دين و هنر

نويسنده:آيت‌الله محي‌الدين حائري شيرازي




پيش از اين كه درباره‌ي هنر در اسلام صحبت كنم، نكته‌اي كلي را بيان مي‌كنم و آن اين كه هر جا پاي انسان در ميان است و رابطه بين موضوع و محمول، هويت انسان است، رسيدن از موضوع به محمول بدون گذر از انسان ميسر نيست و اگر در انسان‌شناسي اشتباه شده باشد، مسئله نمي‌تواند پاسخ صحيحي داشته باشد. ما نمي‌توانيم در مسائل انساني بدون يك انسان‌شناسي جامع، يك مسئله را حلكنيم. بشريت وقتي مي‌خواهد مسئله‌ي امنيت را حل كند، امنيت را در اين مي‌بيند كه سلاحي داشته باشد كه ديگران نداشته باشند كه به آن مي‌گويند بازدارندگي ولي چون انسان‌شناسي او جامع نيست به جاي اينكه به امنيت نزديك شود در حال دور شدن از امنيت است. آن عصري كه كهنه‌ترين عصر، عقب‌مانده‌ترين عصر مطرح است، عصر حجر است. در عهد حجر بشر بيشتر امنيت داشته يا امروز؟ بشر از ساختن ابزارهاي جنگي دنبال امنيت بود. آن روز خطر، سنگي تيز شده بود، امروز موشك قاره‌پيما با كلاهك هسته‌اي است، اين تنها امنيت نيست كه بشر از آن دور شده، سلامت هم همين سرنوشت را پيدا كرده، عدالت نيز همين سرنوشت را پيدا كرده است. علت چيست؟ علت اين است كه بشر خود را نشناخته، مي‌خواهد مسائل خودش را حل كند كه البته نمي‌تواند حل كند. شناسايي، ركن كار است. براي نمونه در جنگ 23 روزه و 22 روزه يك طرف هيچ كمكي نداشت و غالب شد و محبوب. آن كه همه‌ي دنيا كمكش مي‌كردند، مغلوب شد و منفور. درجه‌ي منفوريت و ضرري كه از اين راه پيدا كردند، برابر ضرر مغلوبيت بود. آن موقع كه اسراييل، قدرت امروز، توان امروز و ثروت امروز را نداشت، 42 سال پيش، سه كشور مسلح اسلامي ـ عربي را در 6 روز شكست داد و بخش‌هاي اساسي از هر سه را متصرف شد. آن موقع مصري‌ها، سوري‌ها، اردني‌ها، در مقابل هواپيما، هواپيما داشتند، در مقابل تانك، تانك داشتند و در مقابل هلي‌كوپتر، هلي‌كوپتر داشتند. در مقابل مدافعي مثل آمريكا، مدافعي مثل
شوروي داشتند، حامي داشتند ولي در اين 33 روزه و 22 روزه، هيچ حامي نداشتند، ديگر شوروي نبود كه حمايتشان كند. تانكي، توپي، هلي‌كوپتري، هواپيمايي، اين امكانات مخابراتي، ارتباطي هيچ كدام نيست. نتيجه چه شد؟ پيروزي! چرا؟ چون دانش اين كار را داشتند، دانش بومي بود. در جنگ 33 روزه، حزب‌الله سلاحشان خود ساخته بود و دانش جنگيدشان، دانش بومي بود. در جنگ 6 روزه، دانش جنگ‌شان، دانش كلاسيك وارداتي بود. اين دانش براي وابستگي است، باور كنيد كه چنين چيزي است و تا شما باور نكنيد كه اين دانش به عنوان غلي و زنجيري بر آن است، به فكر آزادي از آن نمي‌افتيد، به فكر ايجاد دانش بومي نمي‌افتيد. وقتي دانش در يك كشور تنها به فكر ترجمه است، در نهايت مي‌شود چيزي مانند يك آنتن. فقط آن چه را كه از خارج وارد مي‌شود رله مي‌كند؛ چون مولد علم نيست. جايي مي‌شود نام دانش را به كار برد كه طرف، آن را توليد كرده باشد، دانشمند، مترجم نيست. با مترجم نمي‌شود درباره‌ي محتواي كتابي كه ترجمه كرده به مباحثه نشست. مترجم يك چيز مي‌فهمد و آن اين كه من از اين متن اين را مي‌دانم و من نمي‌توانم روي‌اش بحث كنم. به همين دليل در كشور ما دانش تك قرائتي است در حالي كه دانش راهكار است. متحد القرائه بودن دانش به دليل اين است كه دانش نتيجه‌ي ترجمه است نه نتيجه‌ي توليد علم. هر جا ما بحث كنيم نتيجه‌ي جنگ و بحثمان، جنگ 6 روزه است. در هر جا بدون دانش بومي وارد عمل شديم حاصلي به غير از جنگ 6 روزه نداشت. در مسئله‌ي بانكداري بدون ربا، دقيقاً ما به موقعيت جنگ‌هاي 6 روزه رسيده‌ايم. چطور در جريان جنگ‌هاي 6 روزه، بخشي از جولان، كرانه‌ي اردن و شبه‌جزيره‌ي سينا به دست دشمن افتاد، در بانكداري بدون ربا هم قرض‌الحسنه معدوم شد و كسب و كار از راه اين كار، آزاد شد. عبدالله بن سنان از امام رضا (ع) سوال مي‌كند:

علت تحريم ربا چيست؟

ايشان پاسخ مي‌دهند:
لتعطيلٍ و تعطيلٍ...
چون همه چيز تعطيل مي‌شود. كار و كوشش تعطيل مي‌شود. در جنگ 6 روزه دو طرف با طبيعتشان وارد عمل شده بودند. عرب‌ها روي تعصيب عربي‌شان و اسراييل روي تعصب يهودي ـ صهيوني‌شان. ريشه‌ي ديني، انگيزه‌ي مكتبي، انگيزه‌ي الهي، در كار نبود. جنگ دولتي با دولتي است، سربازها به صورت اجباري مي‌آيند، اكراهي مي‌آيند، كارآيي‌شان چقدر است؟ وقتي انسان با طبيعتش نبرد مي‌كند تا زماني كه پيروز است، روحيه دارد، انگيزه دارد. با موتور طبيعت مي‌شود كشت ولي با موتور طبيعت نمي‌شود كشته داد. در طبيعت چون ايثار وارد عمل نمي‌شود، ممكن است كسي از حاشيه‌ي مجلس به من بگويد اين‌ها كه انتحاري عمل مي‌كنند، چگونه هستند؟ در تحقيقات از برخي از اين انتحاريون كه بازداشت شده بودند، مي‌گفتند ما در محيط بسته بوديم، اجازه‌ي صحبت با كسي، ارتباط با كسي، خواندن روزنامه و گرفتن مطلبي نداشتيم.
حال وقتي كه از روي طبيعت كار نشود، وقتي كسي مي‌آيد مي‌ايستد، استقامت و مقاومت مي‌كند، چند سال روي اين عقيده كار مي‌كند، ماندگار مي‌شود. اين جا پاي فطرت در ميان است. فرق است بين فطرت و طبيعت. طبيعت روش كار خود را دارد، فطرت روش خودش را. با موتور طبيعت براي استقامت و ضربه خوردن و آسيب ديدن نمي‌شود پيش رفت، موتور خاموش مي‌شود. در اوايل جنگ‌ها آن طرفي كه از موضع طبيعت حركت مي‌كند، اول كار كه زمينه‌ها مهيا است، خوب عمل مي‌كند ولي همين كه ضربه خوردن آغاز مي‌شود، موتور خاموش مي‌شود و نمي‌تواند خوب عمل كند.
دو چيز را نمي‌توانند حل كنند؛ يكي رو در رو شدن و در خطر افتادن و يكي متحد شدن و يگانه شدن. اين دو ورودي‌اش، طبيعت ندارد؛ چون طبيعت، خود را مي‌خواهد و خود، اساس تفرقه است و طبيعت، جلوه‌ي خوديت و خودخواهي است. جلوه‌ي خودخواهي انسان كجا، وحدت كجا؟ هر وحدتي كه در طبيعت‌گراها مي‌بينيد، همان است كه حضرت علي (ع) درباره‌ي طلحه و زبير فرمودند كه آتش را بر گرده‌ي خودشان مي‌خواهند و اگر يكي پيروز شد، جايزه براي سر ديگري تعيين خواهد كرد.
تحسبهم جميعا و قلوبهم شتي، ذلك بأنهم قوم لا يفقهون.
فقاهت يعني باز شدن فطرت و اين كه با چشم فطرت (چشم انساني برترش) بتواند مسائل را نگاه كند. هنر آسماني يعني با ابزار فطرت كار كردن، با هنر كار كردن؛ نه تار و تنبور. قصه‌ي تار و تنبور ـ اگر فكر كني مي‌توانند هنري براي تو بيافريند ـ‌ قصه‌ي تانك‌هاي اسراييل، سوريه، مصر و اردن است. جنگ تانك‌ها با هم است. جنگ طبيعت‌هاست. فطرت عرف خودش را از هنر دارد. ابزار خودش را از هنر دارد. در بانكداري وقتي طرف حاضر نيست قرض بدهد و ثواب ببرد، از موضع طبيعت است. اين كار را هيچ دانش بين‌المللي نمي‌پسندد و نمي‌پذيرد. علم وقتي مهياي دين شد جز بهره، اداره كردن بانك‌ها هيچ راهي ندارد. وقتي چيزي از طبيعت آغاز شود به طبيعت خواهد ريخت.
تفاوت جنگ 6 روزه، 22 روزه و 33 روزه را ملاحظه بفرماييد. در جنگ 6روزه دو خصوصيت روشن مي‌بينيد كه طبيعت وارد عمل شده نه فطرت. دولت‌ها هستند نه مردم. مسئله‌ي عمده‌ي ديگر، دانش اعراب در جنگ 6 روزه، وارداتي و كلاسيك است. اين دانش را وقتي به اسراييل مي‌آموزند او محرم است، اسرار مگوي اين كار را به او مي‌دهند ولي به ديگران در حدي كه آن‌ها را دلخوش كنند، مي‌دهند. عمل كه پيش آيد با روش ترتيبي معادل مي‌شود. اسراييل در جنگ 6 روزه، در همگي پارامترهاي انساني جلو بود؛ اگر قدرت نظامي شامل آموزش، تربيت، سلاح، تمرين و دوره ديدن است، در همگي اين‌ها اسراييل جلو بوده و هست و خب در نهايت هم جنگ را برد. اين‌ها چيزي ندارند كه اسراييل نداشته باشد. اگر طبيعت است كه او هم اهل طبيعت است، اگر قدرت كشتار است، آن‌ها كه بيشتر دارند؛ هر كه بي‌رحم‌تر است، موفق‌تر است ولي در جنگ 33 روزه و 22 روزه، فطرت وارد عمل شد نه حكومت، نه دولت. مردم بودند كه اين كار را انجام دادند. لا اكراه في‌ الدين اين‌ها را به اكراه نياورده‌اند با رغبت و عشق مي‌آيند، چون فطرت است. ريشه‌ي فطري دارد. اين مسئله‌ي لااكراه اين كار را مي‌كند. امام با شاه چگونه نبرد كرد؟ فطرت انسان‌ها لشگر او بودند. شاه جز طبيعت‌گرايان چيز ديگري در بساط نداشت.
بشر امروز از طبيعت و فطرت چه مي‌داند؟ فكر مي‌كنيد دانشگاه‌ها، دانش را باور دارند؟ باورشان است كه انسان مي‌فهمد؟ كسي كه معتقد باشد روابط توليد زيربناست و دستگاه شناخت روبناست اين دانش براي خودش قائل است؟ اين هر چه دارد بازتاب مي‌دهد مگر بشر بودن تعليمات انبياء دانش خودش را باور مي‌كند؟ بشر تا نفهمد آن چه دارد، در الهام الهي ريشه دارد، ثبات خودش را درك نمي‌كند؛ فألهمها فجورها و تقوئها. انسان به واسطه‌ي الهام الهي، بد و خوب را مي‌فهمد، نه بر اساس پدر و مادر، نه بر اساس تلقينات، نه بر اساس القائات. اين‌ها هنوز ديدشان اين است كه به انسان وقتي يك مقدار فشار بياوري، كوتاه مي‌آيد. بيچارگي دشمنان اسلام در اين است كه اسلام را نشناختند، انسان را نشناختند. در مسئله‌ي انرژي هسته‌اي هم مي‌گويند فشارهايي بياوريم، امتيازاتي بدهيم و امتيازات بيشتري بگيريم. در عوالم خودشان هستند. باور ندارند كه طرف مقابل استخفاف را نمي‌پذيرد. اين فاسق است كه وقتي استخفافش مي‌كني، مطيع مي‌شود. همان طور كه در قرآن داريم، فرعون وقتي قومش را مرعوب ساخت، توانست آن‌ها را استخفاف كند و خدا هم گفت انهم قوما فاسقين... نگفت مسلمين... گفت فاسقين... يعني كسي كه مسلم است، استخفاف نمي‌پذيرد. اين طبيعت انسان است؛ طبيعت در مقابل استخفاف تمكين مي‌كند. اين فطرت است كه اگر به آن احترام نكني، عزت ندهي، نرم نمي‌شود. فطرت در برابر تكريم كوتاه مي‌آيد، در برابر تجليل، در مقابل محبت، نرم مي‌شود ولي در برابر استخفاف سخت‌تر مي‌شود، استقامتش بيشتر مي‌شود. اين‌ها دو عالمند؛ اين كه انسان در نماز مستحبي، اول سوره‌ي كافرون بخواند بعد سوره‌ي توحيد، يعني چه؟ سوره‌ي كافرون چيست؟ ما هنوز سوره‌ي كافرون نخوانده‌ايم، نمي‌توانيم وارد سوره‌ي توحيد شويم، تا شناخت را انسان نشناسد، نمي‌تواند توحيد را درك كند مسئله‌ي شناخت، مقدم بر مسئله‌ي خداپرستي است، خودش را بشناسد تا بتواند هنر خودش را بشناسد.
شما اگر فكر كرديد، آن‌ها تار دارند ما هم تار داشته باشيم، اين همان است كه آن‌ها تانك دارند ما هم تانك داشته باشيم. آخر چه كار كرديم؟ آن‌ها سه تار دارند؛ ما هم سه تار داشته باشيم؟ مگر امام‌هاي ما زير عبايشان يك تاري، كمانچه‌اي، چيزي بود؟ هنر شما، هنر عاشورايي است. كميت، يك شاعر است. برخي قصايدش از صدها لشكر براي اهل‌بيت كارايي بيشتري داشته است؛ يا شعرهاي دعبل، چرا؟ وقتي دزدان به قافله‌ي دعيل زدند، آن كه داشت قافله‌ي اموال دزديده شده را مي‌بست، زير لب شعرهاي دعبل را مي‌خواند؟ دعبل گفت اين شعر كيست كه مي‌خواني؟ گفت شعر دعبل است. گفت تو دعبل را مي‌شناسي؟ گفت به تو چه؟ تو چه كار داري به دعبل؟ گفت من دعبل هستم. گفت تو دعبلي؟ تو گوينده‌ي اين شعرها هستي؟ گفت بله! من هستم. رفت به رييس دزدها گفت، اين كه شعرش را مي‌خوانيم در قافله است. گفت بياورش. به او گفت اين شعرها مال توست؟ گفت بله! اين لباس را امام رضا به من داده و اين سكه‌ها هم مال اوست. رييس دزدها گفت همه‌ي اموال قافله را به احترام اين شاعر به همه‌شان برگردانيد. شما تعجب مي‌كنيد كه چرا اين جوري مي‌شود. از امام سؤال كردند مي‌شود كسي شما را دوست بدارد و دزدي كند؟ گفت بله! مي‌شود. گفت كسي است كه به شما علاقه دارد ولي زنا مي‌كند، شرب خمر مي‌كند، گناه‌هاي ديگر مي‌كند، آيا من مي‌توانم به او بگويم فاجر فاسق؟ فرمودند خير! نمي‌تواني بگويي فاجر فاسق. آن كه ما را دوست دارد، فاجر فاسق نيست، گرچه آن كارها را كند. گفت پس من به او چه بگويم؟ گفت به او بگوييد فاسدالعمل و ... طرف سوالش را برعكس كرد و مجدد پرسيد، فردي است كه همه‌ي كارهاي خوب را انجام مي‌دهد ولي نسبت به شما بغض دارد. من مي‌توانم بگويم انسان صالحي است؟ گفت نهً صالح دشمن ما نمي‌شود. گفت خب من مي‌دانم كه كارهاي خوب مي‌كند. گفت بگو صالح‌العمل، أحسن‌الفعل و ...
جايگاه را بايد مشخص كرد. خط مشخص، اين است كه چه كسي را دوست مي‌دارد، به چه كسي علاقه دارد. هنر يعني اين كه محبت را بتوانيد برانگيزيد. اين محبت را احيا كنيد. جنگ 22 روزه عالم را دگرگون كرد. ميليون‌ه انفر از ضالين را هوادار انعمت عليهم كرد. دعواي من مغضوب عليهم و انعمت عليهم بر سر ضالين است. اين دو تا با هم سر ضالين دعوا مي‌كنند. ضالين بين اين دو دست به دست مي‌شود. در اين جنگ 22 روزه ميليون‌ها نفر دست به دست شدند، از ضالين به انعمت عليهم تبديل شدند. اين‌ها همه علائم ظهور هستند. شما بايد هنري هماهنگ داشته باشيد با آن كسي كه در انتظارش هستيد.
متأسفانه بسياري از بي‌بندوبارها به جريان هنر رغبت مي‌كنند و اين مشكلي بوده كه از اول داشتيم. به خاطر اين كه از ابتدا منكر اصل هنر در اسلام شديم و اين اشتباه بوده است. اين چه حرفي است؟ اگر اخلاق، هنر است، پيغمبر ما از همه هنرمندتر است. اگر هنر، خوش صدايي و زيبا خواندن است، پيغمبر ما از همه قرائت قرآنش زيباتر بوده است. اگر زيبائي، هنر است، دين ما و پيامبر ما زيباتر هستند. در عقد پيغمبر، وقتي مهريه را تعيين كردند، خديجه گفت همه‌اش را مي‌دهم. كسي به ابوطالب گفت: نگاه كن خانم، مهريه‌ي آقا را هم پرداختند، خودش مهر را جلوجلو مي‌پردازد. حمزه به اين‌ها تشري زد و گفت: بله! اگر پرستان مثل محمد باشد، زن‌ها مهرشان را خودشان مي‌دهند ولي اگر مثل شما باشد صد تا مهر هم زير بار نمي‌روند. سعدي يك هنرمند است. اين هنر، هنر آسماني است. منتها شعرا بايد مواظب باشند، معصوم نيستند، بايد شعرشان را به محتواي شرعي عرضه كنند، لكه‌گيري كنند. حافظ معصوم نيست، بايد لكه‌گيري شود. وقتي جايي اشتباه مي‌كند، دقيق بگوييم كه اين اشتباه است و يا احكام اسلامي نمي‌سازد.
به هر حال بايد هنرمنان را احيا كنيم. روي اين معنا تكيه مي‌كنم كه علت قرار گرفتن شعر سعدي بر سر در سازمان ملل، هنرمندي سعدي است، فوق‌العادگي اوست. سعدي بدون هيچ ابزاري پيروز مي‌شود.
چرا ما بانكداري بدون ربا را مطرح مي‌كنيم؟ چون دانش بومي اقتصاد را نداشتيم. به خاطر ضعف دانش و به خاطر اين كه مي‌خواهيم بانكداري طبيعت‌گرايانه داشته باشيم، ضربه مي‌خوريم. امكان ندارد بتوانيد بدون اعتقاد به خدا، قرض‌الحسنه را احيا كنيد؛ يعني باب فطرتتان را باز كنيد. باب فطرتتان را الان بستيد. مواظب باشيد در مسئله‌ي هنر به سرنوشت بانكداري بدون ربا نيفتيد.

پي‌نوشت‌ها:

1- متن تنظيم شده بر اساس گفتار حضرت آيت الله محي الدين حائري شيرازي در دومين همايش هنر آسماني، در شهر مقدس قم مي باشد.

منبع:رواق هنر و انديشه 37