الگوي ارتباط با اهل کتاب از منظر قرآن (1)


 

نوسنده : محمد جواد رمضاني




 

مقدمه:
 

قرآن آئينه وحي الهي و يگانه مرجع زوال‏ناپذير بشري است كه تمسّك به آياتش روشن‏گر ديده‏هاي بينا و انديشه‏هاي اهل تأمل است؛ چنان كه خود همواره انسان‏ها را به تدبّر در آيات الهي دعوت كرده و آن را ويژه اهل دانش و تعقل معرفي مي‏كند.
آيات فراواني در قرآن وجود دارد که مي توان با استناد به آنها در مورد اهل کتاب و وضعيت ديني و فرهنگي آنها، الگويي را بدست آورد .

روش تحقيق:
 

در يک جستجوي ساده، آياتي را که در آن کليد واژه "اهل کتاب" داشت را جمع آوري کرديم. اين آيات به طور صريح بر اهل کتاب تصريح دارند. در مرحله بعد، کليد واژه کتاب را جستجو کرديم و در جاهايي که معناي آن به اهل کتاب بازمي گشت، آيات را يادداشت کرديم. در مرحله آخر با جستجويي وسيع تر و زمان بر در تفاسير، واژه اهل کتاب و اهل ذمه را جستجو کرديم و آيات مناسب آنرا استخراج نموديم .
ذيل هر آيه، ترجمه آن، آدرس و بحث خودمان در رابطه با الگوي ارتباطي مطرح مي کنيم. الگوي ارتباطي ما به صورت مدل خطي، يعني فرستنده، پيام، کانال، گيرنده و بازخورد است. فرستنده پيام خداوند است، مخاطب و گيرنده مسلمانان هستند و بعضاً در مواردي خطاب مستقيما به خود اهل کتاب است. کانال آن وحي (ارتباطات عمودي از خدا به پيامبر) و پيام آن شامل خود آيات و تفاسير آنهاست .
وَلا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَأُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (عنکبوت،46)
با اهل كتاب جز به روشي كه از همه نيكوتر است مجادله نكنيد، مگر كساني از آنان كه ستم كردند; و (به آنها) بگوييد: «ما به تمام آنچه از سوي خدا بر ما و شما نازل شده ايمان آورده‏ايم، و معبود ما و شما يكي است، و ما در برابراو تسليم هستيم!»
اين آيه به خوبي نمايانگر الگوي ارتباطات صحيح ميان ديني است. اول شناخت دوست و دشمن. يعني کساني که بدون غرض سعي در فهم اسلام دارند را با روشي نيکو پند دهيم و کساني را که ستم مي کنند را با مجادله هاي سخت تر. رسيدن به تفاهم و پايه مشترک در دو طرف که همان اديان قبلي توحيدي است نيز بايد به عنوان مبناي مذاکره و ارتباط مورد توجه قرار گيرد. هدف نهايي هم تسليم است که در واقع مسلمان شدن مدنظر است.
اولئک الذين اشتروا الضلاله بالهدي فما ربحت تجارتهم و ما کانوا مهتدين (بقره،16)
پيدايش نفاق و ريشه هاي آن: پس از ورود پيامبر(ص) به مدينه، منافع بسياري از سردمداران مدينه، مخصوصاً يهود که در آن زمان مورد احترام عربها بودند، به خطر افتاد، احترام يهود در آن زمان بيشتر به خاطر اين بود که اهل کتاب و مردمي نسبتاً باسواد و از نظر وضع اقتصادي، پيشرفته بودند و همان ها بودند که پيش از ظهور پيامبر(ص) بشارت چنين ظهوري را مي دادند. وقتي ديدند در برابر قدرت مسلمانان نمي توانند کاري پيش ببرند، راه ديگري را انتخاب کردند و آن اين که ظاهراً مسلمان شوند و در خفيه نقشه در هم شکستن اسلام را طرح ريزي کنند. در اين آيه اشاره شده است که اين تجارت، يعني فروختن دين به دنيا و فريب مردم، تجارت بدي است. معناي باطني اين آيه اشاره به اهل کتاب و ايمان نياوردن آنها دارد. اين معنا در رابطه با آيه بعدي بيشتر جلوه مي کند.
وآمنوا بما انزلتُ مصدّقاً لما معکم و لا تکونوا اوّل کافر به و لاتشتروا بآياتي ثمناً قليلاً و اياي فاتقون (بقره،41)
و به آنچه نازل کرده ام ايمان بياوريد که نشانه هاي آن با آن چه در کتاب هاي شما است، کاملا مطابقت دارد و نخستين کافر به آن نباشيد و آيات مرا به بهاي ناچيزي نفروشيد و تنها از من بترسيد.
اهل کتاب در کتابهاي آسماني خود در مورد پيغمبر آخرالزمان شنيده بودند و نشانه هايي براي ظهور او داشتند. ليکن وقتي پاي سود و منفعت در ميان باشد، همه چيز را فراموش مي کنند. قرآن نيز مي گويد يعني اگر "مشرکان و بت پرستان عرب، کافر شوند، زياد عجيب نيست، عجيب کفر و انکار شما است، آن هم به عنوان پيشگامان و نخستين مخالفان، چرا که از آن ها با اطلاع تريد و اهل کتابيد و در کتب آسماني شما اين همه بشارات درباره ظهور چنين پيامبري، داده شده و به همين دليل قبل از ظهورش، شما نخستين مناديان او بوديد، چه شد که بعد از اين ظهور، به جاي اينکه نخستين مومنان باشيد، نخستين کافران شديد؟" (تفسير جوان، جلد اول،ص165)
فان حاجّوک فقل اسلمتُ وجهي لله و منِ اتبعنِ و قل للذين اوتوا الکتاب و الاميين ءاسلمتم فاِن اسلموا فقد اهتدوا و ان تولّوا فانما عليک البلاغ و الله بصير بالعبادِ (آل عمران،20)
اگر با تو، به گفتگو و ستيز برخيزند، بگو: من و پيروانم در برابر خدواند تسليم شده ايم و به آنها که اهل کتاب هستند و بي سوادان بگو: آيا شما هم تسليم شده ايد؟ اگر تسليم شوند، هدايت مي يابند و اگر سرپيچي کنند، بر تو تنها ابلاغ است و خدا نسبت به بندگان، بينا است.
نکته اي که در اين آيه به آن اشاره مي شود پرهيز از جدال و ستيز است. "طبيعي است که طرفداران هر آييني در مقام دفاع از عقيده خود بر مي آيند و خود را حق به جانب معرفي مي کنند، از اين رو قرآن به پيامبر اسلام مي گويد: ممکن است اهل کتاب با تو بحث کنند و بگويند: ما در برابر حق تسليم هستيم و حتي در اين باره پافشاري کنند، چنان که مسيحيان نجران در برابر پيامبر اسلام چنين کردند." در ارتباطات ميان ديني، ما بايد به گونه اي تعامل کنيم که حالت جدل پيدا نکند. مناظراتي که پيامبر و ائمه با سران اديان ديگر برگزار مي کردند در واقع الگويي در اين زمينه است. در جايي که گفتمان فايده اي نداشته باشد، قرآن دستور به پرهيز مي دهد و در آن موقع بايد با رفتار و کردار، حقانيت اسلام را فهماند. در الگوي ارتباطات، جريان پيام از فرستنده به گيرنده است. اما اگر مسير يا کانال مناسب نباشد، پيام معناي ديگري مي يابد و به گونه معناي مورد نظر ما متجلي نخواهد شد.( محسنيان راد،1369)
پيروان اديان مختلف نيز پيرو عقايد و الگوهاي فرهنگي خاص خود هستند، لذا بايد حد مشترک اوليه را پيدا کرد. در گفتمان نيز پايه مشترک لازم است. وقتي وجود نداشته باشد و قصد صرفاً اقناع طرف مقابل باشد و نه تفکر و انتخاب راه صحيح، مجادله فايده اي ندارد.
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَلا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (آل عمران،64)
بگو: اي اهل کتاب، بياييد به سوي سخني که ميان ما و شما يکسان است، که جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزي را همتاب او قرار ندهيم و بعضي از ما، بعضي ديگر را به خدايي نپذيريد، هر گاه (از اين دعوت) سرباز زنند، بگوييد:گواه باشيد که ما مسلمانيم.
در واقع قرآن با اين طرز استدلال به ما مي آموزد، اگر کساني حاضر نبودند در تمام اهداف مقدس با شما همکاري کنند، بکوشيد لااقل در اهداف مهم مشترک، همکاري آن ها را جلب کنيد و آن را پايه اي براي پيش برد اهداف مقدستان قرار دهيد. آيه فوق يک نداي وحدت در برابر تمام مذاهب آسماني است. در واقع پايه هاي مشترک را پيدا کردن قدم اول در گفتمان ميان ديني است. در آيه قبلي بر لزوم وجود پايه مشترک بحث کرديم، حال قرآن خود اين مشترکات را بيان مي کند. توحيد و يکتايي خداوند همان است که در همه اديان الهي اصل و ريشه است. در جايي نيز بايد اصلاح شود. مثلا مسيحيان که اعتقاد به تثليث دارند، بايد کسي را به جاي خدا نپرستند. پيدا کردن اين نقطه مشترک چندان مشکل نيست، در واقع تا حد زيادي اين مسئله فطري است. قرآن سرشار از آياتي است که سعي در اثبات يکتايي خداوند دارد و بعضي از اين دلايل نيز فطري است. به هر حال قدم بعدي ما در رابطه با تعامل با اهل کتاب مشخص شد.
وَدَّتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ (آل عمران،69)
جمعي از اهل کتاب دوست داشتند شما را گمراه کنند، آن ها گمراه نمي کنند مگر خودشان را و نمي فهمند.
در ادامه بحث تعامل به اين آيه مي رسيم که اهل کتاب سعي در اغفال مسلمانان و گمراهي آنان دارند. قرآن اين افشاگري را مي کند و مي گويد آنها خودشان را گمراه مي کنند. اين گمراهي هر چند منشا ديني دارد و آنها از هدايت در حال دور شدن هستند، اما براي ما ارزش ديگري هم دارد. اين که در تعامل با اهل کتاب بايد نظير اين آيه ها را سرلوحه قرار داد. حد و مرز تعامل مشخص نيست، ولي مي دانيم تا جايي که باعث ضعف ايمان خود ما نشوند می توانیم پیش برویم. لذا درجايي که احساس شود در حال توطئه چيني هستند و يا با تبليغات خود سعي در سست کردن ايمان مسلمانان دارند، نبايد اين رابطه را ادامه داد. الگوي رسانه هاي امروزي ما بايد اينگونه باشد. شبکه هايي که با توهين به اسلام و القاي شبهه هاي مختلف سعي در سست کردن ايمان مسلمانان دارند، نماينده همان اهل کتاب در زمان پيامبر مي باشند. آنها در حال گمراهي خودشان هستند. اگر اين تعامل با اهل کتاب را به بازي تشبيه کنيم، بايد براي بازي قوانيني تعيين کنيم. و از موارد تخطي از قوانين، گمراه کردن است. در فضاي گفتماني سالم اين گمراه کردن ها نشانه ترس است و نشانه اين که حقانيتي ندارند و با ترفندهاي ديگر بايد براي خود پيرواني جمع کنند. اين يک امتياز براي ما است و آنها خود متوجه نيستند.
يا أهل الکتابِ لمَ تکفرون بآيات الله و انتم تشهدون (آل عمران،70)
اي اهل کتاب، چرا به آيات خدا کافر مي شويد، در حالي که (به درستي آن) گواهي مي دهيد؟
يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (آل عمران،71)
اي اهل کتاب، چرا حق را با باطل مشتبه مي کنيد و حقيقت را پوشيده مي داريد، در حاليکه مي دانيد؟
اين دو آيه قرآن بخش اعظمي از استراتژي ما را در شناخت اهل کتاب و تعامل با آنها مشخص مي کند. آنها مي دانند و گواهي مي دهند ولي با آن عناد مي ورزند و کتمان مي کنند. مي توان مصداقهايي براي اين آيات ذکر کرد. آنها چه چيزي را مي دانند و چه چيزي را کتمان مي کنند. شايد نظر نخست همان باشد که در تفاسير به آن اشاره شده است؛ يعني انکار رسالت پيامبر(ص) در حاليکه نشانه هاي نبوت او را در تورات و انجيل دارند. شايد اين بحث مربوط به زمان پيامبر ما باشد، اما ما استفاده ديگري از اين مطلب مي کنيم. يعني قدم اول در گفتمان و مذاکره ميان دو دين و به عبارتي دو فرهنگ، معرفت نسبت به آگاهي هايي طرفين است. اينکه طرف مقابل ما تا چه حد از ما اطلاعات دارد و ما بايد در چه مواردي بحث کنيم تا بتوانيم آنها را قانع کنيم. اگر اين نکته قرآن مد نظر ما باشد، مي دانيم که آنها اطلاعات وسيعي نسبت به ما دارند. کما اينکه مي دانيم مراکز پژوهشي مهم اسلام شناسي و شيعه شناسي در کشورهاي آمريکا و اسرائيل دائر مي باشند. اين سطح از دانش به ما مي فهماند که آنها درباره ما مسلمانان شناخت کافي دارند. اينکه اسلام را نمي پذيرند و بعضا با آن مبارزه مي کنند ناشي از دلايلي غير از ناآگاهي است.
وَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (آل عمران،72)
و جمعي از اهل كتاب (از يهود) گفتند: «(برويد در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ايمان بياوريد; و در پايان روز، كافر شويد (و باز گرديد)! شايد آنها (از آيين خود) بازگردند! (زيرا شما را، اهل كتاب و آگاه از بشارات آسماني پيشين مي‏دانند; و اين توطئه كافي است كه آنها را متزلزل سازد)
اين آگاهي و اطلاع که ما براي اهل کتاب قائل بوديم، در واقع ابزاري شد براي توطئه هاي آنها جهت مبارزه با مسلمانان. اين شيوه که در ابتداي روز خود را مسلمان کنند و در پايان روز پيش مسلمانان اقرار کنند که اسلام براي آنها فايده اي نداشت و برگردند به دين قبلي خود، يکي از تاکتيک هاي عمليات رواني است که به خصوص تازه مسلمانان را سست خواهد کرد. قرآن به خوبي افشا مي کند که اين کار آنها نتيجه هم داشته. "لعلهم يرجعون" اين مطلب را مي رساند که اميد بازگشت تازه مسلمانان را داشته اند.
هر چه آيات بيشتري را بررسي مي کنيم، پي به فرهنگ و روحيه اهل کتاب و بيشتر اهل ذمه اي که در پناه اسلام زندگي مي کنند، مي بريم. اين آگاهي براي دانستن نحوه تعامل با آنها است. لذا در جايي تعامل مناسب با آنها به نظر مي رسيد بي ارتباطي و عدم تعامل باشد. اين مورد براي ما منحصر به فرد است.
وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلا مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الأمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (آل عمران،75)
و در ميان اهل كتاب، كساني هستند كه اگر ثروت زيادي به رسم امانت به آنها بسپاري، به تو باز مي‏گردانند؛ و كساني هستند كه اگر يك دينار هم به آنان بسپاري، به تو باز نمي‏گردانند؛ مگر تا زماني كه بالاي سر آنها ايستاده (و بر آنها مسلط) باشي! اين بخاطر آن است كه مي‏گويند: «ما در برابر اميين (غير يهود)، مسؤول نيستيم.» و بر خدا دروغ مي‏بندند؛ در حالي كه مي‏دانند (اين سخن دروغ است).
آيه فوق چهره ديگري از اهل کتاب را مشخص مي کند. اين ديدگاه به غلط در ميان مردم وجود دارد که ما نسبت به مال غير هم کيشان خود مسئول نيستيم. در اسلام هم داريم که ربا گرفتن از غير مسلمانان جائز است. اين باور به نوعي فرهنگ تبديل شده است. يعني ما اهل کتابيم و پيامبر الهي و کتاب آسماني متعلق به ما بوده، لذا ما نسبت به اموال ديگران مسئول نيستيم. هر چند همه اهل کتاب با اين طرز تفکر غير انساني، موافق نبودند، بلکه گروهي از آنان خود را موظف به پرداخت حقوق ديگران مي دانستند. اين نکته در واقع پايه تعاملات اقتصادي ميان ما و اهل کتاب است. نکته اي که بايد مراعات کرد. نبايد فکر کنيم که اقتصاد جزئي جداي از فرهنگ است. بسياري از خسارتهايي که در تعاملات اقتصادي و سياسي ديده ايم به خاطر ناديده گرفتن اين نکته است. يعني گروهي از اهل کتاب هستند که نمي توان با آنها رابطه داشت.
"قرآن نيز به خاطر غلط کاري عده اي از آنها، همه اهل کتاب را متهم نمي کند و اين نکته اخلاقي خوبي براي ما است. ضمناً نشان مي دهد آن گروهي که خود را در تصرف و غصب اموال ديگران مجاز و ماذون مي دانستند، هيچ منطقي جز منطق زور و سلطه را پذيرا نيستند و نمونه آن را به طور گسترده در دنياي امروز در صهيونيستها مشاهده مي کنيم، آري اين گروه از يهود چنان هستند که در پرداخت حقوق ديگران هيچ اصلي را جز اصل قدرت به رسميت نمي شناسند، تصويب نامه هاي جهاني، افکار عمومي مردم دنيا و مفاهيمي از قبيل حق و عدالت براي آنها معني ندارد و اين در حقيقت از مسائل جالبي است که در قرآن مجيد در آيه فوق پيش گويي شده و به همين دليل مسلمانان براي استيفاي حقوق خود از آنان، هيچ راهي جز کسب قدرت ندارند." (تفسير جوان،جلد2،ص456)
وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَيَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (آل عمران،78)
در ميان آنها ( يهود) كساني هستند كه به هنگام تلاوت كتاب (خدا)، زبان خود را چنان مي‏گردانند كه گمان كنيد (آنچه را مي‏خوانند،) از كتاب (خدا) است;در حالي كه از كتاب (خدا) نيست! (و با صراحت) مي‏گويند: «آن از طرف خداست!» با اينكه از طرف خدا نيست، و به خدا دروغ مي‏بندند در حالي كه مي‏دانند!
براي اثبات حقانيت يک دين، کتاب آسماني مدرک خوبي است. اهل کتاب و به خصوص يهود نيز سعي در جعل کتاب مقدس براي خود بودند، کتابي تحريف شده و سرشار از عقايد باطل را جمع آوري کرده و به نام کتاب مقدس به پيروان خود معرفي مي کنند. خداوند در قرآن دروغ آنها را افشا مي کند. يعني پايه مذاکره ما اگر کتاب مقدس شد و براي ترازوي حقانيت به سراغ آن رفتيم، خيالمان راحت است که کتاب آنها حقيقي نيست. اين براي مسلماناني که در مورد اديان توحيدي مثل يهوديت و مسيحيت با تسامح برخورد کرده و آنها را برحق مي دانند مفيد است. اينکه بدانند از پايه با دروغ رشد کرده اند. بي شک در تورات و انجيل اصيل، نشانه هايي از ظهور پيامبر و حقانيت دين آخر الزمان وجود داشته که تحريف شده است.
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ شَهِيدٌ عَلَي مَا تَعْمَلُونَ (آل عمران،98)
بگو: اي اهل کتاب چرا به آيات خدا کفر مي ورزيد؟ و خدا گواه است بر اعمالي که انجام مي دهيد.
"در آيه مورد بحث روي سخن به اهل کتاب که منظور در اين جا يهود است مي باشد و خداوند به پيغمبرش فرمان مي دهد که با زبان ملامت و سرزنش از آنها بپرسد انگيزه ي آنها در کفر ورزيدن به آيات خدا چيست؟ در حالي که مي دانند خداوند از اعمال آنان آگاه است. منظور از آيات خدا در اين جا يا آياتي است که در تورات درباره نشانه هاي پيامبر اسلام وارد شده بود و يا مجموعه آيات و معجزاتي است که به پيامبر اسلام نازل گرديد و حکايت از حقانيت او مي کرد." (تفسير جوان،جلد3،ص13)
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا وَأَنْتُمْ شُهَدَاءُ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (آل عمران،99)
بگو: «اي اهل كتاب! چرا افرادي را كه ايمان آورده‏اند، از راه خدا بازمي‏داريد، و مي‏خواهيد اين راه را كج سازيد؟! در حالي كه شما (به درستي اين راه) گواه هستيد; و خداوند از آنچه انجام مي‏دهيد، غافل نيست!»
سمپاشي و وسوسه از سوي اهل کتاب در مقابل آيات خداوند و راه هدايت و با هدف انحراف مسلمانان همواره در قرآن مورد اشاره است. کساني که خود منحرف مي شوند و بار انحراف ديگران را نيز به دوش مي کشند. "شايد تعبير به عدم غفلت خداوند در اين جا به خاطر اين باشد که يهود براي پيشبرد مقاصد شوم خود غالباً دست به نقشه هاي مخفيانه و توطئه هاي پنهاني مي زدند، که در افراد غافل و بي اطلاع زود موثر واقع مي شد و لذا مي فرمايد: اگر بعضي از مردم به خاطر غفلت تحت تاثير توطئه هاي شوم شما قرار گيرند، خداوندي که از اسرار نهان و آشکار آنها آگاه است، غافل نخواهد بود و مجازات او در انتظار شما است." (تفسير جوان، جلد3،ص14) اين واقعيت که اهل کتاب تحمل مسلمان شدن هم کيشان خود و حتي ساير مردم را ندارند، باعث شده است تا دست به تاکتيک هاي متفاوتي براي مبارزه بزنند. با استفاده از اين آيه مي توان شيوه را فهميد. توطئه ها پنهاني است. اصل توطئه بودن براي خود اهل کتاب محرز است، لذا آنها مي دانند که قرار است عده اي را از راه درست منحرف کنند و اين يعني اينکه اذعان به باطل بودن مکتب خود دارند. در واقع اهل کتاب به واسطه نشانه هايي که در کتابهاي مقدس خود دارند بايد زودتر از بقيه به دين حق ايمان بياورند زيرا بشارت پيامبر آخر الزمان به آنها داده شده است.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ (آل عمران،100)
اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اگر از گروهي از اهل كتاب، (كه كارشان نفاق‏افكني و شعله‏ورساختن آتش كينه و عداوت است) اطاعت كنيد، شما را پس از ايمان، به كفر بازمي‏گردانند.
اين آيه نتيجه و سرانجام آيه قبلي است. يعني اگر به اهل کتاب اجازه داده شود که در ميان مسلمانان نفوذ کنند و تبليغات منفي خود را گسترش دهند، عاقبتي که براي مسلمانان در پي خواهد داشت، کفر و بي ديني است. اين آيه را در مقابل آيه 101 آل عمران اگر قرار دهيم، متوجه مي شويم که خداوند نگران است. يعني اگر ديگران گمراه و کافر شوند جاي تعجب نيست اما مسلماناني که در دامن وحي و تحت نفوذ کلام پيامبر قرار دارند و هدايت شده اند چگونه ممکن است گمراه شوند و بي شک در اين حالت مقصر اصلي خود آنها هستند.
كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ (آل عمران،110)
شما بهترين امتي بوديد كه به سود انسانها آفريده شده‏اند; (چه اينكه) امر به معروف و نهي از منكر مي‏كنيد و به خدا ايمان داريد. و اگر اهل كتاب، (به چنين برنامه و آيين درخشاني،) ايمان آورند، براي آنها بهتر است! (ولي تنها) عده كمي از آنها با ايمانند، و بيشتر آنها فاسقند، (و خارج از اطاعت پروردگار)
مسئله امر به معروف و نهي از منکر از جمله اصول ارتباطي است که در آن جامعه هماهنگ در سطحي از ارزشها رشد مي کند. اين پديده از نظر ما ارتباطاتي است. يعني شخص در حوزه خصوصي خود واجب کفايي مي داند که خطاهايي را که مي بيند را تذکر دهد. جامعه يک دست خواهد شد. ارزشها در سطح مقبولي پايدار خواهند ماند. چه اينکه اگر اين پديده به گونه اي ناصحيح انجام شود، پس از مدت زماني ارزشها جايگزين مي شود و فاصله ميان نسلها، به گونه اي عميق خواهد شد که مردم در تعامل با يکدگير و حفظ دينداري دچار مشکل خواهند شد. اصلاح جامعه بشري بدون ايمان و دعوت به حق و مبارزه با فساد ممکن نيست و ضمناً از آن استفاده مي شود که اين دو وظيفه بزرگ با وسعتي که اسلام دارد در آيينهاي پيشين نبوده است.
لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ (آل عمران،113)
آنها همه يكسان نيستند; از اهل كتاب، جمعيتي هستند كه (به حق و ايمان) قيام مي‏كنند; و پيوسته در اوقات شب، آيات خدا را مي‏خوانند; در حالي كه سجده مي‏نمايند.
حقيقتي در مورد اهل کتاب است که همه آنها در يک سطح از ايمان نيستند. عده اي از آنها ايمان مي آورند و با دين حق همراه مي شوند، اما عده اي ديگر عناد مي ورزند و علي رغم يافتن راه هدايت، باز هم سعي در کتمان حق و گمراه کردن سايرين دارند.
هَا أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلا يُحِبُّونَكُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْكِتَابِ كُلِّهِ وَإِذَا لَقُوكُمْ قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الأنَامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (آل عمران،119)
شما كساني هستيد كه آنها را دوست مي‏داريد; اما آنها شما را دوست ندارند! در حالي كه شما به همه كتابهاي آسماني ايمان داريد (و آنها به كتاب آسماني شما ايمان ندارند). هنگامي كه شما را ملاقات مي‏كنند، (به دروغ) مي‏گويند: «ايمان آورده‏ايم!» اما هنگامي كه تنها مي‏شوند، از شدت خشم بر شما، سر انگشتان خود را به دندان مي‏گزند! بگو: «با همين خشمي كه داريد بميريد! خدا از (اسرار) درون سينه‏ها آگاه است.»
اين آيه و آيات دنبال آن، فوق العاده جالب به بيان و توصيف حالات اهل کتابي که منافقانه در صدد دوستي با مسلمانان هستند، مي پردازد. خداوند شاهد رفتار آنها و آنچه در دلهايشان مي گذرد است. به واقع خشم آنها از مسلمانان به گونه اي است که نقشه هايي را در سر مي پرورانند. نکته ارتباطي جالبي که مي توان برداشت کرد اين است که خوشرويي و ظاهر اهل کتاب در برابر مسلمانان نشانگر احترام آنها نمي تواند باشد. چه بسا به خاطر خوف و يا سياستي به طور مصلحتي اين رفتار را داشته باشند و در موقع مناسب بتوانند ضربه حاصل از کينه درون سينه را وارد کنند.
لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًي كَثِيرًا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأمُورِ (آل عمران،186)
به يقين (همه شما) در اموال و جانهاي خود، آزمايش مي‏شويد! و از كساني كه پيش از شما به آنها كتاب (آسماني) داده شده ( يهود)، و (همچنين) از مشركان، سخنان آزاردهنده فراوان خواهيد شنيد! و اگر استقامت كنيد و تقوا پيشه سازيد، (شايسته‏تر است; زيرا) اين از كارهاي مهم و قابل اطمينان است.
خسته نشدن از مقاومت در برابر فشارها و سختي هايي که معاندين با مسلمانان دارند، توصيه مکرر خداوند است. اين توصيه را نوعي هشدار براي آزمايش مي توان شمرد. در واقع روحيه تحمل و صبر بايد در مسلمانان به اندازه اي باشد که در برابر فشارها و عمليات رواني يهوديان و مشرکان تسليم نشوند. مشرکان در مکه و يهوديان در مدينه مداوم مشغول به زخم زبان و جوسازي بر عليه مسلمانان بودند و چنين آيه اي مي توانست در آن شرايط روحيه مسلمانان را حفظ کند و نويد آينده مطمئن را دهد.
وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خَاشِعِينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلا أُولَئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ (آل عمران،199)
و از اهل كتاب، كساني هستند كه به خدا، و آنچه بر شما نازل شده، و آنچه بر خودشان نازل گرديده، ايمان دارند; در برابر (فرمان) خدا خاضعند; و آيات خدا را به بهاي ناچيزي نمي‏فروشند. پاداش آنها، نزد پروردگارشان است. خداوند، سريع الحساب است. (تمام اعمال نيك آنها را به سرعت حساب مي‏كند، و پاداش مي‏دهد.)
اهل کتاب همه يکسان نيستند. در باره شان نزول اين آيه گفته شده است که در مورد نجاشي پادشاه حبشه بوده است. به گونه اي که وقتي فوت کرد پيامبر در بقيع از راه دور براي ايشان نماز خواند و خداوند اين گونه از اسلام او که البته به صورت مخفي بوده، تقدير کرده است.(تفسير نمونه،جلد3، ص5) اهل کتابي که دعوت پيامبر را اجابت کرده اند، بنا به اين آيه داراي 5 صفت مي باشند: 1-آنها کساني هستند که از جان و مال و دل به خدا ايمان مي آورند. 2-آنها به قرآن و آن چه بر شما مسلمانان نازل شده است، ايمان مي آورند. 3-ايمان آنها به پيامبر اسلام در حقيقت از ايمان واقعي به کتب آسماني خودشان و بشاراتي که در آن آمده است سرچشمه مي گيرد بنابراين آنها به آنچه بر خودشان نازل شده نيز ايمان دارند. 4-آنها در برابر فرمان خدا تسليم و خاضعند 5-آنها هرگز آيات الهي را به بهاي ناچيز نمي فروشند (تفسير جوان،جلد3، ص215)
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : senatorman