همه چيز درباره صابئين ( مندائيان ) (2)

تهیه کننده : محمود کریمی شرودانی
منبع : راسخون



صابئين از نظر قرآن

واژه شناسي

مندا به معناي علم، شناخت،ادراك و يا عرفان ، واژه اي از زبان آرامي شرقي است. ( زبان آرامی یکی از کهنترین زبانهای سامی است که تعدادی از زبانهای زنده دنیا نظیر عربی و عبری از آن مشتق شده اند . این زبان ابتدا در بابل و آشور رواج داشته و بعدها در عهد هخامنشی زبان اداری و مکاتباتی دربار بود و بدین روی تعدادی از کتیبه های باقی مانده از هخامنشیان با خط میخی و به زبان آرامی نگاشته شده است . این زبان در تورات نیز کاربرد داشته و تعدادی از آیات سفر ارمیاء به این زبان نگارش یافته است . به طور کلی می توان این زبان را زبان بین المللی عهد کهن نامید چیزی مانند زبان عربی در دوره اسلامی و انگلیسی در زمان حاضر.)
مندايي (جمع آن : مندائيان) به معناي پيران عرفان، پيروان علم الهي يا پيروان شناخت هستي است. به همين مناسبت معبد آنان به نام مندي نام دارد.
ستاره پرستها در متون اسلامي به نام صابئين شناخته شده اند. ولي صابئين امروزي هيچگاه خود را (در متون شان) صابئين معرفي نكرده اند. آنها در تمامي متون، اعم از كتابهاي اصلي و يا فرعي (موسوم به طومار يا ديوان) ، خود را مندايي ناصورايي معرفي كرده اند. ناصورايي به معناي محافظ دين ، مومن ، متقي و اهل عبادت و واژه اي از زبان آرامي شرقي است.
مورخين و علما مسلمانان در متون اسلامي، صابئين را با مغتسله يكي دانسته اند. به اين علت كه اساسي ترين و رايج ترين آيين صابئين مندائي،غسل تعميد در آب است. عيسي مسيح توسط يحيي غسل تعميد يافت. بدين وسيله در دو دين صابئين مندائي و مسيحيت، غسل تعميد به منزله پاكي تن و روان و نمادي از اعتقاد و ايمان به رستگاري و پرهيز از كژروي است. ( یحیی معمدان فرزند زکریای نبی و هم عصر عیسی (ع) بوده و از انبیای بنی اسرائیل محسوب می شود وی در کنار رود اردن توبه کاران را غسل تعمید می داد ( منابع مسیحی ) اما اینکه در متون اشاره مي كنند که وی واضع غسل تعمید است صحیح نیست . اصولا پیش از یحیی و در دوره های قبل آب به عنوان مظهر پاکی مورد توجه بوده و شستشو با آن در برخی مذاهب نوعی فریضه مذهبی شمرده می شده است.)
واژه صابئه از ص – ب – ع در هنگام تعريب ع ساقط شده ، به شكل صَبأ خوانده مي شود و معناي در آب فرو رفتن و ريزش آب و ميل نمودن به چيزي از آن مستفاد مي گردد.
واژه صوا و صبا به معني غسل گرفتن است، كه مصدر مصوتا و مصبتا به حساب مي آيد . مصبتا به معني غسل است. مصبتا در ادبيات محاوره اي به شكل مصوتا تلفظ ميشود. اعراب وجه اسم فاعلي آن را صابي يا صابئين خوانده اند. معناي در آب فرو رفتن (غسل) در اين كلمه مستتر است.

صابئين از نظر قرآن

ما هنوز درك دقيقي از اطلاق واژه صابئين بر مندائيان در متون اسلامي و در صدر آن قرآن مجيد نداريم. عليرغم تفاسير بسيار بر سه سوره قرآن، بقره و مائده و حج، هنوز به معناي مطلق كلمه نمي توانيم ادعا داشته باشم كه صابئين قرآن، مندائيان پيرو حضرت يحيي هستند. تنها در هاله اي از شك و يقين و درچارچوب اشارات نزديك به واقعيت و مبتني بر استنادات تاريخي و از همه مهمتر با بررسي متون مندايي مي توانيم نوعي ارتباط قوي بين مندائيان و صابئين مشاهده نماييم.
قرآن كريم در سه جا از صابئين نام آورده است:
1- ان الذين امنوا و الذين ها دوا و انصاري و الصابئين من آمن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحاًفلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون.
«سوره بقره ،آيه 62»
همانا آنان كه به اسلام ايمان آوردند و آنانكه از اهل يهود و مسيحي و صابئي بوده و از روي حقيقت به خدا و روز قيامت ايمان آورند و نيكوكاري پيشه كنند براي آنها پاداشي نيك نزد پروردگارشان هست و هيچ گاه اندوهگين نخواهند بود.
2- ان الذين آمنو و الذين ها دوا و الصابئون و انصاري من آمن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحاً فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون.
«سوره مائده، آيه 69»
همانا كساني كه به اسلامي گرويده اند و يهود و مسيحيان و صابئين كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و نيكوكار شوند هرگز ترسي بر آنان نبوده و نه اندوهگين خواهند شد.
3- ان الذين آمنو و الذين هادوا و الصابئين و النصاري و المجوس و الذين اشركو ان الله يفصل بينهم يوم القيامه ان الله علي كل شي شهيد.
«سوه حج، آيه 17»
البته كساني كه به خدا ايمان آورده اند و اهل يهود و صابئين و مجوس و آنان كه به خدا شرك آوردند خداوند ميان آنها در روز قيامت جدايي افكند، همانا خداوند بر احوال همه موجودات عالم گواه (و بصير) است.
فرضیه هایي در باب صابئین
ما در ادامه به بررسي نظريات قرآن در مورد صابئين مي پردازيم:
1- صابئین همان پیروان یحیی تعمید دهنده اند که امروزه با نام مانداییان شناخته می شوند.
2- صابئین گروهی با مذاهبی التقاطی مرکب از عقاید مختلف نظیر فلاسفه یونان، مذاهب ایرانی و مذاهب مصری و بین النهرینی می باشند.
3- صابئین ارتباط بسیار نزدیکی با حنفای ساکن عربستان پیش از اسلام دارند.
4- صابئین گروهی با اعتقادات توحیدی و بدون شریعت خاص بوده اند که با ظهور اسلام، جذب جامعه اسلامی گردیده اند.
كه البته نظريه آخر مناسب تر به نظر مي آيد. مقصود از صابئین در این فرضیه صرفا گروه مورد اشاره در قرآن (آیات 62 بقره، 69 مائده و 17 حج) می باشد.مقصود از داشتن اعتقادات توحیدی، اعتقاد به منشایی واحد برای خلق و حفظ عالم، در مقابل اعتقادات شرک آمیز اعراب جاهلی است.مقصود از شریعت، احکام عملی و اجرایی خاص یک مذهب یا مکتب فکری است و مقصود از جامعه اسلامی، اجتماع مسلمانان پس از رسمیت یافتن و نشر اسلام در شبه جزیره عربستان می باشد.
در ترجمه آيات قرآني برخي از مترجمين، صابئين را به ستاره پرستها ترجمه كرده اند (در عهد پیامبر اسلام واژه صابئین در مکه به کسانی اطلاق می شد که پیرو دین مرسوم نبوده و ازدین خارج شده حساب می شده اند . این را می توان از صحبت ابوذر در مسجدالحرام با زنی که در برابر لات و عزی گریه می کرد و حاجت می خواست در یافت ( فروغ ابدیت – جعفر سبحانی – ج1) بدین لحاظ در در عهد نزول قرآن این احتمال وجود دارد که شاید گروه صابئین به موحدین حنفی پیرو دین ابراهیم (ع) نیز اطلاق می گردیده است که توسط مردم مشرک مکه مطرود و مورد نفرت بوده اند ) اطلاق مفهوم ستاره پرست به صابئين به تفاسير مفسرين اوليه قرآن و حكماء و علماء اسلامي قرون چهارم تا ششم هجري مربوط مي گردد.
استنادات ايشان به حادثه گذر مأمون از شمال بين النهرين به مقصد شام است كه در اواخر عمر مأمون با عده اي كه موهاي سر را بلند و بر پشت گره زده و بر تن قبائي داشتند ملاقات، و درباره دين و آئينشان سوال مي نمايد. آنها خود را نه يهود و نه مسيحي، بلكه از مردم حران معرفي مي كنند. مأمون آنها را به فرقه اصحاب الراس منتسب و بدانها اخطار مي كند:
«يا به دين اسلام روي آوريد يا به يكي از اديان اهل كتاب درآئيد.» آنها بعد از رفتن مأمون به سوي شام ، موهاي خود را تراشيده و پوشاك خود را تغيير و برخي از آنها به مسيحيت گرويدند. ابن النديم اين واقعه را از ابويوسف ايشع قطيعي نصراني نقل مي كند.
ادامه حكايت بالا كه اكثر متون اسلامي از آن ياد كرده اند چنين است:
«شيخي از فقها شهر حران بدانها مي گويد: اگر مأمون از سفر بازگشت به او بگوئيد ما از صابئه هستيم و صابئه نامي است كه خداوند در قرآن ذكر نموده است». «شما اين نام را به خود ببنديد كه نجات خواهيد يافت.»
مأمون (خليفه هفتم عباسي) در نزديكي طراسوس وفات مي يابد و خطرات حكومتي از حرانيان خود را به فرق مختلفي منتسب مي نمايند. عده اي به كيش مسيحي، و برخي به دين اسلام وارد مي شوند. بعد از انتشار خبر وفات مأمون برخي از آن عده كه مسيحيت گرويده بودند به آئين قبلي بر ميگردند و آن عده كه به اسلام وارد شده بودند نتوانستند به سادگي از اسلام خارج شوند. بنابراين اين حكومت: دو جمعيت اسلام آورده و به نصراني گرويده در بين حرانيان (معروف به صابئه) تا ساليان متمادي حضور داشتند.
هيچ يك از حكما و مورخين اسلامي اشاره اي به كلمه مندائي و مندائيان نكرده اند. اين نشان دهنده عدم آشنايي حكما اسلامي از محتوي متون مندايي و حتي نمايشگر عدم گفتگوي آنها با شيوخ و روحانيون اين دين است .
برخي از حكما اسلامي، صابئين را به هندوان و شمنيه (شمن پرستان چيني) و مصريان نسبت داده اند. بيشترين و مهمترين ادله آنها تشابه گاهشماري و تعظيم كواكب و صابئين با ملل فوق است. هيچ يك از حكما اسلامي به روشني رابطه بين صابئين و هرمس را توضيح نداده اند. ولي بي استثنا مصر و هندوچين خاستگاه اوليه آنها فرض شده است.
تنها محقق اسلامي كه در قرون اوليه به صابئين حراني نزديك شد و معابد آنها را مشاهده كرد، مسعودي صاحب كتاب با ارزش مروج الذهب بود. او در ديدارش از معابد صابئين مندايي فرصت گفتگو و احتياج ديني با علما صابئين حراني را نيافت. گزارش او تكميل كننده نظريات ديگر محققين اسلامي است. توصيف كوتاه او ما را بدين باور مي رساند كه حرانيان و صابئيان از يك فلسفه ديني و شعاير ديني واحد پيروي نموده و گويا تفاوت چنداني بين آنها ديده نمي شد.
يكي از دلايل ستاره پرست خوانده شدن صابئين در متون اسلامي، روايتي از امام رضا عليه السلام است. روايت فوق از علي بن ابراهيم نقل شده است كه مضمون آن اين است:
«صابئين قومي جداگانه اند، نه مجوسند و نه يهود و نه نصاري، و نه مسلمان، آنها ستارگان و كواكب را مي پرستند.» اين روايات از جمله روايتهاي شاد و كمياب بوده و استناد بدان محل تأمل دارد . شايد منظور، صابئين غير مندايي شهر حران باشند كه در اين زمان به پرستش كواكب معروف بوده اند.
در بررسي تاريخ و زبانشناسانه واژه صابئه و صابئين ، به اين نكته واقف مي شويم كه اولين منبع رسمي تاريخي كه واژه صابئين را به كار گرفت قرآن كريم بود. قبل از آن در هيچ منبعي واژه صابئين به كار گرفته نشده بود. بعيد مي نمايد كه قرآن بدون مصداق خارجي، واژه صابئين را سه بار تكرار نمايد. بطور حتم همان گونه كه عرب قبل از اسلام واژه يهود را به قوم بني اسرائيل و واژه نصاري را به پيروان عيسي ناصري و واژه مجوس را به ايرانيان پيرو زرتشت اطلاق مي كرد، مي بايست براي واژه صابئين نيز يك مصداق معلوم و معين وجود مي داشت.
پيدا كردن مشخصه هاي قوم صابئين از واژه صابئين مثل سه واژه يهود، نصاوي و مجوس امكان پذير است.
يهود ازيهودا فرزند يعقوب (موسوم به اسرائيل : بنده خدا) مأخوذ است و احتمال اينكه از يهود (خداوند خداي بني اسرائيل) باشد ضعيف است.
نصاري ازمحل تولد عيسي مأخوذ است. شهر ناصره در الجليل مكان زايمان مريم باكره بود و بدين لحاظ لقب يا كنيه ناصري بر عيسي نوعي يادآوري جايگاه تولدش و چگونگي تولدش است. وجه تسميه دوم آن جنبه نظري دارد. نصاري برگرفته ازناصورايي به معناي محافظ دين است. واژه مجوس از مگوش آرامي و يوناني به معني مغ است. اعراب آن را مجوس تلفظ مي كردند. در اوستا به صورت مغو و در فارسي به صورت مغ است. مغ ها قبيله اي روحاني بودند كه مسئوليت حفظ آداب ديني را به عهده داشتند و گويا ديااكو، اولين پادشاه ماد، از اين گروه بوده است. سه واژه فوق نمادي طبقه اجتماعي روحانيون (فرزندان يهودا، روحانيون عيسوي، مغ‌ها) مي باشند.
حال به واژه صابئين مي رسيم. دو معنا از آن مستفاد شده است: يكي ريزش آب و ديگري ميل نمودن از راه اصلي به راه ديگر.
صب، با فتحه و تشديد با به معني ريختن و ريخته شدن آب است. همچنين معناي مرد عاشق در آن مستتر است. صب با ضمه ص به معني آنچه ريخته شود از طعام مي دهد.
علي اكبر دهخدا بعد از تاييد عبري بودن اين واژه، صابئين را از ريشه ص – ب – ع و به معناي فرو رفتن در آب مي داند. با فرض اين تعبير، معناي مغتسله (تعميد كنندگان) بهترين ترجمه آن است.
اينكه عرف قبل از اسلام معناي عقيدتي (تمايل از راه اصلي به راه ديگر) را براي صابئين انتخاب كرده باشد با احوال عرب جاهليت كه همه معاني را از طريق حسي و مشاهده اي نام گذاري مي كرد متضاد است. اينكه قرآن ، ابتدا به ساكن اين نام را براي آنها تعبيه كرده باشد نيز بعيد است. سياق نامهاي مندرج در آيات قرآن مبتني بر فرهنگ عامه شبه جزيره بوده تا بتواند در آنها نفوذ كرده و همگان از ظاهر آيات به باطن آيات رهنمون شوند.
مسافرتهاي تجاري محمد بن عبدالله (ص) پيامبر عظيم الشأن اسلام به شام در قبل از بعثت، احتمال آشنايي پيامبر اسلام با اين گروه را افزون مي كند. و يا حداقل كاروانهاي تجاري اهالي مكه به شام شايد نام و آيين گروه را به اهالي مكه منتقل كرده بودند.
اگر معناي اول واژه صابئين (از صب) را مغتسله (در آب فرو روندگان) تلقي نمائيم هيچ مشكلي بر ارتباط دهي بين صابئين قرآن و مغتسله كه مندائيان كنوني باقي مانده آنها هستند به وجود نمي آيد. ولي اگر معناي دوم واژه صابئين را معادل تمايل از راه اصلي به راه ديگر قلمداد نمائيم، آن موقع چند حالت مفروض است:
حالت اول اينكه: صابئين همان گروه معتقدين به متوسط هاي روحاني هستند كه به تدريج فرقه هاي ستاره و كوكب پرستي و بت پرستي از آن منشعب گرديد و در سراسر مصر و هند و چنين و يونان و كلدانيان رايج گشت. مطابق اين تحليل آنها بيش از آنكه موحد باشند و به مقام توحيد ارج نهند، به واسطه هاي بين خدا و انسان احترام قائلند. اگر اين حالت را قبول نمائيم تمامي مندرجات متون اسلامي قرون چهارم تا ششم هجري مبتني بر صابئي بودن تمام تمدنهاي جهاني را پذيرفته ايم.
طي اين تحليل، راه انبيا توسط برخي حكما و علما فلسفي منحرف گشته، و صابئه واژه اي عام براي تفسيري نوين از هستي است كه اعتقادي به متوسط هاي جسماني (انبيا) ندارد. مسلماً هرمس را بايد سر سلسله اين گروه بناميم (به شرطي كه روايت شهرستاني در خصوص پيامبر بودن هرمس را ناديده بيانگاريم).
حالت دوم اينكه: صابئين گروهي ازمندائيان خوانده شده اند كه به تدريج از راه اصلي (راه انبيا) در اعتقاد به متوسط هاي جماني و شريعت نبوي منحرف و به آئين هاي خود ساخته و يا ملتقط با آيين هاي شرك آميز روي آورده اند.
دو حالت فوق مورد انطباق با گفته قرآن نيستند، زيرا آيات قرآن اصرار دارند بر اينكه آنان اهل كتاب بوده و در رديف يهوديان و مسيحيان و زرتشتيان قرار گرفته اند. مسلماً نظر شارع مقدس در اين آيات بر گروههاي موحد و مومن به خدا قرار دارد. در غير اين صورت مي توانست آنها را اهل شرك خطاب كند.
بنابراين، قرآن مجيد صراحتاً يهود و نصاري و مجوس و صابئين را در يك رديف و از اهل كتاب و موحد و اهل ايمان معرفي مي كند، و در هيچ جاي ديگر صابئين را به كفر و انحراف معرفي نكرده است.
از تحليل بالا مي توان نتيجه گرفت كه صابئين قرآن داراي خصيصه تعميد در آب هستند .
موضوع بعدي ارتباط ما بين يحيي و صابئين است. مطابق آيات قرآن زكريا در اواخر عمر و درسنين كهولت صاحب فرزندي مي شود كه خداوند او را يحيي مي نامد. خداوند به او در سنين كودكي كتاب (حكمت علمي و نظري ) مي دهد.
يا يحيي هذا الكتاب بقوه و آيتناه الحكم صبيا
«سوره مريم، آيه 12»
اي يحيي اين كتاب را محكم بگير و در طفوليت او را حكمت و فرزانگي داديم.
درآيات قرآن ، هيچ رابطه مشخصي بين يحيي و صابئين ديده نميشود. تنها برحسب آياتي كه درباره شخصيت محبت آميز و حكيم گونه يحيي آمده، مي توانيم اخلاقيات صابئين مندائي با اخلاق يحيي (ذكر شده در قرآن) را در يك مدار قرار دهيم.
در هيچ جاي ديگر قرآن مجيد اشاره اي به نام كتاب يحيي و يا پيروان يحيي نمي شود. ديگر آيات قرآن اشعار دارند بر اينكه خداوند يحيي را بسيار دوست داشته و تا آن زمان هيچ پيامبري بدين شكل مبعوث نشده و بدين نام خوانده نشده است.
از فهوي آيات 12-1 سوره مريم استنباط ميشود كه مرام حضرت يحيي مبتني بر محبت و نيكوكاري و زهد و تقوي بوده و خداوند پيشاپيش مرگش و زندگي دوباره اش را (مثل عيسي مسيح) اعلام مي كند .
همچنين در اينجا مي توانيم به بررسي ارتباط آنان با ديگر اديان پرداخت:

صابئین و ماندایی ها

از قرن هفدهم میلادی به بعد که نخستین هیات های تبلیغی پرتغالی، متون خطی ماندایی را به اروپا منتقل کردند، بحث و بررسی پیرامون این گروه که عمدتا در باتلاق های میان دجله و فرات و در اطراف رود کارون می زیستند، اوج گرفت. (2) تحقیقات اولیه مستشرقین حاکی از وجود شباهت هایی میان این فرقه تعمیدگر، با گروهی که در میان مسلمانان به صابئین یا صبی ها اشتهار داشتند، بود.
مستشرقین بر اساس برخی قراین لغوی، کلمه «صابئی » را مشتق از ریشه آرامی و به معنی تعمید و شستشو کردن دانستند (3) و با توجه به اشاره ای که در کتاب «الفهرست » ابن ندیم به گروهی به نام مغتسله شده و وی آنان را در ردیف صابئین معرفی کرده، (4) این فرقه تعمیدگر راهمان صابئین مذکور در قرآن پنداشتند. (5) امروزه با توجه به برخی قراین، این نظریه از قوت سابق برخوردار نیست و پذیرش آن با اشکالاتی مواجه است: (6) نخست آن که; با توجه به ظاهر آیات قرآن و این که توضیح خاصی در معرفی این گروه نیامده، چنین به نظر می رسد که در زمان نزول قرآن، مدلول صابئین برای مسلمین صدر اسلام کاملا شناخته شده بوده و نیازی به توضیح بیش تر نداشته است و شاید علت این که در احادیث منقول از پیامبر اسلام (ص) در مورد اهل کتاب پرسشی از طرف مسلمین در مورد این گروه یافت نمی شود، (7) این باشد که معاصران پیامبر (ص) به خوبی از مصداق این کلمه آگاهی داشته اند و این امر مستلزم حضور کاملا شناخته شده ماندائیان در شبه جزیره عربستان است و حال آن که در هیچ یک از منابع تاریخی و تفسیری اولیه مسلمانان نشانی از گروهی با آئینی خاص که بتوانند مصداق این گروه قرار گیرند یافت نمی شود. (8) از سوی دیگر، حضور این گروه، خصوصا با توجه به لزوم انجام مراسم عبادی ایشان در کنار آب های جاری، در سرزمین خشک عربستان بسیار غیر قابل تصور می نماید و شاید از همین روست که گروهی از محققین جدید نیز برآن شده اند تا صابئین را به گروه های دیگر گنوسی نظیر الکزائیت ها، ابیونیت ها یا آرکونتیک ها مربوط نمایند. (9) دوم این که: حتی اگر بپذیریم که کلمه صابئی، آن گونه که مستشرقین جدید گفته اند، دارای ریشه آرامی و به معنی تعمید باشد، این مطلب مسلم است که در زمان نزول قرآن در عربستان، این کلمه معنی دیگری داشته; یعنی همان گونه که اکثر علمای لغت عرب و مفسرین قرآن ذکر کرده اند، کلمه صابئی و جمع آن صابئین بر کسانی اطلاق می شده که دین مرسوم و مالوف جامعه را رها کرده و به آیینی جدید روی آورده بودند; (من انتقل من الدین الی الدین الآخر (10) ) . اطلاق لفظ صابئی بر پیامبر اسلام (ص) و مسلمانان صدر اسلام توسط مشرکین، که به کرات در منابع آمده، دلیل دیگری بر اطلاق کلمه صابئی در معنای غیر از تعمید و یا شستشو می باشد. (11) سوم این که: سخن برخی از مستشرقین که خواسته اند میان صبغة الله مذکور در آیه 138 سوره بقره با آئین های تعمیدی و ریشه های آن در اسلام ارتباط برقرار کنند (12) نیز معقول به نظر نمی آید، زیرا به اعتقاد اغلب مفسرین، مقصود از صبغة الله در آیه مذکور صرفا رنگ خدایی و فطرت الهی داشتن است. (13) و به هیچ وجه بر اصل تعمید در اسلام دلالت نمی کند، اگر چه این آیه در پاسخ غسل تعمید مسیحیان نازل شده باشد.
چهارم این که: تاکید فرق گنوسی عموما و ماندایی ها خصوصا بر پنهان نگاه داشتن آداب و رسوم و رموز فرقه ای خود، آشنایی گسترده و شایع عرب جاهلی و نیز مسلمانان صدر اسلام با ایشان را مشکل می سازد، خاصه آن که در بعضی از منابع، کلمه صابئی توسط اهل بادیه که از اختلاط با فرهنگ های بیگانه و نیز شهرنشینان به دور بوده اند استعمال شده است; نظیر داستان منقول از ابن سعد در مورد پیرزنی بادیه نشین که از پیامبر (ص) با لفظ صابئی یاد می نماید. (14) ابوالفرج اصفهانی نیز در «الاغانی » ، داستانی به این مضمون نقل می کند که، چون لبید از پیش پیامبر (ص) به نزد مردم خود باز گشت و از تعالیم وی درباب بهشت و جهنم و...برای آن ها سخن گفت، شاعری به نام صرافه این کیش را دین الصابئین خواند. (15) پنجم این که: اشاره ای که در بعضی منابع اسلامی نظیر «الفهرست » ابن ندیم و یا مروج الذهب مسعودی به گروه های تعمیدگری به نام صابئه البطائح شده (16) و مورد استناد برخی مستشرقین برای یکی دانستن آنان با مانداییان قرار گرفته، به هیچ وجه دلیلی بر استعمال این کلمه در همین معنا در دوران پیامبر (ص) و زمان نزول قرآن نمی باشد. اختلافی که این منابع خود در تعیین مصداق صابئان دارند، شاهدی بر عدم وضوح مطلب برای آنان می باشد.درباب مصداق واقعی این گروه، هم مسعودی و هم ابن ندیم با تردید و ابهام کامل سخن گفته اند. (17) ششم این که: در هیچ یک از منابع مذکور اشاره ای به یحیی تعمید دهنده، معروف ترین پیامبر مانداییان نشده است.با توجه به آشنایی کامل مسلمانان با یحیی (ع) از طریق قرآن، چنان چه گروه مورد اشاره مسعودی و ابن ندیم همان مانداییان مورد نظر مستشرقین باشند، این عدم توجه بسیار غریب به نظر می رسد.
در واقع، آن چه از بررسی این قبیل منابع به نظر می رسد آن است که اطلاق صابئین به این گروه ها در دوره بعد از نزول قرآن و پس از آشنایی مسلمانان با آنان صورت گرفته است.
اگر داستان خولسون (18) در باب تسمیه مانداییان - که او آن ها را با فرقه گنوسی دیگر الکزاییت ها مرتبط می داند - بپذیریم، شاید علت نام گذاری آن ها به صابئین توسط مسلمانان مشخص گردد.خولسون که آرایش درباب مانداییان پایه و اساس مطالعات بعدی مستشرقین قرار گرفته، داستانی از هیپولیتوس (19) نقل می کند که طبق آن، الکزای (20) مؤسس فرقه الکزاییت ها کتابی آسمانی را به شخصی به نام سوبای (21) داد.وی از این داستان چنین نتیجه می گیرد که این گروه به نام این فرد، صبی خوانده شدند و این کلمه به وسیله اعراب، «مغتسله » ترجمه شد. (22) اگر این داستان صحیح باشد می توان چنین نتیجه گرفت که اشتباه نامیدن این گروه به صابئین، از تشابه ظاهری دو کلمه صابئی و سوبای (که بعدها به صبی تغییر یافت) نشات گرفته است.
همان گونه که گفته شد.امروزه فرضیه یکی دانستن مانداییان و صابئین از قوت سابق برخوردار نیست.پذیرش دیگر فرق گنوسی مذکور توسط محققین جدید نیز با اشکالاتی نظیر آن چه در ارتباط با مانداییان گفته شد، مواجه است. (23) به نظر می رسد که اصرار مستشرقین در مربوط ساختن صابئین قرآن با یکی از فرق گنوسی، یهودی و مسیحی، بدون وجود هیچ قرینه تاریخی مبنی بر حضور آنان در عربستان زمان پیامبر (ص)، بی ارتباط با علاقه و پیش فرض ایشان در یافتن ریشه های یهودی - مسیحی در قرآن و تعالیم پیامبر (ص) نباشد. (24)

صابئین و حرانیان

از قرن دوم به بعد جغرافی دانان و مسلمانان از گروهی به نام حرانیان نام می برند که خود را صابئین قرآن می دانستند. (25) در واقع، آن چه در اکثر منابع اسلامی در مورد صابئین می یابیم، مربوط به این دسته، یعنی صابئین حران می باشد.منابع اسلامی طریقه آن ها را ترکیبی از مذاهب یونانی، بابلی و مصری عهد هلنیستی می دانند که تعظیم هیاکل آسمانی و نجوم و سعی در تزکیه و تهذیب نفس ویژگی هایی خاص بدان می بخشد. (26) ظاهرا در نام گذاری این گروه به «صابئین » یک اشتباه و یا فرصت طلبی تاریخی صورت گرفته است.اگر چه ابن ندیم در «الفهرست » داستانی در همین ارتباط در زمان خلیفه مامون روایت می کند، (27) اما حقیقت آن است که اختلاف فقها و محدثین در باب پذیرش این گروه در سلک اهل کتاب به مدت ها قبل از واقعه مذکور باز می گردد; (28) هر چند با توجه به علاقه مامون - که خود مشرب معتزلی داشت - به علوم و حکمت یونانیان، این احتمال وجود دارد که وی به عمد با این گروه که واسطه ورود علوم یونانی به عالم اسلام بودند به تسامح رفتار کرده باشد.
در هر حال، آن چه در منابع درباره عقاید و آداب و رسوم ایشان آمده حکایت از نگرشی ثنوی به عالم، پرستش خدایان متعدد و نیز تعظیم هیاکل آسمانی دارد. (29) مسعودی که در زمان خویش یکی از معابد مهم ایشان را مشاهده نموده، گزارش جالبی در مورد بعضی رسوم ایشان از جمله اتهام آنان به قربانی کردن انسان برای خدایان، ارائه می کند. (30) شهرستانی در «ملل و نحل » و ابن ندیم در «الفهرست » ، به تفصیل در مورد اقتباس آرای ارسطو و سایر فلاسفه یونان توسط ایشان سخن گفته اند. (31) تاثیر حکمت هرمسی در عقاید این دسته، بیش از سایر عقاید، آشکار است.آنان هرمس را پیامبر و مؤسس طریقت خویش معرفی می کردند و او را با ادریس نبی و اخنوخ تورات یکی می دانستند. (32) برخی مورخین مسلمان نام گذاری ایشان به صابئین را برگرفته از نام یکی از فرزندان ادریس موسوم به «صابئی » دانسته اند، (33) اگر چه در تورات که ظاهرا سند اقتباس داستان های مربوط به ادریس است هیچ اشاره ای به این فرد وجود ندارد.از این رو بعید نیست که این داستان نیز صرفا برای مربوط ساختن این گروه با یک پیامبر الهی ساخته شده باشد.دکتر زرین کوب معتقد است که انطباق هرمس با اریس و اخنوخ، بعدها در دوران اسلامی صورت گرفته است. (34) در هر حال، این گروه که خود را صابئین مذکور در قرآن معرفی کردند توانستند در پناه حمایت دولت های اسلامی تا مدت ها به آسایش و آرامش در میان مسلمانان زندگی کنند و سهم بسیار بزرگی در تمدن اسلامی داشته باشند، گر چه گه گاه مورد تکفیر فقها و یا تعقیب خلفا نیز قرار می گرفتند.آدام متز درخشش کار ایشان را در اواخر قرن دوم و در زمان خلیفه امین می داند و روایتی از طبقات سبکی نقل می کند که طبق مضمون آن، صابئین در حران دین خویش آشکار کرده، گاوهای آراسته بیرون آوردند (35) و این اظهار موجودیت های علنی به تدریج خشم مسلمانان را برانگیخته است. ابوسعید اصطخری در سال 320ه ، یعنی حدود صد سال بعد از این دوران اوج، حکم به قتل آن ها داد که البته عملی نشد. (36) در اواسط قرن سوم با ورود ثابت بن قره حرانی به بغداد، فرقه تازه ای از صابئین در بغداد به وجود آمد که از میان آنان علما و دانشمندان برجسته ای چون سنان بن ثابت - فرزند ثابت بن قره - ابواسحق بن هلال صابی، هلال بن محسن صابی، بتانی، و...ظهور نمودند. (37) ظاهرا، صابئین حران از نوع جمعیت های سری و نظیر فیثاغورسیان بوده اند و به احتمال قوی در ایجاد جمعیت های سری مسلمانان نظیر اخوان الصفا و نیز در شکل گیری آرا و عقاید متصوفه مسلمانان نقش قابل ملاحظه ای داشته اند. (38) فعالیت این گروه، از قرن چهارم به بعد سیر افولی گرفت، به نحوی که ابن حزم می گوید در زمان وی تعداد آنان در همه دنیا چهل تن نمی رسد. (39) آن چه دانستن آن در مورد این گروه مفید می باشد - صرف نظر از سهم آنان در تمدن اسلامی - دو نکته اساسی است:
نخست، ارتباط این گروه با حضرت ابراهیم (ع) است که مورخین مسلمان، شاید به دلیل تعظیم اجرام سماوی توسط این گروه و نیز انتسابشان به حران، (40) که ابراهیم (ع) نیز مدتی در آن اقامت داشت، معتقدند که ابراهیم (ع) مامور دعوت این گروه به توحید شد و از همان زمان، صابئین به دو گروه حنیف، که پیروان آن حضرت بودند و مشرک، که مخالفان ایشان بودند تقسیم گردیدند. (41) جغرافی دانان مسلمان نظیر ابن حوقل و ابوالفدا به هنگام ذکر معابد صابئین حران، از محلی به نام تل ابراهیم که نمازگاه این گروه است یاد می کنند، (42) که بیان گر ارتباط این عده با ابراهیم (ع) بوده و در جای خود قابل بحث و بررسی می باشد.
نکته دوم، ارتباط این گروه با مغتسله یا صابئة البطائح است که خود موضوع تحقیقی جداگانه می باشد.وجود عوامل اعتقادی مشترک نظیر اعتقاد به دو سرزمین نور و ظلمت، رستاخیز...و نیز داشتن نقاط مشترکی در سابقه تاریخی مانند هجرت هایی که برای هر دو گروه ذکر شده و یا مرکزیت شهر حران، نمایان گر ارتباطی نزدیک میان صابئین حران و صابئة البطائح است که بحث پیرامون آن از حوصله این مقاله خارج است.
صرف نظر از سهم بزرگ صابئین حران در تمدن اسلامی و به رغم این که حکومت های اسلامی مدت زمانی طولانی آنان را به عنوان اهل کتاب به رسمیت می شناختند، وجود عناصر پلی تئیستی متعدد و مشکوک بودن ادعاهای ایشان در مورد پیامبر و کتاب آسمانی خود، از همان ابتدا تردید محققین مسلمان را برانگیخته بود و تقریبا در همه منابعی که از ایشان نامی برده شده، در ردیف بت پرستان و مشرکان محسوب گردیده اند.انتساب آنان به بودا و اطلاق کلمه صابئی بر بت پرستان هندو که محققین مسلمان به اشتباه آن را بودایی می دانستند (43) و نیز اطلاق این کلمه بر چند گانه پرستان و پرستندگان ارباب انواع یونانی و رومی، (44) احتمالا از مشابهت آرا و عقاید این گروه (صابئین حران) با آنان نشات گرفته است و در همه منابع به اهل کتاب و صابئی بودن (مذکور در قرآن) آنان با دیده تردید و انکار نگریسته شده است.

صابئین و حنفا

همان گونه که ذکر شد، منابع اسلامی به نوعی ارتباط میان صابئین و حنفا، یعنی پیروان آیین حضرت ابراهیم، اشاره دارند.ابن ندیم در «الفهرست » ، از کتاب الحنفا و صابئین ابراهیمیه یاد می کند و معتقد است صابئین ابراهیمیه، مؤمنان به ابراهیم (ع) بوده اند. (45) مسعودی در «التنبیه و الاشراف » کلمه حنیف را مرادف صابئی دانسته (46) و ابن حزم، صابئان را به دو گروه حنیف و مشرک تقسیم می نماید. (47) ابن خلکان در «وفیات » ، صابئی - که صابئین به او منسوب می باشند - را نخستین کسی می داند که بر دین حنیفیت اولی بوده است. (48) بجز منابع اسلامی، تحقیقات جدید نیز بیان گر وجود نوعی مشابهت و ارتباط میان حنیفان و صابئان می باشد.مارگلیوث در مقاله حرانیان خود می گوید مسیحیان غالبا از حرانیان (صابئین حرانی) با عنوان مشرک (49) یاد می کنند که با حنیف از یک ریشه است. (50) دکتر جوادعلی نیز معتقد را بر صابئین اطلاق می کرده اند. (51) توجه به معنای لغوی دو کلمه صابئی و حنیف در نزد علمای لغت عرب نیز نوعی مشابهت مضمونی میان این دو را ثابت می نماید; «حنف » در لغت عرب به معنای «مال » (گرایید) و حنیف به معنای «مائل » آمده است. (52) هم چنین لفظ «حنف » در نصوص عربی به معنای «صبا» یعنی «مال و تاثر بشی ء» آمده (53) و کلمه صبا نیز در لغت عرب به معنای خروج از دینی به دین دیگر (54) و نیز به همان معنای «مال » (55) می باشد.دکتر جوادعلی می گوید: به نظر من لفظ «حنیف » در اصل به معنی صابئی، یعنی خارج از دین قوم، است و نظر من به وسیله آن چه علمای لغت در معنای این کلمه گفته اند، یعنی میل به چیزی و ترک آن » ، تایید می شود.هم چنین، ورود این لغت به همین معنی در نصوص عربی جنوبی و به معنی ملحد، منافق و کافر در لغت بنی ارم و اطلاق نمودن آن توسط مسعودی و ابن عبری بر صابئه مؤید این نظر می باشد.مسعودی در این باره چنین می گوید: این از الفاظ سریانی معرب است و بر منشقین از عبادت قوم اطلاق می شود، همان گونه که بر پیامبر و یارانش صابی و الصباه اطلاق می شد و بعدا برای «هر که از عبادت قومش خارج شود» علم گردیده است. (56) توجه به این قرائن، همراه با در نظر داشتن این مساله که پیامبر اسلام (ص) مکررا خود را منسوب به آئین حنیف و حضرت ابراهیم معرفی می نمودند و جملاتی از قبیل «بعثت بالحنیفیة السمحه السهلة » ، (57) «احب الادیان الی الله تعالی الحنیفیة السمحه » (58) و نظایر آن بر زبان جاری می فرمودند.این تصور را به وجود می آورد که شاید اعراب مشرک جاهلی تشابهی میان تمایل آن حضرت به حنیفیت و توحید و خروج از آیین معمول، با آن چه تحت عنوان صبوة مطرح بوده می دیدند و به همین دلیل ایشان را صابئی می خواندند. مشرکین هنگامی که کسی اسلام می آورد می گفتند: «قد صبا» .جمیل بن معمر جمحی، هنگامی که عمر اسلام آورد، فریاد برآورد: «الا ان عمر بن الخطاب قد صبا» (59) و یا قریش به حمزه می گفتند: «ما نراک یا حمزة الاقد صبات » (60) و موارد متعدد دیگر.
این قرائن، گروهی از محققین قدیم و جدید را بر آن داشته تا به سمت یکی دانستن معنای حنیف و صابئی در میان اعراب جاهلی سوق داده شوند و این فرضیه را طرح نمایند که صابئین همان حنفای پیرو ابراهیم (ع) می باشند.این فرضیه به رغم نقاط قوت ذکر شده، با مشکلات و نقاط ضعفی نیز مواجه است که پذیرش آن را با مشکل مواجه می سازد:
نخست آن که: نه پیامبر و نه هیچ یک از مسلمانان هیچ گاه خود را صابئی نخواندند و به عکس، در بسیاری موارد از پذیرش این انتساب پرهیز داشتند.در داستان اسلام آوردن عمر که ذکر آن آمد، عمر ادعای جمیل بن معمر را به شدت رد کرده، می گوید: «کذبت و لکن اسلمت » ; یعنی صابئی شدن خود را نمی پذیرد.حال آن که مسلمانان به اظهار حنفیت رغبت کامل داشته و همان گونه که در قرآن کریم حنیف در مواردی همان اسلام دانسته شده، مسلمانان نیز به انتساب خود به حنفیت افتخار می کرده اند، که نمونه هایی از آن را در کلمات پیامبر (ص) مشاهده نمودیم.حضرت حمزه (ع) به هنگام اسلام آوردن، در پاسخ مشرکین اشعاری به زبان می آورد که مؤید این معناست:
حمدت الله حین هدی فوادی الی الاسلام و الدین الحنیف لدین جاء من رب عزیز خیبر بالعباد بهم لطیف (61)
از عکس العمل مسلمان در مقابل این دو کلمه چنان برمی آید که در آن دوران، کلمه صابئی مفهم نوعی سب و توهین بوده (62) و حکایت از عدم پذیرش این عقاید در میان عموم دارد، در حالی که حنفا به سبب انتسابشان به حضرت ابراهیم (ع) به رغم عدم پذیرش عقایدشان توسط مردم، از احترام قابل توجهی برخوردار بوده اند.
در هر حال، آن چه از مقایسه این دو نوع برخورد استفاده می شود آن است که در آن زمان، صابئین و حنفا مرادف نبوده و مدلول واحد نداشته اند و حتی اگر نظر محققینی چون ابن حزم در مورد ریشه مشترک تاریخی صابئین و حنفا را بپذیریم، (63) در زمان پیامبر اکرم (ص) صابئین به پیروان ابراهیم (ع) اطلاق نمی شده است.
دوم این که: در قرآن کریم آیین حنیف مورد تایید قرار گرفته و در بعضی موارد با اسلام یکی دانسته شده، اما صابئین به شکلی جداگانه طرح شده و در هیچ یک از موارد مرادف آیین حنیف به کار نرفته و هیچ یک از مفسرین قرآن نیز اشاره ای به ارتباط این دو آیین با یکدیگر نکرده اند.
سوم این که: در برخی آثار ملل و نحل، مانند ملل و نحل شهرستانی، «صبوه » به وضوح در برابر حنیفیت طرح شده است. (64) شهرستانی شرح مفصلی در اختلاف عقیده این دو گروه دارد، هر چند که به نظر می رسد مراد وی از صابئین، صابئین حران بوده است. (65) با توجه به آن چه گذشت برخی از محققین به این نتیجه رسیده اند که در دوران جاهلیت کلمه صابئی و جمع آن صابئین بر همه خارجین از دین مرسوم اطلاق می شده و چه بسا عرب به تمام فرق گنوسی سری، صابئی اطلاق می کرده است. (66) نگارنده این مقال با توجه به آن چه در تفاسیر قرآن از قول مفسرین و محدثین طبقه اول نقل شده و نیز با توجه به مطالبی که تا کنون ذکر گردید، احتمال دیگری را نیز بی وجه نمی داند و آن این که: با توجه به ظهور آیات قرآن و مشخص بودن مصداق صابئین مورد نظر قرآن برای مسلمانان صدر اسلام، این احتمال وجود دارد که ایشان گروهی همانند حنفا اما مستقل بوده اند که در آن هنگام شریعت خاصی نداشته و وجه مشخصه آن ها، اعتقاد توحیدی آنان بوده و به همین دلیل نیز مشرکین به پیامبر و مسلمانان، صابئین می گفته اند.طبری در تفسیر خود، از قول علی بن زید نقل می کند که صابئین گروهی هستند که لااله الا الله می گویند و «لیس لهم عمل و لاکتاب و لانبی » . (67) شیخ طوسی نیز در تفسیر خود از قول قتاده و بلخی چنین می گوید: «الصابئون قوم معرفون، لهم مذهب ینفر دون به، من عباده النجوم، و هم مقرون بالصانع و بالمعاد و ببعض الانبیاء» . (68) ابن کثیر، مورخ و مفسر مشهور قرآن نیز پس از نقل اختلاف آرای مفسرین و محدثین پیش از خود در مورد این گروه می گوید: «ایشان گروهی بودند نه بر دین یهود و نصاری و مجوس و نه مشرک، بلکه بر فطرت خود باقی بودند و دین مقرری که از آن تبعیت کنند نداشتند و به همین علت، مشرکین به مسلمانان صابئی می گفتند; یعنی آن ها از سایر ادیان اهل زمین خارج شده اند و به همین دلیل بعضی از علما گفته اند صابئین کسانی هستند که دعوت پیامبری به ایشان نرسیده است » . (69) با توجه به مطالب مذکور، چنین به نظر می آید که این گروه در قالب هیچ یک از ادیان مشهور آن روزگار نمی گنجیده و صرفا با الهامات و اطلاعات شخصی خود به توحید و معاد اعتقاد داشته اند و اگر از شریعتی تبعیت می کرده اند، در آن هنگام اثری از شریعت اصلیشان وجود نداشته است.ایرادی که بر این نظریه وارد است این است که این تعریف با تعریف اهل کتاب مورد نظر قرآن هماهنگی ندارد; اما پاسخ آن این است که: با توجه به ظاهر آیات، خصوصا آیه 17 سوره حج که از مشرکین در کنار ادیان و آیین های دیگر مانند یهود، مجوس و صابئین نام برده شده است و نیز تاکید آیات بر لزوم ایمان به خداوند و روز جزا برای رستگاری این گروه ها، چنین تصور می شود که مقصود برشمردن همه گروه های صاحب اعتقاد اعم از مؤمنین (مسلمانان)، اهل کتاب و مشرکین بوده است.
به هر حال، آن چه در مجموع به نظر می رسد آن است که این گروه با ظهور اسلام و پیدایش جامعه اسلامی به تدریج جذب جامعه اسلامی شده و نامی از آن ها نماند. ابن حزم اندلسی نیز بر آن است که این گروه که آرا و عقایدشان مشابهتی با اعتقادات مسلمین داشته است به تدریج جذب جامعه اسلامی گردیدند، هر چند که وی آنان را از بقایای حضرت ابراهیم (ع) می داند. (70) بحث در مورد این گروه دامنه ای وسیع و گسترده دارد و باب تحقیق و بررسی پیرامون نکات تاریک مربوط به آن هم چنان باز خواهد بود.

نتيجه

نتيجه بررسي واژه صابئين در قرآن و همچنين ارتباط يحيي و صابئين عبارت است از:
1- بيشترين و نزديكترين مصداق براي واژه صابئين در قرآن كساني هستند كه تعميد در آب از اساسي ترين اركان دينشان به حساب مي آيد.
2- معناي ميل از راه راست به راه ديگر نمي تواند معناي حقيقي فرقه صابئين در قرآن باشد. زيرا در اين صورت قرآن آنها را در زمره مشركان قرار مي داد.
3- صابئين در قرآن در رديف يهود و نصاري و مجوس و اهل كتاب به حساب مي آيند.
4- هيچ رابطه مشخص بين يحيي و صابئين در قرآن ديده نمي شود. بجز نوع اخلاق محبت آميز و شفقت گونه يحيي كه قرار بود در كمال صلح و دوستي و بدون خشونت پيام خداوند را ابلاغ نمايد . (آيات 12-1 سوره مريم)
از اين نقطه نظر اخلاق يحيي با اخلاق صابئين مندائي در يك مدار قرار ميگيرد.

پي نوشت ها :

1.بقره، 62; مائده، 69; حج، 17; با این توضیح که در سوره حج، مشرکین نیز در کنار آنان ذکر شده است.
2. Ency. of religon.MirceaEliadc. Vol.8. Macmillan. New York.1987,p.151
4. Ency. of Islam.Vol.8. Leiden. E.J. Brill. 1995.
4.ابن ندیم، الفهرست، ترجمه محمدرضا تجدد، (تهران، ابن سینا، 1343) ص 606.
5. Ency. of Islam. Vol.8,p.675.
6.برای نمونه ر.ک: مقاله صابئین در دائرة المعارف اسلامEncy. of Islam. Vol.8
7.منابعی نظیر طبری، ابن هشام، تاریخ یعقوبی، مروج الذهب مسعودی و...و نیز کتب حدیث مانند صحیح بخاری، مسلم، بحار و...
8.به عنوان نمونه، سیره ابن هشام، تاریخ طبری، کتاب الاصنام کلبی و...هیچ یک چنین اطلاعاتی ندارند.
9. Ency. of Islam. Vol.8,p.675.(Elchasaites),(Ebanites),(Archontics)
10. ابن منظور، لسان العرب (بیروت، داراحیاء لتراث العربی، بیروت 1408) ذیل واژه صبا، ص 267; ابی جعفر محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن (بیروت، داراحیاء لتراث العربی) ج 1، ص 282; حسین بن علی خزاعی نیشابوری، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، به کوشش محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح (آستان قدس، 1371) ج 1، ذیل آیه 62 بقره; مجدالدین بن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، تحقیق طاهر احمدزاوی و محمودمحمد طناحی (بیروت مکتبه العلمیه، بی تا) ج 2، ص 3 و محمدجریر طبری، جامع البیان عن تاویل آی القرآن، (بی جا، بی نا، 1408) ج 1، ص 319.
11.برای نمونه ر.ک: بخاری، صحیح بخاری، (بی جا، بی نا، بی تا)، ج 2، ص 227; ابن اثیر، همان، ; ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق جمعی از محققین (بیروت داراحیاء التراث العربی، 1415) ج 1، ص 381، 386، 387.
12. Ency. of Islam. Vol.8,p.675.
13.محمدبن عمر فخر رازی التفسیر الکبیر (بی جا، بی نا، بی تا) ج 3 و 4، ص 96 و 97 و حسین بن علی خزاعی نیشابوری، همان، ص 344.
14.عمربن سعد، طبقات الکبری (بیروت، دار بیروت بی تا) ج 1، ص 186.
15.ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، شرح استاد عبدعلی مهنا (بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا) ج 17، ص 65.
16.ابن ندیم، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد (تهران، امیرکبیر، 1366) و علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق یوسف اسعد دانمر (قم، دارالهجره، 1404) ج 2، ص 246.
17.همان.
قابل توجه است که خود مستشرقین نیز به تناقض اطلاعات و عدم تطبیق کامل صابئه البطائح با ماندائیان اشاره دارند.Ency. of religion,v.9,p.390
18. Chwolsohn.
19. Hipoolytus.
20. Elchasai.
21. Sobai.
22. Ency. of Islam. Vol.8,p.675.
23. Ency. of Islam. Vol.8,p.672.
24.برای اطلاع بیش تر می توان به مقاله صابئین مندرج در دائرة المعارف اسلام مراجعه کرد که مؤلف در آن سعی در یافتن ارتباطی میان ورقه بن نوفل و زیدبن حارثه و...با پیامبر (ص) دارد، Ency. of Islam. Vol.8,p.676.
25.برای نمونه ر.ک: ابوالقاسم بن احمد جیهانی، اشکال العالم; ترجمه علی بن عبدالسلام کاتب (چاپ اول: آستان قدس، 1362) ص 77 و 157.
26.برای نمونه ر.ک: علی بن حسین مسعودی، همان، ص 246 و 110; ابن ندیم، همان، ص 565- 579; عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، تصحیح احمد فهمی (بیروت، درالکتب العلمیه، 1410) ج 3، ص 660 و مطهربن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ترجمه دکتر شفیعی کدکنی (چاپ اول: بی جا، آگه) ج 1، تا 3، ص 416 و منابع دیگر.
27.ابن ندیم، همان، ص 568.
28.بعنوان نمونه ر.ک: روایت منقول از سبکی در همین مقاله و ابویوسف، کتاب الخراج (بیروت، دارالمعرفه، 1302ه) ص 128 و 123 و....
29.برای نمونه، علاوه بر منابع مندرج در پاورقی ص 8 ر.ک: ابوالمعالی محمدبن حسین علوی، بیان الادیان، تصحیح هاشم رضی (تهران، مؤسسه مطبوعاتی فراهانی، 1342) ص 21 و علامه فرفوریوس (ابن العبری) تاریخ مختصر الدول، تصحیح آنتون صالحانی (بیروت دارالرائد، 1403ه) ص 266.
30.علی بن حسین مسعودی، همان، ج 1، ص 217 و 236 و ابن القفطی، تاریخ الحکما، به کوشش بهین دارایی، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1371ش) ص 54.
31.عبدالکریم شهرستانی، ملل و نحل، تصحیح و ترجمه محمدرضا جلالی نائینی (تهران، اقبال، 1350ش) ص 8- 567.
32.برای نمونه ر.ک: علی بن حسین مسعودی، همان، ج 2، ص 152; مطهربن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی (چاپ اول; بی جا، آگه، 1374) ج 2- 3، ص 419 و عبدالکریم شهرستانی، همان، ص 209، 210.
33.برای نمونه ر.ک: عزالدین بن الاثیر، الکامل فی التاریخ، تحقیق مکتب التراث، (بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، 1414ه) ج 1، ص 66 و ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، عن القرون الخالیه، ترجمه اکبر داناسرشت، (تهران، امیرکبیر، 1363ش) ص 297.
34.عبدالحسین زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران (تهران، امیرکبیر 1369) .
35.آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو (تهران، امیرکبیر، 1362ش) ج 1، ص 53، به نقل از سبکی، طبقات، ج 2 ، ص 163.
36.همان.
37.احوال و آثار این افراد رامی توان در کتبی نظیر تاریخ الحکما ابن القفطی، وفیات الاعیان ابن خلکان و کتب مشابه یافت.
38.عبدالحسین زرین کوب، همان، ص 272.
39.آدام متز، همان، ص 52، به نقل از ابن حزم الاندلسی، الفصل، چاپ مصر، ج 1، ص 115.
40.وجه تسمیه حران به این نام را به دلیل انتساب به هاران برادر ابراهیم (ع) ذکر کرده اند; ابوریحان بیرونی، همان، ص 293.
41.آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب (چاپ دوم: بیروت، دارالکتب العربیه، بی تا) ج 2، ص 228 و 222 و مارگلیوث در مقاله حرانیان، دائرة المعارف دین، ص 519.
42.ابوالفداء، تقویم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آیتی (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1349ش) ص 309، به نقل از ابواسحق ابراهیم اصطخری (ابن حوقل، مسالک و ممالک، به اهتمام ایرج افشار، (چاپ سوم; تهران، انتشارات علمی فرهنگی 1368ش) ص 78.
43.برای نمونه ر.ک: ابوریحان بیرونی، همان، ص 296; علی بن حسین مسعودی، همان، ص 226; علی بن ابی الکریم الشیبانی، الکامل فی التاریخ، تحقیق مکتب التراث (بیروت، مؤسسة التاریخ العرب، ی 1414ه) ج 1، ص 60، محمدبن یوسف کاتب خوارزمی، مفاتیح الطوم، ترجمه حسین خدیوحم (تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1362ش) ص 38.
44.برای نمونه ر.ک: علی بن حسین مسعودی، همان، ص 110; علی بن ابی الکریم اشیبانی، همان، ص 212 و 216 و علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1365ش) ص 113.
45. Hance.
46.ابن ندیم، همان، ص 37.
47.علی بن حسین مسعودی، همان.
48.مقاله حرانیان، دائرة المعارف دین، ج 6، ص 519، به نقل از الفصل فی اهواء الملل و النعل نحل.
49.ابن خلکان، وفیات الاعیان، تحقیق دکتر احسان عباس (بیروت، دارصادر، بی تا) ج 1، ص 54.
50. Ency. of religion, Vol.G.9,p.519.
51.جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام (بغداد، جامعة بغداد، بی تا ج 6، ص 453، به نقل از.Barhederaeus.chronic P.175 ency, 11.259
52.ابن منظور، لسان العرب، (بیروت دارالحیاء التراث العربی، 1408ه) ج 3، ص 3- 362.
53.جواد علی، همان.
54.آلوسی، همان، ص 222 و 228.
55.عبدالکریم شهرستانی، همان، ص 210، تاج العروس (ج 1، ص 87) میل از حق به باطن معنی کرده است.
56.جواد علی، همان، ص 454.
57.ابن منظور، همان، ص 363.
58.علی بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن (تهران کتابفروشی اسلامیه، 1359ش) ج 1، ص 215.
59.ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق گروهی از محققین (بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1415ه) ج 1، ص 386، و موارد مشابه در جریان اسلام آوردن ابوذر، جنگ حنین و....
60.اسماعیل بن کثیر، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی عبدالوداد، (بیروت، دارالفکر، 1411ه) ج 1، ص 446.
61.ابن هشام، همان، ص 329.
62.شاید به همین دلیل برخی لغویون، صباء را میل از حق به باطل معنا کرده اند. محمدمرتضی الزبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، (مصر مطبعة الخیریه، 1306ه) ج 1، ص 87.ابن حزم، همان.
63.ابن حزم، همان.
64.عبدالکریم شهرستانی، همان، ص 210 و 80- 179.
65.همان، ص 210- 235.
66.محمود رامیار، صبی ها و صابئین، نشریه دانشکده علوم معقول و منقول، مشهد، اسفند 49، ص 164 و محمدجواد مشکور، خلاصه ادیان در تاریخ دین های بزرگ (تهران، انتشارات شرق، 1372ه) ص 221.
67.محمدبن جریر طبری، جامع البیان عن تاویل آی القرآن (تفسیر طبری)، بیروت دارالفکر، 1408ه) ج 1، ص 319 و نیز از قول مجاهد گوید: «لیسوا بیهود و الانصاری و لادین لهم » ; همان.
68.محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، (داراحیاء التراث العربی، بی تا) ج 1، ص 283.
69.اسماعیل ابن کثیر، تفسیر، ابن کثیر، تحقیق محمدعلی صابونی (بیروت مؤسسة التاریخ العربی، داراحیاء التراث العربی، بی تا) ج 1، ص 72، شهرستانی نیز در ملل و نحل آنان را در زمره کسانی که حدود و احکام و کتاب ندارند ذکر می کند; عبدالکریم شهرستانی الملل و النحل، تصحیح احمدفهمی محمد (بیروت دارالکتب العلمیه، 1410ه) ج 3، ص 32.
70.ابن حزم، همان.
منابع تحقیق :
andisheqom.com
موسسه گفتگوی ادیان
Aftab.ir
پايگاه حوزه
irna.com
Al-borhan.blogfa.com
iranmanda.com
ماهنامه تاریخ اسلام