روزه داران نمونه (1)نفيسه خاتون

نويسنده: مريم اسماعيلي (آرام)




او را نفيسه خاتون ناميده اند؛ دختر حسن بن زيد بن حسن بن علي بن ابي طالب(ع).

سال 145 در مکه متولد شده و در مدينه پرورش يافت.
عروس امام صادق(ع) است؛ همسر اسحاق بن جعفر صادق(ع) (1).
روزها روزه مي گرفت و شب ها عبادت مي کرد با مال زيادي که خدا به او عطا کرده بود، به نيازمندان و بيماران و عموم مردم کمک مي کرد.
35 مرتبه به حج مشرف شد؛ در بيشتر اين سفرها پياده بود.(2).
برادرزاده اش، زينب که به گفته خودش چهل سال به عمه اش خدمت کرده، مي گويد: «نديدم که شب بخوابد و روزها روزه نباشد. به اوگفتم: عمه چرا با خود مدارا نمي کني؟»
فرمود: «چگونه با خود مدارا کنم و حال آنکه از پيش، عقباتي دارم که از آنها فقط فائزون عبور مي کنند.»(3)
همراه همسرش به زيارت قبر حضرت ابراهيم خليل(ع) مشرف شد. هنگام بازگشت، در ماه رمضان به مصر رسيدند و در خانه اي منزل کرد در همسايگي آنان، دختر يهودي فلجي بود؛ وي به آب وضوي نفيسه خاتون تبرک جست و بي درنگ شفا يافت. اين ماجرا، سبب اسلام آوردن يهوديان بسياري شد.
اهل مصر از ايشان خواستند در آنجا اقامت کند تا مردم به زيارتش روند.
در اين ديدارها، مصريان برکات زيادي از آن بانوي محترم ديدند.(4)
ازدحام مردم براي ديدار ايشان بسيار بود و ديدارهاي پي در پي، از اوقات عبادت آن بانو مي کاست. از اين رو تصميم به تغيير منزل گرفت. مردم وقتي اين خبر را شنيدند، اصرار زيادي به ايشان کردند که بماند، ولي مؤثر واقع نشد. مردم نزد امير مصر رفتند و از او خواستند که نفيسه خاتون را از رفتن باز دارد.امير نامه اي با پيک به سوي نفيسه خاتون فرستاد و خواستار بازگشت او از تصميمش شد. بانو نپذيرفت.
حاکم، خود، به محل اقامت آن بزرگوار رفت و در کمال فروتني از او خواست بماند. نفيسه خاتون در پاسخ گفت: من، خود، به خاطر فشار سياسي که بر علويان هست، ترجيح داده ام اينجا بمانم، ولي ازدحام ديدارها مانع عبادتم مي شود.
حاکم، خانه اي بزرگ تر و دوبار ديدار مردمي در هفته را به نفيسه خاتون پيشنهاد داد. ايشان پذيرفت. و بدين گونه ارتباط مردم با آن بانو ادامه يافت که مايه شادي آنها شد. (5)
محمد بن ادريس شافعي، رئيس مکتب شافعي، در سفرهاي علمي اش به مصر رسيد. او در منزل اين بانو توقف کرد و از ايشان حديث فرا مي گرفت.
هرگاه شافعي مريض مي شد، خادم برنگشته بود که او به برکت تأثير نفس سيده نفيسه شفا مي يافت.
آخرين بار که شافعي به بستر بيماري افتاد و از آن بانو طلب شفا کرد، سيده نفيسه به فرستاده وي گفت: « متعه الله بالنظر الي وجهه الکريم؛ خداوند او را به لقاي وجه کريمش بهره مند سازد». شافعي که اين کلام را شنيد، فهميد زمان مرگش فرا رسيده است.
پس وصيت کرد که نفيسه خاتون بر وي نماز گزارد. سيده نفيسه که به دليل ضعف حاصل از کثرت عبادت و روزه داري نمي توانست بيرون برود، از حاکم خواست که او نماز گزارد وي درحالي که مأموم بود، بر جنازه شافعي نماز گزارد.(6)
عده زيادي از اهل علم و حتي برخي صاحب منصبان، حکومتي به محضرش مي رفتند و از او حديث مي شنيدند، يا روايت هايي نزدش قرائت مي کردند و به حک و اصلاح آن مبادرت مي ورزيدند. بسياري از دانشوران، قاضيان و حکيمان، در خصوص امور ديني و مسائل شريعت با او مشورت مي کردند و اشکالات خود را مي پرسيدند.
از جمله افرادي که به ايشان رجوع کردند، ذوالنون مصري، از چهره هاي معروف عرفان اسلامي؛ بشر بن حارث، از پارسيان بلند آوازه قرن دوم وسوم هجري و... بوده اند.(7)
آن بانوي عابد، از مسائل و مشکلات جامعه هم آگاه بود و چون با خبر شد که مردم مصر از حاکم وقت خود ناراضي اند، مانند اجداد طاهرينش سکوت را جايز ندانست و براي حاکم نامه اي نوشت و در آن ، به حکومت ظالمانه او انتقاد کرد. سپس، خود، در محل گذرگاه امير ايستاد و نامه را به او داد. امير، بانو را شناخت، سپس با احترام از اسب پياده شد و نامه را گرفت .او وقتي ديد آن بانوي پرهيزکار از روش مستبدانه وي انتقاد، و اعمال و رفتارش را نکوهش کرده، از جور وجفا دست برداشت وآرامش برمردم حاکم شد.(8)
زينب مي گويد: نفيسه خاتون براي خود قبري با دست خود کنده بود که پيوسته داخل آن مي شد و قرآن تلاوت مي کرد. عمه ام دو هزار قرآن در آن ختم کرد و در ماه رمضان سال 208 هـ .ق وفات يافت.(9)
در وقت احتضار، روزه بود؛ از او خواستند که افطار کند؛ فرمود: « عجبا! سي سال است از خدا درخواست مي کنم که با حال روزه از دنيا بروم، حال که روزه هستم افطار کنم؟ پس شروع به تلاوت سوره انعام کرد و چون به آيه «قل لمن ما في السماوات و الارض قل الله کتب علي نفسه الرحمه» رسيد، وفات کرد.(10)
مي گويند بعد از وفاتش، مردم شهرها و روستاها، اجتماع کردند و شمع هاي بسياري در آن شب روشن کردند. از هر خانه اي در مصر صداي گريه شنيده مي شد. سرانجام جمعيتي کم نظير از مصريان با اندوه بسيار، بر پيکر مبارک او نماز گزاردند.(11)
اسحاق مي خواست پيکر همسرش را به مدينه ببرد و در قبرستان بقيع، درکنار اجداد پاکش به خاک بسپارد. چون مصريان آگاه شدند، با هداياي بسيار نزد وي آمدند و از او خواستند پيکر آن بانو را براي تبرک وتيمن در مصر بگذارد. آنها اموال بسياري نيز بذل کردند، ولي اسحاق راضي نمي شد.
اسحاق آن شب را با فکري مغشوش خوابيد و در خواب رسول خدا(ص) را ديد که فرمود: «با اهل مصر در باب نفيسه معاوضه کن. همانا به برکت او برايشان رحمت نازل مي شود.» اسحاق بعد از اين رؤيا، مردم را با خبر کرد و نفيسه خاتون را در قبري که خود حفر کرده بود، دفن کردند.(12)

پي نوشت ها:

1. شيخ عباس قمي ، منتهي الامال، ج2، ص 299؛ عالمه مجلسي، سفينه البحار، ج2، ص604.
2. منتهي الامال، ج2، ص229.
3. توفيق ابوعلم، السيده النفسيه، ص 212؛ تقي الدين عبيدي، المواعظ والاعتبار، ج4، ص325.
4. ميرزا تقي سپهر ، ناسخ التواريخ، ص 119.
5. نورالابصار، صص 254 و 255، سيد مومن بن حسن بن مومن الشبلنجي؛ احمد ابوکهف ، آل البيت النبي في مصر، ص 103.
6. نورالابصار ، ص 256؛ حنبلي دمشقي، شذرات الذهب، ج1، ص21.
7. السيده النفسيه، ص17؛ هجويري، کشف المحجوب، ص 100؛ الفهرست ابن نديم، ج2، ص 862.
8. حاج محمد هاشم خراساني، منتخب التواريخ، ص 208؛ اعتماد السطنه، خيران حسان، ج3، ص 123.
9. نورالابصار، ص 258؛ ناسخ التواريخ، ج3، ص 126.
10. المواعظ والاعتبار، ج4، ص326.
11. علامه سيد محمد حسين حسيني تهراني، نور ملکوت قرآن، ج2، صص 493و 494.
12. منتهي الامال، ج2، ص300؛ السيده النفيسه، ص 13.
منبع: کتاب گلبرگ شماره 122