سیاست ، قدرت و نابرابری (1)


 

نويسنده: حبیب عشایری




 
امروزه کشورهای درحال توسعه در رسیدن به پیشرفت های اقتصادی وسیاسی مختلف باچالش ها ومشکلات فراوانی دست به گریبان هستند. چنانچه حاکمان سیاسی برخی ازاین کشورها صرفا با اتکا به نگرش های یک جانبه گرایی عامدانه یاجاهلانه درصدد فرصت سوزی می باشند در آنصورت دیری نخواهدپایید تا ما شاهد حذف آنها از صحنه نظام بین الملل باشیم به گونه ای که این قبیل کشورها بانادیده گرفتن قواعد سیاسی حاکم برجامعه بین الملل و زیر پاگذاشتن بدیهی ترین حقوق حقه مردمان خود، خواه ناخواه در دام یک بایکوت سیاسی-اقتصادی فراگیرگرفتارخواهند شد و شاید جبران صدمات وارده نیازمند گذشت سالیان متمادی باشد.علی ایحالا در این جستار تحقیقی تلاش گردیده ضمن بهره گیری از دیدگاه ها ونقطه نظرات نظریه پردازان مختلف با ارائه رهیافتی عملیاتی پیرامون گذار از چالش های پیشرو درصدد طرح رویکردی متفاوت نسبت به آنچه که تاکنون ارائه گردیده است باشد. درآخر امیدوار است این تلاش مورد مقبول خوانندگان فرهیخته قرارگیرد.

1- جامعه باز ودشمنانش :
 

با وجود سپری گشتن سالیان متمادی ازتمرین دموکراسی در جوامع مختلف وتجربه موفق کشورهای امریکایی واروپایی از برقراری نظام لیبرال- دموکراسی وبهره مندی ازثمرات ارزشمند آن متاسفانه ماشاهد مقاومت شدید بسیاری ازسیاستمداران مستبد درکشورهای درحال توسعه درجهت انطباق ساختارهای سیاسی- اجتماعی و فرهنگی کشور خود با نظام بازو مبتنی براندیشه لیبرال دموکراسی هستیم. به گونه ای که تفکر دیکتاتوری حاکم برآن کشورها مانع پذیرش مولفه های نهفته درنظام دموکراتیک است.حال بااین مقدمه می توان جامعه باز را بطور خلاصه حاکمیت اقشار مختلف اجتماعی برسرنوشت سیاسی- اقتصادی خود از طریق برقراری مصادیق مردم سالاری مانند آزادی بیان وقلم،فعالیت احزاب وتشکل های سیاسی،مشارکت سیاسی زنان ،برگزاری انتخابات آزادو...تعریف نمود.علی الاصول دریک جامعه باز مردم ازبیان هرگونه اعتراض وانتقادبه ساختارهای حکومتی ونقدرفتارهای گوناگون سیاستمداران عبایی نداشته زیرا پیگیریهای قضایی و حقوقی آنها را تهدید نمی نماید براین اساس درپی تمرین پرفراز و نشیب دموکراسی در جوامع توسعه یافته و برقراری حاکمیت مردم بر مردم بروز هرگونه رفتار اعتراضی وکنش وواکنش سیاسی درکنه نظام لیبرال – دموکراسی نهادینه گردیده است. براین اساس دولتهایی که برآمده ازرای مستقیم مردم نیستند و براساس زوروسرکوب و یا کودتای نظامی حاکم گردیده به هیچ روی حاضر به پذیرش قواعد مردم سالاری و آزادیهای مدنی نمی باشند. دراین خصوص می توان به سرنوشت شوم دیکتاتورهای زیادی در اقصا نقاط جهان اشاره نمود.
"البته بعنوان یکی از مصادیق روشن در قالب دشمن جامعه باز می توان به اندیشه های مهم ایدئولوژی فاشیسم مبنی برتاکید برهمبستگی ملت یانژاد باتوسل به پیوندهای واهی یا از دست رفته ،کوشش برای تجدید امنیت سنتی از طریق حمله به مفهوم آزادی و حقوق فردی ، تاکیدبر اولویت جامعه و دولت برفرد و وظیفه اطاعت مطلق فرد از دولت، طرح دولت بعنوان مظهراراده کلی ، ملی یا تاریخی ، توسل به احساسات ضدسرمایه دارانه و ضد سوسیالیستی بویژه در میان اقشار ماقبل سرمایه داری ، تاکید برانحصار شناخت روح ملی یاتاریخی و یا قانون کلی به اقلیت کوچکی از برگزیدگان و رهبران ، خوارشمردن عقل واراده فردی درمقابل اراده عمومی متبلور در رهبر یا رهبران ، احیا یا ایجاد ارزشهای مطلق اخلاقی و حمله به لیبرالیسم"1

2- مرزبندی سیاسی ودسته بندی شهروندان:
 

اصولا فارغ از ضرورت فعالیت گروه ها ، احزاب ،تشکل های سیاسی و صنفی ، ایجاد مرزبندیهای سیاسی و تفکیک به اصطلاح خودی و غیرخودی ازجمله ویژگیهای کشورهای عقب مانده و دول مبتنی برحاکمیت زور و سرکوب می باشد . چنانکه طبقه حاکم باتوسل به قوه قهریه و اعمال زور به هدف حذف سیاسی گروه ها ی رقیب ضمن سرکوب فعالیت حزبی سایر تشکل های سیاسی با اعمال مرزبندیهای سیاسی وتبلیغ سوء برعلیه سران آنها عملا مسیر ورود فعالین آنهارا به عرصه قدرت محدود نموده وحتی گهگاه در مقاطع مختلف اقدام به دستگیری و ضرب و شتم اعضای آنها می نماید. ضمن آنکه خیل عظیمی از هواداران احزاب و تشکل های سیاسی منتقد بعنوان شهروندان درجه 2و3 تلقی گردیده اند." ازآنجا که دیالوگ یک بازی است که بازنده ندارد و درآن همه طرف های درگیر برنده اند بعنوان یک نیرویی آفریننده تنها راه پدید آوردن همنوایی و هماهنگی وزمینه ساز شناخت و اعتمادی است که می تواند گروهی از انسانها را به دستگاهی با هدف وکارکرد یکدست تبدیل کند لذافقدان دیالوگ در روح ایدئولوژی سیاسی حاکم برجوامع دیکتاتور بعنوان مقومی در دسته بندی شهروندان تلقی می گردد"2

3- عقل وتوسعه یافتگی:
 

بی گمان آندسته ازکشورهای امریکایی ، اروپایی وآسیایی که هم اکنون بعنوان کشورهای توسعه یافته قلمداد می گردند پیش از تلاش وکوشش در جهت ارتقاء جایگاه اقتصادی – صنعتی ،کلیه برنامه ها و سیاست های راهبردی خود را برمبنای عقلانیت و مبتنی برمشی همسو با خردجمعی تنظیم نموده و از این طریق ضمن تضمین عظمت و شکوه خود موجبات سعادت مردمان خودرا فراهم آورده اند . علاوه براین پیشگامی روزافزون درتولید محصولات صنعتی با در نظرداشتن کیفیت وارزانی محصول منجربه یافتن بازارهای جدید در اقصا نقاط جهان گردیده است." انتقادپذیری ، آینده نگری،حساسیت به زمان، وقاردینی ،ذهن مجموعه نگر ، تحمل اندیشه های متفاوت ، دقت و محاسبه ، هنرکار جمعی، عشق به فراگیری ، هنر شنیدن و انتقادکردن، حامل حافظه تاریخی بودن ، احترام به حقوق دیگران، احساس تملک بیشتر به سرزمین، سخت کوشی، اصلاح پذیری ، دنیاشناسی ، اعتماد به نفس و دغدغه، جدیت و مسئولیت از جمله مواردی مهمی در جهت گیری بسوی عقل و توسعه یافتگی است".
بنابراین می توان حاکمیت عقل و عقلانیت در فرایند تصمیم گیری و تصمیم سازی حاکم برکشورهای درحال توسعه راضامن توسعه، شکوفایی اقتصادی ، بسترسازی فرهنگی و پیشرفت های صنعتی ،کشاورزی و... خلاصه نمود.

4- نقد فکرسیاسی:
 

شالوده یک نظام مردم سالار برپایه نقد اهل نظر و متخصصین از ساختارهای سیاسی- اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی شکل گرفته است . قوام و ماندگاری آن نظام درگرو مشارکت کارشناسان و صاحبنظران حوزه های مختلف در پیشبرد اهداف کشور است براین اساس در صورتیکه حاکمان سیاسی اعتقاد به بهره گیری از نقطه نظرات و دیدگاه نظریه پردازان در رشته های گوناگون داشته باشند بطور حتم ماشاهد دگرگونی قابل توجهی در برنامه ها و سیاست ها خواهیم بود . ضمن آنکه نقد رویکرد سیاسی حاکمان علاوه برکاستن خطاها ضامن پیشبرد اهداف وتامین حداکثری منافع ملی است . بهرحال درعصرحاضرکشورها با توسل به نقطه نظرات کارشناسان زبده درصدد حضور فعال درعرصه های سیاسی و بهره گیری مناسب از فضای سیاسی –ارتباطی حاکم برنظام بین الملل هستند به گونه ای که بااستفاده از تعاملات بین المللی و بهره برداری از تجربیات ارزشمند سایر کشورها حصول به اهداف تسهیل و تسریع می گردد."براین اساس هر انقلابی درقیاس با دو هدف مهم آن یعنی آزادی وعدالت (رفاه) از ابتدا محکوم به ناکامی جلوه می کند : برای حفظ نظم جدید خود را ناگزیر ازبستن فضا و اعمال خشونت می بیند (نفی هدف اول) و به دلیل رهیافت رمانتیک و ساده بین به مسائل اجتماعی در مواجهه باماهیت تراژیک و بغرنج مشکلات انسان و اجتماع زمین گیر میشود (نفی هدف دوم) به همین دلیل از نگاه عقلی که تحت فشار رمانتیسیسم دچار اضطراب نبوده و نباشد. انقلاب بعنوان یک فعالیت سوژه محور و عقلانی و یک کنش ناظر به نفع یاعلیه حاکمیت بطور عام قابل توصیه تلقی نمی شده است."
منبع: اندیشکده روابط بین الملل