سيره ي نبوي الگوي جامعه ي اخلاقي


 

نويسنده:محمود مسعود سعيدي




 

چکيده
 

کارکرد الگو بودن پيامبر (ص)از جهت معرفت شناختي، اقناع ذهني و از لحاظ روانشناختي، اقناع عاطفي است و اين دو کارکرد امروزه بر عهده ي کساني است که انتساب بيش تري به دين دارند. جذابيت پيامبر (ص) در وهله ي اول در اخلاق اجتماعي ايشان بود. همين اخلاق، محل تجلي عمومي ترين جذابيت ها و ارزش هاي انساني است و امروزه حتي دليلي بر حقانيت خود دين نيز تلقي مي شود. به همين سان جذاب ترين ويژگي براي الگو شدن يک جامعه، اخلاقي بودن آن است. جامعه ي اخلاقي، جامعه اي است که بستر مناسبي را براي عمل اخلاقي فراهم مي کند. اين جامعه اثر مطلوبي نيز بر همبستگي اجتماعي دارد. زيباترين الگو براي اخلاق در جامعه ي اسلامي، اخلاق پيامبر اکرم (ص) است.

واژگان کليدي : الگو (pattern)، اخلاق ديني (religious cthic)، اخلاق اجتماعي (social ethic)، همانند سازي (identification)، جامعه ي اخلاقي (ethical society).
 

مقدمه
 

«لقد کان في رسول الله أسوه حسنه لمن کان يرجوا الله و اليوم الآخر و ذکر الله کثيراً »(احزاب، 21) .
در اين آيه اسوه بودن پيامبر (ص) براي اهل ايمان مطرح شده است ؛ آن هم نه هر کس که مؤمن اسمي است، بلکه کساني که قلباً ايمان آورده اند، کساني که به خدا و روز جزا اميد و تعلق خاطر دارند و خداوند را بسيار ياد مي کنند. در اين مورد پرسش هايي قابل طرح است:
اثر و کارکرد اسوه و الگو بودن پيامبر (ص) چيست ؟
پيامبر (ص) و يا مومنان در اين زمان، در چه جنبه هايي الگو و اسوه هستند يا مي توانند باشند ؟
آيا در پيامبر (ص) ويژگي و خصوصيتي وجود داشت که براي مردم بي ايمان جالب باشد و الگو قرار بگيرد؟
کدام ويژگي جامعه ي ديني شانس بيش تري دارد تا سرمشق جوامع ديگر واقع شود ؟
جامعه ي اخلاقي چگونه جامعه اي است ؟
چگونه مي توان با عمل غير اخلاقي در جامعه، مقابله کرد ؟
کدام اخلاق و کدام الگو را براي تأسيس جامعه ي اخلاقي اساس قرار دهيم؟
در اين مقاله براي دادن پاسخ به اين پرسش ها بيش تر از منظر و نگاه برون ديني استفاده شده است.

1- اثر و کارکرد اسوه و الگو بودن پيامبر (ص) چيست ؟
 

در مورد اين سوال، يک پاسخ اين است که سرمشق و مقتدا بودن پيامبر (ص) براي اقناع ذهني پيروان است (کارکرد اول)، يعني آنها با عطف نظر به پيامبر (ص) و تأسي به او بهتر مي فهمند که چگونه بايد باشند و چگونه بايد عمل کنند، تا به مقصد نهايي برسند.
به علاوه، فردي که به آنچه مي آموزد، خود عمل مي کند، حضور وي در ميان مردم، باورپذيري آموزه هايش را، از لحاظ معرفت شناختي، تسهيل مي نمايد (کارکرد دوم).
اين ها کارکردهاي مهمي هستند، ولي به نظر مي رسد نفس وجود الگو در ميان پيروان، کارکرد بسيار مهم ديگري نيز دارد و آن اقناع عاطفي ديگران است (کارکرد سوم).
انتخاب طريق کردن در يک خط مشي خاص که در- ابتدا در - نظر کساني که مي خواهند، ايمان بياورند، با مخاطراتي همراه است و کم ترين خطر آن هدر دادن عمر و برآورده نشدن نيازها و خواسته هاي انساني ايشان است، براي نوع مردم دشوار است. وجود کسي که اين راه را مي پيمايد- ولو هنوز نيل به نتيجه ي نهايي مشهود نباشد - خصوصاً هنگامي که رفتار وي با اطمينان و ايمان همراه است، انتخاب و پيمودن راه را براي ديگران آسان مي کند. نوع انسان ها براي قدم گذاردن در راهي که ناآزموده است و مشکل مي نمايد، از لحاظ روانشناختي نيازمند تکيه گاه و همراه هستند.
وجود همين کارکردها، خصوصاً کارکردهاي دوم و سوم، است که حضور و وجود الگو را در بين مردم براي همه ي زمان ها امري مهم و ضروري جلوه مي دهد. اين مطلب يکي از حکمت هاي استمرار امامت در مذهب تشيع محسوب شده و بنيان پيدايش مفهوم «حجت» در ادبيات ديني شيعه است. در عصر غيبت اين مسووليت بيش تر متوجه کساني است که انتساب بيش تري به دين دارند. انتقال اطلاعات و دانش هر چند مهم و لازم است، ابداً کافي نيست. آنچه
خصوصاً در شرايط فعلي مهم تر مي نمايد، وجود و حضور الگوهاي عيني، صميمي و مردمي است تا کار مقايسه و الگوپذيري را تسهيل نمايد. در اين جا به پرسشي ديگر مي رسيم.
2) پيامبر (ص) و يا مومنان در اين زمان، در چه جنبه هايي الگو و اسوه هستند، يا مي توانند باشند؟
ايمان مقوله اي قابل شدت و ضعف است. بر اين اساس مؤمن، بر حسب مرتبه ي ايمانش مي تواند هم الگو براي ديگران باشد و هم از مؤمنين ديگر الگوپذيري داشته باشد.
اگر کساني که مي خواهند سرمشق بگيرند، مؤمنان هستند - که منطوق آيه نيز همين است - مسلم است که دامنه ي الگوپذيري گسترده مي شود. از نگاه درون ديني، توصيه ي قرآن در آيه ي فوق متوجه همه ي کساني است که به خدا و روز جزا اعتقاد و اميد دارند. اينان براي رسيدن به اهداف نهايي بايد پيامبر (ص) را در زندگي سرمشق قرار دهند و مثلاً سعي کنند در باورها، عواطف، انگيزه ها و رفتار، خود را تا جايي که ممکن است، شبيه او بسازند. در عين حال مفهوم آيه، الگو بودن حضرت را از نگاه بيرون ديني براي غير مومنان نفي نمي کند.
البته اين که اول، اعتقاد و باور به آموزه ها حاصل مي شود و بعد علاقه و الگوپذيري را به دنبال خود مي کشد يا جريان به عکس صورت مي گيرد و يا به گونه ي ديگري اتفاق مي افتد، خيلي روشن نيست. مکانيسم رواني در اين گونه موارد در افراد مختلف، بسيار متفاوت است. گاهي ممکن است اول ايده و ارزش ها دروني شوند و اعتقاد و باور به آموزه ها حاصل شود و بعد تبعيت و الگوپذيري را به دنبال بياورند، ولي اغلب و در بيش تر مردم جريان به عکس است؛ ابتدا کشش و جاذبه نسبت به شخصي حاصل مي شود و بعد افراد به جهت همان جاذبه، در پي همانند سازي با شخص محبوب، ايده ها و ارزش هاي او را مي پذيرند. قابليت قبول، کشش و جاذبه ي پيام دهنده، نقش موثري در فرايند متقاعد سازي پيام گيران دارد(1). در عمل، واقعيت، آميزه اي از اين
مکانيسم هاست. آنچه مهم است، توجه به چند پرسش است که کاملاً به هم مربوط هستند و در واقع از يک چيز مي پرسند:
3) قبل از اين که اطرافيان پيامبر (ص) به ايشان و کلمات ايشان ايمان بياورند، آيا پيامبر (ص) براي مردم داراي جذابيت بود؟ آيا در حضرت (ص) ويژگي و خصوصيتي وجود داشت که براي مردم بي ايمان جالب باشد و الگو قرار بگيرد و همان ويژگي در تأليف قلوب ايشان و همانندسازي با پيامبر (ص) موثر افتاده باشد؟ آيا اکنون مؤمنان مي توانند براي کساني که به دين و يا خصوص دين اسلام، ايمان ندارند، و يا ايمان آنها ناقص و ضعيف است، الگو باشند؟ آن کدام ويژگي است که مؤمنان را، حتي براي غير مؤمنان، سرمشق قرار مي دهد و احتمالاً در جلب نظر آنها به سوي ايمان مذهبي موثر است ؟
جواب اين سوال ها يک چيز است؛ اخلاق ديني. بدون اين که در اين جا نيازي به تعريف دين و اخلاق و بحث در رابطه ي اين دو داشته باشيم، خيلي ساده، مقصود ما از اخلاق ديني، عملکردها، سفارشات و توصيه هايي است که از پيامبر (ص) و ائمه ي معصوم (ع) در مورد ويژگي هاي رواني (صفات نفساني) و تجليات رفتاري آنها در منابع ديني منعکس شده است ( هر رفتاري را نمي توان لزوماً تجلي صفتي نفساني دانست ولي به عکس ويژگي هاي رواني معمولاً داراي تجليات رفتاري هستند).
آنچه در زمان پيامبر (ص) در وهله ي اول در وجود حضرتش براي مردم جذاب بود و شايستگي تبعيت داشت و زمينه را نيز براي پذيرش کل دعوت ايشان آماده تر مي نمود، اخلاق و خصوصاً نحوه ي برخورد ايشان با ديگران بود (يعني اخلاق روابط اجتماعي).
به طور کلي اخلاق را مي توان به اخلاق فردي و اخلاق اجتماعي تقسيم نمود. در اخلاق فردي رابطه ي انسان با خدا و با خود مطرح مي شود و در اخلاق اجتماعي رابطه ي وي با ديگران. يکي از مهم ترين علل موفقيت رسول اکرم (ص) در انجام آن رسالت عظيم و آسماني، خوي نرم و ملايم آن حضرت بود. در
رفتار با مردم بسيار بردبار و حليم بود و نسبت به آنها حسن رفتار و حسن ظن داشت، به طوري که با اخلاق کريمه و مهر و محبت بي شائبه، جان ها را شيفته ي خود مي ساخت، تا آنجا که توانست در جامعه ي منحط عربستان آن روز، انسان هايي را تربيت کند که هر کدام الگويي براي انسانيت و حجتي براي اثبات اصالت اين آيين آسماني به شمار روند.
خدا درباره ي خلق و خوي آن حضرت در قرآن خطاب به پيامبر مي فرمايد: « إنک لعلي خلق عظيم »، همانا تو بر خلقي عظيم آراسته اي (قلم، 5). « فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فطا غليظ القلب لا نفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم في الأمر»؛ اي پيامبر به موجب رحمت و لطف الهي، تو نسبت به مردم مهربان بوده و اخلاق نرم و ملايمي داري و اگر خشن و سخت دل بودي و اخلاق درشتي داشتي، همه از گرد تو پراکنده مي شدند، پس ايشان را عفو کن و براي ايشان طلب آمرزش نما و در کارها با ايشان مشورت کن (آل عمران، 159).
سيره ي همه ي انبياء (ع) بر همين منوال بوده است که همواره با مردم به ملايمت و مهرباني رفتار مي کردند. همچنان که در مورد اعزام حضرت موسي (ع) و برادرش (ع) براي هدايت فرعون خداوند متعال فرمود: « فقولا له قولاً لينا لعله يتذکر أويخشي»؛ با فرعون نرم و ملايم سخن بگوييد، شايد در اثر سخنان نرم شما، متذکر حقايق شود يا از عذاب الهي بهراسد (طه ، 44).
اکنون نيز چنين است؛ بي طرف ترين و يا به تعبير ديگر عمومي ترين جذابيت دين، اخلاق اجتماعي ديني است، زيرا بر عمومي ترين ارزش هاي انساني مبتني است. به علاوه متخلق شدن به اخلاق ديني، عملي ترين و مشهودترين پيامبر دينداري است. بنابراين از حيث، اخلاق ديني لااقل از دو جهت داراي اهميت است که اين دو جهت را قدري بيش تر توضيح مي دهم:
اولاً از نگاه بيرون ديني، ارزش هاي مشترک انساني بيش تر از همه در اخلاق ديني تجلي يافته اند. البته وجود تنوع اخلاقي در اديان و فرهنگ هاي مختلف قابل انکار نيست. هر چند برخي معتقدند که اين تنوعات به اموري غير از اصول

اخلاقي پايه و ارزش هاي مشترک انساني بر مي گردد، (2)
 

آنچه در اين ميان مسلم است اين است که در اخلاق روابط اجتماعي، چون هر شخص عملاً خود، طرف رابطه قرار مي گيرد، اختلاف کم تري در قواعد اخلاقي مشاهده مي شود. اين است که مي گوييم مناسب ترين جايگاه جذابيت هاي عمومي و مشترک در دين، اخلاق ديني است. در مقابل، ساير تعليمات دين مثل باورهاي جهان شناختي يا فقهي، مناسکي، حقوقي، اقتصادي و يا سياسي، هيچ کدام تا کنون عملاً به اندازه ي اخلاق ديني مقبوليت عام - با قطع نظر از تدين به دين خاص - پيدا نکرده اند. يک شاهد براي اين مطلب، رويکرد انديشمندان و دولت هايي با جهان بيني ها و باورهاي حقوقي، اقتصادي و يا سياسي سکولار، به ترغيب اخلاق و معنويت در بين مردم است.
ثانياً بعد از گذشت دوران طولاني از آغاز تشکيک در دانسته ها و معلومات نظري و طرح جدي نسبيت باوري در فلسفه و معرفت شناسي غرب، انسان امروزي، خسته از براهين انتزاعي و مجادلات نظري در صدق و کذب گزاره هاي ديني، بيش تر به آثار و ثمرات اين جهاني دين براي زندگي خود مي انديشد و چه بسا وجود کارکردهاي دنيوي و مطلوب دينداري را ملاکي براي حقانيت خود دين تلقي کند. اين مطلب نيز اهميت اخلاق ديني را آشکار مي کند. تخلق به اخلاق ديني مي تواند يک پيامد اين جهاني و مطلوب براي دينداري محسوب شود.
حاصل از اين که از ويژگي هاي مختلف انسان ديندار، اخلاق، بهتر ا ساير خصوصيات، زمينه ي الگوپذيري ديگران را مهيا مي کند. کشش و جاذبه اي که زيبايي هاي اخلاقي انسان مؤمن در ديگران ايجاد مي کند، همانندسازي با او در ساير خصوصيات و ايده ها را آسان مي گرداند.
پرسش قبل در سطح فردي مطرح شد، همين پرسش را مي توانيم در سطح کلان اجتماعي نيز مطرح کنيم.
4- کدام ويژگي جامعه ي ديني شانس بيش تري دارد تا سرمشق جوامع ديگر
واقع شود ؟
پاسخ شبيه و متناسب همان پاسخ قبلي است؛ اخلاق. به همان دلايلي که بيان شد، جامعه ي اخلاقي بيش ترين کشش و جاذبه را براي اکثر انسان ها با ايده ها و ارزش هاي متفاوت دارد. ولي پرسش مهم تر اين است که ؛

5) جامعه ي اخلاقي چگونه جامعه اي است ؟
 

جامعه، صرفاً تجمع افرادي کنار هم نيست تا بگوييم جامعه ي اخلاقي زماني محقق مي شود که افراد تشکيل دهنده ي آن، همگي يا اکثراً، اخلاقي باشند. از تجمع انسان ها واقعياتي به وجود مي آيند که در عين اين که با فرد و باورها و کنش هاي فردي ربطي وثيق دارند، در زندگي يک فرد تنها ( بدون وجود جامعه ي انساني) قابل تصور نمي باشند. (3)
برخي از اين واقعيات مهم اجتماعي عبارتند از، هنجار اجتماعي (شامل آداب و رسوم، عادات اجتماعي، قوانين و مقررات، ارزش ها و ...)، موقعيت اجتماعي، نقش و پايگاه اجتماعي، نهاد اجتماعي، ساختار و نظام اجتماعي و غير اين ها که در جاي خودش تعريف شده اند.
جامعه ي اخلاقي، جامعه اي است که علاوه بر سيطره ي فرهنگي و اخلاقي بر آن، ساختار نظام اجتماعي اش به گونه اي تنظيم شده باشد که بستر مناسبي را براي کنش اخلاقي فراهم آورد؛يعني اگر فردي بخواهد از روي اراده و اختيار، به نحو اخلاقي عمل کند، زمينه براي وي آماده باشد. به عکس جامعه ي غير اخلاقي جامعه اي است که زمينه ي اجتماعي کنش غير اخلاقي در آن فراهم باشد. در جامعه ي اخلاقي، نه فعل و ترک اخلاقي و نه فعل و ترک غير اخلاقي هيچ کدام از حيطه ي اراده و اختيار آدمي خارج نيست. انسان ها در چنين جامعه اي مجبور يا مضطر به فعل يا ترک اخلاقي يا غير اخلاقي نيستند، بلکه مي توانند آزادانه انتخاب و گزينش کنند. آنچه در جامعه ي اخلاقي به نفع اخلاق وجود دارد، يکي تشويق و ترغيب به سوي اخلاق است و ديگري زمينه اي مناسب و روان براي اخلاق. اين حرف بسيار کلي است، ولي مي توان از آن ضابطه اي را استخراج نمود.

6) چگونه مي توان با عمل غير اخلاقي در جامعه مقابله کرد؟ آيا دولت اسلامي مي تواند در اين گونه موارد از نيروي قهريه استفاده کند ؟
 

مي دانيم که امر به معروف و نهي از منکر يک وظيفه ي شرعي است، يا به نحو واجب در واجبات و يا به نحو مستحب در مستحبات، ولي يکي از شرايط وجوب يا استحباب آن، وجود احتمال اثر مطلوب است. کسي که قدري وضعيت فعلي جامعه را حس کرده باشد، به آساني تصديق خواهد نمود که در خيلي از موارد، اعمال قدرت و زور از طرف دولت نه تنها اثر مثبت نداشته، بلکه در عمل از اثرات منفي نيز خالي نبوده است. به عنوان نمونه، دولت تا کنون از برخي از « منع» هاي گذشته چه نتيجه ي مثبتي گرفته است؟ به خيابان ها نگاه کنيم و نتيجه ي ممنوعيت هاي اوليه در مورد پوشش ببينيم . به خانه ها برويم و نتيجه ويدئو و ماهواره را ببينيم. به نوار فروشي ها برويم و نتيجه ي ممنوعيت موسيقي را ببينيم. به کتابفروشي ها برويم و نتيجه ي ممنوعيت انتشار برخي از کتاب ها را ببينيم. به علاوه اعمال زور و قدرت در سطحي چنين عمومي و گسترده، به فرض، منکر عمومي را حذف و معروف ترک شده در عموم را رونق مي داد، از ساختن جامعه ي اخلاقي عاجز بود، زيرا که شرط اخلاقي بودن و اخلاقي عمل کردن، اراده و اختيار است و نه جبر يا اضطرار و اکراه .
از منظري جامعه شناسانه هر گاه جامعه اي ديني ( با توافقي گسترده و عمومي در هنجارهاي ديني) با مواردي محدود و استثنايي از ناهنجاري بر مي خورد، از باب تقدم حق جامعه بر حق فرد، به منظور سالم ماندن از آسيب مورد توافق اکثريت، بر فرد اعمال قدرت مي کند و اين موارد از مواردي است که از منظري ديني معمولاً احتمال اثر نيز وجود دارد و با امر و نهي، زمينه ي مناسب براي اخلاقي عمل کردن ديگران حفظ مي شود. ولي وقتي که بر اثر گسترش ارتباطات جهاني در همه ي شوون زندگي و علل ديگر، ناهنجاري، عمومي مي شود و تنوع و تکثر فردي و فرهنگي پديدار مي گردد، با مواردي روبرو مي شويم که احتمال
اثر مثبت امر و نهي در آنها تقريباً به صفر نزديک مي شود.
روش ديگر در مبارزه با ناهنجاري اخلاقي، پند، موعظه و تبليغ است که بايد باشد، ولي اين روشي است تنها در سطح فردي و با در نظر گرفتن ذهن و روان فردي .
روش اجتماعي مناسب در اين مورد، توجه به آن وضعيت ساختاري است که مقتضي کج روي و عمل ناشايست است. اگر وضعيت ساختاري جامعه به گونه اي است که افراد براي رسيدن به نيازهاي ضروري خود راهي جز کج روي و مثلاً دروغ گفتن ندارند، از انسان هاي معمولي، که اکثريت مردم هستند، نمي توان انتظار راست گفتن داشت. نوع مردم در چنين شرايطي تحت تأثير مثبت پند و موعظه نيز واقع نمي شوند. پس بايد قوانين، موقعيت ها، نقش ها و ارتباط آنها را به گونه اي تغيير داد که مردم بتوانند با درستکاري و مثلاً راست گفتن، امور اساسي زندگي خود را اداره کنند.
جامعه ي اخلاقي جامعه اي است که برنامه ريزي هاي اقتصادي و اجتماعي آن به گونه اي صورت گرفته که مردم نيازي ضروري به عمل غير اخلاقي احساس نمي کنند، بلکه مي توانند بدون مشقت به طور اخلاقي عمل نمايند. چنين جامعه اي که امکان زندگي اخلاقي، آرام و لذت بخش را براي همه ي مردم فراهم مي آورد، مي تواند الگو و سرمشق جوامع ديگر قرار بگيرد.
کارکرد جذابيت هاي جامعه ي اخلاقي فقط متوجه جوامع ديگر نيست. بلکه اين جذابيت ها براي تقويت همبستگي ملي نيز موثر مي نمايد. ما در عصري زندگي مي کنيم که عملاً نمي توان همه ي مردم را در باورها و ايده ها يک شکل نمود. پيامد عادي وجود ارتباطات جهاني، به وجود آمدن فضاي متکثر فرهنگي و ديني است. در اين ميان تنها زيبايي هاي اخلاقي هستند که عملاً و به طور نسبي از دستبرد تنوع و تکثر مصون مانده اند. بنابراين ايجاد بستري مناسب براي پرورش زندگي اخلاقي، زمينه ساز جذب و همبستگي همه ي نيروهاي داخلي نيز خواهد بود.
هر چند تنوع و تکثر در عرصه ي اخلاق روابط اجتماعي حداقل است و هر چند همان طور که اشاره شد، برخي اين تنوع را به اموري حاشيه اي و غير مهم بر مي گردانند، در عين حال در موارد اختلاف، وجود مرجعي مطمئن، انکارناپذير است.

7) کدام اخلاق و کدام الگو را اساس قرار دهيم ؟
 

مناسب ترين اخلاق و الگو براي مسلمانان و کشور اسلامي فرمايشات و سيره ي عملي پيامبر اعظم (ص) در زندگي است. لحظه لحظه ي حيات آن حضرت (ص) ، سرشار از زيبايي ها و جذابيت هاي اخلاقي است. جزئيات شيوه ي زندگي پيامبر اعظم (ص) را بايد شناخت و شناساند. شيوه ي کارکردن و نظم و انضباط، امانت داري، برخورد با ظلم و حمايت از مظلوم، اخلاق خانوادگي و شيوه ي رفتار با همسر و فرزندان، رفتار با زيردستان، شيوه ي معاشرت با مردم، معنويت و عبادت، وضعيت ظاهري، زهد و ساده زيستي، اراده و استقامت در راه هدف، شيوه ي رهبري و مديريت، شيوه ي برخورد با انتقاد و يا مداحي و چاپلوسي، روش تبليغ، و نحوه ي موضع گيري درباره ي علم و دانش و يا مشورت با ديگران، همه و همه را بايد دقيقاً و به گونه اي علمي و با توجه به شرايط و اوضاع اجتماعي شناخت و به گونه اي هنرمندانه شناساند. زيبايي ها، خود در دل ها جاي مي گيرند و قلب ها را تسخير مي کنند، اما رسالت در اين جا تمام نمي شود، وظيفه ي مهم و يا مهم تر، آماده کردن بستر اجتماعي مناسب براي عملي کردن و پياده کردن اخلاق نبوي است. برنامه ريزي هاي اجتماعي و اقتصادي بايد به گونه اي باشد، که افراد معمولي بتوانند از روي اراده و اختيار بدون تکلي طاقت فرسا خود را به ويژگي هاي زندگي پيامبر اعظم (ص) نزديک سازند.

نتيجه گيري
 

اخلاق دو گونه است: اخلاق فردي و اخلاق اجتماعي . اخلاق فردي پيامبر (ص)
هر چند براي الگوگيري است مهم است، اما آنچه از طرفي جذابيت پيامبر (ص) را افزون مي سازد، و از سويي بر حقانيت مکتب وي مي گردد اخلاق اجتماعي آن حضرت (ص) است.
در نگاه دوم به اخلاق اجتماعي آن حضرت (ص) ، شيوه ي ساختن جامعه را بر اساس نظام اخلاقي مي آموزيم و با تأسي به ايشان بناي يک جامعه ي اخلاقي را پي مي ريزيم. جامعه ي اخلاقي جامعه اي است که بستر مناسب براي عمل اخلاقي در آن وجود داشته باشد و آن در صورتي است که دو عامل اراده و اختيار بر افراد حاکم باشند نه جبر و اختيار چه آن که در اين صورت نتيجه ي مطلوب به دست مي آيد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پي نوشت ها
 

1- اين مسأله امري مسلم در پژوهش هاي روانشناسي اجتماعي است. براي نمونه نگاه کنيد به ارنسون، اليوت، 1379. روانشناسي اجتماعي (مبحث رسانه، تبليغ و متقاعد سازي)، ترجمه ي حسين شکرکن، تهران، انتشارات رشد، چاپ دوازدهم.
2- براي نمونه نگاه کنيد به پترسون، مايکل و ديگران (1990)، 1376. عقل و اعتقاد ديني، ترجمه ي احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، تهران، طرح نو، چاپ اول.
3- اين مسأله امروزه، خصوصاً در نظريه هاي جامعه شناسي که در صدد پيوند سطوح خرد و کلان هستند، به بهترين نحو ترسيم شده است. براي نمونه رجوع کنيد به نظريه ي ساختاربندي گيدنز يا ساير نظرياتي که به اين موضوع پرداخته اند، در ريتزر، جرج، 1379. نظريه ي جامعه شناسي در دوران معاصر (623-596)، ترجمه ي محسن ثلاثي، تهران، انتشارات علمي، چاپ چهارم.
 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ