فاش‌گويي‌هاي يک قهرمان






آندره آغاسي، ستاره تنيس در مصاحبه‌اي با برنامه «60 دقيقه» شبکه سي‌بي‌اس نيوز آمريکا در تاريخ 8 نوامبر 2009 در مورد زندگي، شغل، مصرف مواد مخدر و بازگشت باورنکردني‌اش به زندگي سخن گفت و موضوعاتي جديد و غيرقابل باور را عنوان کرد. افشاسازي آندره آغاسي در هفته گذشته در مورد مصرف ماده‌مخدر و دروغي که به مقامات در اين مورد گفته بود، تنها يکي از افشاسازي‌هاي مهيجي است که در بيوگرافي جديد او وارد شده و او که يکي از محترم‌ترين تنيسورهاي جهان بود را تا حدي در برزخي جديد قرار داده است.
موضوعي که اخيرا همه را شوکه کرده اين است که آنچه آغاسي در مورد تنيس (ورزشي که بيش از 100 ميليون دلار برايش درآمد داشت) مطرح کرد فقط همين جمله بود: «ورزش‌ جالبي است!» در کتاب جديد آغاسي به نام «آشکار» او نوشته است که خودش تنيس را انتخاب نکرده و راه فراري هم از آن نداشته است در نتيجه اين زندگي برايش سراسر تهي بودن و افسردگي به دنبال داشته است. ماجراي اين اعجوبه تنيس که سبک شخصي پرزرق و برق و بازي بي‌رحم او دنياي ورزش را تغيير داد، داستان مردي است که قبل از قهرمان بودن يک ستاره بود، قهرماني که قبل از صعود، به قعر افتاد و بعد آن قدر بالغ شد که به يک قهرمان پرسن و سال تبديل شد و جداي از مساله ورزش، خدمات بشردوستانه را هم با خود همراه داشت. سه سال از زماني که آندره آغاسي بعد از 21 سال بازي تنيس بازنشسته مي‌شود، مي‌گذرد. اين 21 سال طولاني‌ترين، موفقيت‌آميزترين و پررنگ‌ترين دوران در ورزش مدرن به حساب مي‌آيد. در اين گفتگو، آندره آغاسي و همسرش استفي گراف يکي از بزرگ‌ترين تنيس‌بازان زن جهان در لاس‌وگاس، محل زندگي‌شان، شرکت کردند.

از تنيس متنفرم!

آندره آغاسي در کتاب خود که با کمک برنده جايزه ادبي پوليتزر، جي آ مواهرينگر نوشته است ماجرايي عجيب را مطرح کرده و آن نفرت او از ورزش تنيس است. او مي‌گويد: «در اکثر اوقات زندگي‌ام از تنيس متنفر بودم و آن را «دوران پر رمز و راز سياه» مي‌دانم اما هيچ‌وقت نگذاشتم کسي از اين موضوع باخبر شود. من از اينکه مردم از اين راز باخبر شوند وحشت داشتم چون نمي‌دانستم اگر بشنوند چه احساس و واکنشي نشان مي‌دهند. تنفر از تنيس بخش عميقي از زندگي من بود که سال‌هاي طولاني ادامه داشت.» وقتي او شيرخوار بود، پدرش امانوئل مايک آغاسي که از ايران به آمريکا مهاجرت کرده بود جوان‌ترين فرزندش يعني آندره را براي اينکه تنيس باز شود در نظر گرفته و براي اين موضوع برنامه‌ريزي کرده بود. وقتي او نوپا بود توپ پينگ‌پنگ را به دست‌هايش پرتاب مي‌کرد و او را تشويق مي‌کرد هرچه را سرراهش مي‌بيند با دست به آن ضربه بزند. درسن 6 سالگي آندره 4 تا 5 ساعت در روز، تمرين مي‌کرد. پدر بوکسور آندره، اشتياق فراواني داشت که پسرش مرد شماره يک تنيس دنيا شود. اما پاسخ اينکه چرا او آن‌قدر اصرار داشت را بايد از خود آندره شنيد:
«او مرا به اين راه وادار مي‌کرد چون در اصل خودش را در اين راه مي‌خواست. او در ايران بوکسور بود و تنيس ورزشي بود که او از کودکي آرزويش را داشت و به آن نرسيد. من در کتابم نوشتم که مي‌خواستم تنيس را رها کنم اما از گفتن اين موضوع به پدرم مي‌ترسيدم. من بايد اين کار را انجام مي‌دادم تا کل خانواده را به پيش ببرم و به روزهاي طلايي برسانم و اگر به او مي‌گفتم حتما در جواب مي‌گفت مجبور نيستي تنيس را دوست داشته باشي اما بايد آن را انجام دهي و اين تنها راهي است که پيش‌روي توست. تو متولد شده‌اي که يک بازيکن تنيس باشي و در دنيا بهترين شوي و اين شد که در 7 سالگي ناچار بودم آخر هر هفته در تورنومنت‌ها شرکت کرده و توپ را تا 110 مايل پرتاب کنم. پدرم يک دانشمند ديوانه بود! در هر مرحله از يادگيري تنيس، اضطراب و فشار را تحمل مي‌کردم و هيچ مرحله‌اي برايم دوست‌داشتني نبود. حتي وقتي به مدرسه مي‌رفتم سريع دنبالم مي‌آمد تا تمريناتم از دست نرود. او مرا به آکادمي تنيس فلوريدا فرستاد و من آن موقع 14 ساله بودم. من در کلاس 9 از مدرسه ترک تحصيل کردم و وقتي در 16 سالگي از پدرم پرسيدم که مي‌توانم دوباره به مدرسه بروم او گفت که چه بشود؟ لازم نيست. فقط تنيس‌بازي کن و پولدار شو!»

زندگي با بي‌علاقگي

آندره آغاسي به سرعت در تنيس پيشرفت کرد اما مشکل جديد اين بود که در 17 سالگي تمام موهاي سرش ريخت و مدت‌ها ناچار شد از کلاه گيس استفاده کند. او براي اولين‌بار در ويمبلدون به طور غيرمنتظره‌اي برنده شد و 2 سال بعد باز هم در مسابقات برنده شد و مرد اول تنيس دنيا شد. اما در سال 1995 او به پيت سامپراس باخت و طبق گفته خودش دليل آن اوج نفرت و بي‌علاقگي او به تنيس بود طوري که تا 2 سال بعد از آن به هيچ‌چيز حتي ارتباط با نامزدش بردک‌شيلد علاقه نداشت و با وجود بي‌علاقه بودن به او با او ازدواج هم کرد. آندره مي‌گويد: «زندگي من سراسر بي‌علاقگي بود. راه زندگي‌ام را خودم انتخاب نکرده بودم و زندگي‌ام پر از مسايلي بود که نمي‌خواستم و انتخاب کرده بودم. من قادر نبودم براي مسايل مخلتف زندگي‌ام جايگاهي پيدا کنم و ازدواجم هم شامل همين مشکل شده بود. من در زندگي و انتخاب‌هايم کاملا سردرگم بودم، حتي وقتي در ويمبلدون برنده شدم تمام مدت بازي کم مانده بود از ترس قبض‌روح شوم چون تنيس را دوست نداشتم. انجام حرفه‌اي آن و مسابقات سخت برايم ترسناک و کشنده بود.از نظر پدرم، تفکر و انتخاب در زندگي، ممنوع بود و هيچ‌کس نبايد در مورد احساساتش صحبت مي‌کرد. اگر چه من به سرعت در تنيس مشهور شدم اما رشد فکري من کند بود چون اجازه تفکر و تجزيه و تحليل زندگي و خواسته‌هايم را نداشتم. همسرم، استفي‌گراف سعي مي‌کند مرا آرام کند و شنونده بسيار خوبي است. او به من توصيه مي‌کند صبور باش و گذشته را رها کن و از شر آن راحت شو. من ناچار بودم بار پيشرفت کل خانواده را به دوش بکشم. وقتي به آکادمي تنيس رفتم از دوستان و به‌‌خصوص مادرم جدا شدم که بسيار سخت بود. پدرم خشن بود و اصلا روحيات آرامي نداشت. در مسابقات يک چکش همراه مي‌آورد و وقتي مي‌باختم به اطراف مي‌کوبيد طوري که چند بار از ديدن مسابقات من منع شد.»

با مخدر مشکلاتم صد برابر شد

به دليل اينکه زندگي من کاملا سردرگم بود و هيچ‌چيز در جاي خود قرار نداشت، من هم کاملا در اين مسير گم شده بودم و درست در همين شرايط و اينکه مشکلاتي با همسر اولم بردک شيلد رخ داد وقتي دستيارم پيشنهاد کرد اگر مي‌خواهي حالت بهتر شود از يک پودر سفيد استفاده کن آن‌قدر حال و روزم خراب بود که پذيرفتم. اين پودر سفيد، دارويي بسيار اعتيادآور به نام کريستال مث بود و من که در کل زندگي‌ام ناراحت، سرگردان و از رويه زندگي‌ام متنفر بودم به راحتي اين پيشنهاد نابخردانه را پذيرفتم. همان لحظه پيش خودم گفتم زندگي من از اينکه هست هم بدتر مي‌شود؟ اي کاش از دست تمام اين شرايط ناگوار راحت شوم و جالب و تاثرانگيز اينکه با مصرف اين ماده، غم و اندوه هم نه تنها از بين نرفت که بلکه صد برابر شد. اين مدت دوره تيره و تاريک زندگي‌ام شد. من نادانسته و بدون تفکر اين‌کار را کردم. هيچ‌کس از نزديکانم هم نمي‌دانستند که من چند بار به اين‌کار اقدام کرده‌ام. فقط وقتي اولين دور تورنومنت را در آلمان از دست دادم مربي‌ام به من اوليتاتوم داد که اين شکست براي من غيرعادي است يا بايد تنيس کنار بگذارم و يا دوباره از سر شروع کنم. اين بار پدرم نبود که تصميم مي‌گرفت. اين من بودم و خودم تصميم به ادامه زندگي سالم و همراه با تنيس را گرفتم. بايد در اين نبرد پيروز مي‌شدم و در اين راه هدف‌مند وارد شدم. در 27 سال زندگي‌ام اين اولين باري بود که خودم انتخاب کردم و با اراده به زندگي سالم گام گذاشتم چون با مصرف اين داروي مخدر، علاقه‌ام را به همه چيز از دست داده بودم. متاسفانه در همين دوران انجمن حرفه‌‌‌اي‌هاي تنيس در آزمايش متوجه اين موضوع شده بود و من 3 ماه معلق شدم و بايد براي توضيح مطلب به آنجا مي‌رفتم. در زندگي، بدترين تصميم‌گيري‌ها به تصميم‌گيري‌هاي بدتر منجرمي‌شود و من در برنامه توضيح، دروغ نوشتم چون از همه دنيا خجالت مي‌کشيدم. از اينکه موضوع روشن شود، هراس داشته و مضطرب بودم، بنابراين به دروغ نوشتم تصادفي و ناخواسته دارو را مصرف کرده‌ام. آنها به ظاهر قضيه را پذيرفتند اما مي‌دانستم اين فقط يک مهلت بود تا من امتحان شوم و البته من اصلا حاضر نبودم ديگر زندگي و حرفه‌ام را فدا کنم و مصرف اين دارو را به کل قطع کردم.
تمام تنيس‌بازان و ورزشکاران معروف با شنيدن اين موضوع، شوکه شده و مرا مورد انتقاد قرار دادند از جمله راجر فدرر و رافائل نادال و همچنين مارتينا ناوراتيلووا که همه از اين ناراحت بودند که يک ورزشکار علاوه بر اقدام به اين کار زشت، دروغ هم گفته است. آندره اخيرا در کتابش از اين موضوع ابراز تاسف‌کرده و جزا و جريمه‌اي که برايش پرداخته به حق مي‌داند. از اينکه مردم از دست او ناراحت شدند ابراز تاسف کرده و اميد به زندگي را مدنظر قرار داده و از اينکه به زندگي سالم برگشته خشنود است و بارها قيد کرده که تنها تصميم بزرگ و مهم زندگي‌اش، اعتراف صادقانه و ترک مصرف اين داروي مخدر بوده است.

ترک اعتياد و بازگشت به زندگي

آندره درست در سن و سالي که همه تنسيورها کنار مي‌روند و بعد از افت شديد در ورزش و حرفه‌اش دوباره به عالم ورزش برگشت. در 29 سالگي، مسابقات فرانسه را برد و جزو 5 مردي شد که در تاريخ تنيس همه راندها را برد و در طي 18 ماه، از رده 141 به رده اول برگشت و اين يکي از بزرگ‌ترين بازگشت‌ها در تاريخ ورزش است. او اراده و قدرت خود را به همه نشان داد. در 36 سالگي که به همراه همسر و دو فرزندش در بازي‌هاي آمريکا شرکت کرد، مي‌دانست که آخرين تورنومنت اوست. او به جمعيت حاضر گفت: «شما در قضاوت، مرا بخشيده و به من فرصت دوباره داديد و من مجالي مجدد براي زيستن پيدا کردم و من خاطره محبت و بخشش شما را تا آخر عمر به ياد خواهم داشت. از شما متشکرم من از تنيس هم متشکرم چون همسر خوبم را به من هديه کرد و به اين دليل ديگر تنيس را دوست دارم و تحسين مي‌کنم.»
او موسسه‌اي بر پا کرد و شخصا ميليون‌ها دلار صرف آن کرده است تا بچه‌ها در آنجا حمايت شده و تحصيل کنند. اين حمايت تا کالج ادامه خواهد داشت. آندره مي‌گويد: «چون خودم تحصيل نکردم مي‌خواهم اين فرصت براي تمام کودکان با استعداد فراهم شود.» 623 کودک تحت پوشش هستند و بيش از 800 نفر در ليست انتظار به سر مي‌برند. ژوئن گذشته اولين گروه اين کودکان که تحصيلات‌شان را ادامه داده بودند به کالج راه پيدا کردند. درمراسم فارغ‌التحصيلي آنها از مدرسه تحت پوشش آندره آغاسي، او گفت: «بعضي‌ها به من گفتند ما تصور مي‌کرديم تو ايده‌آلي چون در ورزش موفقي اما اکنون تو را ايده‌آل مي‌دانيم چون آرزوهاي فرزندان ما را به ايده‌آل‌ها نزديک‌تر کرده‌اي، در نهايت، من موضوعي را گفتم که سال‌هاي طولاني در سينه نگه داشته بودم. اين ترک تحصيل بود که مرا از ايده‌آل‌هايم دور کرد.»
منبع:www.salamat.com