گلگشتي در تفسير روض الجنان (2)





ابعاد امامت شيعي در تفسير ابوالفتوح

امامت از جمله اساسي ترين مباحث مطرح در تفسير ابوالفتوح است. او در اين خصوص تأويل واژه هاي اولي الامر، اهل بيت را مطابق مذهب اهل بيت آورده است. تلاش او در تفسير قرآن صرف ارائه ي تصويري از تشيع بر اساس آيات قرآن است.
ابوالفتوح صفات اهل بيت را در تفسير آورده است. اهل بيت مصداق صراط (1) الذين انعمت عليهم، صالحين، (2) وسيله توبه، (3) مقيميمن الصلاه، (4) اولي الامر، (5) معصوم (6) و مودت(7) و محبت(8) آنها موجب شفاعت (9) و تقرب به خدا(10) و وسيله ي نجات (11) است.
روايات درباره ي مقام معصومين در تفسير ابوالفتوح به حدي است که از هر يک از آن ذوات مقدسه چهره ي مشخصي ترسيم شده است. در اين نوشته مطالب روايي اي را که ابوالفتوح درباره ي فاطمه ي زهرا (ع) و مهدي (عج) و علي (ع) آورده بررسي مي کنيم:

فاطمه (ع)

در ذيل آيه ي «اذقالت الملائکه ي يا مريم ان الله اصطفيک و طهرک علي نساء العالمين» حضرت فاطمه را برگزيده ي زنان جهان دانسته است. اين ديدگاه شيعه مورد توجه محققين مسيحي واقع شده، متز مي نويسد: «شيعيان براي فاطممه (ع)همان خصوصياتي را قائل شدند که مسيحيان براي مريم، از جمله فاطمه (ع) را مانند مريم بتول لقب داده و از پيغمبر (ص) روايت کرده اند بتول زني است که هرگز خون نبيند و حائض نشود چه حيض از دختر پيغمبر ناپسند است».(12)
ابوالفتوح در ذيل آيه ي مزبور مي نويسد: و اما برگزيده زنان جهان به اتفاق، فاطمه زهرا (ع) است براي آن که پاره ي اندام رسول (ص) است و آن که بعضي از رسول باشد برابر نبود با آن که بهري از عمران بود؛ رسول (ص) گفته است «فاطمه بضعه مني، من آذاها فقد آذاني».(13)
پيامبر (ص) فرمود: دختر من فاطمه سيده ي زنان عالم است از اولينان و آخرينان و او پاره ي من است و نور چشم من است و ميوه ي دل من و جان من است و او را پاک کرد از حيض و استحاضه و نفاس.

علي (ع)

محور اصلي نزاع تشيع و تسنن از قرن سوم تا قرن ششم مقام علي (ع) و برتري آن بر مقام شيخين بود. مشخصه ي اصلي تشيع، رفض (14) خلافت ابوبکر و عمر و اعتقاد به غصبي بودن (15) خلافت ايشان است، از اين رو در متون تسنن از شيعيان به رافضي ياد کرده اند. (16)
پديده ي رفض تفکري است که جوانه هاي آن در قرن اول ق زده شد و در طي قرن دوم و سوم (17) توجه محافل تسنن را جلب کرد و در قرن چهارم تا ششم ق (18) مهمترين مسأله ي نزاع شيعه و سني بود.

صديق اکبر و فاروق اعظم

مصداق فاروق اعظم و صديق اکبر چه کسي است از موارد نزاع انگيز عصر ابوالفتوح بود. وي در تفسير، (19) روايتي از پيامبر آورده که از تقدم (20)علي (ع) در ايمان و نماز و جهاد بر ساير امت حکايت دارد. در اين روايت از علي (ع) با عنوان صديق اکبر (21) و فاروق اعظم و يکي از ثقلين و صاحب کرتين، جان پيامبر در آيه ي (22) مباهله ياد شده است. علي مثل ذي القرنين است کسي که خورشيد را براي او باز آوردند(23) پس از آن که فرو شده بود و عبور از صراط (24) با نور علي (ع) ممکن است. (25) رسول را پرسيدند که امت تو در ظلمات قيامت چگونه از صراط مي گذرند، گفت: امت بر صراط به نور علي گذرند و علي بر صراط به نور من گذرد و من به نور خدا مي گذرم و نور امت از علي (ع) و نور علي از نور من و نور (26) من از نور خداي تعالي و هر که به ما تولي نکند او را نور نباشد که «و من لم يجعل الله له نور فماله من نور...».
عصر ابوالفتوح (27) شاهد نزاع بر سر تأويل آيات قرآن به علي (ع) در خصوص مفاهيم (28) هاد، شاهد، (29) ن و القلم، (30) خير الناس، (31) زيتون، (32) اولوالعلم (33)و ميزان حق (34)بود.
در چارچوب همين تأويل، شيعه ي علي (ع) تنها فرقه ي ناجيه است و او کسي است که (35) با تأويل قرآن مي جنگيد و صاحب منقبت رد شمس (36) است و آيه ي والنجم (37) اذ هوي و آيه ي 55 سوره مائده (38) و مائده (39) و آيه ي 43 سوره ي رعد درباره ي او نازل شده است. (40)
تأويل شيعه از آيات سوره ي والشمس و بلد و ليل مقبول مننابع تسسن نيست و رازي قزويني با ذکر اعتراض آنان به پاسخگويي پرداخته است. (41) در تفسير قمي (42)تين به پيامبر و زيتون به علي (ع) (43)و طور سينين به حسن و حسين و البلدالامين به ساير ائمه تأويل شده است، اما ابوالفتوح معترض چنين مسأله اي نشده است. البته از اين موارد نمي توان معتدل بودن تشيع ابوالفتوح را نتيجه گرفت، چون موارد بسياري مي توان يافت که در تفسير قمي و تفسير عياشي آمده اما در تفسير ابوالفتوح ذکر نشده است.
به هر حال ابوالفتوح با ذکر موارد اساسي تأويل شيعي، چهره ي تشيع قرن ششم را ترسيم کرده و در عين حال از چارچوب تأويل گرايي محض شيعي قرن سوم و چهارم هجري خارج نشده و بر آن شيوه وفادرا باقي مانده و درستي آ« را به اثبات رسانده است.
تأويل آيات قرآن به علي (ع) و خاندان او از مکتب حديثي کوفه به مکتب حديثي قم در تفسير علي بن ابراهيم کوفي قمي منتقل شد و سپس در ري در کارهاي صدوق و کليني منعکس گرديد و آثار آن در قرن ششم در کارهاي ابوالفتوح نمايان شد(44) و سرانجام بار ديگر شکل اوليه ي خود را در مکتب حديثي حله در آثار علامه حلي در قرن هفتم، عصر پيروزي مطلق تشيع در ايران به دست آورد. علامه حلي در انوار التنزيل (45) آيات مربوط به حضرت علي (ع) را در يک جا گرد آورده است.

مهدي

تأويل آيات قرآن به امام مهدي (عج) همواره با اعتراض اهل تسنن رويارو بوده است. ديدگاه وي در اين خصوص، مورد قدح و انتقاد محافل سني (46) عصر خود بوده است. از نظر شيعه در تفسير ابوالفتوح مهدي غيب جهان و خليفه ي خدا بر روي زمين است و خروج او در قرآن وعده داده شده است. (47)
در ذيل آيه ي ... سوره ي بقره (48) مي نويسد: در تفسير اهل بيت (ع) مراد به غيب مهدي امت است که غايب از ديدار خلقان و موعود است در اخبار و قرآن. اما در اخبار بي شمار است، از جمله قوله-عليه السلام: «لولم يبق من الدنيا الا يوم و احد لطول الله ذلک اليوم حتي يخرج رجل من اهل بيتي يواطي اسمه اسمي و کنيه کنيتي يملأ الارض عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما؛ گفت اگر از دنيا نماند الا يک روز خداي عز وجل آن روز را دراز گرداند تا مردي از فرزندان من بيايد نامش نام من و کنيتش کنيه من و زمين را پر از عدل کند، پس از آن که پر از جور باشد» و اين صفات مجموع نيست الا در اين شخص که اين قوم گفتند در غيب است و به آخر زمان خروج کند... راوي خبر گويد يک روز رسول خدا صحابه را گفت: مي دانيد از مؤمنان فاضل تر کيست. گفتند: يا رسول الله کيست. ايشان گفت: جماعتي که پس از من باشند تا به آخر زمان مرا نديده و سخن من ناشنيده و معجزان من ناديده ورقي معلق بينند و سوادي بربياض، بر آن کار کنند؛ ايشان فاضل ترين اهل ايمانندف آن گه بر خواند الذين يؤمنون بالغيب. ابوالفتوح روايات مربوط به علائم خروج مهدي (عج) را نيز متذکر شده است.
حديث دابه الارض از جمله ي اين روايات است که ابوالفتوح در ذيل آيه ي 82 «سوره نمل» آورده است. به او گفته ي در ديگاه شيعه، دابه کفايت است (49) از صاحب الزمان که مهدي امت است (و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابه من الارض تکلمهم ان الناس کانول بآياتنا يوقنون».
حذيفه اليماني گفت: از رسول پرسيدم که اين دابه از کجا بيرون آيد. گفت: از مسجدي که از آن عظيم حرمت تر نباشد بر خداي تعالي يعني مسجد الحرام، عيسي (ع) طواف مي کند به خانه ي خدا و مسلمانان با او طواف مي کنند، زمين در زير قدم ايشان بجنبد چنان که قنديل هاي کعبه بجنبد و کوه صفا شکافته شود از جانب مشعر و او از کوه صفا به درآيد هيچ طالب او را درنيابد و هيچ هارب از او فائت نشود و مردم را به نام ايمان و کفر خواند، ... به روي اين بنويسد که اين مؤمن است و بر روي ان بنويسد که آن کافر است. عبدالله عمر گفت: از شکافي بيرون آيد که در کوه صفاست... چون به درآمد حلول او چندان بود که سر او در ابر سايد به منافقان بگذرد که ايشان نماز کنند ايشان را گويد شما را به نماز چه حاجت است، آن گاه مهار در بيني ايشان کند.
وهب گفت: تن او چون تن مرغان بود. حسن بصري گفت: موسي (ع) از خداي خواست تا دابه را به او نمايد سه شبانه روز از کوه بيرون مي آمد. رازي قزويني در رد يکي از اعتراضات به شيعه گفته تأويل ابوالفتوح از دابه الارض، اين است که خدا مي خواهد علي را در دنيا باز زنده کند که در تفسير ابوالفتوح چنين مطلبي نيامده است.(50)
از جمله نشانه هاي ظهور مهدي خسف است که ابوالفتوح ذيل تفسير سوره ي شوري در معناي «حمعسق» به آن اشاره کرده است، حمعسق مردي باشد عبدالله نام که بر بهري جوي هاي مشرق فرود آيد و آن جا دو مدينه بنا کنند کنار آن جوي. (51)
ابوالفتوح مي نويسد: «مراد از خليفه در آيه ي «وعدالله الذين امنوا منکم و عملوالصالحات»(52) در تفسير اهل بيت (ع) صاحب الزمان (ع)(53) است که رسول-عليه الصلون و السلام-خبر داد به خروج او در آخر الزمان و او را مهدي خواند و امت بر خروج او اجماع کردند» و سپس با دلايلي فساد قول کساني را باز مي گويد که بر خلافت صحابه قائل بودند. (54) و بعد از بيان اين سخن که «تبديل خوف به امن معلوم است که اين بر عموم حاصل نيست مگر در بعضي مواضع و يعبدونني لا يشرکون بي شيئا مسلماني به اضافت کافري اندکي است و تمکين کلي چنان که ليطهره علي الدين کله نه آن روز بود و نه امروز است» نتيجه مي گيرد آيت لايق نيست و معناي او مطرد نيست الا به خلافت و امامت مهدي (ع) که رسول بدو بشارت داد و گفت: لو لم يبق من الدنيا الا يوم و احد لطول الله ذلک اليوم حتي يخرج رجل من ولدي يواطي اسمه اسمي و کنيته کنيتي يملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما. اين خبر را موافق و مخالف روايت کرده اند وخلاف در تعيين افتاد. (55)
اين آيه نيز مورد اعتراض مخالفان تشيع بوده و عبدالجليل رازي قزويني آن را ضمن موارد اعتراض تسنن بر تشيع آورده است. (56)

اهل بيت

تأويل آيات قرآن به ائمه ي شيعه از ويژگي هاي اساسي تفاسير قرن سوم تا ششم مانند تفسير قمي و عياشي و ابوالفتوح است. از جمله مهمترين مفاهيم نزاع آميز، مفهوم اهل بيت و تعيين مصاديق آن بود.
ابوالفتوح در ذيل آيه ي 69 سوره نساء (من يطع الله و الرسول فاولئک مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئک رفيقا) به اين نزاع در تعيين مصداق اهل بيت اشاره کرده است، مي نويسد: (57)
«در تفسير اهل بيت، مراد از پيامبر محمد مصطفي،صديقان علي، شهيدان حسن و حسين، صالحان ده تن از فرزندان حسين از زين العابدين تا حسن عسگري و حسن اولئک رفيقا مهدي امت است»، اما ديگران مصداق نبيين را پيامبر و مصداق شهدا را عمر وعثمان و مصداق صالحين را باقي صحابه ذکر کرده اند. تفسير قمي (58) و تفسير ابوالفتوح (59) در ذيل آيه سوره ي شوري، مصداق ذي (60) القربي را اهل بيت و به علي، فاطمه، حسن و حسين تأويل برده اند.(61) در ديدگاه تسنن اين آيه منسوخ شمرده شده، اما ابوالفتوح آن را رد کرده و مي نويسد:
منسوخ دانستن آن قولي سخيف و ضعيف است و از جهل قائلش حکايت مي کند، چون او گمان برده که دوستي آل محمد (ص) در حقيقت مزد آل نبوت است و اين نه چنين است براي آن که مزد اداي شريعت و قيام با عباي رسالت جز ثواب مؤيد نباشد... و اجلال و مودت اهل بيت خود تکليفي است از خداي تعالي بر ما که مستحق ثواب باشيم و تکليف ما چگونه ثواب رسول باشد بر سخت تر تکليفي و او را در آن چه نفع و خير باشد، پس چون اين باطل است به ادله ي عقل و سمع معلوم شد که الا در آيت استثناي منقطع است و چون چنين بود جمع توان کردن ميان آيات و جمله ي آيات محکم باشد، نه آن ناسخ باشد و نه اين منسوخ (62) و حکم همه بر جاي باشد.
ثعلبي (امام اصحاب حديث در ابطال اين قول) گفت: دوستي اهل بيت و تقرب به خداي از جمله اصول دين و ارکان مسلماني و سر طاعت و سبب تحيل به رضا خدا، چگونه توان گفت که منسوخ است و دليل ديگر بر بطلان اين قول آن است که ابومحمدعبدالله اصفهاني روايت کرد «من مات علي حب آل محمد مات شهيدا الا و من مات علي حب آل محمد مات مغفورا الا و من مات علي حب آل محمد مات تائبا الا و من مات علي حب آل محمد مؤمنا مستکمل الايمان ...». (63)

يوم الطهور

به گفته ي ابوالفتوح از جمله آياتي که اخبار متعدد و متواتري درباره ي تأويل اهل بيت پيامبر دارد آيه ي سوره احزاب است. مراد از اهل بيت در اين (64) آيه (انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا ...) اهل بيت پيامبر است. از ابوسعيد خدري از پيامبر (ص) نقل است که اين در حق پنج کس آمد: من و علي و فاطمه و حسن و حسين (ع).
ام سلمه گفت: اين آيه در خانه ي من فرود آمده است و آن بود که رسول (ص) در حجره ي من بود؛ فاطمه (ع)درآمد و ديگي آورد و در آن جا حريره بود؛ رسول (ص) گفت علي را برو بخوان حسن و حسين را؛ او برفت و ايشان را بخواند و ايشان با رسول (ص) از آن طعام بخوردند و رسول (ص) بر سر گليمي خيبري نشسته بود و آن گليم برگرفت و بر ايشان افکن و دست برداشت و گفت:
اللهم ان لکل نبي اهل بيت و هؤلاء اهل بيتي فاذهب الرجس عنهم و طهرهم تطهيرا؛ با خدايا هر پيغمبري را اهل بيتي بوده است و اينان اهل بيت منند، رجس از ايشان ببر و پاک کن ايشان را پاک کردني.
در حال جبرئيل آمد و اين آيت آورد: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا». ام سلمه گفت: گفتم يا رسول الله من هم با شمايم. گفت: انک علي خير، وليکن اهل بيت (65) من اينانند.

اولي الامر

تعيين مصداق اولي الامر از جمله مفاهيم قرآني مورد اختلاف تشيع و تسنن در قرون گذشته (66) و به ويژه در عصر ابوالفتوح بود. قزويني رازي اعتراض تسنن به تشيع در تعيين مصداق اولي الامر در ائمه دوازده گانه را پاسخ گفته است. ابوالفتوح در ذيل سوره ي شوري، آيه ي 23 و سوره ي نساء، آيه ي 82 و 59 به اين تأويل روي آورده است. او ابتدا مصاديق اولي الامر را که مورد اختلاف است بيان نموده است.(67)
او استدلال کرده حکمت خداوند در تعيين اولي الامر تنها با توجه به خصوصياتي که در ائمه جمع شده است محقق مي شود و لذا علما و امرا چون پيدايش چنين خصوصياتي در آنها محال است نمي توانند مصداق اولي الامر باشند، اولي الامر بايد معصوم باشد. او اخباري درباره ي عصمت (68) اولي الامر ذکر کرده و پنج دليل به شرح زير ارائه نموده که اولي الامر متعين در علي و اولاد او از حسن تا مهدي (ع) است:
1. ائمه ي شيعه به نزديک خداي تعالي بهتر از همه ي خلايق باشند و ... براي آن که خداي تعالي طاعت ايشان با طاعت رسول (ص) مقرون کرد.
2. طريقتي ديگر آن که خدي تعالي چون طاعت اولي الامر با اطاعت رسول و طاعت خود مقرون کرد، چنان که قديم تعالي منزه است از همه قبايح و رسول (ص) معصوم مطهر از همه ي معاصي کبيره و صغيره، اولي الامر بايد تا همچنين باشد که حکمت در کلام حکيم اين واجب کند و به اين صفت جز اينان بتواند.
3. وجهي ديگر در استدلال در آيت آن است که محال باشد حکيم ما را فرمايد به اطاعت جماعي مختلفي الاقول و الآراء و المذاهب و به اتباع ايشان در اقوال و رفتار ايشان و بعضي را بر بعضي مزيتي نبود و ما را طريقتي نبود به تميز حق از ميان آن اقوال مختلف و متناقض متضاد و اين مؤدي بود با تکليف مالايطاق واز حکيم تعالي تکليف ما لا يطاق نيکو نبود، پس محال است که امرا و علما باشند از اين وجه که بيان کرده شد.
4. طريقتي ديگر آن است که معلوم است به ضرورت که اگر خداي تعالي ما را تکليف کند به طاعت رسول و ما را تعيين نکند شخص او به دلالتي و علم معجزي، اين تکليف قبيح باشد و از بابت تکليف مالايطاق بود، همچنين در حق اولي الامر اگر نصي نباشد بر اعيان ايشان يا دلالت که علم معجز باشد يا جاري مجراي آن هم مؤدي بود به آن که تکليف مالايطاق باشد... چنان که رسول (ص) معين است از خداي به نص بر او و اظهار اعلام معجزات بر دست او، (69) اولي الامر بايد چنين باشند.
5. طريقي ديگر آن است که اگر آيت حمل کنند بر آن که ايشان گفتند از علي و مفتيان، ائمه ما (ع) داخل باشند در آن و بر قول و قاعده ما آن که ايشان گفتند خارج باشد از او پس اين تفق عليه است و آن مختلف فيه و الاخذ بالاجماع و الاتفاق اولي، در امت کس نخواهد گفتن که نه اين ائمه هر يکي از ايشان فاضل تر و عالم تر و جامع ترند خصال خير را از اهل هر عصر.

تعيين نام ائمه دوازده گانه ي شيعه

ابوالفتوح بعد از ارائه پنج دليل در تعيين مصاديق اولي الامر به ائمه شيعه، اسامي دوازده امام را (70) بر اساس رويايت شيعه ذکر کرده است. (71) در ذيل آيه ي اولي الامر آمده که عبدالله انصاري گفت وقتي اين آيت آمد (72) گفتم: يا رسول الله خداي و رسول را مي شناسم، اولي الامر کيستند که خداي تعالي اطاعت ايشان با اطاعت تو پيوست؟ گفت: «يا جابر هم خلفائي و ائمه المسلمين من بعدي اولهم علي بن ابيطالب ثم الحسن هم الحسين ثم علي بن الحسين ثم محمد بن علي المعروف في التوريه بالباقر و ستدرکه يا جابر فاذا لقيته و اقرأه مني السلم ثم الصادق جعفر بن محمد ثم موسي بن جعفر ثم علي بن موسي ثم محمد بن علي ثم علي بن محمد ثم حسن بن علي ثم ... حجه الله في ارضه و بقيه عباده ابن الحسن بن علي ذاک الذي الله علي يده مشارق الارض و مغاربها ذاک الذي بغيب عن شيعته ...».
تعيين نام و تعداد ائمه شيعه از بحث هاي رايج در عصر ابوالفتوح بود. از جمله منابع عصر ابوالفتوح کتاب نزهه الکرام و بستان العلوم است که بابي را به اين مطلب اختصاص داده است. (73)

کلام شيعي در تفسير ابوالفتوح

مبارزه متکلمين شيعه ي امامي و متکلمان سني پيرامون اعتقادات از رايج ترين مفاهيم دوره ي ابوالفتوح و پيش از او بود. جلسات متعددي پيرامون مسائل کلامي در ري عصر سلجوقي معاصر ابوالفتوح انجام مي گرفت. (74) اهم مسائل کلامي مطرح در دوره ي ابوالفتوح-که در تفسير وي هم آمده-در مفاهيم الهيات بالمعني الاخص عبارت است از: صفات خدا، گناهان کبيره، احباطف ملازمه ي اسلام و ايمان، شفاعتف ايمان، (75) عصمت انبيا، عصمت ائمه و امامت منصوص. برخي از مسائل کلامي پيرامون مسائل الهيات بالمعني الاعم نيز در ري عصر سلجوقي گزارش شده است. (76) کتاب نقض به بسياري از اين مباحث به طور مفصل پرداخته است. کتاب ديگر به نام نزهه الکرام و بستان العلوم از محمد بن حسين رازي (مؤلف تبصره العوام) در الهيات بالمعني الاخص در مبحث امامت است.

1. گناهان کبيره

تعيين حد گناهان کبيره و صغيره از موارد نزاع بين متکلمين شيعه و سني و گروه هاي خوارج، مرجئه و زيديه و ... به ويژه در عصر ابوالفتوح بين شيعه و سني مطرح بوده است. (77)
ديدگاه ابوالفتوح درمورد گناهان کبيره به معتزله نزديک است. معتزله مي گويند: همگي گناهاني که در وعيد آمده کبيره است و آنچه را که ذکري از آن نشده گناه کوچک است. همگي گناهاني که در وعيد بدان ها اشاره شده و آنچه شمار آنها است گناهشان بزرگند (78) و آنچه در وعيد نيامده، رواست که گناه کوچک تلقي شود و نيز روا باشد که گناهان اخير را در مقايسه با يکديگر بزرگ يا کوچک بناميم و نمي توان همه ي آنها را بزرگ ناميد.
ريشه هاي نسبي انگاري گناهان در احاديث ائمه شيعه وجود دارد؛ چون روايات شيعي فرقي بين بزرگي و کوچکي گناه-از حيث اين که معصيت خداست- نگذاشته است ديدگاه ابوالفتوح درباره ي گناهان همانند معتزله و نسبي انگاري است.

2. عصمت ائمه معصومين

احراز عصمت ائمه (از ارکان اساسي اصول مذهب تشيع) تلاش اصلي علماي شيعه به ويژه در عصر ابوالفتوح بود و در بازار منازعه ي (79) ديني جزو رايج ترين مسائل کلامي بود. با توجه به اين که جميع فرق اسلامي اعم از خوارج، معتزله و اشاعره عصمت را شرط امام نمي دانند اثبات عصمت (80) ائمه شيعه ي امامي با اين اوصاف به منزله ي اثبات هويت شيعه ي امامي است.

3. شفاعت

از مسائل اختلافي عصر ابوالفتوح شفاعت بود. ابوالفتوح بنابر ديدگاه شيعه ي اماميه مي نويسد: پيامبر از مرتکبان کبائر شفاعت مي کند و امير المؤمنين علي (ع) از شيعه ي خود شفاعت مي کند و ائمه نيز شفاعت مي کنند.

4. نص بر امامت

از موارد نزاع عصر ابوالفتوح که رازي قزويني (81) بخش درخور توجهي از کتاب خود را به آن اختصاص داده قول شيعه به وجود نص متواتر بر امامت علي (ع) است.

پی نوشت ها :

1- همان، ج1، ص 35.
2- همان، ج4، ص 14.
3- همان، ج 1، ص95.
4- همان، ج6، ص 190.
5- همان، ج4، ص 55.
6- همان، ج 1، ص 195.
7- همان، ج 4، ص 569.
8- همان، ص 571و 572.
9- همان، ج5، ص 53 و 39 و ج2، ص 318.
10- همان، ج 2، ص 371.
11- همان، ج6، ص 361-363.
12- همان، ج 1، ص 561.
13- تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج 1، ص 81.
14- ابوالحسن علي بن اسماعيل الاشعري، مقالات الاسلاميين، ص 33 و 18-19و 35و45 (اميرکبير، تهران، 1362).
15- رافضه و نشانشان آن باشد که ابوبکر و عمر را دشمن دارند و ... «نقض، ص 12و13».
16- جلال الدين محدث، تعليقات نقض، ج2، ص 1237 (انجمن آثار ملي، تهران، 1358).
17- شافعي فقيه قرن دوم سروده است:
ان کان حبي خنسه زکت به فرايضي
و بعض من عاداهم رفضا فان رافضي
18- نقض، ص 300-302و323-324.
19- روض الجنان و روح الجنان، ج4، ص 570.
20- همان، ج 5، ص 225 و 226.
21- النور المشتعل، ص 121 و 124؛ روض الجنان و روح الجنان، ج 2،ص6.
22- آل عمران (3) آيه 59.
23- روض الجنان و روح الجنان، ج5، ص 226.
24- تعليقات نقض، ج2، ص 1250. ابوالفتوح در تفسير آيه ي شريفه 35 سوره ي مبارکه مائده (يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و ابتغول اليه الوسيله...)بعد از ذکر مطالب عاليه و نقل حديثي از ابوهارون عبدي و ابوسعيد خدري و او از رسول آورده:
اباحسن لو ان حبک مذخلي
جهنم کان الفوز عند جحيمها
و کيف يخاف النار من کان موقنا
بان امير المؤمنين قيمها
(روض الجنان و روح الجنان، ج2، ص 1250و ص 1247).
25- روض الجنان و روح الجنان، ج4، ص 50.
26- مفهوم اين حديث از موارد اعتراض تسنن به تشيع است که قزويني رازي نيز اعتراض تسنن را آورده است (و انا من احمد کالضوء من الضوء و الذراع من العضد)ر. ک: نقض، ص 549؛ تعليقات نقض، ج2، ص 1262.
27- نقض، ص 227-279.
28- روض الجنان و روح الجنان، ج2، ص6.
29- ثعلبي کلمه ي شاهد و در يازدهمين آيه ي سوره ي هود را (فمن کان علي بينته من ربه و يتلوه شاهد منه) به علي (ع) تأويل کرده است. ر.ک: النور المشتعل، ص 107؛ ثعلبي، ج2، الورق239.
30- نقض، ص 279.
31- نزاع درمورد اين که خير الناس بعد از نبي ابوبکر يا عمر يا علي (ع) است از جمله اعتراضات تسنن بر تشيع است که رازي قزويني پاسخ داده است. ر.ک: نقض، ص146.
32- نقض، ص 264و 265.
33- روض الجنان و روح الجنان، ج 1، ص 529.
34- نقض، ص 280.
35- همان، ص 513.
36- همان، ص 521.
37- ابوالفتوح آورده است که والنجم اذهوي... مراد آن ستاره است. ابوالفتوح در تأويل اين آيه روايتي ازامام صادق (ع) آورده که منظور از اتمام نعمت ولايت اهل بيت و دين اسلام است... رسول عليه السلام گفت: الحمدلله الذي جعله کمال الدين و تمام النعمته و رضاه برسالتي و بولايه علي من بعدي... که حق تعالي آن را علامت امامت اميرالمؤمنين (ع) قرار داد و سبب آن بود که سلمان و جماعتي صحابه از رسول خدا پردسيدند که يا رسول الله مقام تو را سپس از تو کرا خواهد بود. گفت: آن را که امشب ستاره از قطب آسمان جدا شود و به خانه ي او فرو شود. آن شب اهل مدينه همه بر بام ها رفتند تا امير آن را که باشد ستاره به خانه ي او فرو شود. مگر علي و فاطمه ورد خود رها نکردند و گفتند اگر خانه ما آيد ما را شکر زيادت بايد کردن...هر يک در محراب بودند به ورد خود مشغول که ستاره ي زهره در افتاد «روض الجنان و روح الجنان، ج5، ص 171».
38- ثعلبي در تفسير آيه «انما وليکم الله و رسول و الذين امنوا الذين يقيمون الصلاه و يؤتون الزکاه و هم راکعون». گفته علي بن ابي طالب است که در حال رکوع صدقه داد ر.ک: النور المشتعل، ص 61و85و84؛ روض الجنان و روح الجنان، ج2، ص 176.
39- النور المشتعل، ص 86؛ تفسير ثعلبي، ج1، الورق 77؛ روض الجنان و روح الجنان، ج 2، ص 97 و 98.
40- النورالمشتعل، ص 127، ثعلبي، ج2؛ روض الجنان و روح الجنان، ج 3، ص 203.
41- نقش.
42- تفسير قمي، ج2، ص 463.
43- همان، ص 453-455؛ابوالفتوح، ج5،ص537.
44- روض الجنان و روح الجنان، ج5، ص 552.
45- انوار التنزيل، سراسر کتاب.
46- نقض، ص 269.
47- بنابر روايتي امام باقر (ع) گفت: عذاب اکبر خروج مهدي آل محمد است ر.ک: روض الجنان و روح الجنان، ج5، ص 290.
48- روض الجنان و روح الجنان، ج د1، ص41.
49- همان.
50- بلفتوح در تفسير که کرده است بياورده است تأويل اين آيت که «اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابه الارض ...» و گفته است از دابه الارض باري تعالي علي را مي خواهد که در دنيا باز زنده کند تا همه اعداي او را بيند... «نقض، ص280».
51- روض الجنان و روح الجنان، ج4، ص176-178.
52- نور (24) آيه ي 55.
53- روض الجنان و روح الجنان، ج4، ص 53-55.
54- همان، ص 54.
55- همان، ص 55.
56- نقض، ص 269و270.
57- روض الجنان و روح الجنان، ج5، ص 14.
58- تفسير قمي، ج 2، ص 280.
59- روض الجنان و روح الجنان، ج 5، ص 569و570.
60- تفسير ثعلبي از منابع اصلي تفسير ابوالفتوح حديثي آورده که مصاديق ذوي القربي را علي و فاطمه و دو فرزندش دانسته است ر. ک: النور المشتعل، ص 211؛ تفسير ثعلبي، ج4، الورق 328.
61- تفسير قمي، ج2، ص280.
ُ62- روض الجنان و روح الجنان، ج 4، ص571.
63- همان، ص 181.
64- ثعلبي از منابع سني تفسير ابوالفتوح در ذيل آيه ي 23 سوره ي شوري اين حديث را آورده است ر.ک: النور المشتعل، ص 179؛ تفسير ثعلبي، ج4، الورق، ص328.
65- روض الجنان و روح الجنان، ج4، ص 327.
66- تفسير قمي، ج1، ص169؛ تفسير عياشي، ج1، ص 250.
67- نقض، ص 266و 267.
68- روض الجنان و روح الجنان، ج5، ص 414وج1، ص 787.
69- همان، ص 410.
70- همان، ج 1، ص 786.
71- همشهري معاصر ابوالفتوح نيز درمورد اسامي ائمه معصومين مطلبي را آورده است ر. ک: نقض، ص 28و29.
72- در سوره ي نساء آيه 69 به طور اجمالي به ائمه ي دوازده گانه شيعه اشاره کرده است (و من يطع الله و الرسول فاولئک مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئک رفيقا).
73- در تأويل «سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق» آورده که دليل آفاق و دوازده برج است که مجراي آفتاب است و ماهتاب و کواکب باشد ... الم ذلک الکتاب و آن دوازده حرف است و... آيات ديگري را به نوعي به عدد دوازده برگردانده و آن را با دوازده امامي شيعه تطبيق داده است ر.ک: محمد بن حسين رازي، نزهه الکرام، ج2، ص409-436 (تهران،1362).
74- نقض، ص 451.
75- همان، ص 482و503و573و640و641.
76- همان، ص 505.
77- زيديه اتفاق دارند که مرتکب کبيره به دوزخ خواهد رفت و جاودان خواهد بود ر.ک:مقالات اسالميين، ص44و 76و77. رافضيان (شيعه امامي)مرتکب کبيره را دوزخي و قابل شفاعت ائمه شيعه مي دانند، گروهي ديگر از رافضيان مرتکب کبيره را قابل شفاعت ائمه شيعه مي دانند، گروهي ديگر از رافضيان مرتکب کبيره را قابل شفاعت ائممه نمي دانند ر. ک:مقالات اسلاميين، ص 34. خوارج مرتکب کبيره را کافر و مخلد در آتش و مرجئه هر گناهي را بزرگ مي دانند ر. ک: مقالات اسلاميين، ص77 و145.
78- مقالات اسلاميين، ص 145.
79- نقض، ص 573و576.
80- در هر روزگاري معصومي يوده ست که اگر خللي را بايد به دين دفع کند يا اگر شبهي افتد در شرعيات حل آن بکند ر.ک: نقض، ص 28.
81- نقض، ص 639-643.

منبع: ماهنامه ي آينه ي پژوهش