مهدویت و مدینه فاضله (6)


 

نویسنده : حسین مسعودی




 

ويژگيهاي مدينه فاضله، در عصر ظهور
 

1. مدينه عدل:
 

عدالت، واژه اي غريب نيست، امّا حقيقتي قريب هم نيست. سده ها و هزاره هاي بسياري است كه بشر با اين رؤيا روز و شب كرده، ليكن جز زور و اختناق و ظلم و بيداد، نصيبي نبرده است. هنوز آهنگ سنگيني ناله هاي كودكاني كه به بيگاري كشيده شده اند، مادراني كه شوي خود را به بي عدالتي قربان داده اند و مرداني كه به جبر كمر در برابر ظلم خم كرده اند در گوش تاريخ است. هنوز اشكهاي ريزان و قلبهاي داغديده، هراسهاي قالب تهي كُن و نفسهاي در سينه حبس، ضجه هاي دردناك و دردهاي بي تاوان، زخمهاي بي مرهم و نااميديهاي بي پايان، نگاه هاي خسته و بي سو، دستهاي لرزان و بي رمق، لبهاي خشك و چروكيده، بدنهاي رنجور و زجر كشيده، انسان سراپا ظلم و بيداد ديده، هنوز اين همه در خاطره تاريخ زنده است و اگر تاريخ با يادبود اين حجم عظيم از نامردمي، هنوز پا بر جا ايستاده و قالب تهي نمي كند، به دليل اين است كه مي خواهد كسي را بيابد و تمام رنجهاي مدفون درخويش را درگوش او نجوا كند.
ديديم و مكرر شنيده ايم كه در طول تاريخ، انسانهاي بسياري با انديشه عدالت و فرياد دادخواهي انسانها، اين حقيقت را زنده و جاودان ساخته اند، امّا تلاش عملي آن خيرانديشان و نيك خواهان در راه برقراري عدالت، در بيشتر موارد كم ثمر و يا بي ثمر و عدالت در معناي حقيقيِ آن، همچنان در رؤيا. چقدر سخت و دشوار است تعبير نشدنِ اين رؤياي شيرين. رؤيايي كه تمامي اجزاي وجود انسان در تمام تاريخ، با آن عجين شده و نگاه پرانتظار او در تعبير آن خسته و كم سو گشته. بارها و بارها با زنگ حوادث مختلف، تپش قلبش فزوني يافته، اما زماني كه پلك از اين خواب شيرين برداشته، جز سياهي و تباهي مستكبران و ظالمان چيزي در پيش روي نديده.
اما مي دانيم، هر چه بر شماره اوراق تاريخ افزون گردد، از شماره انتظارمان خواهد كاست و اين همان چراغ اميدي است كه قرنها و قرنهاست در دل انسانها به عشق آمدن آن منجي، روشن و فروزان است. به عشق او، كه نامش (عدل) است (السلام علي… العدل المشتهر) كلامش عدل است و راهش عدل. او كه حكومتش حكومت عدالت است و اين گم شده بشريت را در فرجام تاريخ بدو باز خواهد گرداند.
در خصوصيات قيام و حكومت امام زمان (ع)، هيچ ويژگي به اندازه (عدالت و قسط) روشني و نما ندارد. آن قدر كه در روايات بر ويژگي عدالت گستري آن مولي تأكيد شده، برساير مسائل چنين ابرامي نرفته است و اين، نشان از برجستگي اين مهم در سازمان مدينه فاضله اسلامي در دوران ظهور دارد.
دهها و بلكه صدها روايت در كتابهاي مختلف روايي، بويژه، در كتاب منتخب الأثر و كمال الدين، شيخ صدوق، در مورد عدالت گستري آن حضرت وارد شده است. در بسياري از اين روايات، از آن امام همام، به عنوان مظهر و تجلي كامل عدالت ياد شده است. نام (عدل) كه بر آن مولي نهاده اند در واقع ترجمان كامل رسالت اوست.
صاحب مكيال المكارم، در اثر شريف خود، در اين رابطه چنين مي نويسد:
(عدل، آشكارترين صفات نيك آن امام است. براي همين [آن بزرگوار] در دعاي شبهاي رمضان، (عدل) ناميده شده است:
(اللهم وصلّ علي ولي امرك القائم المؤمل والعدل المنتظر.)
خداوندا به ولي امر خود كه قيام كننده و… و عدل مورد انتظار همه است درود فرست52.)
و در جاي ديگر، همين عنوان را به گونه اي ديگر مي يابيم:
(اول العدل و اخره53.)
(السلام علي القائم المنتظر والعدل المشتهر…54.)
در مدينه فاضله اسلامي و در بستر ظهور آن منجي نيز، همه جا سخن از عدالت و قسط است. سخن از لبريز شدن زمين از عدل و داد است. دامنه عدالت او، تا اقصي نقاط منازل و زواياي ناپيداي جامعه گسترده است، حتي عدالت و دادگري همچون گرما و سرما در درون خانه هاي مردمان نفوذ مي كند و مأمن و مسكن وجود آنان را سامان مي بخشد55. و در روايات ظهور،عدالت،چنان عطش برانگيز و سيري ناپذير و فراموش ناشدني ترسيم گرديده است كه انسان را در اين گمان مي افكند كه اصولاً، جهان براي رسيدن به اين نقطه و فرجام، باقي مانده است و برنامه و تنظيم متعمّدانه الهي بر اين است كه آخرين سطور تاريخ، با برگهاي دادخواهي به انجام رسد و خداوند چنان بر اين مهم تأكيد دارد كه اگر حتي يك روز از عمر دنيا باقي مانده باشد، او آن را چنان طولاني خواهد كرد56 تا آن رؤياي موعود مردمان از راه رسد و درخت عدالت را بر ضمير آگاه تشنگان بكارد و جامعه بشري را با آن گمشده خويش رو به رو سازد، زمين را از عدل و قسط سيراب كند و آن قدر برباده عدالت بيفزايد كه جان آدميان از آن مدهوش گردد.
در سايه اين عدالت، هيچ انساني در قيد بندگي و بردگي باقي نمي ماند57.
حقوق به يغما رفته انسانها به آنها باز مي گردد58.
بندهاي پيدا و ناپيداي بندگي از سروگردن انسانها باز مي گردد و زمينه استثمار انسان از انسان به كلي برچيده مي شود59.
كارگزاران ظلم و بيداد، مورد بازخواست قرار مي گيرند. قاضيان وحاكمان كژرفتار از مسؤوليت خويش، عزل مي شوند و زمين، از هرنوع خيانت و نادرستي پاك مي گردد60.
گردنكشان و مستكبران درهم كوبيده مي شوند و محرومان و مستضعفان در استرجاع حق خويش كامياب مي گردند61. ديگر ناله هيچ مظلومي در گلو خفه نمي گردد، اشك و آه هيچ دلسوخته اي بلند نمي گردد، هيچ انساني گرسنه سربر بالين نمي گذارد و هيچ محرومي با كينه و دغدغه ناامني، روزگار سپري نمي كند.
و اينها افسانه نيست، بلكه به راستي تمام آن چيزي است كه بر ما وعده داده اند
و ما را در انتظار آن به برترين عبادت فراخوانده اند كه انتظار آمدن او، انتظار گامهاي عدالت است.

2. مدينه رفاه:
 

مدينه فاضله اسلامي، مدينه رفاه و آسايش همگاني است. رفاه و تنعّم بدان سان كه ديگر نيازمند و صاحب حاجتي در سطح جامعه يافت نمي توان كرد. يك دليل مهم بر اين امر، توزيع عادلانه ثروتها و منابع است. در شهر عدالت، كه حقوق انسانها محور توجه و برنامه ريزي است، بالطبع بذر اين توجه، محصولي چون رفاه و برخورداري همگاني از مواهب الهي در پي خواهد داشت. هم در تعاليم ديني و هم در آموزه هاي علمي و تجربي بشر، به روشني، به اين واقعيت راه برده ايم كه در صورتي جامعه از غنا و بهره مندي عمومي سرشار خواهد گشت كه پيشاپيش از عدالت سيراب گرديده باشد و مشكل كشورها در حال حاضر و در قرون و اعصار متمادي، كمبود منابع و مواهب طبيعي بر گستره خاك نبوده، بلكه توزيع ناعادلانه آنها بوده است.
آنچه در روايات ظهور، در اين خصوص آمده است، نشان مي دهد كه خواستها و آرزوهاي مادي انسان، در جدول توجهات آرمان شهر اسلامي، نه تنها از ياد برده نشده، بلكه حتي در صدر توجه و عنايت قرار گرفته است و انسانها، به دليل داشتن چنين خواستهايي، نه تنها مورد نكوهش قرار نگرفته اند، بلكه بر توجه خداوند در پاسخ به اين خواهشها تأكيد فراوان رفته است:
پيامبر گرامي اسلام (ص) مي فرمايد:
(در امت من، مهدي قيام كند… و در زمان او، مردم به چنان نعمت و برخورداري و رفاه دست يابند كه در هيچ زماني دست نيافته باشند. [و اين رفاه شامل تمامي انسانها خواهد بود چه] نيكوكار و چه بدكار. آسمان مكرر بر آنان ببارد [كنايه از وفور مواهب طبيعي] و زمين چيزي از روييدنيهاي خود را پنهان نسازد62.)
در روايات ديگر سخن از كثرت مال63، وفور نعمتها، بارانهاي پي درپي، سبكباري و رهايي از بارهاي سنگين زندگي64، آسودگي از رنج طلب كردن و نيافتن، سخني از اداي قرض تمامِ مقروضين و اداي دِين تمام صاحبان دين است، سخن از بي نيازي تمام انسانهاست و سخن از بذل و بخشش امام (ع) بر همگان است، به طوري كه از طلب مال و بخشش ديگران بي نياز گردند65. در آن جا سخن از عمران و آبادي تمامي عرصه خاك است، به گونه اي كه چون آن حضرت قيام كند، همه خرابيها را آباد كند66، تمامي سطح زمين را از سرسبزي و نشاط و طراوت بپوشاند67، گنجها و معادن زمين، همگي مورد استخراج قرار گيرند و زمين، آنچه را كه در درون مخفي داشته، براي رفاه و آسايش انسانها به دست او خواهد سپرد68.

3. مدينه امن و سلام:
 

به اعتقاد روان شناسان، از مهم ترين نيازهاي اساسي بشر كه در هرم نيازهاي وي جايگاه ويژه اي دارد، نياز به امنيت است. البته اين نياز در ابعاد مختلفي تجلي مي يابد، امنيت اخلاقي، امنيت اقتصادي، امنيت حقوقي، امنيت اجتماعي و خانوادگي و… آنچه از حجم زيادي از روايات ظهور بر مي آيد، نشان مي دهد كه مدينه فاضله اسلامي، شهر امن و سلام است، آن هم امنيت در معناي واقعي و در تمامي ابعاد آن.
در روايتي از امام صادق (ع) در تفسير آيه شريفه:
(وعد اللّه الذين امنوا منكم… ليستخلفنّهم في الأرض… وليبدّلنّهم من بعد خوفهم امناً.)
مي فرمايد:
(نزلت في القائم و اصحابه69.)
يعني وعده خداوند، مبني بر اينكه وحشت و خوف مؤمنان را به امنيت و سلام تبديل مي كند، در زمان ظهور آن حضرت، معني و مصداق كامل مي يابد و انسانها در آن موعد شريف است كه مي توانند با قلبي آسوده و فارغ از هرگونه دغدغه اقتصادي، حقوقي، اخلاقي و اجتماعي سر بر بالين آرامش بگذارند و زندگاني دنيا را دور از خطرهاي دلهره آميز هميشگي ببينند. بنابراين، گردنه هاي پرخطر و پرنشيبي كه در زندگي هر انسان به واسطه روابط نادرست حاكم در اجتماع پديد مي آيد، در آرمان شهر اسلامي جايي و جايگاهي ندارد. اين نيز سعادتي است زميني در يك شهر آرماني و آسماني.

4. مدينه تربيت:
 

پيش از اين يادآور شديم كه تمدن غرب، اساس پيشرفت خويش را بر مبناي توجه به انسان پايه گذاري كرده و انسان محوري و انسان مداري، جزو نرم افزارهاي اساسي در پيشرفت غرب محسوب مي گردد. امّا همان انسان كه مقصود و غايت پيشرفت تلقي شده، همان انسان در تماميت وجوديش، در اين تمدن فراموش شده و بحران تمدن غرب، در ابعاد مختلف: اخلاقي، اجتماعي و تربيتي آن مؤيد صريح اين غفلت و ناكامي است. انساني كه فقط از يك سو نظاره شد و تنها ابعاد مادي او، در محاسبه آمد، انساني است كاريكاتوري و ابتر و بالطبع، نمي توان او را در عالم خارج، انسان ناميد و مشكل غرب در همين سوء تفاهم كوچك است!
چندين قرن است كه براي آسايش تن، هر چه فرمول اقتصادي و سياسي به ياد داشته اند و هر چه امكانات علمي و تكنيكي در اختيار داشته اند، به استخدام در آورده اند، تا شايد بتوانند آسايش اين جهاني انسان را بدو باز گردانند، حال آن كه او، پس از اين همه تلاش، هيچ گونه آرامشي در خود نمي يابد، جهان را تنگ و تاريك و سرد مي بيند و در آن احساس حقارت و پوچي مي كند و اين جريان، به اعتقاد منتقدين درون اين نظام، جز به نابودي انسان نمي انجامد. و اين آن چيزي است كه بايد آن را انسان مداري واژگونه، يا انسانگرايي نسيانگرانه ناميد. همين معني را از زبان يكي از منتقدان فرانسوي نظام غرب بازگو مي كنيم:
(تمدن جديد كه به هنگام حركت آغازين خود مي خواست (انسان گرا) باشد و به انسان آنچنان اصالتي داد كه آغاز و انجام همه چيزش كرد، اكنون به ماجرائي اين چنين شگفت دچار شده است. در روزگار ما، تار و پود مفهوم انسان از هم گسسته است… به هر حال، تمدني كه خود را (انسانگرا) مي ناميد، نظامي از آب در آمده است كه آدمي را تحقير مي كند و مي فريبد و سرانجام نابودش مي سازد. تحقير آدمي درين معني و از اين راه است كه تمدن مذكور، انسان را به دستگاهي مركب از يك سلسله وظايف كمي و مادي و به ماشيني منحصراً توليد كننده و مصرف كننده تبديل مي نمايد70.)
اما در آرمان شهر اسلامي، همان گونه كه ترسيم كرديم، فقط سخن از آسايش تن نيست. فقط سخن از وفور ثروت و رفاه مادي نيست، در تصوير مهندسان اين مدينه، انسان فقط تن نيست، بلكه موجودي است داراي ابعاد مختلف كه تكامل و رشد او، در گرو رشد متوازن تمامي آن ابعاد است و آن بهشت زميني تحقق نمي يابد مگر آن كه بارقه اي از آسمان نيز در آن حلول كند. تربيت و پرورش روح انسانها و توجه به اخلاق و فضائل روحي، كه از اساسي ترين برنامه هاي ظهور است، در همين راستا معني مي يابد. مدينه فاضله، در عين حالي كه شهر عدالت است، شهر رفاه است و شهر امنيت. در عين حالي كه شهر تربيت است، شهر سجايا و فضايل انساني است. در آن محيط، انسانهاي صالح تربيت مي يابند تا جامعه اي آرماني و صالح بنا سازند. در آن جا، در كنار دست يابي انسانها به غناي مالي، از غناي قلبي و روحي بهره مند مي گردند71 و در كنار اتمام نعمت و وفور ثروت، به اكمال اخلاق و فضيلتهاي انساني راه مي يابند. 72 كينه هاي اخلاقي از قلبها ريشه كن مي گردد73 و دروغ و تزوير و نامردمي، در روابط اجتماعي، جاي خود را به يك رويي و يك رنگي مي بخشد و به واقع، در چنين بستري است كه رفاه و ع
دالت و امنيت نيز معنا و مفهوم و حقيقت خويش را باز مي يابند و جز با اين نگرش همه جانبه به انسان، و در كنار هم چيدن اجزاي حقيقي او در برابر هم، نمي توان به تعبير رؤياي هميشگي انسان در تأسيس آرمان شهر انساني پرداخت.

5. مدينه علم:
 

دوره ظهور، دوران گسترش علم و دانايي است و مدينه فاضله اسلامي، مدينة العلم است. با آمدن آن منجي حقيقي، همان گونه كه ظلم و بيداد جاي خود را به عدل و دادگري مي سپارد و همان گونه كه نابسامانيهاي مختلف اجتماعي به سامان مي گرايد، به همان ترتيب نيز، دانايي و فرزانگي بديلِ جهل و ناداني مي گردد و جهان از نور عقل و دانش آكنده مي گردد74.
او، مي آيد تا همان طور كه جهان را لبريز از عدالت مي سازد، از دانايي و فرزانگي نيز سيراب سازد. نيروهاي عقلاني توده ها را تمركز بخشد و خردها و دريافتهاي آنان را به كمال رساند75. علوم و دانشهايي كه در طول اعصار و قرون در پشت پرده ها، مكنون مانده، پراكنده سازد و مرزهاي دانايي و يادگيري را تا سراپرده منازل و تا اعماق وجود تك تك انسانها، اعم از زن و مرد گسترش بخشد76.

6. مدينه مستضعفان:
 

از ويژگيهاي بسيار مهم در عصر ظهور، جابه جايي قدرت و تغيير در ساختار آن است. حكومت در مدينه فاضله، به دست توده هاي محروم و مستضعف جامعه است. آنان كه پيش از ظهور، بار سنگين فقر و بيچارگي و نامردمي را تحمل كرده اند و اكنون در راستاي اجراي عدالت بايد به حق مسلّم خويش در وراثت و پيشوايي زمين دست يابند77.
بدين سان، بهشت زميني در عالم خارج واقعيت مي يابد. با سيراب شدن زمين از عدالت، با برخورداري همگان از رفاه و آسايش و امنيت، با اتساع وجودي انسان و بازيابي تمامي ابعاد وجوديِ وي در ظرف تربيت و پرورش، با گسترش علم و فرزانگي، با مشاركت توده هاي محروم در امر تصميم گيري و تغيير ساختار سياسي جامعه و با…
آنچه گذشت، برجسته ترين ويژگيهاي مدينه موعود در عصر ظهور است كه مي توان در فرصتهاي بلندتر بر شمار عناوين اصلي و يا زيرمجموعه هاي آنها افزود، ليكن در اين مجال، به همين مختصر بسنده مي كنيم.

ختام
 

دانستيم كه انديشه (مدينه فاضله) در ظرف تفكر گذشتگان به هيچ وجه با ملاحظات انسانگرايانه همراه نبوده است. نه اين كه انسان در نمودار انديشه آنان جايگاهي نداشته، بلكه به اين معني كه او مركز توجه و اعتنا نبوده است. بنابراين، مدينه فاضله در منظر ديد آنان، بيش از آن كه صبغه اي انساني داشته باشد، چهره اي سياسي، اخلاقي و يا فلسفي مي يابد.
در قراءت عصر جديد، اين معني، كاملاً واژگونه مي گردد. از دوره رنسانس به اين سو، كه انسان، به عنوان مهم ترين آرمان تمدن جديد، محيط توجه و اعتنا را مي پوشاند، تفاسير نويني نيز نسبت به آرمان شهر انساني ارائه مي گردد. محور اين تفاسير را نوعي فلسفه انسانگرا تشكيل مي دهد كه از طرفي با انديشه استغناي از مذهب و بلكه، انديشه مذهب پيرايي همراه و قرين بوده و از طرف ديگر، تنها به بهزيستي دنيوي انسان توجه داشته و پيشرفت و تعالي وي را در بُعد مادي مي جويد. بنابراين، مدينه فاضله در نگاه متأخران، در واقع، شهر رفاه و آسايش انسان است، امّا در راه كسب اين مهم، فقط، به بُعد خاكي انسان توجه مي شود. پيشرفت و ترقي مادي به عنوان يك اصل مسلّم شمرده مي شود و همه چيز در ذيل آن، ملاحظه مي گردد. اين نوع انديشه، چند قرن است كه سيطره خويش را بر محيط باورهاي انسان غربي گسترده است و اگر چه او، به واقع، به بسياري از آنچه در صدد بوده، دست يافته است، امّا، به هيچ وجه، رؤياي هميشگيِ خود را محقق نمي بيند. در مقابل، مشاهده كرديم كه در انديشه جامعِ ديني، ما بر يگانگي دنيا و آخرت و جسم و جان انگشت تأكيد مي نهيم و جايگاه و احكام اين امور را از هم تفكيك نمي سازيم. به انسان، به عنوان يك واحد حقيقي نظر داريم و در هر طرح و برنامه، رشد موازي و متوازن او را پي مي جوييم. در مدينه فاضله اسلامي، در سرلوحه طرح و برنامه آسماني آن، با كمال شگفتي، با يك آرزوي زميني روبه رو مي شويم، با عدالت و در كنار آن، رفاه و آسايش و امنيت و برخورداري از مواهب طبيعي.
حجم اعتناي تعاليم ديني به اين مسائل، در مسأله ظهور و مهدويت، براي انسان مذهبي كه هميشه بر تقابل و دوگانگي دنيا و آخرت، صميمانه، پاي مي فشرده، آن قدر با اهميت و هيجان انگيز است كه وي را دچار گيجي و ترديد مي سازد. امّا، به واقع، چنين است. تعاليم ديني، در زندگي زمينيِ ما مصرانه ادعاي دخالت و تصميم گيري دارند و آرزوهاي زمينيِ ما به طور جدّي، مورد توجه آنهاست. اما اين همه را در مصاحبت با ديگر ابعاد وجودي انسان مي طلبند. بر اين اساس است كه مدينه فاضله اسلامي، علاوه بر اين كه مدينه عدالت، رفاه و امنيت است، مدينه علم، عقلانيت، تربيت و انسان پروري نيز هست. يعني همان عناصري كه نبود آنها در تفكر مذهب پيراي غربي، باعث پديد گشتن بحران جديد تمدن غرب گشته است و اين تمدن را علي رغم پيشرفتهاي چشمگير مادي، در مسير تحقق سعادت انساني ناكام گذارده است.
ويل دورانت تمدن نويس بزرگ غربي، در همين رابطه چنين مي نويسد:
(مدينه فاضله تحقق يافته است، ولي فقط در عالم خارج (از ما) … ما قدرت خود را صدبرابر كرده ايم و بر بالاي خود صدها ذراع افزوده ايم، ولي طرحها و نقشه هاي ما به پستي و تنگي زماني است كه در جهل و آلودگي به سر مي برديم. ما از لحاظ روحي كوته قداني هستيم در قالبهاي بسيار بزرگ. مدينه فاضله در همه جا آمده است، به جز در روح انسان. با اين همه، اين مدينه فاضله كوچكي، كه اكنون با رؤياي قابل اغماض مي خواهيم بناكنيم، نمي خواهد طبيعت را از نو بسازد و نمي خواهد تسلط انسان را بر طبيعت بگستراند (زيرا اين بهشت منظور نظر بيكن بود و تحقق يافته است) بلكه مي خواهد كه خود را از نو بسازيم و نفوس با اراده اي درست كنيم كه براي زندگي در عالم بهتري شايسته باشند و به صفاي دانش ما و به نيروي قدرت ما باشند و چون مايه ويراني مدينه فاضله (طبيعت بشري) و جهل انساني است، ما نخست خواهيم خواست كه دلها و نفوس خود را تصفيه كنيم; شايد امور ديگر، در نتيجه به دنبال آن بيايد… (به طور كلي) معلوم شد كه مقصود بناي يك مدينه فاضله مكانيكي يا بهشتي براي راهروان پياده و مسافران هواپيما نيست، بلكه امر اساسي تري در نظر است وآن بالا بردن صفات اخلاقي و جسمي و معنوي مردم است. نسلي كه محصول و نتيجه اين اقدامات و پيشنهادها باشند مي تواند مدينه فاضله را بنا كند78.)
در ارزيابي سخنان گذشته چنين مي توان نتيجه گرفت كه تفكر ديني نيز، يك تفكّر انسانگراست. با اين تفاوت كه انسانگرايي ديني، متكي بر يك انسان شناسي قويم است; اما انسانگرايي غربي، متكي بر يك انسان شناسيِ ابتر و نادرست بود. به همين دليل نيز بود كه در بخشهاي گذشته از تفكر مستتر در تمدن غرب، با عنوانِ (انسانگرايي نسيانگرايانه) يا (انسان مداري واژگونه) ياد كرديم.
در انتهاي نوشتار، تأكيد مي كنيم كه در بحث (توسعه اسلامي) به طور كامل مي توان از ويژگيهايي كه در مورد مدينه فاضله اسلامي بر شمرديم، استفاده كرد و اگر چه مطالب عنوان شده، بيشتر، جنبه كيفي داشت، ليكن مي توان با مشاركت صاحب نظران در زمينه هاي مختلف، بويژه در زمينه جامعه شناسي و اقتصاد بر ظروف كمّيِ آن نيز دست يافت.
... پایان.

پی نوشت ها :
 

52. (مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم)، ميرزا محمد تقي موسوي اصفهاني 118/.
53. (كمال الدين و تمام النعمة)، شيخ صدوق.
54. (مفاتيح الجنان)، شيخ عباس قمي، زيارت صاحب الامر، 1055.
55. (بحارالانوار) علامه مجلسي، ج362/52.
56. (كمال الدين) 318/.
57. (بحارالانوار)، 225/52 ـ 224.
58. (همان مدرك).
59. (بحارالانوار)، ج57/51.
60. (همان مدرك) 120/.
61. سوره (قصص)، آيه 5.
62. (بحارالانوار) ج78/51.
63. (همان مدرك)، ج88/51.
64. (همان مدرك)، ج123/51.
65. (همان مدرك)، 390/52.
66. (كمال الدين) 331/.
67. (بحارالانوار)، ج104/10.
68. (همان مدرك).
69. (كتاب الغيبة) 240/ ذيل آيه 55 سوره نور.
70. (اسلام و بحران عصرما)، روژه دوپاسكيه، ترجمه دكتر حسن حبيبي 18/ ـ 21.
71. (بحارالانوار)، 51/84.
72. (همان مدرك) 123/.
73. (منتخب الأثر) 374/.
74. (بحارالانوار)، ج51/75.
75. (عصر زندگي)، محمد حكيمي 223/.
76. (كتاب الغيبة) نعماني 239/.
77. سوره (قصص)، آيه 5.
78. (لذات فلسفه)، ويل دورانت، ترجمه زرياب خويي 364، 365، 367.
 

منبع:www.bashgah.net