مي گفت مردم خانواده خدا هستند
مي گفت مردم خانواده خدا هستند
مي گفت مردم خانواده خدا هستند
نويسنده:سمانه روحاني
مردان خدا شايد براي جامعه چندان شناخته شده نباشند ، اما آثار وجودي آنان گاه تا نسل ها و عصرهاي ديگر باقي است و آنان نيز چه بسا از گم نامي خود راضي ترند.
آيت الله عبدالکريم حق شناس ، از جمله اين مردان الهي بود که تهران افتخار حضور او را داشت. هر چند عده اي ناآگاه ، فروغ روي او را بر نتابيدند، اما وي آرام و بي هياهو ، شاگردان و طلابي را از گنجينه معارف الهي بهره مند کرد که بعدها در حوزه و دانشگاه و دفاع مقدس درخشيدند و مطابق ايده او ، نور اخلاق و معرفت را به عرصه علم و تحصيل کشاندند و بي راه نيست اگر گسترش مراسم روحاني اعتکاف در کشور را نيز از تلاش تربيت شدگان ايشان بدانيم.
آن چه در پي مي آيد حاصل گفت و گويي است با استاد سيد عباس قائم مقامي ، رييس مرکز اسلامي هامبورگ ، کسي که سال ها و از دوران پر نشاط جواني از نزديک، محضر آيت الله حق شناس را درک کرده و از معارف ايشان بهره برده است.
-استاد اول آيت الله حق شناس ، جناب « شيخ محمد حسين زاهد » بود. البته ايشان از نظر علمي چندان مرتبه بالايي نداشت ، اما يک شخصيت پاک و طاهر و معنوي بود که از يک سو در مقطع رکود زمان رضاخان به آموزش علوم حوزوي پرداخت و مانع توقف تعليم اين دروس در آن فضا شد و از سوي ديگر يک محفل معنوي در مسجد « امين الدوله » - بازار تهران - تشکيل داده بود و مواعظ اخلاقي پر فايده اي داشت. البته اين گونه نبود که شاگردان ايشان همه از طلاب باشند ، بلکه بسياري از بازاريان متشرع و پاک دل ، از اعضاي حلقه معنوي آقا « شيخ محمد حسين زاهد » بودند. از جمله آسيد علي ميرهادي که تا چند سال پيش در سحرهاي ماه مبارک رمضان مناجات مي خواند و برخي مداحان کنوني هم در مناجات خواني جمعي ، از ايشان الگو گرفتند، از شاگردان محفل انس آشيخ محمد حسين زاهد بودند. حاج جواد فرشچي ، با جناق آقاي عسگر اولادي و آقاي مير خاني از بانيان هيات انصار الحسين ( ع) هم در اين حلقه بودند. حاج آقاي مجتهدي و حاج آقاي حق شناس هم در اين حلقه معنوي قرار داشتند و در عين حال به تحصيل علوم ديني نيز اشتغال داشتند.
شيوه آشيخ محمد حسين زاهد هم اين گونه بود که با افراد ، رفيق اخلاقي مي شد و از اين طريق به انتقال معارف مي پرداخت. به هر حال آيت الله حق شناس درس حوزوي و نيز سلوک اخلاقي را نزد آقا شيخ محمد حسين زاهد آغاز کرد ، اما مدتي که گذشت ، به ايشان عرض کرد که شما مرا راضي نمي کنيد.
آقاي حق شناس مي گفتند، آشيخ محمد حسين از نظر علمي چندان سطح بالا نبود، اما شخصيتي خالي الهوي بود و وقتي اين مساله را به ايشان گفتم ، خود او دست مرا گرفت و گفت :« بيا برويم دنبال استاد ». اين دو بزرگوار چند ماهي را با هم به دنبال استاد گشتند، حتي محضر چند تن از اساتيد معروف را تجربه مي کنند ولي پاسخ گوي نياز ايشان نبودند. تا رسيدند به « آيت الله سيد علي حايري » ، مشهور به مفسر . ايشان چون تفسير مي گفت و کتاب تفسيري دارد با نام « المقتنيات الدرر » ، به نام «مفسر » شهرت يافت. آيت الله حق شناس فرمودند : « به او که رسيدم ، احساس آرامش کردم. چون ايشان چند سوال از من کرد و من حالاتم را توضيح دادم و بعد ايشان مي گويد که خودم بايد تربيت تو را بر عهده بگيرم». آقاي حق شناس تنها شاگرد اخلاقي آسيد علي مفسر بود. ايشان شخصيت بي نظيري بود، به گونه اي که استاد حق شناس مي گفت ، ايشان با آن که دايم المراقبه بود، ولي چون روح لطيفي داشت ، باز در پايان روز مي گفت احساس حجاب مي کنم ، به خاطر همين برخوردهاي مباح. اين حجاب ناشي از همان « ذنب » مرتبه اي و مقامي است که براي پيامبر اکرم (ص) هم متناسب با مقام عصمت شان مطرح بود که در آيه « ليغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تاخر » به آن اشاره شده و رسول خدا (ص) هم به لحاظ همين ذنب که ناشي از حضور ايشان در دنيا و ارتباطات با مردم بود، روزي هفتاد مرتبه استغفار مي کردند.
در واقع بايد گفت حاج آقاي حق شناس در اخلاق و سير و سلوک، شاگرد انحصاري آقاي سيد علي حايري بود و خودش مي گفت : من استادي کامل تر از او نديدم.
آيت الله حق شناس با هم راهان و طلاب خود خيلي با محبت بودند و تکيه کلام شان هم « داداش جون » يا « داداشي » بود.
-ايشان تا سطحي عالي را در تهران خواندند، اما از رسايل رفتند به قم. رسايل را همراه فضلايي چون اخوان مرعشي معروف در نزد شيخ محمد علي کرماني خواندند و پس از اتمام سطح ، دروس خارج را نزد علماي بزرگ آن زمان مثل آيت الله حجت ، آيت الله سيد محمد تقي خوانساري ، آيت الله شيخ عبدالنبي عراقي گذراندند و در همين مدت گاه به همراه برخي از فضلاي آن روزه حوزه ، مثل مرحوم استاد مطهري و آيت الله منتظري و اخوان مرعشي براي استفاده از محضر آيت الله بروجردي به بروجرد سفر مي کردند. چون آن زمان هنوز آيت الله بروجردي به قم نيامده بود.
پس از چند سال که آقاي بروجردي به قم مي آيند، آقاي حق شناس ، ملازم درس ايشان مي شود و مورد توجه خاص آن بزرگوار قرار مي گيرد. يک بار مرحوم استاد مطهري در يکي از سخنراني هاي خود در تجليل از استاد حق شناس گفتند :« ما افتخار مي کنيم که هم دوره آقاي حق شناس هستيم».
آيت الله حق شناس در تمام اين دوران در عين جديت در مسايل اخلاقي و طي مراحل سير و سلوک ، بر اساس تاکيد استادشان مرحوم سيد علي حايري ، در طي مراحل علمي نيز کمال جديت را داشت و موفق به کسب گواهي اجتهاد از بزرگاني چون مرحوم آيت الله حجت ، آشيخ عبد النبي عراقي آسيد احمد زنجاني (پدر آقا موسي زنجاني ، مرجع تقليد فعلي ) و آيت الله خويي شد.
در حوزه هاي علميه ، گاهي اين تصور وجود داشت که معمولا کساني که اخلاقي و اهل سير و سلوک هستند، از مراتب علمي بي بهره اند و جمع ميان مراتب عرفاني و مراتب علمي ظاهري ، امکان پذير نيست ، اما مکتب اخلاقي مرحوم آقا سيد علي شوشتري و ملا حسين قلي همداني دقيقا ، خلاف اين تصور ، معتقد بودند که استاد کامل اخلاق و عرفان بايد در علم شريعت ، صاحب نظر و مجتهد باشد و مرحوم آسيد علي حايري که استاد حاج آقا حق شناس بود و خود از شاگردان ملا حسين قلي همداني بوده است ، همين اعتقاد را داشت و بزرگاني چون امام خميني (ره) ، علامه طباطبايي و آيت الله بهجت و آيت الله حق شناس از همين مکتب تربيتي و اخلاقي هستند و آيت الله حق شناس مي گفتند بايد درس را جدي و خوب خواند، تا رسيدن به اجتهاد ، اما علم بدون اخلاق هيچ ارزشي ندارد.
- بله ، ايشان منظومه و عرفان را پيش آقاي شاه آبادي در تهران خواند و بعضي مباحث متفرقه عرفاني بدون متن را هم از ايشان استفاده کرده . آقاي شاه آبادي از امام نام مي برد و از او تعريف مي کرد و اتفاقا آشنايي آقاي حق شناس با امام خميني هم از همين جا بود و باعث شد آيت الله حق شناس علاقه مند به امام (ره) شود. البته آقاي شاه آبادي در اين زمان در مسجد جامع بازار تهران ، امام جماعت بودند و امام در سفرهاي خود به تهران آنجا مي آمدند تا به آيت الله شاه آبادي اقتدا کنند.
امام (ره) در قم درس منظومه مي گفتند و پيش از اين که شاگردي را بپذيرند، او را امتحان مي کردند. آقاي حق شناس هم در قم سراغ امام را مي گيرد و پيش ايشان مي رود و امام پس از چند پرسش از آيت الله حق شناس مي پرسند درس را نزد چه کسي خوانده ايد و ايشان مي گويند، آيت الله شاه آبادي ، امام احترام مي کنند و مي گويند شاگردان آقاي شاه آبادي که نياز به امتحان ندارند . از آن جا به بعد ارتباط و صميميت خاصي بين اين دو بزرگوار ايجاد شد.
-خير ، ايشان در مقطعي در مدرسه سپهسالار قديم هم درس مي گفتند که عده اي مسبب راندن ايشان از اين مدرسه شدند.
-خير ، در قديم دو مدرسه به نام «سپهسالار » معروف بود، يکي سپهسالار جديد که همان مدرسه شهيد مطهري کنوني باشد و ديگري مدرسه سپهسالار قديم که در کوچه مروي ، پشت مدرسه مروي قرار داشت و الان هم به نام شهيد بهشتي است.
اين مدرسه به لحاظ وقف نامه اي که داشت ، مدرسه اي پربرکت و چه بسا کم نظير بود. در وقف نامه اين مدرسه آمده بود کسي بايد متولي آن شود که جامع المعقول و المنقول باشد ؛ يعني هم استاد فقه باشد و هم فلسفه بداند. به علاوه در روز، دو درس هم در آن مدرسه بدهد. اين دقت نظر واقفان باعث شده بود که هميشه فلاسفه و فقهاي رده بالا در راس اين مدرسه باشند و البته چنين افرادي کم پيدا مي شدند.
مثلا در مقطعي ، حکيم آميرزا مهدي آشتياني ، توليت اين مدرسه را بر عهده داشتند و پس از آن ، مدتي مدرسه فاقد توليت بود.
پس از مدتي آيت الله دکتر مهدي حايري يزدي ،فرزند حاج شيخ عبدالکريم حايري يزدي ( موسس حوزه علميه قم ) ، به عنوان جامع المنقول و المعقول، توليت اين مدرسه را بر عهده گرفت.
ايشان از دوستان خاص آيت الله حق شناس بود و کمتر کسي را از نظر علمي قبول داشت. آيت الله بروجردي را در فقه قبول داشت و امام را در فلسفه و البته امام خميني را در عرفان نظري ، بي نظير مي دانست و نکات جالبي را هم در اين زمينه نقل مي کردند که بايد در جاي ديگري نقل کنم.
به هر حال آيت الله حق شناس با آقاي حايري يزدي هم درس بود و اتفاقا ايشان آقاي حق شناس را هم قبول داشت و من از ايشان شنيدم که مي گفت در و ديوار مدرسه فيضيه به فضل ميرزا کريم ( يعني آقاي عبدالکريم حق شناس ) شهادت مي دهد. آقا شيخ مهدي حايري بعد از مدتي به خارج کشور رفت و مديريت اين مدرسه را به آيت الله حق شناس واگذار کرد که ايشان هم آن شرط يعني جامع المنقول و المعقول بودن را داشت. ايشان هم به تدريج آن جا را مرتب کرد و برخي از حجره هاي آن را که به مرور زمان ، مخروبه يا کثيف شده يا به محل سکونت برخي افراد تبديل شده بود، باز سازي و تجهيز کردند و به تدريج آن جا يک مدرسه خصوصي شد.
هدف آقاي حق شناس اين بود که مدل مد نظر خودشان را که مدرسه علمي - اخلاقي بود، در اينجا پياده کنند. يعني ايشان علاوه بر دروس معمول ، هفته اي يک بار درس اخلاق عمومي براي همه طلاب بر پا مي کرد.
حوالي سال 62 بود که تازه اين مدرسه ، پذيرش عمومي طلاب را آغاز کرده بود و مدرس ها را به راه انداخته بودند. در اين ميان عده اي به اين مدرسه چشم دوختند و از آن جا که مي دانستند آيت الله حق شناس اهل مرافعه در اين موارد نيست ، آمدند دنبال گرفتن اين مدرسه . در آن دوره خيلي به حاج آقا سخت گذشت که شرح آن خيلي مفصل است و شايد در وقتي ديگر به اين ماجراي غم بار بپردازم. به غير از اين ماجراي غم بار بپردازم. به غير از اين که برنامه ابتکاري آقاي حق شناس خراب شد، ايشان مي گفتند اين تغييرات شرعا حرام است ، چرا که واقف ، شرط جامع المعقول و المنقول، براي توليت مدرسه گذاشته بود.
البته ديگر آن مدرسه ، چندان خير نديد. مخارج زيادي براي آن کردند و حتي مراسم افتتاحيه عظيمي با حضور مقامات گرفتند، ولي همان گونه که حاج آقا پيش بيني کرده بود، چندان کارشان به نتيجه نرسيد. البته آيت الله حق شناس هم پي گيري هاي زيادي انجام داد، اما پس ازنتيجه نگرفتن ، با تعدادي از طلاب به مدرسه امين الدوله کوچ کردند.
-آيت الله حق شناس با طلاب خود يک رابطه روحي و عاطفي برقرار مي کردند و نسبت به روابط خود با آنان حساس بودند. در آن مدرسه طلبه ها وقتي توصيف ايشان را شنيده بودند، از نقاط مختلف کشور براي تربيت زير نظر ايشان به جا آمده بودند. به همين خاطر ، ايشان حتي حاضر شد مدرس آن مدرسه بماند و به آن طلبه ها انگيزه درس بدهد و بر برنامه اخلاقي آنان نظارت کند، اما يک طلبه کم سن و سال و کم سواد، به صراحت به ايشان گفت که اين همه مسجد ، برويد يک جاي ديگر ! ايشان رفت. هنوز هم وقتي من آن زمان را به ياد مي آورم، به شدت متاثر مي شوم.
آقاي دکتر مهدي حايري يزدي هم خيلي از اين واقعه ناراحت شد و معتقد بود که ايراد شرعي دارد. ما هم پيش خيلي ها هم رفتيم ، اما غير از مرحوم آسيد عبدالمجيد ايرواني ، کسي همکاري نکرد و سرانجام با طلبه ها به مدرسه امين الدوله رفتند که به هر حال آيت الله حق شناس از اين که بار ديگر اين طلاب دور هم جمع شدند ، خيلي خوشحال شدند.
- من تحصيل خود را نخست در مدرسه آقاي مجتهدي شروع کردم. پس از يک سال به قم رفتم ، ولي به دلايلي بعد از مدتي مجبور به بازگشت به تهران شدم و نتوانستم درسم را در قم ادامه بدهم و مجبور بودم مدتي را در تهران بمانم. به مدرسه قبلي خودم يعني مدرسه جناب آقاي مجتهدي رفتم و چون درس هاشروع شده بود، ايشان گفتند که دو ماه ديگر مرا مي پذيرند.
سرانجام بعد از کمي جست و جو ، من اتفاقي وارد مدرسه ايشان شدم و قرار شد. دو ماهي آن جا درس بخوانم و چون خيلي کم سن و سال بودم، هيبت حاج آقا حق شناس مانع مي شد که خيلي به ايشان نزديک شوم ، به خصوص آن که بناي توقف دراز مدت در آن جا را نداشتم.
به هر حال يک بار ناگهاني با ايشان مقابل حجره شان برخورد داشتم و خلاف تصور ، من، ايشان مرا خيلي تحويل گرفت و آن مانع ذهني از بين رفت و ديگر از ايشان فاصله نمي گرفتم تا اين که يک اتفاق ساده افتاد.
ايشان پس از پايان نماز جماعت ، مسيري را پياده با طلاب همراه مي آمدند تا به خيابان ماشين رو برسند و از آن جا گاهي با تاکسي و يا با اتومبيل نماز گزاران مسجد به سمت خانه مي رفتند. يک شب ايشان وقتي سوار خودرو مي شدند، مرا که در گوشه ايستاده بودم با همان خطاب محبت آميز صدا کردند و يک ساعتي با من خصوصي صحبت کردند. آن شب در همان يک ساعت، آشوبي در من ايجاد شد و سخنان ايشان انقلابي در من ايجاد کرد و پيوند عجيبي بين من و ايشان شکل گرفت ، به طوري که گويا سال هاست که آشنايي و رابطه بوده است.
از آن به بعد ايشان براي من درس خصوصي گذاشت و ضمن احترام فوق العاده اي که وجود آن اختلاف سني برايم قايل بود، حقير را از گنجينه معارف خويش بهره مند کرد. من که قبلا مي خواستم هر چه سريع تر اين دوره دو ماهه تمام شود، حال گمشده خود را در وجود آيت الله حق شناس يافته بودم و ديگر جدا شدن از ايشان برايم ناممکن بود.
-ايشان روحيه نقادي عجيبي داشت و از شخصيت زدگي ، به شدت متنفر بود. اگر کسي مي گفت فلان شخصيت بزرگ اين را گفته ، قبول نداشت و به شاگردان مي گفت ، خودتان بايد با استدلال به نتيجه برسيد. چون آن بزرگان هم همين منابع را در اختيار داشته اند و شما هم داريد. اين خصوصيت ايشان ، اعتماد به نفس عجيبي در ما که شاگردشان بوديم ، پديد مي آورد و از سوي ديگر ، ما را نقاد بار مي آورد و خيلي هم جرات مي داد.
آيت الله حق شناس در مباحث علمي ، تواضع و تعارف را کنار مي گذاشت و حرف خود را بيان مي کرد. حتي روحيه تعبد را در مباحث علمي کنار مي گذاشت و قاطع مي گفت که حرف من اين است. اين از نظر علمي ، خيلي مهم و ارزشمند است و نشانه قدرت علمي و استدلالي ايشان بود.
ايشان عاشق کتاب و کثير المطالعه بود. هيچ وقت از جهت علمي ، تعطيلي نداشت. يک بار بعد از اين که آيت الله بروجردي ايشان را به تهران فرستاده بود، نزد ايشان رفته بود. آقاي بروجردي سوالي از ايشان کرد و آيت الله حق شناس خيلي دقيق پاسخ دادند. آيت الله بروجردي ايشان را تحسين کرد و گفت آقاي حق شناس دو ويژگي بارز دارد، يکي اين که معاشرت با مردم و مراجعات آنان، ايشان را از بحث علمي باز نداشته و ايشان درس و بحث را کنار نگذاشته و ايشان درس و بحث را کنار نگذاشته و ديگر اين که موقعيتي که در تهران پيدا کرده ، باعث نشده تا ظاهرش را تغيير دهد.
-با وجود آن که عرض کردم ايشان از شخصيت زدگي تنفر داشت و اصلا شخصيت زده نبود، به آيت الله بروجردي بسيار علاقه مند بود و به شدت علاقه مند حضرت امام بود و به شدت علاقه مند حضرت امام بود و اين علاقه شديد دو جانبه ، اثرات لطيفي هم داشت. حتي در آن زماني که در قم بودند گاهي امام (ره) و آيت الله حق شناس با هم به تهران مي آمدند و آقاي حق شناس در يکي از اين سفرها ايشان را با مرحوم شيخ محمد حسين زاهد آشنا کرد.
ايشان اهل مبارزه به آن معنا نبود، اما به دليل باور و علاقه اي که به امام (ره ) داشت ، ايشان را به عنوان معيار و ملاک قبول داشت و به همين خاطر در حد توان و امکان خود ، در مبارزه مشارکت کرد. همه چيز ايشان را کامل قبول داشت. اصلا ايشان امام را به دوستان موتلفه معرفي کرد، چون آمده بودند و پرسيده بودند که بعد از آقاي بروجردي از چه کسي تقليد کنيم و ايشان هم امام (ره) را معرفي کرده بود. مسجد ايشان هم ، محل سخنراني مبارزين بود و چهره هايي مثل آقاي لاهوتي يا آقاي هاشمي در مسجد امين الدوله سخنراني مي کردند.
ايشان درباره آمدن به تهران هم بعد از درخواست متدينين و فرمايش آقاي بروجردي ، با امام در اين باره مشورت کردند و بعد که امام تشويق کرده بودند، گفته بودند چرا خود شما نمي روي ، امام پاسخ مي دهد که مردم نگفته اند روح الله ، گفته اند عبدالکريم که آن جا ايشان مطمئن شد و به تهران آمد.
رابطه صميمي حضرت امام و آقاي حق شناس به گونه اي بود که در مقطعي که امام براي نماز به محل اقامه نماز آسيد محمد تقي خوانساري در مدرسه فيضيه حاضر مي شد ، آقاي حق شناس تعريف مي کرد که من زودتر مي رفتم و جا مي گرفتم تا ايشان بيايد و با هم صحبت کنيم.
وقتي هم حضرت امام براي تعطيلات تابستان به امامزاده قاسم شميران مي آمد، آيت ا... حق شناس هم آنجا مي رفت و از آن ايام خاطرات زيادي داشتند ، مثلا يک بار تعداد زيادي کتاب با خود همراه آورده بود که حضرت امام پرسيد براي چه آورده اي ، ايشان پاسخ مي دهد براي مطالعه و امام مي خندند که اين جا آمده ايم براي تفريح ، نه مطالعه و گرنه از قم به اين جا نمي آمديم.
آيت الله حق شناس مي فرمود، آقاي خميني خيلي معتدل است و کسي را در اعتدال ، مثل او نديدم. شايد اين خصيصه مشترک روحي اعتدال که امام خميني (ره) و آقاي حق شناس هر دو از آن بهره مند بودند ، ناشي از ارتباط و تاثير پذيري آنان از آيت الله شاه آبادي بود. ضمن آن که خصلت ها و روحيات خودشان هم موثر بوده است.
يک ويژگي ديگر اين سه بزرگوارهم نگاه انساني آنان بود. گاه ، ما متاثر از نگاه فقهي ، برخورد خشکي با مردم داريم. نگاه انساني مان به موضوعات و محيط پيرامون ضعيف مي شود و آنان را دسته بندي مي کنيم و خيلي ها را به چوب عدم تدين ، مي رانيم. در حالي که به هر حال همه انسان هستند و به تعبير آيت الله حق شناس ، هر کسي که يک صفت نيکو و پسنديده در او باشد ، با همان صفت نيکو و پسنديده در او باشد ، با همان صفت با خداوند ارتباط و پيوند دارد و نمي توان به سادگي ، در مورد رابطه و پيوند دارد و نمي توان به سادگي ، در مورد رابطه ميان انسان ها و خداوند قضاوت کرد.
خصوصيت ديگر ايشان، پرهيز جدي از ظاهر گرايي بود. آيت الله حق شناس به شدت مخالف ظاهر گرايي بود، به من تا روزي که عمامه گذاشتم ، نگفت که ظاهرت را تغيير بده.
استاد حق شناس ، هر چند در علوم ظاهري و دانش فقه ، به کمال رسيد و مجتهدي صاحب راي و فيلسوفي اهل نظر بود، ولي هرگز به دام ظاهر گرايي گرفتار نشد همان گونه که در اوج تقوي و تقدس شاگردان خويش را به شدت از تنسک و خشک مقدسي برحذر مي داشت که در اين مورد خاطرات فراواني از ايشان در ذهن دارم و از سوي ديگر عرفان او نيز در پيوند با شريعت و برآمده از مکتب اهل بيت (ع) بود. بارها از ايشان شنيدم که مي فرمود: « استاد کامل عرفان و اخلاق ، بايد خود در فقه و دانش شريعت ، صاحب نظر و مجتهد باشد تا هم از مرز شريعت عبور نکند و هم مقلد وار به ظواهر اصالت ندهد. »
استاد حق شناس به شدت از عوام فريبي به نام دين و تجارت عرفاني ، بي زار و به دور بود و از اين که عده اي به نام عرفان به مريد بازي مي پردازند ، سخت نگران بود و بارها مي فرمود:« اينها مصداق مستاکل به دين هستند» و خود نيز از هر آنچه رنگ و بويي از تجارت ديني و عرفاني مي داد ، گريزان بود و اين در حالي بود که ايشان از مقامات بالاي معنوي برخوردار بود و نزديکان و خواص ايشان ، بارها کرامات ايشان را ديده بودند، ولي هرگز اجازه مريد بازي و خرافه گرايي و به تعبير خودشان عوام بازي به کسي نمي داد.
يک خصوصيت ديگر ايشان ، عشق به مردم بود که واقعا به آن اعتقاد داشت ، نه شعار و تاکتيک براي داشتن مردم. درست مثل امام و آيت الله شاه آبادي.
ايشان مي فرمود، اين ها خلق خدا هستند و خدا هم عاشق خلقش است. پس ما هم بايد اين ها را دوست بداريم. چون کسي را دوست دارد ، آثار او هم دوست دارد. ايشان بهترين راه قرب به خدا را هم خدمت به مردم مي دانست تا جايي که شب هاي درس اخلاق از 24 ساعت قبل و شب هاي احيا از چند روز قبل به قرنطينه و مراقبه خاص مي رفت تا علاوه بر آن که زمينه تاثير بيشتر سخنان شان فراهم شود،به تعبير خودشان مي خواستند با آمادگي بيشتر ، حوايج مردم را از پيش گاه الهي درخواست کنند. بارها اين روايت را مي خواندند که « الخلق عيال الله» - مردم خانواده خدا هستند - و هر کسي بتواند گرهي از کار مردم بگشايد ، خداوند وام دار او خواهد بود و در واقع به خداوند خدمت کرده است. چنان که در قرآن کريم مي فرمايد : « من ذا الذي يقرض الله قرضاحسنا ... » هم چنين ايشان به شدت نسبت به خدمت به همسرو رعايت حقوق وي ، تاکيد داشت و مي فرمود :« من کمال خود را در خدمت به خانم مي دانم و خود را موظف مي دانم آن چه که او مي خواهد ، فراهم کنم».
منبع: مجله خيمه
/خ
آيت الله عبدالکريم حق شناس ، از جمله اين مردان الهي بود که تهران افتخار حضور او را داشت. هر چند عده اي ناآگاه ، فروغ روي او را بر نتابيدند، اما وي آرام و بي هياهو ، شاگردان و طلابي را از گنجينه معارف الهي بهره مند کرد که بعدها در حوزه و دانشگاه و دفاع مقدس درخشيدند و مطابق ايده او ، نور اخلاق و معرفت را به عرصه علم و تحصيل کشاندند و بي راه نيست اگر گسترش مراسم روحاني اعتکاف در کشور را نيز از تلاش تربيت شدگان ايشان بدانيم.
آن چه در پي مي آيد حاصل گفت و گويي است با استاد سيد عباس قائم مقامي ، رييس مرکز اسلامي هامبورگ ، کسي که سال ها و از دوران پر نشاط جواني از نزديک، محضر آيت الله حق شناس را درک کرده و از معارف ايشان بهره برده است.
-استاد اول آيت الله حق شناس ، جناب « شيخ محمد حسين زاهد » بود. البته ايشان از نظر علمي چندان مرتبه بالايي نداشت ، اما يک شخصيت پاک و طاهر و معنوي بود که از يک سو در مقطع رکود زمان رضاخان به آموزش علوم حوزوي پرداخت و مانع توقف تعليم اين دروس در آن فضا شد و از سوي ديگر يک محفل معنوي در مسجد « امين الدوله » - بازار تهران - تشکيل داده بود و مواعظ اخلاقي پر فايده اي داشت. البته اين گونه نبود که شاگردان ايشان همه از طلاب باشند ، بلکه بسياري از بازاريان متشرع و پاک دل ، از اعضاي حلقه معنوي آقا « شيخ محمد حسين زاهد » بودند. از جمله آسيد علي ميرهادي که تا چند سال پيش در سحرهاي ماه مبارک رمضان مناجات مي خواند و برخي مداحان کنوني هم در مناجات خواني جمعي ، از ايشان الگو گرفتند، از شاگردان محفل انس آشيخ محمد حسين زاهد بودند. حاج جواد فرشچي ، با جناق آقاي عسگر اولادي و آقاي مير خاني از بانيان هيات انصار الحسين ( ع) هم در اين حلقه بودند. حاج آقاي مجتهدي و حاج آقاي حق شناس هم در اين حلقه معنوي قرار داشتند و در عين حال به تحصيل علوم ديني نيز اشتغال داشتند.
شيوه آشيخ محمد حسين زاهد هم اين گونه بود که با افراد ، رفيق اخلاقي مي شد و از اين طريق به انتقال معارف مي پرداخت. به هر حال آيت الله حق شناس درس حوزوي و نيز سلوک اخلاقي را نزد آقا شيخ محمد حسين زاهد آغاز کرد ، اما مدتي که گذشت ، به ايشان عرض کرد که شما مرا راضي نمي کنيد.
آقاي حق شناس مي گفتند، آشيخ محمد حسين از نظر علمي چندان سطح بالا نبود، اما شخصيتي خالي الهوي بود و وقتي اين مساله را به ايشان گفتم ، خود او دست مرا گرفت و گفت :« بيا برويم دنبال استاد ». اين دو بزرگوار چند ماهي را با هم به دنبال استاد گشتند، حتي محضر چند تن از اساتيد معروف را تجربه مي کنند ولي پاسخ گوي نياز ايشان نبودند. تا رسيدند به « آيت الله سيد علي حايري » ، مشهور به مفسر . ايشان چون تفسير مي گفت و کتاب تفسيري دارد با نام « المقتنيات الدرر » ، به نام «مفسر » شهرت يافت. آيت الله حق شناس فرمودند : « به او که رسيدم ، احساس آرامش کردم. چون ايشان چند سوال از من کرد و من حالاتم را توضيح دادم و بعد ايشان مي گويد که خودم بايد تربيت تو را بر عهده بگيرم». آقاي حق شناس تنها شاگرد اخلاقي آسيد علي مفسر بود. ايشان شخصيت بي نظيري بود، به گونه اي که استاد حق شناس مي گفت ، ايشان با آن که دايم المراقبه بود، ولي چون روح لطيفي داشت ، باز در پايان روز مي گفت احساس حجاب مي کنم ، به خاطر همين برخوردهاي مباح. اين حجاب ناشي از همان « ذنب » مرتبه اي و مقامي است که براي پيامبر اکرم (ص) هم متناسب با مقام عصمت شان مطرح بود که در آيه « ليغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تاخر » به آن اشاره شده و رسول خدا (ص) هم به لحاظ همين ذنب که ناشي از حضور ايشان در دنيا و ارتباطات با مردم بود، روزي هفتاد مرتبه استغفار مي کردند.
در واقع بايد گفت حاج آقاي حق شناس در اخلاق و سير و سلوک، شاگرد انحصاري آقاي سيد علي حايري بود و خودش مي گفت : من استادي کامل تر از او نديدم.
آيت الله حق شناس با هم راهان و طلاب خود خيلي با محبت بودند و تکيه کلام شان هم « داداش جون » يا « داداشي » بود.
-ايشان تا سطحي عالي را در تهران خواندند، اما از رسايل رفتند به قم. رسايل را همراه فضلايي چون اخوان مرعشي معروف در نزد شيخ محمد علي کرماني خواندند و پس از اتمام سطح ، دروس خارج را نزد علماي بزرگ آن زمان مثل آيت الله حجت ، آيت الله سيد محمد تقي خوانساري ، آيت الله شيخ عبدالنبي عراقي گذراندند و در همين مدت گاه به همراه برخي از فضلاي آن روزه حوزه ، مثل مرحوم استاد مطهري و آيت الله منتظري و اخوان مرعشي براي استفاده از محضر آيت الله بروجردي به بروجرد سفر مي کردند. چون آن زمان هنوز آيت الله بروجردي به قم نيامده بود.
پس از چند سال که آقاي بروجردي به قم مي آيند، آقاي حق شناس ، ملازم درس ايشان مي شود و مورد توجه خاص آن بزرگوار قرار مي گيرد. يک بار مرحوم استاد مطهري در يکي از سخنراني هاي خود در تجليل از استاد حق شناس گفتند :« ما افتخار مي کنيم که هم دوره آقاي حق شناس هستيم».
آيت الله حق شناس در تمام اين دوران در عين جديت در مسايل اخلاقي و طي مراحل سير و سلوک ، بر اساس تاکيد استادشان مرحوم سيد علي حايري ، در طي مراحل علمي نيز کمال جديت را داشت و موفق به کسب گواهي اجتهاد از بزرگاني چون مرحوم آيت الله حجت ، آشيخ عبد النبي عراقي آسيد احمد زنجاني (پدر آقا موسي زنجاني ، مرجع تقليد فعلي ) و آيت الله خويي شد.
در حوزه هاي علميه ، گاهي اين تصور وجود داشت که معمولا کساني که اخلاقي و اهل سير و سلوک هستند، از مراتب علمي بي بهره اند و جمع ميان مراتب عرفاني و مراتب علمي ظاهري ، امکان پذير نيست ، اما مکتب اخلاقي مرحوم آقا سيد علي شوشتري و ملا حسين قلي همداني دقيقا ، خلاف اين تصور ، معتقد بودند که استاد کامل اخلاق و عرفان بايد در علم شريعت ، صاحب نظر و مجتهد باشد و مرحوم آسيد علي حايري که استاد حاج آقا حق شناس بود و خود از شاگردان ملا حسين قلي همداني بوده است ، همين اعتقاد را داشت و بزرگاني چون امام خميني (ره) ، علامه طباطبايي و آيت الله بهجت و آيت الله حق شناس از همين مکتب تربيتي و اخلاقي هستند و آيت الله حق شناس مي گفتند بايد درس را جدي و خوب خواند، تا رسيدن به اجتهاد ، اما علم بدون اخلاق هيچ ارزشي ندارد.
- بله ، ايشان منظومه و عرفان را پيش آقاي شاه آبادي در تهران خواند و بعضي مباحث متفرقه عرفاني بدون متن را هم از ايشان استفاده کرده . آقاي شاه آبادي از امام نام مي برد و از او تعريف مي کرد و اتفاقا آشنايي آقاي حق شناس با امام خميني هم از همين جا بود و باعث شد آيت الله حق شناس علاقه مند به امام (ره) شود. البته آقاي شاه آبادي در اين زمان در مسجد جامع بازار تهران ، امام جماعت بودند و امام در سفرهاي خود به تهران آنجا مي آمدند تا به آيت الله شاه آبادي اقتدا کنند.
امام (ره) در قم درس منظومه مي گفتند و پيش از اين که شاگردي را بپذيرند، او را امتحان مي کردند. آقاي حق شناس هم در قم سراغ امام را مي گيرد و پيش ايشان مي رود و امام پس از چند پرسش از آيت الله حق شناس مي پرسند درس را نزد چه کسي خوانده ايد و ايشان مي گويند، آيت الله شاه آبادي ، امام احترام مي کنند و مي گويند شاگردان آقاي شاه آبادي که نياز به امتحان ندارند . از آن جا به بعد ارتباط و صميميت خاصي بين اين دو بزرگوار ايجاد شد.
-خير ، ايشان در مقطعي در مدرسه سپهسالار قديم هم درس مي گفتند که عده اي مسبب راندن ايشان از اين مدرسه شدند.
-خير ، در قديم دو مدرسه به نام «سپهسالار » معروف بود، يکي سپهسالار جديد که همان مدرسه شهيد مطهري کنوني باشد و ديگري مدرسه سپهسالار قديم که در کوچه مروي ، پشت مدرسه مروي قرار داشت و الان هم به نام شهيد بهشتي است.
اين مدرسه به لحاظ وقف نامه اي که داشت ، مدرسه اي پربرکت و چه بسا کم نظير بود. در وقف نامه اين مدرسه آمده بود کسي بايد متولي آن شود که جامع المعقول و المنقول باشد ؛ يعني هم استاد فقه باشد و هم فلسفه بداند. به علاوه در روز، دو درس هم در آن مدرسه بدهد. اين دقت نظر واقفان باعث شده بود که هميشه فلاسفه و فقهاي رده بالا در راس اين مدرسه باشند و البته چنين افرادي کم پيدا مي شدند.
مثلا در مقطعي ، حکيم آميرزا مهدي آشتياني ، توليت اين مدرسه را بر عهده داشتند و پس از آن ، مدتي مدرسه فاقد توليت بود.
پس از مدتي آيت الله دکتر مهدي حايري يزدي ،فرزند حاج شيخ عبدالکريم حايري يزدي ( موسس حوزه علميه قم ) ، به عنوان جامع المنقول و المعقول، توليت اين مدرسه را بر عهده گرفت.
ايشان از دوستان خاص آيت الله حق شناس بود و کمتر کسي را از نظر علمي قبول داشت. آيت الله بروجردي را در فقه قبول داشت و امام را در فلسفه و البته امام خميني را در عرفان نظري ، بي نظير مي دانست و نکات جالبي را هم در اين زمينه نقل مي کردند که بايد در جاي ديگري نقل کنم.
به هر حال آيت الله حق شناس با آقاي حايري يزدي هم درس بود و اتفاقا ايشان آقاي حق شناس را هم قبول داشت و من از ايشان شنيدم که مي گفت در و ديوار مدرسه فيضيه به فضل ميرزا کريم ( يعني آقاي عبدالکريم حق شناس ) شهادت مي دهد. آقا شيخ مهدي حايري بعد از مدتي به خارج کشور رفت و مديريت اين مدرسه را به آيت الله حق شناس واگذار کرد که ايشان هم آن شرط يعني جامع المنقول و المعقول بودن را داشت. ايشان هم به تدريج آن جا را مرتب کرد و برخي از حجره هاي آن را که به مرور زمان ، مخروبه يا کثيف شده يا به محل سکونت برخي افراد تبديل شده بود، باز سازي و تجهيز کردند و به تدريج آن جا يک مدرسه خصوصي شد.
هدف آقاي حق شناس اين بود که مدل مد نظر خودشان را که مدرسه علمي - اخلاقي بود، در اينجا پياده کنند. يعني ايشان علاوه بر دروس معمول ، هفته اي يک بار درس اخلاق عمومي براي همه طلاب بر پا مي کرد.
حوالي سال 62 بود که تازه اين مدرسه ، پذيرش عمومي طلاب را آغاز کرده بود و مدرس ها را به راه انداخته بودند. در اين ميان عده اي به اين مدرسه چشم دوختند و از آن جا که مي دانستند آيت الله حق شناس اهل مرافعه در اين موارد نيست ، آمدند دنبال گرفتن اين مدرسه . در آن دوره خيلي به حاج آقا سخت گذشت که شرح آن خيلي مفصل است و شايد در وقتي ديگر به اين ماجراي غم بار بپردازم. به غير از اين ماجراي غم بار بپردازم. به غير از اين که برنامه ابتکاري آقاي حق شناس خراب شد، ايشان مي گفتند اين تغييرات شرعا حرام است ، چرا که واقف ، شرط جامع المعقول و المنقول، براي توليت مدرسه گذاشته بود.
البته ديگر آن مدرسه ، چندان خير نديد. مخارج زيادي براي آن کردند و حتي مراسم افتتاحيه عظيمي با حضور مقامات گرفتند، ولي همان گونه که حاج آقا پيش بيني کرده بود، چندان کارشان به نتيجه نرسيد. البته آيت الله حق شناس هم پي گيري هاي زيادي انجام داد، اما پس ازنتيجه نگرفتن ، با تعدادي از طلاب به مدرسه امين الدوله کوچ کردند.
-آيت الله حق شناس با طلاب خود يک رابطه روحي و عاطفي برقرار مي کردند و نسبت به روابط خود با آنان حساس بودند. در آن مدرسه طلبه ها وقتي توصيف ايشان را شنيده بودند، از نقاط مختلف کشور براي تربيت زير نظر ايشان به جا آمده بودند. به همين خاطر ، ايشان حتي حاضر شد مدرس آن مدرسه بماند و به آن طلبه ها انگيزه درس بدهد و بر برنامه اخلاقي آنان نظارت کند، اما يک طلبه کم سن و سال و کم سواد، به صراحت به ايشان گفت که اين همه مسجد ، برويد يک جاي ديگر ! ايشان رفت. هنوز هم وقتي من آن زمان را به ياد مي آورم، به شدت متاثر مي شوم.
آقاي دکتر مهدي حايري يزدي هم خيلي از اين واقعه ناراحت شد و معتقد بود که ايراد شرعي دارد. ما هم پيش خيلي ها هم رفتيم ، اما غير از مرحوم آسيد عبدالمجيد ايرواني ، کسي همکاري نکرد و سرانجام با طلبه ها به مدرسه امين الدوله رفتند که به هر حال آيت الله حق شناس از اين که بار ديگر اين طلاب دور هم جمع شدند ، خيلي خوشحال شدند.
- من تحصيل خود را نخست در مدرسه آقاي مجتهدي شروع کردم. پس از يک سال به قم رفتم ، ولي به دلايلي بعد از مدتي مجبور به بازگشت به تهران شدم و نتوانستم درسم را در قم ادامه بدهم و مجبور بودم مدتي را در تهران بمانم. به مدرسه قبلي خودم يعني مدرسه جناب آقاي مجتهدي رفتم و چون درس هاشروع شده بود، ايشان گفتند که دو ماه ديگر مرا مي پذيرند.
سرانجام بعد از کمي جست و جو ، من اتفاقي وارد مدرسه ايشان شدم و قرار شد. دو ماهي آن جا درس بخوانم و چون خيلي کم سن و سال بودم، هيبت حاج آقا حق شناس مانع مي شد که خيلي به ايشان نزديک شوم ، به خصوص آن که بناي توقف دراز مدت در آن جا را نداشتم.
به هر حال يک بار ناگهاني با ايشان مقابل حجره شان برخورد داشتم و خلاف تصور ، من، ايشان مرا خيلي تحويل گرفت و آن مانع ذهني از بين رفت و ديگر از ايشان فاصله نمي گرفتم تا اين که يک اتفاق ساده افتاد.
ايشان پس از پايان نماز جماعت ، مسيري را پياده با طلاب همراه مي آمدند تا به خيابان ماشين رو برسند و از آن جا گاهي با تاکسي و يا با اتومبيل نماز گزاران مسجد به سمت خانه مي رفتند. يک شب ايشان وقتي سوار خودرو مي شدند، مرا که در گوشه ايستاده بودم با همان خطاب محبت آميز صدا کردند و يک ساعتي با من خصوصي صحبت کردند. آن شب در همان يک ساعت، آشوبي در من ايجاد شد و سخنان ايشان انقلابي در من ايجاد کرد و پيوند عجيبي بين من و ايشان شکل گرفت ، به طوري که گويا سال هاست که آشنايي و رابطه بوده است.
از آن به بعد ايشان براي من درس خصوصي گذاشت و ضمن احترام فوق العاده اي که وجود آن اختلاف سني برايم قايل بود، حقير را از گنجينه معارف خويش بهره مند کرد. من که قبلا مي خواستم هر چه سريع تر اين دوره دو ماهه تمام شود، حال گمشده خود را در وجود آيت الله حق شناس يافته بودم و ديگر جدا شدن از ايشان برايم ناممکن بود.
-ايشان روحيه نقادي عجيبي داشت و از شخصيت زدگي ، به شدت متنفر بود. اگر کسي مي گفت فلان شخصيت بزرگ اين را گفته ، قبول نداشت و به شاگردان مي گفت ، خودتان بايد با استدلال به نتيجه برسيد. چون آن بزرگان هم همين منابع را در اختيار داشته اند و شما هم داريد. اين خصوصيت ايشان ، اعتماد به نفس عجيبي در ما که شاگردشان بوديم ، پديد مي آورد و از سوي ديگر ، ما را نقاد بار مي آورد و خيلي هم جرات مي داد.
آيت الله حق شناس در مباحث علمي ، تواضع و تعارف را کنار مي گذاشت و حرف خود را بيان مي کرد. حتي روحيه تعبد را در مباحث علمي کنار مي گذاشت و قاطع مي گفت که حرف من اين است. اين از نظر علمي ، خيلي مهم و ارزشمند است و نشانه قدرت علمي و استدلالي ايشان بود.
ايشان عاشق کتاب و کثير المطالعه بود. هيچ وقت از جهت علمي ، تعطيلي نداشت. يک بار بعد از اين که آيت الله بروجردي ايشان را به تهران فرستاده بود، نزد ايشان رفته بود. آقاي بروجردي سوالي از ايشان کرد و آيت الله حق شناس خيلي دقيق پاسخ دادند. آيت الله بروجردي ايشان را تحسين کرد و گفت آقاي حق شناس دو ويژگي بارز دارد، يکي اين که معاشرت با مردم و مراجعات آنان، ايشان را از بحث علمي باز نداشته و ايشان درس و بحث را کنار نگذاشته و ايشان درس و بحث را کنار نگذاشته و ديگر اين که موقعيتي که در تهران پيدا کرده ، باعث نشده تا ظاهرش را تغيير دهد.
-با وجود آن که عرض کردم ايشان از شخصيت زدگي تنفر داشت و اصلا شخصيت زده نبود، به آيت الله بروجردي بسيار علاقه مند بود و به شدت علاقه مند حضرت امام بود و به شدت علاقه مند حضرت امام بود و اين علاقه شديد دو جانبه ، اثرات لطيفي هم داشت. حتي در آن زماني که در قم بودند گاهي امام (ره) و آيت الله حق شناس با هم به تهران مي آمدند و آقاي حق شناس در يکي از اين سفرها ايشان را با مرحوم شيخ محمد حسين زاهد آشنا کرد.
ايشان اهل مبارزه به آن معنا نبود، اما به دليل باور و علاقه اي که به امام (ره ) داشت ، ايشان را به عنوان معيار و ملاک قبول داشت و به همين خاطر در حد توان و امکان خود ، در مبارزه مشارکت کرد. همه چيز ايشان را کامل قبول داشت. اصلا ايشان امام را به دوستان موتلفه معرفي کرد، چون آمده بودند و پرسيده بودند که بعد از آقاي بروجردي از چه کسي تقليد کنيم و ايشان هم امام (ره) را معرفي کرده بود. مسجد ايشان هم ، محل سخنراني مبارزين بود و چهره هايي مثل آقاي لاهوتي يا آقاي هاشمي در مسجد امين الدوله سخنراني مي کردند.
ايشان درباره آمدن به تهران هم بعد از درخواست متدينين و فرمايش آقاي بروجردي ، با امام در اين باره مشورت کردند و بعد که امام تشويق کرده بودند، گفته بودند چرا خود شما نمي روي ، امام پاسخ مي دهد که مردم نگفته اند روح الله ، گفته اند عبدالکريم که آن جا ايشان مطمئن شد و به تهران آمد.
رابطه صميمي حضرت امام و آقاي حق شناس به گونه اي بود که در مقطعي که امام براي نماز به محل اقامه نماز آسيد محمد تقي خوانساري در مدرسه فيضيه حاضر مي شد ، آقاي حق شناس تعريف مي کرد که من زودتر مي رفتم و جا مي گرفتم تا ايشان بيايد و با هم صحبت کنيم.
وقتي هم حضرت امام براي تعطيلات تابستان به امامزاده قاسم شميران مي آمد، آيت ا... حق شناس هم آنجا مي رفت و از آن ايام خاطرات زيادي داشتند ، مثلا يک بار تعداد زيادي کتاب با خود همراه آورده بود که حضرت امام پرسيد براي چه آورده اي ، ايشان پاسخ مي دهد براي مطالعه و امام مي خندند که اين جا آمده ايم براي تفريح ، نه مطالعه و گرنه از قم به اين جا نمي آمديم.
آيت الله حق شناس مي فرمود، آقاي خميني خيلي معتدل است و کسي را در اعتدال ، مثل او نديدم. شايد اين خصيصه مشترک روحي اعتدال که امام خميني (ره) و آقاي حق شناس هر دو از آن بهره مند بودند ، ناشي از ارتباط و تاثير پذيري آنان از آيت الله شاه آبادي بود. ضمن آن که خصلت ها و روحيات خودشان هم موثر بوده است.
يک ويژگي ديگر اين سه بزرگوارهم نگاه انساني آنان بود. گاه ، ما متاثر از نگاه فقهي ، برخورد خشکي با مردم داريم. نگاه انساني مان به موضوعات و محيط پيرامون ضعيف مي شود و آنان را دسته بندي مي کنيم و خيلي ها را به چوب عدم تدين ، مي رانيم. در حالي که به هر حال همه انسان هستند و به تعبير آيت الله حق شناس ، هر کسي که يک صفت نيکو و پسنديده در او باشد ، با همان صفت نيکو و پسنديده در او باشد ، با همان صفت با خداوند ارتباط و پيوند دارد و نمي توان به سادگي ، در مورد رابطه و پيوند دارد و نمي توان به سادگي ، در مورد رابطه ميان انسان ها و خداوند قضاوت کرد.
خصوصيت ديگر ايشان، پرهيز جدي از ظاهر گرايي بود. آيت الله حق شناس به شدت مخالف ظاهر گرايي بود، به من تا روزي که عمامه گذاشتم ، نگفت که ظاهرت را تغيير بده.
استاد حق شناس ، هر چند در علوم ظاهري و دانش فقه ، به کمال رسيد و مجتهدي صاحب راي و فيلسوفي اهل نظر بود، ولي هرگز به دام ظاهر گرايي گرفتار نشد همان گونه که در اوج تقوي و تقدس شاگردان خويش را به شدت از تنسک و خشک مقدسي برحذر مي داشت که در اين مورد خاطرات فراواني از ايشان در ذهن دارم و از سوي ديگر عرفان او نيز در پيوند با شريعت و برآمده از مکتب اهل بيت (ع) بود. بارها از ايشان شنيدم که مي فرمود: « استاد کامل عرفان و اخلاق ، بايد خود در فقه و دانش شريعت ، صاحب نظر و مجتهد باشد تا هم از مرز شريعت عبور نکند و هم مقلد وار به ظواهر اصالت ندهد. »
استاد حق شناس به شدت از عوام فريبي به نام دين و تجارت عرفاني ، بي زار و به دور بود و از اين که عده اي به نام عرفان به مريد بازي مي پردازند ، سخت نگران بود و بارها مي فرمود:« اينها مصداق مستاکل به دين هستند» و خود نيز از هر آنچه رنگ و بويي از تجارت ديني و عرفاني مي داد ، گريزان بود و اين در حالي بود که ايشان از مقامات بالاي معنوي برخوردار بود و نزديکان و خواص ايشان ، بارها کرامات ايشان را ديده بودند، ولي هرگز اجازه مريد بازي و خرافه گرايي و به تعبير خودشان عوام بازي به کسي نمي داد.
يک خصوصيت ديگر ايشان ، عشق به مردم بود که واقعا به آن اعتقاد داشت ، نه شعار و تاکتيک براي داشتن مردم. درست مثل امام و آيت الله شاه آبادي.
ايشان مي فرمود، اين ها خلق خدا هستند و خدا هم عاشق خلقش است. پس ما هم بايد اين ها را دوست بداريم. چون کسي را دوست دارد ، آثار او هم دوست دارد. ايشان بهترين راه قرب به خدا را هم خدمت به مردم مي دانست تا جايي که شب هاي درس اخلاق از 24 ساعت قبل و شب هاي احيا از چند روز قبل به قرنطينه و مراقبه خاص مي رفت تا علاوه بر آن که زمينه تاثير بيشتر سخنان شان فراهم شود،به تعبير خودشان مي خواستند با آمادگي بيشتر ، حوايج مردم را از پيش گاه الهي درخواست کنند. بارها اين روايت را مي خواندند که « الخلق عيال الله» - مردم خانواده خدا هستند - و هر کسي بتواند گرهي از کار مردم بگشايد ، خداوند وام دار او خواهد بود و در واقع به خداوند خدمت کرده است. چنان که در قرآن کريم مي فرمايد : « من ذا الذي يقرض الله قرضاحسنا ... » هم چنين ايشان به شدت نسبت به خدمت به همسرو رعايت حقوق وي ، تاکيد داشت و مي فرمود :« من کمال خود را در خدمت به خانم مي دانم و خود را موظف مي دانم آن چه که او مي خواهد ، فراهم کنم».
منبع: مجله خيمه
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}