کارآمدي دين در نظام جمهوري اسلامي (1)
کارآمدي دين در نظام جمهوري اسلامي (1)
کارآمدي دين در نظام جمهوري اسلامي (1)
نويسنده: آيه الله محمدتقي مصباح
تهيه و تنظيم : قاسم شبان نيا
تهيه و تنظيم : قاسم شبان نيا
چکيده
براي کارآمدي پيش از پيش دين مي توان کاستي هاي در هر سه عرصه را شتابان و به رفع آن همت گماشت.
کليد واژه ها: کارآمدي، دين، جمهوري اسلامي، اعتقادات، احکام، ارزشها.
مقدمه
مفهوم «دين»
مفهومي که از «دين» مي فهميم و در اينجا آن را اراده مي کنيم، همان مفهومي است که مصداق آن «دين اسلام» است . به عبارت ديگر ، براي ما دين ، همان دين اسلام است و اگر تعريفي از «دين» ارائه مي کنيم، بايد همان چيزي باشد که مصداقش دين اسلام است . بدين روي، اگر از «دين» تعريف عامي ارائه دهيم که با بوديسم، هندوئيسم، و آيين انسان پرستي / گوست کنت هم تطبيق کند ، براي بحث ما مفيد نخواهد بود.
يک تعريف ساده و شناخته شده از «دين» وجود دارد که بر اساس شمارش عناصر و محتواي آن مفهوم ، ارائه شده است . « دين» در عرف ما ، مفهومي دارد که دست کم مرکب از سه عنصر است :
1. اعتقادات اصلي: که ما در اصطلاحات عرفي و عاميانه اي خود، بدان « اصول دين » مي گوييم . پس در درون اين مفهوم، اعتقاد به خداوند يگانه، وحي و نبوت، و نيز اعتقاد به کتاب آسماني قرآن وجود دارد. هر چند اموري از اين قبيل ، سلسله اعتقادت قلبي اند، اما دين بدون اينها تحقق نمي پذيرد و نمي توان از اسلامي سخن گفت که در آن، اعتقاد به خدا و پيامبر وجود نداشته باشد. بنابراين ، تعريفي که برخي از جامعه شناسان از دين ارائه مي دهند و اعتقاد به خدا را در آن دخيل نمي دانند، با اين تعريف عرفي از دين فاصله دارد و براي اين مبحث، کارايي ندارد و آنچه از دين منظور ماست، با اين تعريف همخواني ندارد. عنصر اصلي دين ، که بدون شک بايد ما بر آن تکيه کنيم ، سلسله اعتقاداتي است که به منزله ي ريشه هاي دين است . به همين دليل ، بدان « اصول دين » گفته مي شود. « اصل » در عربي، يعني ريشه ، و به کار بردن اين تعبير، نشانه ي آن است که دين به درختي تشبيه شده که داراي ريشه، تنه ، شاخ و برگ است .
2. ارزش هاي معتبر : در خصوص ارتباط ميان باورها و ارزشها، اقوال گوناگوني ذکر شده و مباحث مبسوطي درباره ي واقعيت ها و ارزش ها مطرح گرديده است؛ اما در اينجا منظور آن است که در دين ، سلسله از ارزشها ، به ويژه در زمينه ي اخلاق و ملکات نفساني، وجود دارد که خوب يا بد بودن عملي را نمايان مي سازد.
3. احکام و مقررات رفتاري: اين مقررات از ارزش ها سرچشمه مي گيرد و در واقع، وقتي قواعد کلي وجود داشته باشند که نشان دهند چه چيزي خوب است و چه چيزي بد، و نيز چه چيزي بايد وجود داشته باشد و چه چيزهايي نبايد، مقررات اجرايي ، به صورت ريز خودنمايي مي کنند که دست کم، در دو بخش دسته بندي مي شوند: احکام فردي و احکام اجتماعي. احکام اجتماعي نيز خود، شاخ هاي متعددي دارند و شامل مسائل خانواده ، اقتصاد، حقوق، سياست، تجارت، روابط بين الملل و ساير مسائل مربوط به حوزه هاي گوناگون اجتماعي مي شوند.
حاصل آنکه دين مشتمل بر سه عنصر عقايد، اخلاق و احکام است و در برداشت عرفي از مفهوم «دين»، وجود دارد اين سه عنصر ضرورت دارد.
مفهوم «کارآمدي» و «کارآمدي دين»
سؤالي که در اينجا مطرح مي گردد اين است که آيا دين در درون خود، عنصر و نيرويي براي کارآمدي دارد؟ يا چنين نيست و دين موجود مرده اي است که هيچ گونه حياتي ندارد و بايد نيرويي در آن دميد تا کارآمد شود ؟ به عبارت ديگر، آيا کارآمدي دين يک مکانيزم است و يا يک ديناميزم؟ به ديگر سخن، آيا دين خود، عاملي براي تحرک و پويايي در درون خويش دارد؟ يا دين موجودي ساکت ، مرده و ثابت است که مي توان نيرويي در آن دميد و به کمک آن نيرو، آن را کارآمد ساخت؛ همانند نيروي مکانيکي که وارد جسم ساکني مي شود و آن را به حرکت درمي آورد که در اين صورت، اين حرکت متعلق به آن نيروست ، نه متعلق به آن جسم؛ همچون اتومبيلي که در جايي ايستاده است و حرکتي ندارد و بايد نيرويي طبق مکانيسم خاصي بدان وارد شود تا از حالت سکون به حرکت درآيد؟
در بحث از کارآمدي دين، دو حالت ديگر نيز تصور شده است: در يک حالت، دين داراي کارآمدي ذاتي است و از تحرک و پويايي برخوردار بوده و همواره فعال است . در حالت ديگر، دين از اين فعاليت و پويايي برخوردار نيست . به بيان علمي ، انرژي گاهي ساکن و به شکل ذخيره (پتانسيل) است و گاهي متحرک و فعال و بالفعل منشأ اثر در يک جسم . بنابراين، ممکن است انرژي وجود داشته باشد، اما فعال نباشد و بايد با يک واسطه و عامل ديگري، آن را فعال کند . گاهي چنين تصور مي شود که دين هم يک کارآمد بالقوه دارد و در واقع، نيروي نهفته اي براي تحرک در دين وجود دارد، اما هميشه فعال نيست ، بلکه بايد عاملي کمک کند تا اين نيروي بالقوه به فعاليت برسد. پس در اين بحث ، ما دنبال اين هستيم که ببينيم چه چيزي مي تواند نيروي بالقوه دين، به ويژه نيروي ذخيره اي را که در دين اسلام وجود دارد، به فعليت برساند و آن را فعال کند اما پيش از آن، بايد اثبات نمود که در دين، به ويژه دين اسلام، چنين نيروي ذخيره اي وجود دارد؛ چرا که حقيقت آن است که بسياري از مطالبي که ما قطعي و ضروري تصور مي کنيم، در اثر برخي القائات و شبهات و مطالب انحرافي، به صورت يک سؤال ، نيازمند پاسخ و تبيين هستند.
گستره ي دين
در زمينه ي تاريخچه ي طرح اين مبحث ، به اجمال مي توان گفت: در اروپا، پس از قرون وسطا، تحولي در مفهوم «دين» و قلمرو دين پديد آمد. قبلا تصور مي شد که دين بايد در تمام شئون زندگي انسان ها دخالت داشته باشد و عملا هم کليساي کاتوليک همين کار را مي کرد. ولي پس از دوران قرون وسطا تحولاتي ايجاد شد که در نتيجه ي آن، دين به طور کلي زير سؤال رفت و حتي واقعيت آن افسانه و اسطوره معرفي گرديد. علت اينکه اکنون نيز در برخي از کتاب هاي جامعه شناسي، افسانه، خرافات، سحر، جادو و دين در يک رديف ذکر شده، ناشي از همان طرز فکري است که از عصر نوزايي مطرح گرديد و دين چيزي در حد افسانه و اسطوره معرفي شد. کار بدان جا رسيد که در دوران معاصر، مارکسيست ها گفتند: اصلا وجود دين نه تنها فايده اي ندارد، بلکه حتي ضرر هم دارد و در واقع، دين افيون جوامع است برخي از قلم به دستان در داخل نظام جمهوري اسلامي نيز تا جايي پيش رفتند که دين را نه تنها افيون دولت ها، بلکه افيون ملت ها دانستند .
البته برخي ديگر نيز وجود دارند که تا اين حد از افراط را نپيموده اند بلکه دين را به عنوان يکي از شئون زندگي انسان پذيرفته اند، اما آن را به عنوان يک مسئله جدي مطرح نمي سازند و آن را در متن زندگي جاي نمي دهند؛ بلکه آن را همانند هنر نقاشي و امثال آن مي دانند که براي زندگي انسان ضرورتي ندارد و اگر در جامعه اي يک نقاش هم وجود نداشته باشد، مشکلي ايجاد نمي شود و کسي از گرسنگي نمي ميرد و به صنايع و پيشرفت اقتصادي لطمه اي وارد نمي شود؛ اما در هر صورت، انسان داراي ذوق و لطافت روحي است دوست دارد زيبايي ها را درک کند و از آنها بهره ببرد. پس هنر را نمي توان از زندگي انسان حذف کرد؛ اما چنين هم نيست که جزو مسائل حياتي انسان بوده و در درجه ي اول اهميت باشد. از نظر برخي، دين همچون مقوله ي هنر است که نمي توان گفت امر مضري است، بلکه گاهي فوايدي نيز دارد؛ زيرا گاهي که افرادي دچار افسردگي و نااميدي مي شوند، به دنبال پناهگاه غيبي - هر چند موهوم - مي گردند و دين مي تواند چنين نقشي ايفا نمايد از نظر طرف داران اين ديدگاه ، مسائل جدي را بايد با «علم» حل کرد و مراد اينان از «علم» نيز همان چيزهايي است که با تجربه آزمودني باشد. از عصر نوزايي، اين گرايش روز به روز در جهان غرب قوي تر شد و به دنبال آن، در دين هم به عنوان پروتستانتيزم، اصلاحاتي انجام گرفت و تمام اينها به اسم « اصلاح طلبي » و بازگشت به اصل دين انجام شد.
حاصل آنکه براي قضاوت درباره ي کارآمدي يا عدم کارآمدي دين، بايد قلمرو دين را مشخص نمود اگر بپذيريم که دين فقط در همان رابطه ي قلب با خدا - خداي واقعي يا خداي موهوم - خلاصه مي شود، بايد کارايي آن را هم در همان محدوده جست و جو نماييم . يک روان شناس مثل ويليام جيمز هم که درصدد بيان اثرات و نتايج اعتقاد به خداست، اظهار مي دارد:
دعا و نماز و يا به عبارت ديگر، اتصال با روح عالم خلقت و يا جان جانان - آن را هر چه مي خواهيد بگوييد؛ خدا، قانون و نظم کاينات - کاري است با اثر و نتيجه . نتيجه عبارت است از: ايجاد يک جريان قدرت و نيرويي که به طور محسوس داراي آثار مادي و معنوي مي باشد. (2)
چنانچه تنها به همين نقش توجه شود ، کارآمدي دين نيز در همين حيطه، يعني در ارتباط قلب با خداي واقعي يا خداي موهوم، مطرح مي گردد. ديگر نبايد توقع داشت که دين عرصه هايي همچون روابط بين الملل را اصلاح کند. اما اگر آن برداشت را از قلمرو دين بپذيريم که دين در همه ي عرصه ها حضور جدي و حرفي براي گفتن دارد، در اين صورت، کارآمدي آن نيز بر اساس چنين قلمروي مطرح مي گردد و انتظارات از دين، بر اساس چنين معنايي شکل مي گيرد. طبق اين برداشت از دين، توقع از دين بسيار بالا مي رود و در مسائل فردي و اجتماعي و نيز معنوي و مادي و حتي مسائل بين الملل نيز از آن انتظار پاسخ داريم . پس برداشت صحيح در اينجا، همين برداشت است و دين در همه ي شئون انسان ها حرف براي گفتن دارد.
معيار کارآمدي دين
به عبارت ديگر، قضاوت درباره ي داشتن کارايي و يا عدم آن، به اين صورت مقدور است که - مثلا ببينيم آيا يک مسلمان ، که عقايد ، ارزش ها و اخلاقش اسلامي است ، در زندگي خود با ديگران تفاوتي دارد يا خير؟ اگر اثر مثبت بيشتري در زندگي چنين فردي ظاهري نشود مي توان ادعا کرد که دين کارايي ندارد . اما اگر کسي که معتقد به عقايد اسلامي است و ارزش هاي آن را هم پذيرفته و به احکام آن عمل کرده، زندگي اش بهبودي يافت و ترقي و تعالي پيدا کرد مي توان ادعا نمود که دين کارآمد است اين کارايي بالفعل است و اين همان نيروي ذخيره اي است که به فعليت رسيده است . پس مراد از اينکه گفته مي شود دين کارايي دارد اين است که دين در زندگي کسي که محتوي آن را در زندگي اش پياده کرده و عقايدش ، اخلاقش و رفتارش ديني باشد، تحولي مطلوب پديد مي آورد، چه در بعد فردي و چه در بعد اجتماعي .
بنابراين، به همان اندازه اي که دين در جامعه گسترش دارد و عقايد ديني مورد قبول جامعه است و نيز ارزش ها ي آن در جامعه پياده شده ، بايد انتظار داشته باشيم که دين کارايي داشته باشد. اما اگر فقط نام «دين» در جامعه مطرح باشد و افراد تنها ، مسلمان شناسنامه اي باشند و يا کساني شعار دين و اسلام را بدهند اما در عمل خبري از اجراي احکام و مقررات اسلامي نباشد، نبايد توقع داشت که کارايي داشته باشد؛ نبايد توقع داشت که به راست گويي به عنوان يک ارزش ديني عمل نشود و آثار راست گويي در جامعه محقق شود. پس توقع ما از اين اثر بخشي دين اين است که عقيده اش را در قلب داشته باشيم و به ارزش هايش پايبيند گرديم و نيز احکامش را در زندگي فردي و اجتماعي مان پياده کنيم . آن وقت بايد ببينيم که دين در جامعه اثر دارد يا خير.
ميزان کارآمدي دين در نظام جمهوري اسلامي
البته ناگفته نماند که اين صرف يک ادعاست و براي قضاوت درباره ي کارايي چنين نظامي بايد ديد که تا چه حد به اين ادعا عمل شده و مردم و مسئولان در جهت اجرايي کردن ارزش هاي اسلامي در جامعه گام برداشته اند. بنابراين ، براي اثبات کارآمدي دين در نظام جمهوري اسلامي، بايد ميزان اجرا و ترويج باورها و ارزش هاي اسلامي را از زمان پيروزي انقلاب اسلامي تاکنون مشخص نماييم . علاوه بر آن، جا دارد که از ابتداي طلوع اسلام تا به حال جوامع اسلامي را مورد بررسي قرار دهيم تا پي ببريم که اسلام در ميان مردم مسلمان تا چه حد کارايي داشته و چه نقشي را در زندگي آنان ايفا کرده است اما به دليل آنکه پرداختن به چنين مهمي به دليل گستردگي آن، در حيطه ي اين نوشتار نمي گنجد، کارآمدي دين را تنها در خصوص نظام مقدس جمهوري اسلامي تحليل مي کنيم:
بيان گرديد که زمينه ي تحقق دين دست کم در سه عرصه ي باورها، ارزشها و رفتارها نمود دارد . بنابراين، بايد به دنبال پاسخ به اين سؤال باشيم که آيا در جامعه ي اسلامي ايران، اين سه بخش به طور کامل تحقق پيدا کرده است يا خير؟ اعتقادات اموري قلبي هستند و به آساني نمي توان آنها را اندازه گيري کرد و دريافت که افراد چه قدر باورشان نسبت به حقايق اسلامي قوي تر يا ضعيف تر شده است و يا چند درصد مردم به عقايد اسلامي کاملا باور دارند و چند درصد اعتقاد ضعيف دارند و يا در شک و ترديد به سر مي برند. در واقع، مقوله ي اعتقادات، امري عيني و کمي نيست تا انسان بتواند ترازويي به دست بگيرد و ميزان آنها را بسنجد. مقوله ي ارزش ها هم کم و بيش به همين شکل است ، اما ارزيابي آن تا اين حد مشکل نيست؛ زيرا درست است که ارزش ها اموري معنوي هستند و اموري از قبيل عدالت دوستي و ظلم ستيزي، اموري روحي و رواني اند، اما جلوه هاي عيني ارزش ها قابل مشاهده و اندازه گيري هستند.
به تحقيق، مي توان ادعا کرد که سه عنصر اساسي دين، يعني باورها، ارزش ها و رفتارها، در نظام جمهوري اسلامي ايران وضعيت مشابهي نداشته، بلکه در برخي بخش ها ، رشد محسوسي وجود داشته است، و بايد براي قضاوت درباره ي آن ، به جزئياتي اشاره نمود: به خوبي، مي دانيم که ارزش هاي اسلامي، آن گونه که بايد و شايد، پس از انقلاب به اجرا در نيامدند و احکام اسلامي هم در بسياري از جاها يا اصلا قانوني نشدند و هنوز در قانوني شدنشان حرف است، يا آنجا هم که قانوني وجود دارد، عملا اجرا نمي شوند. در برخي موارد، در دادگاه، حکم اسلامي به گونه ي ديگري مطرح مي شود و رأي قاضي تحت تأثير عواملي دچار تغيير مي گردد. در ادارات نيز کمابيش مسائل «هداياي زيرميزي» و اموري از اين قبيل وجود دارند. روشن است تا وقتي ارزش هاي اسلامي در جامعه به طور کامل به اجرا در نيايند و در نهادهاي رسمي جمهوري اسلامي احکام اسلامي دقيقا اجرا نشوند، نمي توان انتظار داشت اسلام کارآيي خود را نشان دهد. آيا تنها عنوان اسلامي در نوشته ها و کتاب ها و نيز در زبان برخي از متصديان امور ، مي تواند مؤثر واقع شود و ما شاهد کارايي دين در عرصه ي زندگي فردي و اجتماعي خود باشيم ؟ متأسفانه حتي در زمينه ي تحقق باورها و ارزش هاي اسلامي هم ما در جامعه سير نزولي داشته ايم و در يک مقطع زماني، هم باورهاي اسلامي در اثر سخنراني ها و مقالات و برخي فيلم ها زير سؤال رفته و هم ارزش هاي اسلامي که نمودهاي عيني بيشتري داشته اند، در جامعه کم رنگ شدند. البته - بحمدالله - اين سير نزولي، که بسيار هم نگران کننده بوده، چندي است ميل به صعود پيدا کرده و اين منحني رو به صعود مي رود.
راه کارهاي تقويت کارآمدي دين در نظام جمهوري اسلامي
در بخش عقايد، مهم ترين عامل عدم تحقق آنها در جامعه، «ناآگاهي» است که اين جهل نيز گاهي جهل ابتدايي است و از اول، انسان بعضي چيزها را نمي داند؛ چون بر روي آنها مطالعه اي انجام نداده و درباره شان فکر و تدبري نداشته است . اين نوع جهل، کم ترين بخش از جهل ها و ناآگاهي است . بيشترين بخش جهل، بخصوص در دوران ما، در اثر شکوک و شبهاتي است که از بيرون القا مي شود و کساني در درون جامعه ي ما آنها را ترويج مي کنند. در نتيجه، نسل نوپاي ما نسبت به اين حقايق آگاهي کافي پيدا نکرده اند. روشن است که اگر بخواهيم باورها و عقايد اسلامي در جامعه عينيت پيدا کنند . بايد تلاش کنيم تا اين معارف گسترش يابند. نقطه طبيعي شروع آن هم از آموزش و پرورش است و بايد در برنامه هاي آموزشي کيفيت تدريس و تربيت ، تحولي پديد آيد تا نسل آينده ي ما اين معارف را به صورت منطقي و با استدلال عقلي بپذيرند و به اين باور معتقد شوند. بايد بررسي کرد که از زمان پيروزي انقلاب اسلامي ، تا چه حد ما در اين زمينه تلاش مفيد انجام داده ايم و تقويت باورهاي ديني را به سطوح مدارس ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان و نيز به سطوح عالي تحصيلي کشانده ايم. بنابراين، در گام اول، بايد باورها را تقويت کرد تا در قلب رسوخ يابند، نه آنکه تنها شعارشان را مطرح نماييم و غافل باشيم از اينکه برخي در مجامع علمي مطرح مي نمايند که توحيد و شرک، دو نوع تفکرند و در نتيجه، نمي توان گفت که تفکر توحيدي بهتر از تفکر شرک ، يا اسلام بهتر از کفر و يا شيعه بهتر از سني است! آيا با وجود اين گونه ديدگاه ها و طرح آنها در مجامع علمي و غير آن، مي توان انتظار داشت که اسلام کارايي داشته باشد؟!
در بخش ارزش ها نيز بايد دانست که تقويت ارزش ها تنها با استدلال عقلي ممکن نيست. آشنايان با مسائل جامعه شناسي مي دانند که تقويت ارزش ها در تمام جوامع، بيش از آنکه با فکر و استدلال سر و کار داشته باشد، با احساسات، عواطف و با الگوي رفتاري سر و کار دارد و براي ترويج يک ارزش در جامعه، هم استدلال هاي عقلي و منطقي نياز است و هم ارضاي احساسات و عواطف و جهت دادن به آن احساسات و عواطف و هم رواج الگوهاي رفتاري خوشايند. بايد پس از گذشت چندين دهه از عمر نظام جمهوري اسلامي ، پرسيد: آيا شرايط جامعه ي ما اين چنين است؟! آيا وسايل تبليغاتي و ارتباط جمعي و رسانه هاي ما همين نقش را ايفا مي کنند يا نقش ضدش را ؟! اگر چنين نيست، چگونه مي توان انتظار داشت که اسلام در بخش ارزش ها، کارآمدي هاي خود را به عالم نشان دهد؟! بنابراين، ما نبايد انتظار داشته باشيم در شرايط کنوني، اسلام کاملا نقش خود را ايفا کند و اگر چنين انتظاري داريم بايد سعي کنيم تا ارزش ها در جامعه نمود عيني پيدا کنند.
به هر حال، ديني که معتقد است سعادت دنيا و آخرت را بيمه مي کند و ما براي برقراري آن دين، بيش از پانصد هزار شهيد داده ايم، آيا جا ندارد تصميم بگيريم که در يک دوره ي چند ساله - براي تجربه هم که شده - اين دين را پياده کنيم ؟ همت مردانه مي خواهد که نخبگان درصدد برآيند که دين را در ابعاد گوناگون تحقق بخشند و کارآمدي اش را تجربه کنند. دولت مردان هم بر اساس آن سياست گذاري و برنامه ريزي کنند. اما آيا شرايطي اجتماعي ما براي چنين تحولي کاملا مساعد است؟! در هر حال، اکنون تصميم گرفته شده تا آنجا که ممکن است در اين شرايط عدالت اسلامي به عنوان يکي از ارزش ها پياده شود؛ اما آيا گروه هاي سياسي و بهره مندان اقتصادي واقعا اجازه ي چنين کاري را خواهند داد؟ برخي از مسئولان و مديران مياني، که بايد اين سياست هاي کلي را در ادارات و نهادهاي مربوطه پياده نمايند، تا آنجا که مي توانند کارشکني مي کنند تا اين عقيده شکست بخورد. در اين صورت، آيا باز هم مي توان انتظار داشت که اسلام کارآمدي خود را در جامعه نشان دهد؟
پي نوشت :
1- برگرفته از بيانات حضرت آيه الله مصباح در همايش «از دين جهاني به جهان ديني» ، دانشگاه شيراز، 25 مرداد 1385.
2- ويليام جيمز، دين و روان، ترجمه ي مهدي قائني( تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، بي تا)، ص 177.
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}