ خود در علم رجال، يعنى قاموس الرجال، شناخته مى‏شود. در ديگر اثر پربار و گرانسنگ خود، الاخبار الدخيله، بخشى را با عنوان «الباب الثانى في الاحاديث الموضوعه» (باب دوم در احاديث جعل شده و موضوع) باز كرده و اولين حديث موضوعى كه آورده، همين حديث مورد بحث و طولانى است كه از كمال الدين شيخ صدوق نقل كرده است. محقق شوشترى بحثهاى مفصلى را در نقد و رد اين خبر مطرح كرده و نُه صفحه از كتاب الاخبار الدخيله را (ص 96 - 104)، به انتقاد از اين خبر اختصاص داده است.
محقق شوشترى در مورد قسمت ياد شده (تفسير كهيعص) نيز شش حديث ديگر - كه از قضا سه حديث آن در آثار ديگر شيخ صدوق هم آمده - روايت كرده كه همگى حاكى از اين است كه كهيعص از اسماى مقطّعه خداست. از جمله آن احاديث، اين روايت از كتاب وقعة صفّين است كه: «امام على (علیه السلام) در هنگامه جنگ و جهاد خدا را با عبارتِ «يا كهيعص» مى‏خواند.»(20)
يكى ديگر از پژوهشگران نيز در اين باره مى‏نويسد:
روايت مزبور دربر دارنده امور نامأنوسى از اين قبيل [تفسير كهيعص به كربلا] است كه بايد در آن تأمل ورزيد. هرچند آنچه از اين روايت نقل كرديم در غرابت و نامأنوسى و شگفت‏انگيزى، كمتر از آنچه واگذاشتيم نيست...
اما تفسيرى كه در روايت فوق در مورد «كهيعص» وجود دارد، با اخبار و روايات فراوان ديگرى كه در تفسير اين حروف آمده است، منافات دارد. از جمله در برخى از اين روايات آمده است كه مراد از اين كلمه، آن است كه خداوندْ كافى، هادى، والى، عالم و در وعده خويش صادق است.(21)
نويسنده پس از آنكه چندين روايت ديگر را نيز در تفسير كهيعص نقل مى‏كند - كه همگى با روايت مورد بحث در تعارض و تناقض است - ، در ادامه مى‏نويسد:
افزون بر همه اينها، سند روايت فوق مشتمل بر برخى راويان متهم به دروغ‏پردازى در حديث است كه محمد بن بحر شيبانى از جمله آنان به شمار مى‏آيد و درباره او گفته‏اند كه وى از قائلان به تفويض و غاليان و از كسانى بود كه در نقل حديث به راويان ضعيف اعتماد مى‏كرد....(22)
استاد على‏اكبر غفارى، مصححِ كتاب كمال‏الدين نيز در ذيل روايت مورد بحث مى‏نويسد:
رجال سند اين روايت، بعضى مجهول‏الحال و برخى ديگر مهمل هستند، و متن روايت هم متضمن حرفهاى غريبى است كه بعيد است از معصوم(علیه السلام) صادر شده باشند، و شامل احكامى است كه مخالف احكامِ به صورت صحيح رسيده از امامان معصوم(علیه السلام) است. اضافه بر همه اينها بايد گفت واسطه ميان صدوق و سعد بن عبدالله (كسى كه اين خبر از زبان او روايت شده) در همه كتابهايش يك نفر، پدرش يا محمد بن حسن است و اين براى پژوهشگرى كه در كتابها و مشيخه صدوق تحقيق كرده باشد مسلّم است با اين حال چگونه است كه در خبر مورد بحث ميان صدوق و سعد، پنج واسطه است؟!(23) استاد غفارى در چند مورد ديگر نيز انتقادهايى بر اين خبر وارد مى‏كند؛(24) از جمله در جايى مى‏نويسد: «در حاشيه كتاب بحارالأنوار نيز چندين ايراد بر اين خبر وارد شده كه با جمله - فيه غرابة - شروع مى‏شود...»(25)
افزون بر همه اين اشكالهاى به جا و وارد، اشكال ديگرى نيز در متن خبر مورد بحث ديده مى‏شود كه دانشوران يادآورى نكرده‏اند و آن، تحريف بزرگى است كه اين خبر در متن خود دارد و به صراحت در تفسير حرفِ «هأ» از حروف كهيعص مى‏گويد كه «هأ، يعنى هلاكت عترت!»
پر واضح است كه سازندگان اين روايت خواسته‏اند شهادت عترت رسول خدا(صلی الله علیه واله) و فرزندان على(علیه السلام)، به ويژه شهادت امام حسين(علیه السلام)، را - كه صحبت در تفسير حروف ياد شده، درباره عاشورا و كربلاى اوست - هلاكت بنامند. ترديدى نيست كه هلاكت خواندن شهادت، آن هم شهادت شهداى كربلا و سيدالشهدا(علیه السلام) تحريفى بزرگ و بسيار ناجوانمردانه است.

تحريفى در متن يك خبر

نوشته‏اند كه مردى از قبيله بنى‏تميم كه عبدالله بن حوزه ناميده مى‏شد، روز عاشورا سوار بر اسب به‏سوى سپاهيان امام حسين(علیه السلام) تاخت. ياران امام (علیه السلام) به او نهيب زدند كه: مادرت در عزايت بنشيند! كجا مى‏تازى؟ او گفت: «إنّى اَقْدمُ عَلى‏ رَبٍّ رَحيمٍ وَشفيعٍ مُطاعٍ.»، امام حسين(علیه السلام) از يارانش پرسيد: اين كيست، گفتند: اين، ابن حوزه است. امام(علیه السلام) گفت: بار پروردگارا، وى را به آتش انداز! عبدالله بن حوزه كه از نفرين امام حسين(علیه السلام) عصبانى شده بود، به اسب خود نهيب زد، اما اسبش رم كرد و او را سرنگون ساخت.
بعد درحالى‏كه پاى چپش در ركاب اسب گير كرده بود و پاى راستش رو به بالا در هوا سرگردان بود، اسب وى را مى‏كشيد. در اين هنگام، مسلم بن عوسجه به او نزديك شد و پاى راستش را با شمشير قطع كرد و با اين حال، اسب او را به اين سو و آن سو مى‏كشيد تا سرش را آن قدر به سنگها و درختها كوبيد كه او را كشت و خداى سبحان به زودى روحش را به آتش كشيد.(26)
حال با توجه به منابع و متون ديگر معلوم مى‏شود كه در اين خبر تحريفى روى داده و جمله «انّى اقدم على ربّ رحيم و شفيع مطاع» از سخنان امام حسين(علیه السلام) است كه به اشتباه - از سوى نسخه برداران در هنگام استنساخ و يا هر كس ديگر - به عبدالله بن حوزه نسبت داده شده است ؛ چرا كه هيچ تناسبى ندارد كه آن مرد جسور و گمراه در آن شرايط بدون هيچ گونه مناسبتى اين سخن را گفته باشد. صحيح بايد همان گونه باشد كه در منابع و متون ديگر، به اين ترتيب آمده است:
مردى از لشكر عمر سعد به‏سوى امام (علیه السلام) آمد و گفت: حسين كجاست؟ امام حسين(علیه السلام) گفت: من اينجا هستم، آن مرد گفت: تو را به آتش مژده مى‏دهم‏[كنايه از اينكه تو به جهنم خواهى رفت‏]! امام حسين(علیه السلام) گفت: «كلاّ انّى اقدم على ربّ رحيم و شفيع مطاع... ؛ يعنى نه چنان است كه تو مى‏پندارى، بلكه من به‏سوى پروردگار رحيم و شفيع كه اطاعت مى‏شود، مى‏روم....(27)
بقيه خبر هم با مختصر تفاوتى چنان است كه گذشت. البته با ملاحظه منابع مختلف معلوم مى‏شود كه علاوه بر تحريف ياد شده، تحريفات ديگرى نيز در پيرامون اين خبر، به‏ويژه درباره نامهاى اشخاص، رخ داده است. علامه شوشترى در اين مورد و نيز درباره نامها و اخبار چند شهيد ديگر از شهداى كربلا بحث كرده و پرده از روى برخى تصحيفها و تحريفها برداشته است.(28)

در مورد زيارت عاشورا

در متن زيارت عاشورا، فقره‏اى است كه چنين خوانده مى‏شود: «اللّهم العن العصابة التى جاهدت الحسين.»(29) پيداست كه در اين عبارت تحريفى روى داده است و صورت صحيح عبارت بايد يكى از دو شكل زير باشد:
1 . «اللهم العن العصابة التى حاربت الحسين(علیه السلام)».(30)
2 . «اللهم العن العصابة التى جاحدت‏(31) الحسين(علیه السلام)»(32) زيرا احتمال دارد راوى زيارت و يا ديگران، هنگام شنيدن يا نوشتن و استنساخ كردن، دچار اشتباه شده باشند و عبارت صحيح «جاحدت» را به غلط «جاهدت» شنيده يا نوشته باشند.
اما احتمال بيشتر و نزديك به واقع، همان صورت اول يعنى«حاربت» است كه در روايت كامل الزيارات آمده است. كتاب شريف كامل الزيارات، نوشته فقيه و محدّث جليل‏القدر، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه (متوفاى 367ق)، علاوه بر اينكه كتابى بسيار معتبر و مستند و مورد عنايت ويژه علماى شيعى است، قديمى‏ترين كتابى است كه متن زيارت عاشورا را آورده است. و نويسنده آن از همه نويسندگانى كه متن مورد بحث را به صورت «جاهدت» نوشته‏اند، به زمان صدور روايت نزديك‏تر بوده است ؛ زيرا در ميان منابع قديمى و متقدم، تنها كتاب مصباح المتهجد، نوشته شيخ طوسى (م‏461ق) است كه عبارت را «جاهدت» آورده و مرحوم محدّث قمى در مفاتيح الجنان و ديگران نيز آن را از مصباح شيخ گرفته‏اند. اما چنان كه گذشت، ابن قولويه كه يك قرن پيش‏تر از شيخ طوسى زندگى مى‏كرده، همان عبارت صحيح «حاربت» را روايت كرده است.
با توجه به مفهوم و معناى هر دو كلمه («حاربت» و «جاهدت)» نيز معلوم مى‏شود كه حق، همان عبارتِ «حاربت» است و «جاهدت» به هيچ وجه نمى‏تواند صحيح باشد ؛ چرا كه جنايتهاى دشمنان امام حسين(علیه السلام) را هرگز نمى‏توان جهاد خواند و گفت كه: «خدايا، آنها را كه با امام حسين(علیه السلام) جهاد كردند لعنت كُن!»
به تصريح معجمهاى الفاظ قرآن و صحيفه سجاديه و نهج‏البلاغه و متون معتبرى چون كُتُب اربعه، كلمه «جهاد» و «مجاهد» و ديگر مشتقات آن هميشه بارى از قداست را به دوش خود حمل كرده است و همه‏جا در موارد مثبت جنگ به كار برده شده است. جهاد و مجاهدت با آن بارِ قداستى كه در متون دينى دارد، هرگز نمى‏تواند درباره دشمنان و كُشندگانِ سيدالشهدا(علیه السلام) به كار برده شود.
بى‏ترديد جنايت آنان محاربه بود و جانيان عاشورا نيز محارب با خدا و رسول خدا(صلی الله علیه واله) و سيد الشهدأ(علیه السلام) بودند. با دقت در عبارتهاى متن خودِ زيارت عاشورا نيز همين معنا - يعنى «حاربت» - ديده مى‏شود : «انّى سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم».
در متن زيارتى كه از امام صادق(علیه السلام) براى روز عاشورا روايت شده است نيز همين معناىِ «حاربت» ديده مى‏شود. امام صادق(علیه السلام) پس از آنكه مقدماتى را براى زيارت امام حسين در عاشورا يادآورى مى‏كنند و به ويژه نماز خاصى را تعليم مى‏دهند، مى‏گويند: در همان مصلاى خود توقف مى‏كنى و هفتاد بار مى‏گويى: «اللهمّ عذّب الذين حاربوا رُسُلك و شاقّوك، و عبدوا غيرك و...».(33)

كل يوم عاشورا و كلّ ارضٍ كربلا

برخى سخن فوق را بدون مدرك و مأخذ از زبان امام صادق(علیه السلام) نقل مى‏كنند.(34) ما نتوانسته‏ايم براى اين حديث بسيار مشهور، مأخذ و مدركى بيابيم، بلكه احاديث و راويتهاى چندى را در متون مستند و معتبر ديديم كه با اين سخن، تعارض و تضادى آشكارا دارند. در اينجا چند نمونه از آنها را نقل مى‏كنيم:
1 . شيخ صدوق با آوردن اسناد و به نقل از مشايخ روايتى خويش روايت مى‏كند كه امام صادق(علیه السلام)، هم به نقل از پدرش امام محمدباقر(علیه السلام) و هم به نقل از پدر بزرگش امام زين‏العابدين(علیه السلام)، از امام حسن مجتبى(علیه السلام) روايت كرده است كه آن حضرت در پيشگويى شهادت برادرش امام حسين(علیه السلام) به او گفت: «لا يوم كيومك يا أبا عبدالله؛ اى ابا عبدالله! هرگز روزى چون روز تو (عاشورا) نباشد».(35)
2 . شيخ صدوق در حديث ديگرى به سند خويش از امام سجاد(علیه السلام) نقل مى‏كند كه آن حضرت مى‏فرمود: «لا يوم كيوم الحسين(علیه السلام)؛ هرگز روزى مانند روز حسين (عاشورا) نباشد».(36)
3 . علامه حلى نيز به نقل از احمد بن يحيى بلاذرى (متوفاى 279ق)، صاحب كتاب انساب‏الاشراف، نقل مى‏كند كه عبدالله بن عمر هم مى‏گفت: «لا يوم كيوم قتل الحسين».(37)
با اين همه جاى بسى شگفتى است كه آن سخن ساختگى (كلّ يوم عاشورا و كلّ ارض كربلا) بدون دليل و بى‏آنكه سند و مأخذى داشته باشد، همچنان پيوسته به امام صادق(علیه السلام) نسبت داده مى‏شود و شبانه‏روز از رسانه‏هاى عمومى و در محافل مذهبى، تبليغ و ترويج مى‏گردد و برخى حتى آن را با تفصيل بيشترى چنين نقل مى‏كنند كه: كلّ يوم عاشورا، كلّ ارض كربلا، كلّ شهرٍ محرّم و كلّ فصل عزا.(38) غافل از اينكه اين سخن را هرگز سندى و مدركى، حتى به صورت مرسل و مقطوع يا ضعيف و سست هم نيست. چنان مى‏نمايد كه اين عبارت، شعار يا شعرى از شاعرى وابسته به حزبى جنگ طلب باشد.
معنا و مفهوم اين شعار به فرقه زيديه يا كيسانيه و يا اسماعيليه بيشتر برازنده است تا به مذهب عدل علوى، يا تشيع سبز حسنى و حسينى و سجادى. به نظر ما، اين سخن نمى‏تواند با شيعه اثنا عشرى و مذهب جعفرى نسبتى داشته باشد. رئيس مذهب ما امام جعفر صادق(علیه السلام) است كه بزرگ‏ترين شاخصه او همچون پدرش امام محمد باقر(علیه السلام) دانش و بحث و درس است. اصولاً در مذهب جعفرى و اماميه، امامت بيشتر به معناى هدايت است و امام بيش از هر چيز با علم و دانشش شناخته مى‏شود؛ برخلاف زيديه كه امام در ميان آنها نخست با خون و شمشير شناخته مى‏شود و به اعتقاد آنان، نخستين شرط و مهم‏ترين امتياز در امامت و امام، همانا قيام مسلحانه و «قائم بالسيف» بودنِ امام است. چنين به نظر مى‏رسد كه اين سخن ناسخته از زيديه سرچشمه گرفته است كه هر روز عاشورا و همه جا كربلاست.
به ميان كشيدن اين سخن كه بالاخره هر روز، حق و باطل در تخاصم و تعارض‏اند نيز مغالطه‏اى بيش نيست؛ چرا كه در مقابله با باطل، آنچه همواره لازم و بايسته است، معرفت و دانش است، و حق هميشه با صراحت دانش و صداقت منطق، پيروز و سربلند است. اين امر در سيره سبز پيشوايان هادى و هاديان صادق به وضوح ديده مى‏شود.
منابع و مآخذ مقاله :
1 . الاخبار الدخيلة، محمدتقى شوشترى، تهران: مكتبة الصدوق، چاپ اوّل/ 1390 ق.
2 . اخبار و آثار ساختگى، هاشم معروف الحسنى، ترجمه حسين صابرى، مشهد: آستان قدس رضوى، چاپ اوّل/1372 ش.
3 . ادب الحسين و حماسته، نويسنده نامعلوم، به تحقيق احمد صابرى همدانى، قم: مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ دوم/بى‏تا.
4 . الارشاد في معرفة حجج الله على العباد، محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، قم: مؤسسة آل البيت لاحيأالتراث، چاپ دوم/ 1416ق.
5 . الاقبال بالاعمال الحسنة (اقبال الاعمال) سيد رضى‏الدين على بن طاووس، به تحقيق جواد قيّومى، قم: دفتر تبليغات اسلامى، چاپ اول/1416ق.
6 . الأمالى، ابو جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه قمى (شيخ صدوق)، تحقيق قسم الدراسات الاسلامية، قم: مؤسسة البعثه، چاپ اول/ 1417ق.
7 . انسان كامل، مرتضى مطهرى، تهران: انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم/ 1375 ش.
8 . پيام عاشورا، عباس عزيزى، قم: دارالنشر، چاپ اول/ص 34/ 1373ش.
9 . تراث كربلا، سلمان هادى طعمه، بيروت: چاپ دوم/1403ق.
10 . ترجمه و تفسير نهج‏البلاغه، محمدتقى جعفرى، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول/1360 ش.
11 . جواهر الكلام في سوانح الايّام، حسن اشرف الواعظين، تهران: مطبعه علميه، چاپ اول/ 1362ش.
12 . ديوان ابى الحبّ هويزى، عبدالمحسن ابى الحبّ هويزى، قم: انتشارات الرضى، چاپ اول/1371ش.
13 . سيماى كربلا، حريم حرّيّت، محمد صحّتى سردرودى، تهران: سازمان تبليغات اسلامى، چاپ دوم/1372 ش.
14 . فرهنگ عاشورا، جواد محدّثى، قم: نشر معروف، چاپ اول/ 1374ش.
15 . كامل الزيارات، ابن قولويه، به تحقيق و تصحيح علامه امينى، نجف: المطبعة المرتضويه، چاپ اول/1356ق.
16 . كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، به تصحيح على‏اكبر غفارى، تهران: دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم/1395ق.
17 . مثير الاحزان، نجم الدين ابن نماى حلّى، قم، چاپ سوم/1406ق.
18 . الملهوف على قتلى الطفوف، سيد ابن طاووس، تحقيق فارس حسّون تبريزيان، تهران: دارالأسوه، چاپ اول/1414ق.
19 . المنتخب للطريحى في جمع المراثى و الخطب المشهور بالفخرى، فخرالدين طريحى نجفى، نجف: المطبعة الحيدرية، چاپ اول/ 1379ق.
20 . موسوعة كلمات الامام الحسين(علیه السلام)، معهد تحقيقات باقرالعلوم، قم: نشر معروف، چاپ اول/ 1373ش.
21 . نهج الحقّ و كشف الصدق، علامه حلّى، به تحقيق عين اللّه حسنى ارموى، قم: دارالهجره، چاپ اول/1407ق.

پی نوشت :

17. فرهنگ عاشورا، جواد محدثى، 470 - 472 .
18. كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، ص 454 - 465 ، چاپ دوم، دارالكتب الاسلامية، 1395ق . اين خبر طولانى است و ما تنها قسمتهايى را كه مربوط به عاشوراست آورده‏ايم.
19. همان، ص 461.
20. الاخبار الدخيلة، ج 1، ص 100 - 101 .
21. اخبار ساختگى، هاشم معروف حسنى، ص 305 .
22. همان، ص 306 .
23. كمال الدين، ص 454 ، پانوشت.
24. همان، ص 457، 459، 460، 461، 463 و 465.
25. همان، ص 457، پانوشت.
26. الارشاد، ج 2 ، ص 102.
27. الاخبار الدخيلة، ج 3، باب اول از فصل نهم، ص 191 - 192 ، به نقل از تاريخ طبرى و مثير الاحزان ابن نماى حلّى ؛ موسوعة كلمات الامام الحسين(علیه السلام)، ص 436، به نقل از تاريخ طبرى، ج‏3، ص 322 و الكامل في التاريخ، ج 2، ص 564 ، با اندكى اختلاف در عبارتهاى ديگر، به ويژه در نام مرد ياد شده.
28. الاخبار الدخيلة، همان، ص 190 - 202.
29. مفاتيح الجنان، زيارت عاشورا، ص 810 .
30. كامل الزيارات، ص 176، باب 71 ؛ الاخبار الدخيلة، ج 4، ص 254.
31. «جحد»: انكار كردن، تكذيب نمودن ؛ «جاحدت»: انكار كردند، عناد ورزيدند، تكذيب نمودند.
32. الاخبار الدخيلة، ج 3، ص 318 .
33. اقبال الاعمال، سيد ابن طاووس، ج 3، ص 67 .
34. پيام عاشورا، عباس عزيزى، ص 28، از زبان امام صادق(علیه السلام) و بدون مأخذ و مستند نيز، ر.ك: فرهنگ عاشورا، جواد محدثى، ص 371.
35. الأمالى، شيخ صدوق، ص 177. افزون بر شيخ صدوق، ديگر دانشوران شيعى نيز اين حديث را نقل كرده‏اند. ر.ك: مثير الأحزان، ابن نماى حلّى، ص 23؛ الملهوف على قتلى الطفوف، سيد ابن طاووس، ص‏99 .
36. الأمالى، شيخ صدوق، ص 547.
37. نهج الحق و كشف الصدق، علامه حلّى، ص‏356.
38. به اين ترتيب و لابد: كلّ قتل شهادة و كلّ امامٍ حسين!

منبع:www.hadith.net